دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آرزوهای دارسی؛ طعم کنسرسیوم (3)

No image
آرزوهای دارسی؛ طعم کنسرسیوم (3)

كلمات كليدي : طعم كنسرسيوم،نفت

نویسنده: محمدباقر حشمت‌زاده

موضوع قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان در این میان چه نقشی داشت؟ ضمنا به مخالفتهایی که در اواخر دوره پانزدهم و سپس در مجلس شانزدهم در قالب کمیسیون هیجده‌نفره علیه این قرارداد الحاقی شکل گرفت، اشاره کنید.

* در این گیرودار بود که قوام‌السلطنه هم سقوط کرد. دولت بعدی در راستای قانون مصوب مجلس در مهرماه1326، مذاکره با کمپانی نفت را شروع کرد. دو سال مذاکره سرانجام به انعقاد قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان منجر شد. گس نماینده کمپانی و گلشائیان وزیر دارایی ایران بود. انعقاد قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان، یعنی لغونکردن قرارداد1933؛ درحالی‌که قانون مصوب مهر1326 این انتظار را ایجاد کرده بود که قرارداد1933 لغو شود. اما دولت هنوز از کشش و قدرت کافی برای اعمال این اراده ملی برخوردار نبود. قرارداد الحاقی درواقع بیشتر حق‌الامتیاز را زیاد می‌کرد و درآمد ایران از نفت را بالا می‌برد. بنابراین وقتی‌که در اواخر عمر مجلس پانزدهم، دولت این قرارداد الحاقی را به مجلس آورد تا تایید شود، ملیونی که در مجلس بودند وقتی دیدند که این قرارداد در آخرین روزهای مجلس پانزدهم (در تابستان1328) و در شرایطی که برای استیفای حقوق ملت ایران کافی نیست به مجلس می‌آید، آن‌هم به اصطلاح امروز ما در دقیقه نود، و لذا امکان دارد که نمایندگان دانسته و ندانسته با یک قیام و قعود آن را تایید کنند و به تبع آن همه آرمانها برباد برود، برای جلوگیری از روی‌دادن چنین اتفاقی و نیز کناره‌گیری مجلس از واردشدن به اصل این مطلب، این نمایندگان نطقی را تهیه کردند که ظاهرا توسط حسین مکی خوانده شد و پس از آن تا چند روز آخر عمر مجلس، نمایندگان شروع کردند به بحث درباره قرارداد 1933 و مضار آن و با طول‌دادن به این نطقها اجازه ندادند که تصویب طرح در دستور کار مجلس قرار گیرد، تا اینکه عمر مجلس پانزد‌هم نیز تمام ‌شد و لایحه الحاقی به تصویب نرسید؛ چراکه به‌هرحال نمایندگان ملیون و نیز احزاب و مطبوعات اصلا این قرارداد را قبول نداشتند. پس از این مسائل، دولت مقدمات انتخابات مجلس شانزدهم را فراهم و آن را برگزار کرد اما وقتی نتایج انتخابات اعلام می‌شد، تعدادی از افراد و کاندیداها، از جمله دکتر مصدق، در اعتراض به نتایج آن در دربار بسط نشستند؛ که بعدها همین گروه هسته جبهه ملی را تشکیل دادند. براثر این اعتراض و تحصن، انتخابات لغو و مجددا برگزار شد و این‌بار معترضان به مجلس راه یافتند. پس از شکل‌گیری مجلس شانزدهم، حکیمی یا منصورالملک سر کار ‌آمد؛ چون در این دوره‌ها بعضی از دولتها سه یا چهار ماه بیشتر دوام نمی‌آوردند. به هر حال دولت زرنگی کرد و بررسی لایحه‌ای را که به دولت مربوط بود، به‌عهده مجلس ‌گذاشت و گفت که مجلس خودش درخصوص لایحه نظر بدهد. مجلس در آن زمان مطابق حوزه‌های کاری اجرایی دولت شش کمیسیون تخصصی داشت که قرار شد از میان آنها یک کمیسیون مشترک تشکیل شود. لذا از هر کمیسیون سه نفر (جمعا هیجده نفر) انتخاب گردید که به کمیسیون نفت معروف شد. از این هیجده نفر، پنج نفر اعضاء جبهه ملی و از جمله دکتر مصدق بودند که قرار شد مساله لایحه الحاقی را بررسی کنند. درواقع نخست‌وزیر وقت با زرنگی به قول معروف توپ را در میدان مجلس انداخت تا دولت را از این مخمصه رها کند. پس از آن مجلس شانزدهم و کمیسیون مذکور بررسی لایحه را شروع کردند تا اینکه در تیرماه1329رزم‌آرا بر سر کار آمد. او یک نظامی مقتدر و با وجهه در میان نظامیها بود و جالب آن‌که تمام نیروهای مختلف آن روز به نخست‌وزیری او ابراز تمایل کردند؛ شاید هم به‌این خاطر که همه می‌خواستند ایران از این بحران خارج شود و رزم‌آرا با آن شخصیت و سابقه‌ای که داشت، چنان‌که او را یک رضاخان کوچک می‌دانستند، مستقلا یک‌سری مانورها را در مقابل مجلس شروع کرد؛ چنان‌که از یک طرف به‌عنوان نخست‌وزیر با کمپانی نیز مذاکره می‌کرد و از طرف دیگر نیز با مجلس وارد صحبت می‌شد.

در آن زمان امریکاییها که پاره‌ای امتیازات نفتی در کشورهای حوزه خلیج‌فارس از جمله در عربستان داشتند، به فرمول جدیدی در قراردادهای امتیاز دست یافته بودند که به اصل پنجاه ــ ‌پنجاه معروف بود و سابقه آن از ونزوئلا شروع می‌شد که حق‌الامتیاز را به این صورت محاسبه می‌کردند: یعنی اصل قرارداد امتیاز لغو نمی‌شد، اما بالاترین امتیازی بود که گیرنده امتیاز به دولتهای نفتی می‌‌داد؛ به‌این‌صورت‌که درآمد فروش منهای هزینه تولید تقسیم بر دو می‌شد.

سودسهم امتیازدهنده= (هزینه های تولید ـــ درآمد فروش)/2

که از آن باعنوان سود خالص یاد می‌کردند اما فروش نفت بحث بسیار پیچیده‌ای بود. این، درواقع بالاترین حدی بود که گیرندگان امتیاز برای امتیازدهندگان قائل بودند. کمپانی هم احساس می‌کرد که چون این قرارداد در عربستان بسته شده، پس مطمئنا ایرانیها به کمتر از این راضی نخواهند شد و لذا به رزم‌آرا اعلام کرد که ما حاضریم این شرط را بپذیریم. البته رزم‌آرا ظاهرا چون احساس می‌کرد سقف مطالبات مجلس بر ملی‌کردن نفت و خلع ید از انگلیس قرار گرفته و لذا هر پیشنهادی که پایین‌تر از این سطح آرمانی باشد رد خواهد شد، سعی می‌کرد به‌نوعی زمینه‌سازی کند؛ به‌این‌معنا‌که با اقدام به برخی مانورها بین مجلس و کمپانی نفت، ازیک‌طرف سعی می‌کرد انگلیسیها را به دادن امتیازات بیشتری وادار کند و از طرفی نیز تلاش می‌کرد مجلس را از این سطح آرمانی بسیار رادیکال منصرف کند. ولی همین مانورها و موضع‌گیریهای پیچیده او باعث شد که در میان مردم نخست‌وزیر به‌عنوان بزرگ‌ترین مانع ملی‌شدن نفت مطرح شود. ضمن‌آن‌که کمیسیون نفت نیز سرانجام در آذر1329 اعلام کرد که قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان که از سوی دولت اعلام شده، برای استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب کافی نیست.

اما قانون ملی‌شدن صنعت نفت هم درواقع حاصل کار این کمیسیون بود؛ یعنی مسلما باید کمیسیون اقداماتی فراتر از این انجام داده باشد. لذا ضمن تبیین این مساله، بفرمایید گروههای موثر در تصویب قانون ملی‌شدن نفت به لحاظ جریان‌شناختی چگونه بودند؟

* درواقع ماموریت کمیسیون در اینجا تمام می‌شد اما خود مجلس اینجا دوباره از کمیسیون نظر خواست که خوب اگر این قرارداد برای استیفا کافی نیست، شما چه‌ راهکاری دارید؟ یعنی با این کار درواقع به کمیسیون مشترک ماموریت جدیدی محول گردید. پس از این، کمیسیون همه جا اعلام کرد که هرکس برای استیفای حقوق ملت ایران نظر و پیشنهادی دارد آن را در اختیار کمیسیون قرار دهد؛ که از قرار معلوم چهارهزار پیشنهاد از سوی افراد، احزاب و گروههای مختلف به کمیسیون ابلاغ شد و کمیسیون نیز پس از یک ماه، پیشنهاد فراکسیون وطن را پذیرفت. فراکسیون وطن همان گروهی بودند که از جبهه ملی وارد مجلس شده بودند. در آن‌هنگام هرکدام از جناحها و احزاب برای خودشان در مجلس فراکسیون خاصی درست کرده بودند که از این میان فراکسیون وطن نیز به جبهه ملی تعلق داشت که پنج نفر از آنها هم عضو کمیسیون مشترک بودند. پیشنهاد آنها در دو خط بسیار مختصر بود: «به‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور حفظ صلح جهانی پیشنهاد می‌شود که صنعت نفت در سراسر ایران ملی شده و کنترل آن در دست ملت یا دولت قرارگیرد.» این پیشنهاد عملا به معنای آن بود که نفت در دست دولت قرارگیرد. جالب‌آن‌که هر وقت از ملی‌شدن صنعت نفت صحبت می‌شود، هیچ تعریف و حدودی بیشتر از این تعریف که در آن زمان گفته شده برای ملی‌شدن ارائه نمی‌گردد؛ یعنی گفته نمی‌شود که اگر نفت ملی شود و کمپانی خارجی برود، بعد از آن چه کار باید کرد؛ چون به‌هرحال اداره نفت، سرمایه و تکنولوژی و فن‌آوری می‌خواست. اگر صنعت نفت را ملی کنیم و خارجی را نفی کنیم، خوب حالا این نفت باید دست چه کسی باشد؟ آیا ما این قابلیتها را داریم یا نه؟ اما در دی‌ماه کمیسیون اعلام کرد که در راستای ماموریت جدیدی که مجلس به ما داده، ما پیشنهادهای مختلف را بررسی کردیم و پیشنهاد فراکسیون وطن مبنی بر ملی‌شدن نفت را ‌پذیرفتیم. این در حالی‌بود که در بیرون از مجلس احزاب و مردم حتی از مجلس هم جلوتر زده بودند؛ یعنی مردم و گروههای مختلف به‌خصوص آیت‌الله کاشانی در سخنرانیها و نطقهای خود می‌گفتند که نفت باید ملی شود. یعنی وضعیت به‌گونه‌ای شده بود که دیگر حتی مجلس و دولت هم نمی‌توانستند مطالبات مردم را نمایندگی کنند. مردم خودشان و رهبرانشان راه افتاده بودند و رسما ملی‌شدن نفت را می‌خواستند و به کمتر از این هم رضایت نمی‌دادند. لذا در این شرایط بود که رزم‌آرا به‌عنوان سد ملی‌شدن نفت مطرح شد؛ به‌ویژه با این کاری که کمیسیون مشترک انجام داد، دیگر همه بی‌چون و چرا می‌خواستند که این قضیه عملی شود؛ لذا دولت و نخست‌وزیر به‌عنوان تنها مانع ملی‌شدن نفت شناخته شدند؛ تااینکه در شانزدهم اسفند، رزم‌آرا در مسجد سپهسالار در حالی که به مجلس ختمی رفته بود توسط فدائیان اسلام ترور شد. فردای همان روز، یعنی هفدهم اسفند، مجلس ‌نشستند و پیشنهاد کمیسیون نفت را به‌صورت‌کلی تصویب کرده و بعد آن را به سنا فرستادند و سنا هم در بیست‌ونهم اسفند1329 آن را تصویب و نفت در سراسر کشور ملی اعلام شد؛ یعنی قرار شد اداره نفت در تمام مراحل آن در دست ملت یا دولت قرار گیرد.

آقای دکتر، پس از این‌همه تلاشها و مشقتها که سرانجام نفت ملی اعلام شد، چه اتفاقاتی افتاد که درنهایت به وقایع سی‌ام تیر و کودتای آژاکس بیست‌وهشتم مرداد منتهی شد؟ به نظر شما آیا عامل یا شخص خاصی در رسیدن مساله به اینجا به‌عبارتی نقش داشتند یا این مساله صرفا از عامل موثر خارجی نشات می‌گرفت؟

* در اردیبهشت1330، مجلس قانون طرز اجرای ملی‌شدن صنعت نفت را تصویب کرد. این قانون کلیتی بود که با عجله در نهم اردیبهشت تصویب گردید و در دهم اردیبهشت هم مجلس شورای ملی به نخست‌وزیری مصدق اظهار تمایل کرد و این مساله درس جالبی در تاریخ معاصر ما به شمار می‌رود؛ یعنی اینک به کسی که در داخل مجلس بود و با استفاده از نیروهای ملی و مذهبی خارج از مجلس و پشتیبانی شخصی مثل مرحوم کاشانی که در مردم و بازار خیلی وجهه داشت و خود نیز در ملی‌شدن نفت در چارچوب قوای مقننه نقش فعالی را بازی کرده بود، گفته می‌شد که خودت همین چیزی را که ادعا کردی و تصویب هم شد، اجرا کن؛ یعنی به مصدقی که در حین پیگیری بحثهای ملی‌شدن نفت همیشه از آزادی، دموکراسی و پارلمان‌سالاری و مشروطیت صحبت می‌کرد و ملی‌شدن را در ذیل این عناوین می‌دانست، اینک گفته می‌شد که خودت بیا و این را اجرا کن. البته دولت انگلیس تهدیدهایی هم انجام داد؛ یعنی با اینکه این قرارداد ظاهرا بین ایران و یک کمپانی انگلیسی بود، اما دولت انگلیس به شورای امنیت و نیز‌ به دیوان دادگستری بین‌المللی شکایت کرد و مذاکراتی نیز صورت گرفت. اما به‌هرحال در چارچوب قانون اجرای ملی‌شدن نفت، هیاتی تشکیل و به جنوب اعزام شد که از اعضای موثر این هیات، یکی نیز مهندس بازرگان بود. این گروه در بیست‌ونهم خرداد1330 دفتر کمپانی را که در خرمشهر بود خلع ید کردند که از این روز به‌عنوان خلع ید از شرکت انگلیس یاد می‌شود. پس از این واقعه، عوامل انگلیسی و مدیر عامل نفت انگلیس دفترشان را به بصره منتقل کردند. درواقع هیجانات عظیمی در جامعه شکل گرفته بود و هر روز میتینگها و پشتیبانیها برگزار می‌گردید. نهضت ملی‌شدن نفت با این مقدمات که گفته شد واقعا رخداد مهمی بود و اوج آن نیز یعنی روز بیست‌ونهم اسفند نقطه عطفی در تاریخ ایران به حساب می‌آید که هر وقت به آن مراجعه ‌شود بسیاری از ریشه‌های گذشته تاریخ ما دیده می‌شود که باعث شکل‌گیری آن گردیده‌اند و خود آن نیز بسیاری از جریانات بعدی پس از خود را شکل می‌دهد. لذا مطالعه نهضت ملی نفت به‌عنوان یک نقطه عطف بدون شک در تاریخ معاصر ایران موضوعیت و اهمیت خاصی دارد. این نهضت، مرحله‌ای است که تمام میراثها و جریانهای گذشته را به جریانها و میراثهای آینده تبدیل می‌کند که تا امروز هم ادامه دارد؛ چنان‌که به‌عنوان مثال بحث مهندس بازرگان، نهضت آزادی، خاستگاه جبهه ملی و همه این چیزهایی که تا انقلاب و بعد از انقلاب مطرح است و هنوز هم ادامه دارد، همگی به همان جریان ملی‌شدن نفت بازمی‌گردد. به‌هرحال، سرانجام در بیست‌ونهم خرداد1330 از کمپانی خلع ید می‌شود و عوامل ایرانی خودشان تصدی پالایشگاه آبادان را که بزرگ‌ترین مرکز نفتی بود، به‌عهده می‌گیرند. اما از آن طرف انگلیس صادرات نفت ایران را تحریم می‌کند به‌گونه‌ای‌که در تمام طول دو سال و چند ماهی که مصدق بر سر کار بود، فقط موفق ‌شد صدهزار تن نفت به‌فروش برساند، درحالی که میزان تولید نفت انگلیسیها در آخرین روز‌های ملی‌شدن نفت، سالی سی‌وسه‌میلیون تن بود و اگر مانع‌تراشی نمی‌شد برای فروش نفت ملی‌شده در این دو سال و چند ماه، ایران باید صدمیلیون تن نفت می‌فروخت. اما با تمهیدات دولت انگلیس و کمپانی نفت و انحصاری که کارتل بین‌المللی نفت و کمپانی هفت‌خواهران نفتی ــ که بر همه نفت دنیا مسلط بودند و شرکت نفت انگلیس نیز درواقع یکی از آن هفت‌خواهران بود و نمی‌خواستند در جایی شکافی در امتیازات نفت رخ دهد ــ تماما در حمایت از منافع کمپانی نفت انگلیس بسیج اقتصادی ــ سیاسی شدند تا از پیشرفت نهضت ملی جلو‌گیری کنند. بنابراین از صدمیلیون تن نفت که باید به فروش می‌رفت، فقط صدهزار تن فروخته شد؛ یعنی یک‌هزارم. این در حالی بود که دولت در طی دوران رضاخان و ده سال پس از جنگ جهانی دوم، به‌شدت به درآمد نفت وابسته شده بود؛ اما در شرایطی این نفت قطع گردید که پرداخت تمام مخارج و دستمزدهای کارکنان، یعنی هزینه‌هایی که قبلا از طریق درآمد حاصل از نفت تامین و پرداخت می‌گردید، نیز به گردن دولت افتاد. بنابراین در اولین قدم، ملی‌شدن نفت هزینه مضاعفی را برای دولت ایجاد کرد که در طول چند سال دولت مصدق به یکی از موانع پیشرفت کار و یکی از عوامل ناکامی نهضت ملی‌شدن نفت تبدیل شد. این مساله درواقع درسی است در تاریخ معاصر ما که وقتی می‌خواهیم یک هدف سیاسی را تحقق ببخشیم، لازم است به هزینه‌های اقتصادی آن نیز توجه کنیم؛ چون ملی‌شدن نفت را اگر یک آرمان و هدف سیاسی بدانیم، یکی از هزینه‌هایش محروم‌شدن دولت و ملت از درآمد نفت به‌خاطر آن اقدامات و اضافه‌شدن مخارج این حرکت بود؛ چون قبلا تمامی هزینه‌ها و دست‌مزدها را کمپانی پرداخت می‌کرد اما الان دولت مجبور بود به این کارگران صنعت نفت که در پیشاپیش نهضت نفت بودند، حقوق بدهد وگرنه پیش از همه همین گروه پیشتازان ملی‌شدن تحت فشار قرار می‌گرفتند.

در مجموع در چندسالی که دولت مصدق بر سر کار بود، مجموعا پنج پیشنهاد از طرف مجامع بین‌المللی و امریکا و انگلیس ارائه شد تا شاید این بحران فروکش کند اما دولت مصدق همه این پیشنهادها را به‌خاطر مغایرت با اصل ملی‌شدن نفت رد کرد. باز هم در اینجا درس مهمی پیش می‌آید و آن بحث از رئالیسم تا ایده‌آلیسم و یا بحث بازی صد یا صفر است. یعنی ایده‌آلهای ما می‌گوید نفت باید ملی شود ولی وجود یک قدرت قاهره‌ای چون انگلیس و امریکا و وجود کمپانیهای مسلط نفتی به‌عنوان یک واقعیت مانع از تحقق این مساله می‌شود. حال در چنین شرایطی آیا ما باید بازی صد یا صفر را انجام دهیم یا یک بازی میانه را در پیش بگیریم؛ لذا همواره تضادی بین رئالیسم و ایده‌آلیسم به‌عنوان یک آفت گریبانگیر ما بوده؛ به‌این‌معناکه ما معمولا می‌خواستیم صد را به دست بیاوریم اما به لوازم و موانع آن فکر نکردیم و اصرار کردیم و وقتی شرایط از دست رفت، عملا آنچه نصیب ما شد، صفر بود. لذا بعضیها آن پیشنهاد آخر امریکا و انگلیس را که در زمان چرچیل و آیزنهاور ارائه شد، بسیار به حقیقت ملی‌شدن نفت و به مصالح و منافع ملت ایران نزدیک می‌دانستند که اگر انجام می‌شد و دولت مصدق آن را می‌پذیرفت، هزینه‌های بعدی مثل کودتا و سلطه امریکا به آن شکل اتفاق نمی‌افتاد. منتها مصدق در تحلیلهایی که انجام می‌داد و در سفرش به نیویورک و شورای امنیت، صحبتهایی می‌کرد و بعدها در پارلمان نیز می‌گفت که بعضی‌ها فقط به چند لیره بیشتر افزایش درآمد نفت فکر می‌کنند و فقط اهداف اقتصادی دارند درحالی‌که ما هدف سیاسی داریم و آن قطع نفوذ اجانب و قطع استعمار انگلیس است و این برای ما مهم‌تر است؛ درحالی‌که در این حرف فرصتها و تهدیدهای زیادی نهفته است؛ بله از یک طرف گاه برای یک آرمان سیاسی مثل استقلال خیلی از چیزهای اقتصادی را باید هزینه کرد ولی اگر هزینه شد و هزینه اقتصادی هم بلاتوجیه بود و آن اهداف سیاسی هم برآورده نگردید، در اینجا مساله جای تامل و بررسی دارد. لذا این تحلیل هم می‌تواند مطرح شود که آرمان‌گرایی شدیدی برای ملی‌شدن که به‌ویژه در شخص دکتر مصدق وجود داشت، مانع از شکل‌گیری یک نوع واقع‌نگری ‌شد و لذا اهداف اقتصادی قربانی اهداف سیاسی گردید و اهداف سیاسی هم نهایتا محقق نشد و سرانجام کودتای بیست‌وهشتم مرداد شکل گرفت.

پس ما برای تحقق ملی‌شدن نفت بعضا آن شروط لازم را نداشتیم. علاوه‌برآن‌که موانعی نیز از سوی سلطه کمپانیها و منافع غربیها ناشی می‌شد که مثلا امریکاییها نگران بودند اگر مدل ملی‌شدن در ایران عملی شود و جواب بدهد تمام امتیازات آنها در منطقه پس از آن باید براساس ملی‌شدن شکل بگیرد. جالب‌آن‌که ملیون اصرار داشتند اگر ما مقاومت کنیم، غربیها و انگلیسیها سرانجام تسلیم ما می‌شوند؛ چراکه دنیای تشنه نفت به‌زودی نمی‌تواند سالی سی‌وسه‌میلیون نفت ایران را جبران کند و لذا سرانجام تسلیم شرایط ما خواهد شد. در حالی‌که براساس همان آرمان‌نگری، از آمار و واقعیات غفلت می‌شد؛ چون کمپانیهای صاحب امتیاز نفت خاورمیانه با همکاری دولتهای خاورمیانه و عربی به‌سرعت تولید را بالا بردند و تقریبا با افزایش تولید در سایر حوزه‌های نفتی خاورمیانه جای نفت ایران را پر کردند؛ که این مساله همواره در ذهنیت ایرانیها یک نوع خیانت شیخ‌نشینها تلقی می‌شد. البته آنها هم به دنبال سود خود بودند، چون افزایش تولید به‌معنای افزایش درآمد بود. اتفاقا بعدها همیشه شاه در مذاکراتش با کنسرسیوم وقتی افزایش تولید نفت ایران را خواستار می‌شد، مستقیم یا غیرمستقیم به این مساله اشاره می‌کرد که ما قدیمی‌ترین تولیدکننده نفت هستیم و سهم تاریخی ما چهل درصد از تولید بوده است. شاید یکی از دلایلی هم که شاه در تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل شرکت نکرد، احتمالا همین مساله بود و به نوعی تلافی صورت می‌گرفت؛ چون خود شاه در قضیه ملی‌شدن اصلا مطرح نبود؛ ولی به‌هرحال آن موقع گفته می‌شد که عربها رقیب نفتی ما هستند و در مقاطع مختلف آنها علیه منافع ما اقدام کرده‌اند. حالا که آنها نفت اسرائیل را تحریم کردند، ما هم باید از این فرصت تاریخی استفاده کنیم و از نفت نه به‌عنوان سلاح سیاسی بلکه به‌عنوان سلاح اقتصادی استفاده کرده و خلأ نفتی اعراب را پر کنیم و از این قضیه سود ببریم. لذا می‌بینیم نفت چنین نقشی را هم در معادلات منطقه‌ای و در تصمیم‌گیریهای سیاسی و در ذهنیت و تاریخ معاصر ما ایفا کرده است. به‌هرحال، علیرغم‌آن‌که من واقعا نهضت ملی نفت را مساله با عظمتی می‌دانم‌، اما باید گفت شاید بعضی از احزاب و رجال تحت تاثیر احساسات یا عوام‌زدگی به مطالعه عمیق تن نمی‌دادند تا ببینند مثلا تحقق چنین اهدافی چه لوازمی را می‌خواهد. البته واقعا در اداره صنعت نفت همین کارگران و متخصصان ایرانی به‌خوبی پالایشگاه را سرویس می‌دادند و حفظ می‌کردند چنان‌که بعدها که کودتا شد و دشمنان ملی‌شدن پیروز شدند، خود آنها هم این مساله را دیدند. ولی مشکل ما بیشتر بازاریابی و فروش بود که در آن قسمتها ما دستی نداشتیم و کمپانیها مسلط بودند؛ اما از لحاظ فنی ایران امیدوار بود که بتواند بخشی از نیازهای خودش را با استفاده از بازار جهانی سرمایه و تکنیک فراهم کند منتها آن موقع بازار سرمایه و تکنیک مثل الان باز نبود. امروزه گرچه ما در تحریم هستیم اما مثلا قطعه بویینگ را که لازم داشته باشیم، به‌قدری بازار گسترده است که هزار راه برای دسترسی به آن وجود دارد. اما ایران آن موقع روی کمپانیهای امریکایی حساب می‌کرد و پیش خود می‌گفت که اگر نفت ملی شود، اگر ضعفی هم در تکنیک و سرمایه داشته باشیم، با پول آن را از امریکاییها می‌خریم. ولی مسائلی که پیش آمد، بی‌اساس‌بودن این انتظارات ایران را ثابت کرد و معلوم شد امریکاییها آن‌طورکه ایران روی کمک آنها حساب می‌کرد، به‌عنوان خریدار نفت یا به‌عنوان تامین‌کننده بخشی از سرمایه و تکنیک و کارشناس مورد نیاز جلو نیامدند. درواقع امریکاییها بر سر مسائل درازمدت حاضر شدند با ابرقدرتها سازش کنند و این درس بزرگی است برای ما که روی رقابت بازیگران بزرگ جهانی فقط در حد تاکتیک ــ و نه در حد استراتژی ــ می‌توان حساب کرد و حتی امروز هم این مساله برای ما درس بزرگی است. بازیگران بزرگ نشان دادند که چنان به هم وابسته هستند که حاضر نیستند سر منافع بالنسبه مهم ولی کوچکی که در جهان سوم دارند کاملا رویاروی هم قرار بگیرند؛ بلکه به‌گونه‌ای به تقسیم منافع تن می‌دهند و آن کشور جهان سوم را رها می‌کنند. ایران آن موقع روی رقابت امریکا و انگلیس حساب می‌کرد ولی در نهایت دیدیم که این رقابت در حد استراتژی قابل اتکاء نبوده و حداکثر در حد یک بهره‌برداری تاکتیکی جواب می‌داد. لذا این مسائل و ضعفها سرانجام به کودتای بیست‌وهشتم مرداد1332 منجر شد و شاهی که فرار کرده بود، پس از کودتا دوباره به حکومت بازگشت.

پس از ماجرای کودتا و بازگشت شاه به کشور، ماجرای کنسرسیوم پیش‌آمد. لطفا بفرمایید باتوجه به آن‌که پس از کودتا عملا نقش امریکا در معادلات ایران پررنگ شد، این جابجایی قدرت موثر خارجی چه تاثیری در معادلات داخلی ایران داشت؟

* پس از کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه به کشور، زاهدی به نخست‌وزیری رسید و علی امینی به‌عنوان وزیر دارایی مامور شد که به قضیه نفت فیصله دهد. علی امینی دو گروه تشکیل ‌داد: یک گروه برای مذاکره با شرکت انگلیسی و پرداخت غرامت و ادعای ایران و یک گروه نیز برای مذاکره بر سر تاسیس کنسرسیوم؛ یعنی انگلیس پس از این همه مدت که حاضر نمی‌شد ملی‌شدن نفت را بپذیرد، شرایطی پیش می‌آید که حاضر می‌شود نفت را با سایر رقبا تقسیم کند. بنابراین کنسرسیومی از چند شرکت به‌وجود می‌آید که مامور می‌شود نفت ایران را مورد بهره‌برداری قرار دهد و چهل‌درصد سهام به کمپانی انگلیسی، چهل‌درصد به شرکتهای امریکایی، چهارده‌درصد به شل و شش‌درصد هم به شرکت نفت فرانسه داده می‌شود و مجلس دست‌نشانده‌ای هم که محمدرضا بعد از کودتا درست می‌کند، این کنسرسیوم را در مهر ماه1333 تصویب می‌‌کند و اسمش را هم می‌گذارد قرارداد فروش نفت و گاز؛ یعنی فقط اسم آن را عوض می‌کند؛ در حالی که عملا یک نوع تجدید امتیاز بود ولی اسمش را می‌گذارند قرارداد تا با اصل ملی‌شدن مغایر نباشد؛ یعنی این‌طور جلوه داده شود که ما خودمان نفت و گاز را تولید می‌کنیم و کنسرسیوم درواقع نفت را از ما می‌خرد؛ آن هم به مدت چهل سال که درواقع ادامه همان مدت امتیاز قرارداد1933 بود؛ یعنی یک دوره بیست‌وپنج‌ساله و سه دوره پنج‌ساله که جمعا چهل سال می‌شود. عملا درآمد ایران هم براساس همان امتیاز پنجاه‌ ــ پنجاه تعیین گردید؛ یعنی درآمد حاصله از فروش منهای هزینه تولید تقسیم بر دو. لذا مکانیزم امتیاز عملا برداشته نمی‌شود. کنسرسیوم یک شرکت عامل را برای اکتشاف و یک شرکت عامل را برای تولید در نظر گرفت و از آن به بعد کنسرسیوم اداره امور را تحت کنترل خود درآورد. به‌اضافه‌این‌که با کودتای بیست‌وهشتم مرداد عملا امریکا جایگزین اصلی قدرت سیاسی ــ نظامی انگلیس در ایران می‌شود و ازآن‌به‌بعد حضور و نفوذ امریکاییها در ایران روزبه‌روز بیشتر می‌گردد؛ چنان که به محمدرضا برای انقلاب سفید که در ششم بهمن اجرا می‌شود خط می‌دهند. اما آن کودتا به‌عنوان یک کودتای امریکایی و انگلیسی در ذهنیت و ذائقه مردم ایران تلخی شدید و یک نفرت عمومی ایجاد کرد، منتها این بار جهت‌گیری آن بیشتر به سوی امریکا بود.

همان‌طورکه می‌دانیم، پس از این ماجراها، به‌ویژه پس از تحریم نفتی غرب از سوی اعراب، درآمدهای نفتی شاه نیز رو به افزایش گذاشت و محمدرضا به پشتوانه این درآمد اقداماتی را شروع کرد. این مسائل تاچه‌حد در تحکیم و یا تزلزل پایه‌های قدرت او موثر بودند؟

* پس از کودتا روزبه‌روز مشروعیت پهلوی و محمدرضا نیز زیر سوال می‌رود و با کشتار پانزدهم خرداد و سرکوب نهضت ملی از سال1339 تا1342 و انقلاب سفیدی که همه می‌دانستند فرمولی ساخته دست امریکا است، روزبه‌روز محمدرضا مقبولیت و مشروعیت خودش را هرچه بیشتر از دست می‌داد. درحالی‌که از سویی از طریق قرارداد کنسرسیوم و به‌دلیل تشنه‌بودن جهان به نفت و بالارفتن مرتب سطح تولید ایران، یک درآمد مستمری نصیب محمدرضا می‌شد که با این پول ارتش را مرتباً تقویت می‌کرد و لذا نفت به مهم‌ترین منبع قدرت، ثروت و امنیت شاه تبدیل شد و هر روز با افزایش تولید درآمد زیادی را نیز برای او ایجاد می‌کرد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
Powered by TayaCMS