گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین آقای سید احمد خاتمی
در این شماره پای صحبت یکی از اساتید گرانقدر حوزه ی علمیه می نشینیم که دیر زمانی است در فقه و اصول و تفسیر و کلام، شاگردان بسیاری از خرمن علمی او خوشه چینی کرده اند. استاد به گرمی ما را می پذیرد و در بدو گفت و گو «یاس » را به نیکی می ستاید و یاران یاس را می نوازد. بخش نخست این گفت و گوی علمی را پیرامون فرهنگ دینی و چالش های پیش رو در این شماره از نظر می گذرانیم.
یاس: فرهنگ را از دیدگاه دین و جامعه شناسی توضیح دهید.
برای فرهنگ تعاریف مختلفی وجود دارد. به نظر می رسد که بهترین تعریفی که می توان از فرهنگ ارایه داد، آن است که فرهنگ عبارت است از مجموعه ی بینش ها، دانش ها و ارزش هایی که در یک جامعه وجود دارد. با این سه معیار می توان فرهنگ ها را محک زد. گاه یک فرهنگ، فرهنگ دینی است و در یک جامعه فرهنگ دینی حاکم است; یعنی آن که بینش های مردم برگرفته از دین است، خدا باورند، خود را زیر نظر خدا می دانند و معتقدند که باید به وظیفه ی الهی عمل کنند. دانش های موجود در جامعه ای که فرهنگ دینی دارد، دارای جهت است، جهت دانش ها آیه ای است; یعنی آن که ما نمی گوییم، فیزیک اسلامی و فیزیک غیر اسلامی، شیمی اسلامی و شیمی غیر اسلامی، این تقسیم بندی درست نیست. اما این حرف که در فرهنگ دین هر فرمولی از فرمول های فیزیک یا شیمی که عرضه می شود، در ورای آن ناظم و آن خالق مدبری دیده می شود که جهان هستی را این چنین منظم آفریده است;
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست.
در جامعه ای که فرهنگ دینی حاکم است، ارزش های دینی حکومت می کند. ارزش های دینی هم عبارت است از: تقوا «ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ، تلاش در راه دین «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» ، ایمان «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لایستوون » ، سابقه ی در دین «لایستوی منکم من انفق قبل الفتح » (آن هایی که در دوره ی غربت به اسلام کمک می کنند، با آن هایی که در دوره ی عزت به اسلام روی می آورند، مساوی نیستند)، علم جهت دار «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون » . مقصود ما از جهت، جهت الهی است. این فرهنگ دینی است.
در جامعه ای که فرهنگ دینی حاکم نیست، طبیعتا بینش ها نیز بینش های دینی نیست. دانش جهت رشد را ندارد و ارزش ها هم ارزش های طاغوتی است، چون ارزش ها یا الهی است و یا طاغوتی; «فماذا بعد الحق الا الضلال » ، طاغوتی در هر شکل آن، چه بسا طاغوت سلطنتی باشد و چه بسا طاغوت دموکراسی غرب باشد. همین که در ارزش ها خدا مطرح نباشد، ارزش های طاغوتی است.
یاس: با توجه به فرمایشات شما درباره ی فرهنگ دینی و این که فرهنگ جامعه ی کنونی ما قطعا دینی است و متاسفانه مورد تهاجم قرار گرفته است، پیشینه ی این تهاجم فرهنگی علیه دین و مقدسات اسلامی را بیان بفرمایید.
پیشینه ی تهاجم فرهنگی را باید در دو عرصه ارزیابی کنیم; ابتدا در عرصه ی تاریخی و در بستر تاریخ اسلام، و دوم پیشینه ی تهاجم فرهنگی بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران.
اما در عرصه ی تاریخ، ما وقتی به دوره ی بعثت باز می گردیم، می بینیم که از همان دوره، در کنار فشارهای فیزیکی و تهمت ها، استهزاها و امثال آن که بر پیغمبر وارد می شد، شخصی از مشرکین به ایران می آید و از ایرانی ها داستان رستم واسفندیار را آموزش می بیند، بعد در مکه به مردم می گوید: این پیغمبر داستان هود وعاد را به شما می گوید، بیایید ببینید داستان رستم و اسفندیار چیست; یعنی در همان دوره ی بعثت نیز از راه تهاجم فرهنگی عمل شد که داستان آن در ذیل آیه ی 5 سوره ی لقمان آمده است; «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله » . پس از دوره ی بعثت در دوره ی هجرت نیز شاهد القائات شیطانی یهودیان هستیم. سه طایفه یهود در مدینه ساکن بودند: بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع.
ما در جای جای آیاتی که به نقد تحرکات یهود در برابر پیغمبر اکرم (ص) می پردازد، به این تهاجمات فرهنگی برخورد می کنیم. یکی از آن ها که در سوره ی آل عمران آمده به این صورت است که تعدادی از یهودیان آمدند و چنین تبانی کردند که تعدادی از فرهیختگان یهود صبح بروند و به پیامبر ایمان بیاورند و آخر شب دوباره کافر بشوند، بعد هم بیایند در جامعه القا کنند که ما رفتیم و مکتب پیامبر را دیدیم، در آن چیز تازه ای نبود، پس شما دیگر نروید. نام این کار تهاجم فرهنگی است و در عصر پیامبر اکرم (ص) و دوره ی هجرت از این نمونه ها فراوان است.
به نظر من، تهاجم فرهنگی پس از وفات پیغمبر اکرم (ص) به اوج خود می رسد. دلیل آن نیز کنار زدن اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام) بود که چشمه ی جوشان معارف الهی بودند و به طور مشخص کنار زدن امیرمؤمنان علی بن ابیطالب (ع) که «باب مدینة علم النبی » بود و نیز نفوذ مکاتب دیگر در دستگاه خلافت اسلامی است.
این همان حقیقتی است که حضرت صدیقه ی طاهره در خطبه ی بسیار بلند فدکیه به آن اشاره دارند متاسفانه آن چنان که باید به این خطبه توجه نمی شود. این خطبه به اهتمام بیشتری نیاز دارد، این خطبه، خطبه ی حفظ کردنی است. خطبه ای است که باید حفظ آن را به مسابقه گذاشت. این خطبه یک دوره ی معارف اسلامی و تحلیل قضایای پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) است. حضرت زهرا (س) فرمود: «فلم اختارالله لنبیه دار انبیائه و ماوا اصفیائه » ; وقتی پیامبر اکرم (ص) به جوار رحمت خدا رفت «ظهر فیکم حسیکة النفاق » ; تیرهای نفاق در بین شما ظاهر شد «و نطق کاظم الغاظین » ; و منحرفانی که جرات حرف زدن نداشتند، به میدان آمدند، «و نبق خابل الاقلین » ; و گمنام هایی که عددی حساب نمی شدند، میدان دار شدند. دین کم رنگ شد و سرانجام آن بر سر جامعه ی اسلامی آمد که دیدیم; از یک سو امیرالمؤمنین را منزوی کردند و از سوی دیگر کعب الاحبار یهودی و تمیم داری مسیحی که هیچ جایگاهی در اسلام نداشتند، به خصوص در دستگاه عثمان، نقش پیدا کردند.
از دوره ی خلفا که بگذریم، دوره ی حکومت بنی امیه می رسیم. بر اساس شواهد و قراین محکم تاریخی در طول حکومت هزار ماهه ی بنی امیه به صورت بسیار مرموزی اهل کتاب و بیگانگان حرف اول را می زدند. عجیب است! در قصه ی اسارت آل الله با کاروان تبلیغی سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین (ع) چگونه برخورد می شود. در این دوره می بینیم که جریان قصاصین و افسانه سرایان بازارگرمی پیدا می کند. دستگاه اموی به صورت رسمی به افسانه سرایان پول می دهد تا بعد از نماز صبح، یک ساعت برای مردم افسانه بسرایند، به همین دلیل است که می بینیم، اهل بیت ( علیهم السلام) شدیدترین برخورد را درباره ی همین افسانه سرایان داشته اند. افسانه سرایانی که برای مردم داستان های خیالی را بیان می کردند.
مردم را مشغول می کردند تا به واقعیات جامعه فکر نکنند. در تاریخ آمده است که امیرالمؤمنان علی (ع) در دوره ی حکومت خود یکی از این ها را دید، بلافاصله او را از مسجد بیرون کرد و با تازیانه تنبیه نمود.
ما در دوره ی بنی امیه شاهد تلاش گسترده ی آن ها برای مسخ و بی هویت کردن اسلام هستیم. در این دوره گروهک های منحرفی که به نام دین جای پایی پیدا کرده بودند، در دستگاه حکومتی رشد نمودند; گروهک های منحرفی مثل مرجعه که معتقد بودند، اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد، هیچ معصیتی مضر نیست، حتی گناهان کبیره. جبریه و فرقه های انحرافی دیگر نیز در همین دوره رشد نمودند.
پس از دوره ی بنی امیه، عرصه ی دیگری برای تهاجم فرهنگی فراهم شد. در دوره ی بنی عباس به خصوص آغاز دوره ی خلافت آنان، با توجه به جغرافیای گسترده ی آن روز جهان اسلام و ترجمه ی فلسفه ی یونان به زبان عربی، انحرافات فرهنگی بسیاری وارد جامعه ی اسلامی شد. این مساله موجب گردید که در دوره ی بنی عباس تهاجم فرهنگی بازار گرم تری پیدا کند که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نقش بسیار شاخصی در جهت جلوگیری از این تهاجم داشتند.
بررسی تهاجم فرهنگی در عصر انقلاب اسلامی ما، به مجالی وسیع نیاز دارد اما جای کار هم دارد. این می تواند برای محققین یک پروژه ی تحقیقاتی باشد که نشانه های تهاجم فرهنگی را از آغاز تا حداقل سه قرن دنبال کنند. با پی گیری این ها به نکاتی برخورد خواهیم کرد که می بینیم در تهاجم فرهنگی پس از پیروزی انقلاب، همان نکات مورد استفاده ی مهاجمان فرهنگی است.