کلمات کلیدی :حلم ، صبر ، سیره اخلاقی ، غضب ، کظم غیظ
در این نوشتار در مقدمه بحث پس از بررسی جایگاه اخلاق در دین مبین اسلام اشاره ای کوتاه به سیره اخلاقی اهل بیت علیهم السلام می شود . بحث از حلم و بردباری که موضوع و چهارچوب این مقاله را تشکیل می دهد و جایگاه آن در سیره اخلاقی معصومین علیهم السلام در اندک مجالی به آن اشاره شده است . تعریف و مفهوم حلم ، اهمیت وفضیلت حلم در آیینه آیات و روایات ، ویژگی های شخص حلیم ، حلم وکظم غیظ ، همراهی حلم با علم و عقل و آثار و ثمرات حلم در نتیجه بحثی مختصر از سیره ائمه معصومین علیهم السلام در این باب از جمله مباحثی است که در اندک مجالی بحث خواهد شد .
هدف تمامي اديان و پيامبران الهي و ائمه معصومین علیهم السلام تربیت آدمی و دعوت به فضائل اخلاقی میباشد. و در دين اسلام به عنوان آخرين و کاملترين دين خدا، مکارم اخلاق، و خويهاي پسنديده از جايگاه ويژه اي برخوردارند چنانکه اخلاق يکي از غايات مهم بعثت است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آن را بيان فرموده است :
«اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» [1] ، چنانکه خداوند در قرآن کريم با عبارت (خلق عظيم)[2]، پيامبر اکرم (ص) را به عنوان الگوي اخلاقي به انسانها معرفي مي کند دين اسلام به تعبيري دين اخلاق و تربیت است. قرآن مجيد به عنوان يگانه سند جاودانه الهي، همواره پيروان خود را به کسب ارزشهاي اخلاقي و خويهاي پسنديده دعوت مي کند و سجاياي اخلاقي، پيوسته مورد سفارش قرآن و معصومين (ع) مي باشد.
رفتار و گفتار پيامبر (ص) و ائمه ي معصومين (ع) الگوهايي روشن و جاويدان از اخلاق اسلامي است. و آنان معلمين الهي انسان در جهت شناساندن مکارم اخلاق به او تا قيام قيامت مي باشند. سیره و منش ایشان حاوي تعاليمي مهم و درس هاي آموزنده و انسان ساز است و به هر نسبت که افراد علاقمند و باايمان، متأسی به این سیره و خلق عظیم باشند به همان نسبت از سعادت واقعي و کمال راستين برخوردار مي گردند و به مکارم اخلاق و سجاياي انساني متخلق مي شوند.
یکی از برترین سجایای اخلاقی که در سیره اخلاقی معصومین علیهم السلام به چشم می خورد ، حلم وبردباری ایشان می باشد . ائمه معصومین علیهم السلام از اين نظر سرآمد بشريت بودند .آن بزرگواران در رفتار خود با مردم ، نرم خو ،ملايم و گشاده رو بودند .و در برابر تندى ها و ناملايمات روزگار و بى نزاكتى مردم اعم از دشمنان عنود ودوستان جاهل تحمّل داشتند. نرمش عظيم و تحمّل ایشان موجب مى گشت كه بسيارى از گمراهان به راه راست هدايت شوند چنانكه قرآن كريم موفقيّت پيامبر اسلام (ص )را بر اين اصل مبتنى مى داند و مى فرمايد :
فَبََما رَحْمَةٍ مِنَ اللََّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليِِظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[3] به (بركت )رحمت الهى ،در برابر آنان (مردم )نرم (و مهربان )شدى !و اگر خشن و سنگدل بودى ،از اطراف تو پراكنده مى شدند .
در زیارت جامعه که سند شناخت و معرفت أهل بیت علیهم السلام می باشد ، از ایشان به عنوان منتهای بردباری یاد شده است . ومنتهی الحلم چنانکه اگر نگاهی به سیره اخلاقی ایشان بکنیم این خصیصه والا در رأس خلقیّات ایشان می باشد
حلم که به بردباری و شکیبایی ترجمه می شود به معنای خود دارى نفس و طبيعت از هيجان و برآشفتگى و خشم آمده است [4] به گونه ای که حالت سکون ، طمأنینه وصبر در مقابل ناملایمات به انسان دست می دهد و از سبک مغزی ، اقدامات نابخردانه ، بی پروایی و خشم پرهیز می کند [5]از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشی می شود ، بعضى آنرا عقل گفته اند ولى معناى اصلى آن عقل نيست بلكه عقل از مسبّبات آن است يعنى عقل از بردبارى است. مؤيّد قول راغب آيه فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ صافات: 101 است اين آيه درباره اسمعيل است و چند آيه بعد از آن، داستان ذبح اسمعيل آمده كه به پدرش گفت سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ و آنوقت معلوم شد كه اسمعيل واقعا حليم و بردبار است[6] لذا امیرمؤمنان علی علیه السلام حقیقت حلم را چنین بیان می کنند قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع):إنما الحلم كظم الغيظ و ملك النفس[7]
البته با توجه به تعریف فوق می توان گفت که در ترجمه حلم به بردباری کمی مسامحه صورت می گیرد زیرا حلم به معناى تحمل بار دیگران نیست، بلكه به معناى خویشتن دارى پرصلابت، و نرمش قهرمانانه است، كه پایه استوار براى حفظ اخلاق و ارزش هاى اسلامى است. با توجه به اینکه خویشتن داری، شامل کنترل زبان، کنترل اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح می باشد، بنابراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردباری » یاد می کنندصحیح به نظر نمی رسد ; زیرا حلم به معنای تحمل بار به طور مطلق نیست زیرا تحمل بار، گاهی سر از انظلام و ظلم پذیری در می آوردکه ضد ارزش است. بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیک وباریک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسان به جای انجام کاری ارزشمند، عمل ضد ارزشی رامرتکب نشود.
بر همین اساس امیرمؤمنان على (ع) فرمود: لَیْسَ الْحَلیمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَ إذا قَدَرَ اِنْتَقَمَ. إنَّمَا الْحَلیمُ مَنْ إذا قَدَرَ عَفا، وَکانَ الْحِلْمُ غالِبا علی کُلِّ أَمْرِهِ[8].کسی که چون ناتوان شود، هجوم برد و چون قدرت یابد، انتقام کشد، بردبار نیست. بردبار کسی است که قدرت داشته باشد، ولی گذشت کند و بردباری بر تمام امور او چیره باشد. وتعبیر ایشان به صبر و سکوت مؤیّد این مطلب می باشد لَا حِلْمَ كَالصَّبْرِ وَ الصَّمْت [9] ؛ هیچ حلمی مانند استقامت و سكوت نیست
حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در مقصد بیستم از کتاب گران سنگ شرح حدیث جنود عقل و جهل ، حلم را از شعب اعتدال غضب دانسته و چنین تعریف می کنند : حلم از شعب اعتدال قوّه غضب است. و آن عبارت از ملكه اى است كه نفس را به واسطه آن طمأنينه حاصل شود كه بزودى و بى موقع، هيجان قوه غضب او نشود، و اگر بر خلاف ميل نفسانى او چيزى رخ دهد و به او مكروه يا ناگوارى رسد، از حوصله بيرون نرود و گسيخته لجام نشود. و در مقابل آن، «سفه» به فتح فاء است از سفه از باب علم يعلم، يقال: سفه الرجل، أى عدم حلمه و سفّه الجهل حلمه، أى أطاشه و أخفّه.«» طيش و خفت و سبكى، در مقابل آن سكونت و بردبارى است و آن ملكه اى است كه به واسطه آن، نفس از حوصله بيرون رود و با ناملايمات سازگار نباشد، و بدون ميزان و از روى جهالت افسار گسيخته شود، و غضبش به جوش آيد و خوددار نباشد، و اين از شعب افراط قوه غضب است.[10]
بنابر تعاریف فوق می توان گفت : حلم ، محصول اعتدال در قوه غضبیه است و حلیم ، کسی است که اهل افراط و تفریط در اعمال قوه غضبیه نباشد در نتیجه کسی که با داشتن قدرت بر انتقام و کیفر عجله نکند ، حلیم نامیده می شود [11]
صفت حلم از جمله صفاتی است که به خدا نسبت داده می شود البته حلیم بودن خدا با حلیم بودن انسان تفاوت دارد مثل هر جای دیگری که در اوصاف کمالی بین واجب و ممکن فرق است . این صفت در قرآن همراه باصفاتی دیگر خدا که مقتضای حال است ذکر شده غفور حليم، غنيّ حليم، عليم حليم، شكور حليم[12]
لفظ حلم بالخصوص در قرآن ذکر نشده ولی واژه حلیم مشتق از حلم ، پانزده بار در قرآن بیان شده است كه در یازده مورد از اوصاف خداوندى برشمرده شده [13] که در دو مورد، از اوصاف ابراهیم (ع) و در یك مورد از وصف اسماعیل (ع) و در موردى دیگر در وصف حضرت شعیب (ع) ذكر شده است.[14] خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم (ع) قهرمان مبارزه توحیدى را چنین تمجید مى كند: إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيب[15]
همانا ابراهیم داراى صفت حلم و بسیار متوكل بر خدا و بازگشت كننده به سوى خدا بود
در آیه 101 صافات این صفت در مورد فرزند حضرت ابراهیم ، حضرت اسماعیل (ع) است، كه ابراهیم (ع) از درگاه خدا درخواست فرزندى صالح كرد، و خداوند درخواست او را اجابت نمود، و او را به فرزندى كه داراى خصلت والاى حلم است مژده داد چنان كه در ماجراى آن ذبح عظیم ، حلم و استقامت و صبر انقلابى خود را به خوبى نشان داد.
در آیات دیگری نیز به حلم وخویشتن داری نسبت به پیامبر اسلام سفارش شده است، از جمله می خوانیم: « ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم [16] » ناپسندی رابا نیکی دفع کن که ناگاه خواهی دید که همان کس که میان تو و اودشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.
این آیه به یکی از آثار درخشان حلم و خویشتن داری اشاره کرده ودستور می دهد که با برخورد نیک و ابراز محبت و عکس العمل نیکودر برابر ناملایمات، زندگی را برای خود آرام کنید، زیرا در این صورت دشمنی ها و کینه ها به دوستی تبدیل شده، شعله های فتنه هاخاموش گشته و جامعه به همسویی و مهر و محبت و برادری سوق داده می شود.
ویا در ویژگی عبادالرحمن به این خصلت نیکو اشاره شدهوَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما[17] آنها کسانی هستند که هنگامی که جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خویش)مخاطب می سازند. درجواب به آنها سلام می گویند.»
(و با سلام، بی اعتنایی و بزرگواری از کنار آنها گذشته و از درگیری با آنها پرهیز می کنند). یعنی آنها دارای خصلت حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلط می باشند و با خویشتن داری و خود نگهداری در برابر برخوردهای نااهلان، از مرز اخلاق اسلامی خارج نمی شوند و با کرامت وبزرگواری، اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمی گردند و دارای اراده محکم و صبر انقلابی و آرامشی همچون کوه هستند به قول شاعر:
- از صدف یاد گیر نکته حلمآن که برد سرش، گهر بخشد
بنابراین حلم از ارزش هاى مهم اخلاقى و اسلامى است، و انسان هاى برجسته؛ مانند پیامبران چنین صفتى دارند، و انسان هایى كه صفت حلم را به طور كامل دارند، مظهر یكى از صفات الهى هستند.
در فرهنگ روایى، روایات بى شمارى در تمجید خصلت ارزشمند حلم از پیامبر(ص) و امامان (ع) به ما رسیده که بیانگر جایگاه والای حلم در نظام اخلاقی و سیره اخلاقی معصومین علیهم السلام می باشد تا جائی که پیامبر اکرم در بیان هدف از بعثت ، تا این که کانون و مرکز بردباری باشند رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : بُعِثْتُ للحِلْم مَرْكَزا ، و للعِلْمِ مَعْدِنا ، و للصَّبرِ مَسْكَنا[18] من برای كانون بردبارى و كان دانش و خانه شكيبايى، بر انگيخته شدم .از ائمه معصومین علیه السلام برای اتصاف به این صفت آن قدر تأکید شده تا جایی که انسان عاقل اگر این حالت برایش پیدا نشده باشد خود را به این صفت وادار کرده تا تدریجاً آن را پیدا کند لذا علی علیه السلام فرمودند : ان لم تکن حلیماً فتحلّم فانه قلّ من تشبّه بقوم الا اوشک ان یصیر منهم . اگر حلم نداری خود رابه حالت حلیم در آور زیرا کم است کسی که تشبّه به گروهی پیدا کند مگر اینکه متوقع است که از ایشان گردد.
تعابیری چون خصلت ممتاز [19]، تمام العقل[20] ، نور[21] ، حجاب آفات[22] ، رأسُ الرِّئاسَةِ [23] بیانگر فضیلت و أهمیّت این سجیّه اخلاقی می باشد. .
در ارزش و ارجمندی حلم این بس که امام رضا علیه السلام حلم را شرط برای عبادت معرفی می کند قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: لَا يَكُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى يَكُونَ حَلِيماً وَ إِنَّ الرَّجُلَ كَانَ إِذَا تَعَبَّدَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يُعَدَّ عَابِداً حَتَّى يَصْمُتَ قَبْلَ ذَلِكَ عَشْرَ سِنِين [24].
اولین ویژگی بردبار، مؤمن بودن اوست امام صادق علیه السلام فرمود:المُؤمِنُ حلیمٌ[25] مؤمن بردبار است. بردباری واقعی در سایه ایمان تحقق می یابد. بردبار کسی است که مخالف هوای خویش و غضب باشد قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام) حَسْبُ الْمَرْء... وَ مِنْ حِلْمِهِ تَرْكُهُ الْغَضَبَ عِنْدَ مُخَالَفَتِه [26].
بدي را بدي سهل باشد جزا اگر مردي احسن الي من اسا
بردبار، اهل هجوم سفیهانه نیست و در مقابل کار سفیهانه با حسن حلم برخورد می کند قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام)من غاظك بقبح السفه عليك فغظه بحسن الحلم عنه[27].اهل انتقام نیست.در حلم، صبر و مقاومت و خودنگه داری نهفته است
امیرمؤمنان على (ع) فرمود: لَیْسَ الْحَلیمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَ إذا قَدَرَ اِنْتَقَمَ. إنَّمَا الْحَلیمُ مَنْ إذا قَدَرَ عَفا، وَکانَ الْحِلْمُ غالِبا علی کُلِّ أَمْرِهِ[28].کسی که چون ناتوان شود، هجوم برد و چون قدرت یابد، انتقام کشد، بردبار نیست. بردبار کسی است که قدرت داشته باشد، ولی گذشت کند و بردباری بر تمام امور او چیره باشد.
متاب اي پارسا روي از گنه کار به بخشايندگي در وي نظر کن
شخص حلیم دیگران را تحمّل می کند قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام)الحليم من احتمل إخوانه[29]
و كمال الحلم كثرة الاحتمال[30].
در حلم، سکوت معنادار وجود دارد لاحلم كالصبر والصمت[31] ؛ هیچ حلمی مانند استقامت و سكوت نیست.
بردبار، نه تنها اهل رفتار جاهلانه نیست بلکه از نادانان مردم نیز دوری می کند قَالَ رَسُولُ اللَّه: َ أَحْلَمُ النَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ النَّاس [32]
شخص حلیم و بردبار در سایه ایمان الهی قدرت بالای معنوی دارد
قَالَ زَيدُ بْنُ صُوحَانَ الْعَبْدِي:يا أَمِيرَ الْمُومِنِينَ أَي الْخَلْقِ أَقْوَى قَالَ الْحَلِيمُ [33]
بر اساس این ویژگی ها در می یابیم که صفت بردباری در زندگی اجتماعی معنا پیدا می کند. افزون بر آن، انسان بردبار همیشه در صف حق قرار دارد و با او برخورد ناحق می شود. با این حال، این رفتار سبب نمی شود او از مسیر و روش درست خارج شود، بلکه همیشه با بزرگواری و تحمل، رفتارهای عاقلانه و خداپسندانه از او سر می زند. بردبار در جامعه زندگی می کند و ممکن است با او برخورد سفیهانه کنند. با این حال، وی در مقابل رفتارهای سفیهانه، آرامش خود را از دست نمی دهد. در مقابل ستم دیگران، اهل بخشش است و در مقابل بخل دیگران، اهل صبر و مقاومت و مبارزه.
بر همین اساس، امام صادق علیه السلام در روایتی، مواردی را که شخص بردبار در جامعه با آن روبرو می شود، ولی از راه به در نمی شود را مشخص می کند.
اگر انسانی عزیز و ارجمند باشد، درستکار و دعوت کننده به حق باشد، اهل گناه نباشد و در عین حال، افرادی با او بد برخورد کنند و او مثل کوه، آرام و محکم به کار خود بپردازد، بردباری به تمام معنا تحقق یافته است. این درجه والای ایمان نصیب هر کس نمی شود امام صادق علیه السلام فرمود:
قَالَ الصَّادِقُ(عليه السلام):الْحِلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ يسْتَضِيءُ بِهِ صَاحِبُهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ لَا يكونُ حَلِيماً إِلَّا الْمُويدُ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيدِ وَ الْحِلْمُ يدُورُ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ أَنْ يكونَ عَزِيزاً فَيذِلَّ أَوْ يكونَ صَادِقاً فَيتَّهَمَ أَوْ يدْعُوَ إِلَى الْحَقِّ فَيسْتَخَفَّ بِهِ أَوْ أَنْ يوذَى بِلَا جُرْمٍ أَوْ أَنْ يطْلُبَ بِالْحَقِّ وَ يخَالِفُوهُ فِيهِ فَإِذَا آتَيتَ كلًّا مِنْهُمَا حَقَّهُ فَقَدْ أَصَبْتَ [34]
بردباری، چراغ خداست... . بردباری پنج صورت دارد: کسی که عزیز و ارجمند باشد، خوار و تحقیر شود. یا درستکار باشد و به او تهمت زده شود. یا به حق دعوت کند، ولی به سبب آن خوار و خفیف گردد. یا بدون آنکه گناهی کرده باشد، آزار بیند. یا خواهان حق شود، ولی مردم با او مخالفت ورزند هر گاه حق هر یک از این پنج مورد را ادا کردی، بردبار هستی.
روح زندگی در وجود شخص حلیم حاکم می باشد چون متّصل به حبل الهی است و مستضیء به نور وسراج انوار [35]ربوبی می باشد
قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام)أحياكم أحلمكم[36]
خشم و غضب از خطرناک ترین حالات انسان و از مهلكات بزرگ است که گاهی اوقات به صورت یک نوع جنون درمی آید و باعث از دست دادن کنترل اعصاب می شود. ، و چه بسا كه به شقاوت ابدى انجامد، مانند قتل نفس و قطع عضو، و از اين رو گفته اند: «غضب جنونى است كه دفعة عارض مى شود». امير مؤمنان عليه السّلام فرمود:
الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكَمُ [37]
خشم شديد نوعى ديوانگى است، زيرا صاحب آن پشيمان خواهد شد، و اگر پشيمان نشود ديوانگيش ريشه دار و استوار
می گردد در روایات معصومین علیهم السلام از این صفت رذیله به عنوان کلید تمام بدیها یاد شده امام صادق عليه السّلام فرمود: الغضب مفتاح كلّ شرّ[38] غضب كليد هر بدى است به همین برای معالجه این صفت رذیله در روایات و کتب اخلاقی با عنوان کظم غیظ بسیار بحث شده است. «کظم غیظ » ، واژه غیظ در لغت به معنی شدت خشم وحالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که بر اثرناملایمات و گزندهای روحی به انسان دست می دهد. واژه «کظم » درلغت به معنی بستن سر مشکی است که پر از آب شده است و به طورکنایه، در مورد کسانی به کار می رود که از خشم و غضب پر شده اندو نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندی نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتن داری همچون بند محکم، سر مشک غضب را می بنددو از طغیان آن جلوگیری می نماید.
علمای اخلاق «كظم غيظ»را چنین تعریف کرده اند كه عبارت است از: فرو بردن خشم، و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نيست (یعنی مترادف نیست بلکه از مصداق های حلم است) و ليكن آن نيز ضديّت با غضب دارد كه نمى گذارد آثار غضب ظهور نمايد[39].
بنابراین کظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق های حلم است و موجب جلوگیری از طغیان خشم و تندی های نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهی خطرناک نجات می بخشد. به همین خاطر کظم غیظ دومین صفت پرهیزکاران بعد از انفاق برشمرده شده است
حضرت امیر (ع) می فرماید:اَفضَلُ الحِلمِ کَظمُ الغَیظِ وَمِلکُ النَفسِ عنِ القُدرَة [40]
کسی از قدرت بالای روحی و معنوی برخوردار است که خویشتن دار و بردبار باشد و زمانی که این صبر و بردباری هنگام خشم وغضب باشد اوج قدرت روحی و معنوی می باشد
سُئِل اميرالمؤمنين (ع): اىّ الخلق اقوى؟ قال: «الحليم». و سُئل: من احلم الناس؟ قال: «الذى لا يغضب»[41].
اگر آدمی بر این قوّه غضبیه که چون آتشی تمامی وجود او را در بر می گیرد و انسان را به هلاکت می کشاند غلبه کند و خشم خود را فرو برد وصف زیبای حلیم و بردبار در موردش صدق خواهد کرد
لقمان عليه السلام : لا يُعْرَفُ الحَليمُ عِندَ الغَضَبِ[42] .
بردبار، جز هنگام خشم شناخته نشود .
تلازم و همراهی دو صفت حلم و علم از همدیگر ناگسستنی است حتّی می توان این همراهی را در صفات خداوند متعال در آیات قرآن کریم مشاهده کرد
وَ اللّه ُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ [43]
و خداوند دانا و بردبار است
بنا به فرموده حضرت رسول اکرم هیچ دو صفتی نمی تواند چنین رابطه و تلازمی داشته باشد که بردباری و دانش دارد
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : و الّذي نَفْسي بِيَدِهِ ، ما جُمِعَ شَيءٌ إلى شَيءٍ أفضَلَ مِن حِلمٍ إلى عِلمٍ[44] .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : سوگند به آن كه جانم در دست اوست، چيزى با چيزى جمع نشد كه بهتر از جمع علم و حلم باشد .
زمانی انسان می تواند میوه شیرین علم را بچیند که با علم مقارن و همراه گردد
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : لَن يُثْمِرَ العِلمُ حتّى يُقارِنَهُ الحِلمُ[45] . امام على عليه السلام : دانش، تا با بردبارى قرين نشود، هرگز به بار ننشيند . زیرا باحلم و بردباری علم آدمی پخته تر و رسیده تر می شود و عالمی که حلیم است به مصلحت و نتیجه کاملتری دست پیدا می کند .
در بیانات امیرالمؤمنین رابطه و تلازم این دو صفت طرفینی ترسیم شده علم ریشه و اساس حلم وبردباری است و حلم مایه زینت و آراستگی علم می گردد.
عن امیرالمؤمنین عليه السلام : العِلمُ أصلُ الحِلمِ ، الحِلمُ زينَةُ العِلمِ[46] امام على عليه السلام : دانش، ريشه بردبارى است ؛ وبردبارى زيور دانش .
حلم صفتي شريف است و اگر با علم باشد أشرف باشد که: ما جمع شي ء أزين من علم الي حلم[47]. و در حديث آمده است که: خيار أمتي علماؤها؛ و خيار علمائها حلماؤها. يعني: برگزيدگان امت من دانايند، و از ايشان گزيده تر برد باران اند
علم با حلم خال روي بود علم بي حلم خاک کوي بود
بردباري خزينه ي خردست هر که را حلم نيست ديو و ددست
امام باقر علیه السلام حلم را لباس فاخری می داند که عالم نباید از آن عاری باشد
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : الحِلمُ لِباسُ العالِمِ ، فلا تَعْرَيَنَّ مِنهُ . امام باقر عليه السلام : بردبارى، جامه دانشمند است؛ پس هرگز خود را از اين جامه برهنه مساز .
امام صادق علیه السلام در در خواست کسی که از ایشان نصیحت و موعظه می خواهند ، با توجه به نقش حلم در دستیابی به علم و جایگاه آن در ثمردهی و به بار نشستن دانش و معرفت بعد از توصیه به حلم و بردباری فرمودحلم از ارکان و پایه های علم است
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : علَيكَ بالحِلمِ فإنّهُ رُكْنُ العِلمِ[48] . امام صادق عليه السلام : بر تو باد بردبارى، كه آن ركن دانش است .
از مجموع روایات فوق که در کتب روائی و اخلاقی مشابه زیادی دارد بیانگر تعامل و ارتباط و تعاضدی است که بین علم و حلم وجود دارد به گونه ای که علم ، بدون حلم به بار نخواهد نشست و حلم نیز بدون علم بر پایه ای محکم استوار نخواهد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف متقین یکی از اوصاف بارز ایشان را همراهی علم با حلم معرفی می کنند که در ذیل این فراز مرحوم الهي قمشه اي چنين گويد:
- هم آنان را بود ز الطاف باريقرين وصف دانش بردباري
- به گيتي عالمي کو بردبار استبه شمعش عالمي پروانه وار است
- خلائق را به دانش پيشوا اوستبه اقليم سعادت رهنما اوست
- چراغ شام تاريک جهان استفروزان تر ز ماه آسمان است
برای حلم در روایات لوازم دیگری غیر از علم ذکر شده یکی از این لوازم عقل می باشد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: الحلم زینة العقل [49]:حلم زینت عقل است , زیرا با اندیشه در ماهیت خود که از جهتی عظمت دارد , نباید به این عالم وابسته شده و امور ناپایدار آن را ثابت پندارد و تصور کند که همواره امور باید به کام او باشد بنابراین در روابط انسانی برای خود جایگاه ویژه ای قایل نیست و اگر کسی بر خلاف میل او حرکت کند و یا امری بر خلاف توقعش واقع گردد دلگیر نمی شود لذا علی علیه السلام فرمود:الحلم نور جوهرة العقل[50]:بردباری نوری است که حقیقت آن عقل و تعقل می باشد, ووقتی علم با عقل همراه باشد , ایمان نیز خواهد بود چنانچه حلم نیز از لوازم ایمان است و آن راظهور می دهد لذا حضرت علی علیه السلام فرمود : لا یکون المؤمن الا حلیماًٌ[51] مؤمن نیست مگر با حلم و رحمت، از سوی دیگر یکی از چیزهایی که ایمان را فاسد می کند غضب است چنانچه امام صادق علیه السلام از رسول خدا نقل فرمود : غضب ایمان را فاسد می کند همان گونه که سرکه را[52]
در روایتی پیامبر اکرم در جواب شمعون بن لاوی(ازحوارییّن حضرت عیسی) که از ماهیت و چگونه بودن عقل و آن چیزهایی که از آن منشعب می شوند سؤال کرده بود, فرمود:فتشعبّ من العقل الحلم,... فمنه رکوب الجهل و صحبةالابرار, و رفع من الضّعة, و رفع من الخساسة, و تشهّی الخیر, و یقرب صاحبه من معالی الدّرجات,و العفو, و المهل و المعروف و الصّمت:پس از عقل, حلم منشعب می شود ... و از حلم این امور منشعب می شود, سوار شدن بر جهل و مصاحبت با نیکان , و بر طرف شدن پستی و فرومایگی و تمایل به خیرات و نزدیک کردن صاحبش به درجات عالی, و عفو و مهلت دادن به دیگری(تأخیر در عقوبت ) و نیکی و سکوت [53]
در این روایت عقل ریشه حلم است و حلم نیز در حد خود ریشه بسیاری از خصال پسندیده است که هر یک از آن خصال شاخه های فراوان دارد در این روایت حلم ریشه نه خصلت شمرده شده است که هر کدام دارای ده شعبه است . بدین ترتیب حلم ریشه نود خصلت نیکو و عقل ریشه صد خصلت است.
ائمّه علیهم السلام که بنا بر زیارت جامعه از نهایت حلم برخوردار هستند و کسی همتای ایشان در این صفت نیست از آن جهت است که کسی در برخورداری از عقل به پایه ایشان نمی رسد چون آن ها وارث عقل کل ، یعنی رسول اکرم هستند . افزون بر این در برخورداری از صفات کمال بر خواسته از حلم ، در اعلا درجه امکان قرار دارند ، درجه ای که برتر از آن ، مقدور ممکنات نیست .
در روایات معصومین علیهم السلام آثار و ثمرات زیادی برای این خصلت الهی بیان شده چنانچه حضرت نبیّ اکرم برای حلم در روایتی این خصائص را دکر می کنند
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : فأمّا الحِلمُ فمِنهُ رُكوبُ الجَميلِ ، و صُحبَةُ الأبْرارِ ، و رَفْعٌ مِن الضَّعَةِ ، و رَفْعٌ مِن الخَساسَةِ ، و تَشَهّي الخَيرِ ، و تَقَرُّبُ صاحِبِه مِن مَعالي الدَّرَجاتِ ، و العَفوُ ، و المَهلُ ، و المَعروفُ ، و الصَّمتُ ، فهذا ما يَتَشَعّبُ للعاقلِ بحِلمِهِ[54] . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : از بردبارى است : آراسته شدن به خوبيها ، همنشينى با نيكان ، ارجمند شدن ، عزيز گشتن ، رغبت به نيكى ، نزديك شدنِ بردبار به درجات عالى ، گذشت، آرامش و تأنّى ، احسان و خاموشى و اين است آنچه براى خردمند با بردباريش حاصل شود.
با توجّه به روایت فوق یکی از ثمرات حلم آراسته شدن به زیبایی هاست چنانچه در روایات زیادی از حلم به عنوان زینت و زیبایی مرد یاد شده است عن امیرمؤمنان عليه السلام : جَمالُ الرّجُلِ حِلمُهُ [55]
الإمامُ الحسينُ عليه السلام : إنّ الحِلْمَ زِينَةٌ [56]
سیادت وآقائی و ارجمندی از دیگر آثاری است که می توان برای حلم ذکر کرد
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مَن حَلُمَ سادَ[57] . امام على عليه السلام : هر كه بردبار باشد، آقايى كند .
نتیجه دیگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازی می شود. عزّتی که خداوند آن را برای مؤمنان خواسته است و انسان مؤمن نیز حق ندارد اختیاراً کاری کند که عزّت ایمانیش خدشه دار شود و دیگران با چشم حقارت وپستی به وی نگریسته وبرخورد نمایند همان گونه که حضرت علی (علیه السلام)فرمود: وَ لَا عِزَّ كَالْحِلْم [58] هیچ عزتی چون حلم نیست یعنی حلم و خویشتن داری مایه عزت و سربلندی در پیشگاه خدا و مردم می گردد
انسان حليم و بردبار به خاطر اين که خشم خويش را کنترل مي کند و به دستور الهي که کظم غيظ است عمل مي کند عزيز مي شود.
اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: لاعز ارفع من الحلم ـ و لاعز کالحلم [59]
هيچ عزتي براي مؤمن بالاتر از حلم و مانند او نيست . بر اثر این خصلت زیبا است که آدمی مفتخر به تاج کرامت می شود
احلم تکرم[60]
و در مقابل اگر آدمی بردباری در پیش نگیرد دچار ذلت و خواری خواهد شد آفة الحلم الذله [61]
بردباري کن و راستي ز دل دور کن کژي و کاستي
ستون خرد بردباري بود سبکسر هميشه بخواري بود
از برکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستی ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانی که دارای حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهدبود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگی اواست. امیر مومنان علی(علیه السلام)در آغاز یکی از خطبه هایش می فرماید: «الحمد لله.. . الذی عظم حلمه فعفا [62] حمد وسپاس خداوندی را که عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است.»
- هرکه زهرت دهد شکر بخششبا تو گویم که چیست غایت حلم
- هرکه سنگت زند ثمربخششکم مباش از درخت سایه فکن
- همچو کان کریم زر بخششهرکه بخراشدت جگر بجفا
- آنکه برد سرت گهر بخششاز صدف یاد گیر نکته ٔ حلم
از آثار دیگر اینکه حلم موجب افزایش یار و دوست می گردد; حضرت علی(علیه السلام)می فرماید: بالحلم تکثر الأنصار[63]
وَ قَالَ [عليه السلام] أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَي الْجَاهِلِ[64].
و درود خدا بر او، فرمود: نخستين پاداش بردبار از بردباري اش آن که مردم در برابر نادان، پشتيبان او خواهند بود.
هنگامی که انسان در برابر برخورد ناگوار و جاهلانه افراد شکیبا بوده و بردباری را پیشه خویش سازد این عمل موجب می شود تا دیگران نیز حق رابه او داده و شخص مهاجم را مورد نکوهش قرار دهند و نسبت به امری که مورد هجوم قرار گرفته یاریش نمایند
بالاحتمال و الحلم يکون لک الناس أنصارا و أعوانا [65]
و بر همین اساس می فرماید: الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ [66]
حلم برای انسان مانند عشیره و طایفه (حامی نیکی)خواهد بود
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
گاهی رسیدن به مواهب دنیایی نیز در گرو اتصاف به فضایل اخلاقی است لذا یکی از آثاری که بر حلم مترتّب است شایستگی برای مدیریت و ریاست می باشد امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:الحلم رأس الرّیاسة:[67] حلم اساس ریاست می باشد , زیرا شخصی که مدیر و رییس گروهی است اگر بخواهد با کوچکترین برخورد نا مناسب یا شنیدن سخن نامناسب با شأنش ,حالتش دگرگون شده و آتش غضب در وجودش برافروخته گردد , قدرت تعقل و تصمیم را از دست داده و ادامه کار برایش میسّر نمی باشد و امام صادق به واسطه پدران بزرگوارش از رسول خدا نقل فرمود:سزاوارترین مردم به عفو و بخشش کسی است که قادر ترین ایشان باشد و بر عقوبت کردن و دور اندیش ترین ایشان کسی است که بیشتر از ایشان غضب خود را فرو می برد[68]
از انگیزه ها و نتایج حلم اینکه از دامن آن، همت متولد می گرددو موجب حفظ آبروی انسان می شود; امیر مومنان علی(علیه السلام)می فرماید: « الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ تُنْتِجُهَما عُلُوُّ الْهِمَّةِ[69] حلم و خونسردی(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلویی هستند که ازآنها همت بلند متولد می شود.» و در عبارت دیگر: « الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ وَ الْعَقْلُ حُسَامٌ بَاتِرٌ فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ وَ قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ[70] حلم پرده ای پوشنده است. حلم موجب می شود که زشتی ها و بدیهای آدمی در پس پرده و محجوب بماند
نیز از آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصیر و کوتاهی درکارها نشده و باعث زندگی پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم می شود; امام علی(علیه السلام)فرمود: وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً [71]کسی که حلم ورزد، در کار خودتفریط و کوتاهی نمی کند، و در میان مردم به طرز پسندیده زندگی خواهد کرد.
محبوب خدا شدن از دیگر آثار و ثمرات این خصلت والا می باشد خداوند متعال چون خود دارای این صفت کمالی می باشد هر کسی که به این صفت متصف باشد او را مورد محبّت قرار می دهد لذا امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند : اذا احبّ الله عبداً زیّنه بالسّکینة و الحلم[72] هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او رابه آرامش و حلم زینت می کند
از دیگر آثار و ثمرات حلم می توان که در روایات به آنها اشاره شده مثل صلح و دوستی[73] ، عامل پیروزی و چیرگی بر دشمن [74]، خاموشی آتش غضب [75]، ایمنی از غضب و عذاب الهی[76] ، عامل برتری[77] ، سبب وقار[78] را می توان نام برد
با توجه به فضایلی که برای این صفت کمالی وجود دارد ائمه علیهم السلام کمال صفت حلم را دارند و تعبیر منتهی الحلم در زیارت شریف جامعه کبیره در مورد ایشان ذکر شده به ویژه با توجه به این که این صفت از عقل و علم سرچشمه می گیرد تا جائی که این دو با صفت حلم ملازم می باشند زیرا ایشان در نهایت درجه علم و عقل می باشند و از جهت دیگر چون این خاندان جنبه هدایت و رهبری جامعه را بر عهده دارند گفتار و رفتارشان ، نمایانگر گفتار و رفتار خدائی است و برای بیان حلم الهی در جهت هدایت انسان ها ، هم حلم الهی را تفسیر و تبیین کرده و هم آن را در روش عملی نشان می دهند تا نشانه ای برای راهیابی به حلم الهی باشند .[79]
رسول خدا نسبت به این صفت به گونه ای است که آیاتی که در این رابطه نازل شده است بیانگر حلم واسعه پیامبر رحمت می باشد خداوند متعال می فرماید : وَ مِنهُْمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبىِ َّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍْ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكم [80]
بعضى از ايشان پيامبر را مى آزارند و مى گويند كه او به سخن هر كس گوش مى دهد. بگو: او براى شما شنونده سخن خير است. به خدا ايمان دارد و مؤمنان را باور دارد، و رحمتى است براى آنهايى كه ايمان آورده اند.
تا جائی که از جانب پروردگار خطاب شد : وَ إِنَّكَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِيم [81] وبه راستی تو بر اخلاق بزرگی هستی.
انس بن مالک می گوید: من در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)بودم، عبایی که حاشیه غلیظی داشت بر دوشش بود، یک نفراعرابی(عرب های بادیه نشین)نزد آن حضرت آمد و عبای او را گرفت ومحکم کشید، به طوری که حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید،سپس گستاخانه گفت: ای محمد، از مال خدا که در نزد تو هست، براین دو شترم بار کن تا ببرم، چرا که این اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.
پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: ای اعرابی، آیا آسیبی که به من رساندی به تو برسانم؟
اعرابی گفت: نه. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)فرمود:
چرا؟ اعرابی عرض کرد: زیرا تو بدی را با بدی پاسخ نمی دهی، بلکه آن را با خوبی دفع می کنی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)ازاین سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یکی از شتران او جو و بردیگر خرما بار کردند و به او دادند.
ونسبت به علی علیه السلام نیز تعبیر حلیم ترین مردم از جانب رسول خدا آمده. سیره آن حضرت در بر خورد با مروان ، سعیدبن عاص ، عبدالله بن زبیر و عایشه و سایر دشمنانش در تاریخ ثبت است[82] و هم چنین وقایعی که برای سایر ائمه رخ داده چندین کتاب می شود .
در زندگی امیرمومنان علی(علیه السلام)آمده که در عصر خلافتش،روزی خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هرسوالی که مربوط به پایین تر از عرش باشد پاسخ می دهم و چنین ادعایی را بعد از من جز دروغگو نمی کند. در این هنگام مردی بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالی که کتابی در گردنش آویزان بود و گویی از عرب های یهود بوده با صدای بلند با کمال گستاخی،خطاب به علی (علیه السلام)گفت: ای مدعی چیزی که نمی دانی، و پیشی گیرنده نابجا من از تو سوال هایی می کنم که از جواب آنهادرمانده شوی.
در این هنگام جمعی از شیعیان و دوستان علی(ع)برخاستند تا به او حمله کرده و او را تنبیه کنند. حضرت علی(علیه السلام)آنها رابه شدت از این کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید، شتابزدگی وتندی و خشم را از خود دور نمایید. با این کارها حجت های خدا برمردم تمام نشده و براهین الهی آشکار نخواهد گردید. آنگاه باکمال حلم و بزرگواری به آن مرد روکرد و فرمود: هر سوالی که داری بپرس او سوال های خود را مطرح کرد و حضرت علی(علیه السلام)به همه آنها پاسخ داد. او شیفته علم و حلم علی(علیه السلام)شد و اشعاری در مدح علی(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنمای گمراهان و رادمرد کمال و ارزش های والای انسانی خواند.
همچنین در زندگی آن حضرت آمده است: روزی شخصی در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر می خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان علی(علیه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
«مهلا یا قنبر، دع شاتمک...; ای قنبر، آرام باش. دشنام دهنده خود را از روی بی اعتنایی رها کن، تا پروردگار را خشنود وشیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت کنی(زیرا عقوبتی برای اوبدتر از بی اعتنایی نیست). سوگند به خدایی که دانه را شکافت وانسان ها را آفرید، مومن به هیچ چیزی مثل حلم، پروردگارش راراضی نمی کند، و هیچ چیزی شیطان را مثل خویشتن داری و تحمل،ناراحت نمی نماید. احمق و نادان نیز به چیزی مانند سکوت، کیفرنمی بیند.»
سوگند حضرت علی(علیه السلام)در این راستا بیانگر اهمیت فوق العاده خصلت حلم است.
خصلت حلم امام حسن (ع) در حدی بود كه مروان یكی از دشمنان پركینه خاندان رسالت، كه امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: "این كارها را با كسی انجام دادم كه حلم و خویشتن داری او با كوه ها برابری می كند
پیر مردی ناآگاه از اهالی شام در مدینه، امام حسن (ع) را سوار بر مركب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویی كرد، وقتی كه فارغ شد، امام حسن (ع) كنار او آمد، و بدو سلام كرد، و در حالی كه لبخندی بر چهره داشت به او فرمود: "ای پیرمرد! گمانم غریب هستی، و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت كنی از تو خوشنود می شویم، اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا می كنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می كنیم، اگر كمك برای باربرداری از ما بخواهی، بار تو را برمی داریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می نماییم، اگر برهنه باشی، تو را می پوشانیم، اگر نیازمند باشی تو را بی نیاز می كنیم، اگر گریخته باشی به تو پناه می دهیم. اگر حاجتی داری آن را ادا می نماییم، اگر مركب خود را به سوی خانه ما روانه سازی، و تا هر وقت بخواهی مهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امكانات بسیار داریم."
هنگامی كه آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته از حلم و صبر انقلابی امام حسن (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد كه اشك از چشمانش جاری گردید و گفت: "گواهی می دهم كه تو خلیفه خدا در زمینش هستی، خداوند آگاه تر است كه مقام رسالت خود را در وجود چه كسی قرار دهد، تو و پدرت مبغوض ترین افراد در نزد من بودید، ولی اینك تو محبوب ترین انسان ها در نزد من هستی!"
سپس او به خانه امام حسن (ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس از مدتی در حالی كه قلبش سرشار از محبت خاندان رسالت بود، از محضر امام حسن (ع) بیرون رفت.
امام صادق علیه السلام می فرماید : انّا أهل بیتٍ مروّتنا العفو عمّن ظلمنا[83] ما اهل بیتی هستیم که جوانمردی روش ما عفو نسبت به ستمکاران به ما می باشد.
اهل بیت علیهم السلام چون راهنمایان الهی هستند به گونه ای که اوصاف ایشان فانی در اوصاف الهی است مرات اوصاف الهی هستند ، لذا امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه 55 سوره زخرف که سخن خداوند متعال در مورد خشم وانتقام الهی در غرق فرعونیان ، می فرماید أبي عبد الله ع في قول الله عز و جل فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا قال إن الله تبارك و تعالى لا يأسف كأسفنا و لكنه خلق أولياء لنفسه يأسفون و يرضون و هم مخلوقون مدبرون فجعل رضاهم لنفسه رضى و سخطهم لنفسه سخطا و ذلك لأنه جعلهم الدعاة إليه و الأدلاء عليه فلذلك صاروا كذلك[84]
به راستی خداوند تبارک و تعالی مانند ما خشمگین نمی شود و لکن اولیایی را برای خویش آفریده است که ایشان خشمگین و خشنود می شوند در حالی که مخلوق و تدبیر شده می باشند.پس خشنودی ایشان را خشنودی خویش و غضب ایشان را غضب خویش قرار داده است ، زیرا ایشان را دعوت کننده به سوی خویش و راهنمای بر خویش قرار داده است ، پس به این جهت ایشان این گونه شده اند.
همانطور که حلم و رحمت الهی بر غضبش سبقت دارد ُ وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُه[85] و انسانها با از دست دادن قابلیت خود برای شمول عفو و حلم او مشمول غضب و عقوبتش قرار می گیرند ، ائمه نیز این گونه می باشند و برای آن نیز مواردی در زندگی ایشان نقل شده است مانند : دعای امام رضا علیه السلام برای نابودی برامکه[86] و دعای امام هادی علیه السلام برای نابودی متوکل عباسی [87] واین موارد کم نیست و این امور بیانگر آن است که ایشان مظاهر تام حلم و غضب الهی می باشند
آدمی برای سیر و رسیدن به کمال و مقامات معنوی همراهی با سالکان طریق یعنی اهل بیت علیهم السلام طبق بیان آیه شریفه وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين تؤبه 119 لازم می باشد و به خاطر این که ایشان جامع تمام کمالات معنوی و اخلاق نیکو می باشند، همانطور که در زیارت شریفه جامعه کبیره نسبت به خصلت حلم ، تعبیر منتهی به کار برده شده است ،لذا این همراهی تنها به پیروی از سیره ایشان میّسر خواهد بود .
رسول حسن زاده