دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

انسان مدرن

No image
انسان مدرن

انسان مدرن

مشکل انسان ما قبل مدرن غلبه بر طبیعت بود و مشکل انسان مدرن تضاد فرهنگی با آنچه خودش ساخته! صحبت از فرهنگ و ارتقای آن که به میان می‌آید، خیلی از ما فکر می‌کنیم مخاطب این ارتقای فرهنگی نیستیم و این مطلب را باید دیگران بخوانند و بدانند و به کار ببندند. درصورتی که ما و من، اعضای همین جامعه هستیم و اگر جامعه ما در زمینه‌ای جای ارتقا و بهتر شدن دارد، بنده هم باید بخوانم، بدانم و به کار ببندم تا جامعه ارتقا پیدا کند.

با همه گیر شدن آپارتمان که تنها پاسخ به نیاز مسکن در دنیای امروز است، روز به روز نیاز به رشد فرهنگ آپارتمان‌نشینی بیشتر احساس می‌شود. شهری را در نظر آورید که در آن یک یا چند خودرو بیشتر نباشد، یا شهری که در آن هزار خودرو باشد، یا کلانشهری مثل تهران که در آن چند میلیون خودرو سبک و سنگین در حال حرکت است. ناگفته پیداست که چه‌اندازه وقتی تعداد بالا می‌رود، یا به عبارت دیگر فضای حیاتی کمتری به آدمها اختصاص می‌یابد، نیازمان به یک فرهنگ کارا و بهینه بیشتر می‌شود.

انقلاب کشاورزی این امکان را ایجاد کرد که تعداد بیشتری از مردم در کنار یکدیگر زندگی کنند و شهرهایی پدید آمد که تا پیش از آن امکان نداشت. انقلاب صنعتی این ابعاد را خیلی گسترده‌تر کرد و ابعاد شهرها و جمعیت متمرکز در آنها، اعدادی را تجربه کرد که تا پیش از آن تصورش هم نمی‌رفت.

منابع درآمدی از زمینهای حاصلخیز و آبهای فراوان و گله‌های پرتعداد که به نوعی فاصله بین انسانها را ایجاب می‌کرد و جلوی انبوهی را در یک نقطه می‌گرفت، تبدیل شد به کارخانه‌ها و مشاغل خدماتی جدید، بورس، دیوانسالاری و مثل اینها که لازمه‌اش تجمع در یک نقطه بود.

انسانها نیز به طبع پیداشدن منابع جدید درآمدی و امکاناتی که زندگی شهری به آنها می‌داد، از روستاها و شهرهای کوچک آبا و اجدادی دل کندند و به سمت شهرهای بزرگ مهاجرت کردند تا از مواهب اقتصادی و فرهنگی شهرهای بزرگ استفاده کنند و مشاغلی را در پیش بگیرند که در زندگی روستایی وجود نداشت. مشاغلی که هم آسان‌تر به نظر می‌آمد و هم پردرآمدتر. لازمه این امر سکونت در این گونه شهرها بود؛ اما آیا این افراد آمادگی فرهنگی سکونت در این شهرها را داشتند؟ آیا با سرعتی که می‌شود از روستایی به پایتخت مهاجرت کرد، می‌توان فرهنگ شهرنشینی را آموخت؟ بدون اینکه بخواهم بگویم ساکنان روستا بهتر هستند یا ساکنان شهر، به چند تفاوت عمده بین شهر و روستا اشاره می‌‌کنم.

شهر و روستا

نخست اینکه دروستا وحدت و هدف وجود دارد، به عنوان مثال امنیت افراد در روستاها به یکدیگر وابسته است. یا ایمنی افراد روستا به یکدیگر وابستگی دارد. اگر خانه‌ای آتش بگیرد، کسی غیر از اهالی نیست که با دست به دست کردن سطلهای آب آتش را فرونشاند. یا اگر دزدی پیدا شود، نمی‌توان به گشت پلیس دلگرم بود.

دوم اینکه مردم روستا مجبورند، پس یاد می‌گیرند که برای رفاه عموم در کنار یکدیگر کار کنند؛ ولی در شهر نسبتاً فرد و فردگرایی مطرح است. اگر کسی بخواهد خانه‌ای بسازد یا خانه‌اش را تعمیر کند، پیمانکار ساختمانی یا کارگران ساختمانی در روستا نیستند که کار به آنها واگذار شود و همسایگان‌اند که در این امور به یکدیگر کمک می‌رسانند.

و سوم اینکه در روستاها پیوند و علائق محکم خویشاوندی و همسایگی وجود دارد؛ ولی در شهرها این روابط کم است و هرچه شهر بزرگتر می‌شود، این روابط و علائق کمتر می‌شود.

مجدداً یادآور می‌شوم که این گفته‌ها خالی از هر نوع ارزش داوری است و گروه‌های اجتماعی هیچ امتیازی بر یکدیگر ندارند، بلکه قرار گرفتن در موقعیت‌های متفاوت باعث بروز رفتارهای متفاوتی از انسانها می‌شود که ما ممکن است برخی را براساس سلیقه، بیشتر بپسندیم. شهرنشین فردی بیگانه و بی‌اعتنا نسبت به محیط اطراف است و فاصله گرفتن و جدایی، یکی از ابعاد جامعه‌پذیری است. ماکس وبر می‌گوید: تراکم جمعیت و تجمیع و تجمع عده کثیری از مردم، از دوستی متقابل افراد می‌کاهد و امکان آشنایی‌های عمیق را از بین می‌برد.

این نوشته بر آن است تا بیشتر به مسائل آپارتمان‌نشینی از نمای دور بنگرد به سخن دیگر، قصد آن نیست که به مسائل جزئی یا داخلی آپارتمانها یا مجتمعهای مسکونی اشاره شود، مگر خیلی کوتاه و اجمالی. بیشتر سعی می‌شود که مسیر شهروندی و شهرنشینی را تا حدی مرور شود و فرهنگ آپارتمان‌نشینی را به عنوان بخشی از فرهنگ شهرنشینی و فرهنگ شهرنشینی را به عنوان بخشی از فرهنگ انسان مدرن امروز ببینیم. به عبارت دیگر به جای اینکه تعجب کنیم که چرا پدرم، یا همسایه‌مان در خانه پنجاه متری ما، با صدای بلند صحبت می‌کند، به خاطر بیاوریم که در روستا و زمینهای کشاورزی به دلیل فضای آزاد و جریان باد اگر این گونه صحبت نمی‌کردند، صدای آدمها شنیده نمی‌شد؛ پس حنجره‌ها بر همین اساس شکل گرفته و تربیت شده و به آنان که با بلندای صدای امروز من و شما صحبت می‌کردند، با حالت تحکم‌آمیزی می‌گفتند: «مگر نان نخورده‌ای؟!» یعنی اینکه این بلندای صدای ما، ضدارزش بوده...

از آنجا که انقلاب صنعتی و آنچه ما امروز توسعه یافتگی می‌شناسیم، در کشورهای غربی و به تدریج اتفاق افتاده، مردم آن کشورها فرصت کافی در اختیار داشته‌اند تا با این تغییرات هماهنگ شوند؛ اما این فرصت بنا به دلایل تاریخی و شاید جغرافیایی در اختیار ما نبوده و ما از محصول دست آخر، فقط به صورت مصرف‌کننده بهره‌مند شده‌ایم و فرصت کاری نداشته‌ایم تا با این پدیده‌ها آن طور که شایسته است، سازگار شویم.

در خصوص فرهنگ همسایگی، از انقلاب کشاورزی تا اوایل انقلاب صنعتی فرصت بوده و می‌بینیم که این گونه از زندگی اجتماعی و فرهنگ لازم و مرتبط با آن به شکل ساخت یافته‌ای وجود داشته؛ به عنوان نمونه می‌بینیم که در کتاب مقدس آمده: «همسایه‌ات را دوست بدار» یا خودمان داریم که: «الجار ثم الدار». آپارتمان‌نشینی گرچه گونه‌ای از همسایگی است، اما تفاوتهایش آنقدر زیاد است که یک فرهنگ جدا می‌طلبد و در کشور ما که هم فرصت برای رشد این فرهنگ کم بوده و هم رشد جمعیت و مهاجرت به شهرها سیل‌آساست، به جد باید به این مهم پرداخت. خوب است یادآور شویم که فرهنگ ساخت یافته، انجام اموری است که به آن مجبور نیستیم و انجام ندادن کارهایی است که کسی نمی‌تواند در آن مورد قانوناً جلوی ما را بگیرد. به سخن دیگر فرهنگ آپارتمان‌نشینی، یعنی اینکه هرکاری انجام می‌دهیم، با توجه به حقوق و خواستهای دیگران باشد؛ ولی هرکاری دیگران انجام می‌دهند، اگر مخالف میل ماست، با دید گذشت نگاه کنیم.

از سوی دیگر، خوب است به این نکته بپردازیم که فرهنگ آپارتمان‌نشینی تنها پرداخت به موقع حق شارژ یا سروصدا نکردن و مزاحم همسایه‌ها نبودن نیست، اینها بخش بیرونی این فرهنگ است.

بخش دیگر فرهنگ آپارتمان‌نشینی، آمادگی روحی و روانی برای زندگی در یک فضای کوچک است؛ یعنی آمادگی روانی برای زندگی در میان انبوهی آدم ناشناس، یعنی عادت کردن به نزدیک بودن و صمیمی نبودن، یعنی آمادگی برای تغییر سلیقه، آمادگی برای تغییر شیوة زندگی که از پدرانمان آموخته‌ایم؛ فرهنگ آپارتمان‌نشینی یعنی پرداخت مساوی و استفاده نامساوی! یعنی اینکه چهار دیواری اختیاری دیگر چندان هم اختیاری نیست. سلیقه یعنی آنچه تعداد بیشتری می‌پسندند و زیبایی در درجه اول یعنی هماهنگی.

آپارتمان جای مبلهای بزرگ، رختخواب‌های بسیار، لباس‌های زیاد، یخچال فریزر متعدد و نگهداری سالیانه آذوقه نیست. اجازه بدهید با مثال عرایضم را روشن‌تر کنم. بنده به دلیل علاقه به کتاب، در چند اسباب‌کشی که در ده سال گذشته انجام داده‌ام، هر بار باید کلی کتاب جابه‌جا می‌کردم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که در زندگی آپارتمان‌نشینی و جابه‌جائیهای هر از چند سال جای این تعداد کتاب نیست و حالا به عضویت کتابخانه ملی درآمده‌ام و از امکانات بسیار خوب آنجا استفاده می‌کنم، که جا دارد همین جا مراتب تشکر خودم و سایر بهره‌مندان را که اغلب دانشجو هستند، از صمیم قلب ابراز کنم. این‌ گونه امکانات، کمک شایانی به رشد و ارتقای فرهنگ می‌کند؛ آن هم در ابعاد و زوایایی که شاید ناپیدا باشد.

آپارتمان‌نشینان امروز دو دسته‌اند: روستانشینان دیروز و خانه‌نشینان دیروز؛ گرچه هر کدام در جای خودشان محترم هستند، ولی امروز باید ذهنشان را پاک کنند و سلیقه و عادت‌های جدیدی را جایگزین کنند. اجازه بدهید برای تغییر ذائقه خاطره‌ای نقل کنم. حدود چهار سال رئیس هیأت مدیره یک مجتمع مسکونی 320 واحدی بودم و در این مدت چه چیزها که ندیدم و نشنیدم. دائی بزرگم که اوائل امسال به رحمت خدا رفت و در ایران و فرانسه تحصیل کرده بود، می‌گفت: «چیزهایی که اینجا می‌بینی، توی هیچ دانشگاهی به آدم یاد نمی‌دهند.» یک شب به خانم نسبتاً سالمندی که لابد از دوله‌ها و سلطنه‌ها بود و از بد حادثه همسایه ما شده بود و عادت داشت شبها با سروصدای زیاد مهمانهایش را بدرقه کند و حتی همگی مدتی را در راهروها به ادامه مهمانی‌شان بپردازند، با نهایت ادب و احترامی که بلد بودم، گفتم: «این کار شما همسایه‌ها را بی‌خواب می‌کند...» با نگاهی عاقل اندر سفیه گفت: «تو نمی‌خواد چیز به من یاد بدی، من خونه‌ام به اندازه همه این مجتمع بود...» بگذریم از اینکه به تدریج و با هر زبانی که بود، این خانم را راضی کردیم تا رفتارش را تعدیل کند و به تدریج روابط‌مان کاملاً دوستانه شد.

این نمونه را که هیچ‌گونه دلگیری از آن ندارم، برای این نقل کردم که بگویم مشکل کار ما یک گروه نیست، هر گروهی که آپارتمان‌نشین نبوده و حالا شده، نیاز است که فرهنگش تطبیق پیدا کند. افراد، به فرهنگی که دارند وابسته‌اند و آن را ارزش می‌دانند. اگر بگوییم زمانه و زمینه تغییر کرده و شما باید خود را با آن سازگار کنید، این را نوعی توهین تلقی می‌کنند. هویت و شخصیت انسان تا حد زیادی وابسته به فرهنگ و ارزشهایی است که در ذهن دارد و بسیار سخت است کسی را قانع کنیم تا فرهنگش را تغییر بدهد.

شاید به همین دلیل باشد که محققان حوزه توسعه معتقدند توسعه که از آن به عنوان خروج از یک دوران و ورود به یک دوره و تمدن دیگر یاد می‌کنند، در جامعه‌ای رخ می‌دهد که از توسعه‌ یافتگی سطح بالایی برخوردار نیست؛ چرا که ارزش‌های قبلی در برابر ورود ارزش‌های جدید مقاومت می‌کند. به خیلی از موارد و بایدها و شایدها به شکل موردی نمی‌توان پرداخت و باید یک کل را حل کرد و تغییر داد تا یک جزء در زیرمجموعه آن تغییر کند.

به ترافیک فکر کنیم. هرچه تلاش کنیم و خیابان بسازیم و بزرگراه احداث کنیم و پل برای آنها تعبیه کنیم، تا انسان‌هایی که به عنوان عابر و راننده و دستفروش و متکدی و مغازه‌دار، در این شهرها زندگی می‌کنند، به شهرنشینی و الزامات آن خو نکنند مسأله ترافیک حل نمی‌شود. مسأله ترافیک تهران را باید در جای دیگر حل کرد. باید با ایجاد توسعه پایدار و یکنواخت در اقصی نقاط مملکت و ایجاد جاذبه‌های فرهنگی و اقتصادی، زمینه مهاجرت سیل‌آسا به کلانشهرها را از بین برد. باید پذیرفت زمان لازم برای یک تغییر فرهنگی به شرط اینکه کار مثبت و مستمر انجام شود، بیست و پنج تا پنجاه سال است و از نسل اول روستانشینان یا خانه‌نشینان دیروز، آپارتمان‌نشین کامل با یک فرهنگ ساخت یافته و پخته نباید انتظار داشت.

یادآور شوم که به هیچ عنوان عقیده‌ام این نیست که کار در راستای فرهنگ‌سازی تعطیل شود. فقط عرضم این است که جواب کوتاه‌مدت این مسأله را نمی‌توان از کار فرهنگی انتظار داشت و خوب است این گروه‌ها با ایجاد امکانات و جاذبه، به سمتی که منافع خودشان و جامعه ایجاب می‌کند، دعوت شوند. بر هر فرهنگ دوست و فرهنگ‌پژوهی روشن است که مشکل فرهنگی، تنها راه‌حل فرهنگی دارد و هر نوع دخالت و ورود غیرفرهنگی به این مشکلات ممکن است مسائل را در کوتاه مدت و به ظاهر حل کند؛ اما بدیهی است که در بلندمدت مسأله با شکلی جدید و پیچیده و بسیار سنگین‌تر مثل ویروس‌های جهش یافته ظاهر می‌شود.

مشکلات آپارتمان‌نشینی

به نظر من اساسی‌ترین مشکل امروز در مجتمع‌های آپارتمانی ما این است که عده‌ای هم اقتصاد با توان مالی نزدیک در یک محل گرد می‌آیند که گاهی هیچ تشابه و سنخیت فرهنگی ندارند. یک خانواده پرجمعیت در کنار یک خانواده کم جمعیت یا یک نفره، یک دانشجوی جوان مجرد در کنار خانواده‌های عرفی، زوج‌های جوان با بچه‌های کوچک و پر سروصدا در کنار خانواده‌ای سالمند و نیازمند آرامش و سکوت و.... اصلی‌ترین مطلب در این موارد این نیست که حق با کیست، این است که حقوق تداخل پیدا کرده. سلیقه‌ها، عقیده‌ها، نیازها و خواسته‌ها، هیچ‌کدام در چنین فضایی چندان که مورد انتظار است، یکسان نیست.

رفتارهای عادی و روزمرة هر کدام از این گروه‌ها برای دیگری، رفتاری است که باید تحمل شود. این تحمل‌ها و گذشت‌ها به تدریج در ذهن هر یک از گروه‌ها رسوب می‌کند و از همسایه خود و از زندگی آپارتمانی خسته می‌شوند. هر کدام از گروه‌ها رفتار خود را درست می‌دانند و گمان می‌برند که تنها خودشان در حال تحمل همسایه هستند، بی‌خبر از اینکه همسایه‌ هم عملکرد ما را که برایش نامطلوب است، تحمل می‌کند.

اما مشکل دیگری که کمتر به آن پرداخته می‌شود، مشکل اداره مجتمع‌های مسکونی و مشکلات اداره‌کنندگان است. اداره یک مجتمع از جنس خدمات عمومی است که باید به وسیله کارِ گروهی انجام شود. خدماتی بسیار متنوع و بیست و چهار ساعته بدون هیچ‌گونه تعطیلی. آب، برق، گاز، گرمایش، سرمایش، حمل و نقل (آسانسور)، نظافت، نگهداری فضای سبز، ایمنی از جوانب مختلف، امنیت، مدیریت کارکنان، مدیریت مالی به ویژه مدیریت دریافتها که بسیار مشکل است، توجه به نگهداری و جلوگیری از استهلاک بی‌رویه ساختمان و تأسیسات، برنامه‌های عمرانی و مدیریت مسائل غیرقابل پیش‌بینی، از وظایف مدیران مجتمع‌هاست.

در مقابل انجام این وظیفه خطیر، غالباً دستمزدی به هیأت مدیره پرداخت نمی‌شود؛ ولی به راحتی هر چه تمام‌تر مورد تهمت و افترا قرار می‌گیرند. همین امر باعث می‌شود خیلی از افرادی که توان مدیریتی و علاقه به خدمات عمومی دارند، یا به این عرصه نیایند، یا پس از مدتی از آن خارج شوند. در کوتاه مدت اگر همه چیز در بهترین حالت باشد، فقط اعتراضی شنیده نمی‌شود؛ اما تجربه شخصی من نشان می‌دهد که کار در این عرصه هم نزد خدا مأجور است و هم اینکه مردم دربلند مدت به‌راستی قدرشناس زحمات هستند و من این هر دو را تجربه کردم. پیشنهادهایی دارم برای اداره بهتر مجتمع‌های مسکونی که خیلی خلاصه عرض می‌کنم.

چند پیشنهاد

* مجامع عمومی مجتمع‌ها که عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری است و در هر سال تنها یک بار تشکیل می‌شود، با انتخاب هیأت رئیسه مقتدر، فقط به امور مهم بپردازد و اجازه ندهد یکی دو آدم غوغاسالار، جوّ را به دست بگیرند و وقت را تلف کنند.

* یکی از محل‌های مهم اتلاف انرژی هیأت مدیره، کشمکش‌های داخلی است. پیش از انتخابات، یک گروه که آمادگی و تمایل دارند که با هم کار کنند و دیدگاهها و سلایقشان به یکدیگر نزدیک است، به صورت گروهی اعلام آمادگی و نامزدی کنند.

* مدیریت مجتمع‌ها علاوه بر انجام امور روزمره، برنامه‌های فرهنگی، ورزشی، تفریحی تدارک ببینند تا فضای مجتمع به سمت یکدست شدن و خانوادگی شدن پیش برود. برنامه سخنرانی، ورزش صبحگاهی،‌ تورهای یک روزه و چند روزه، بازدید از موزه‌ها، تئاتر، سینما و...

* مدیریت مجتمع‌ها از هرگونه برخورد با ساکنان یا مالکانی که وظایف خود را، مثل پرداخت حق شارژ، انجام نمی‌دهند، خودداری کنند واین امر را از طریق قانونی پیگیری کنند. باید توجه داشت حتی انجام آنچه در قانون تملک آپارتمانها در این رابطه آمده، مثل قطع آب، حتماً باید از طریق مراجع ذی ربط انجام شود و انجام آن توسط هیأت مدیره مجاز نیست.

تاریخچه آپارتمان‌نشینی

بشر از زمانی که شواهد تاریخی نشان می‌دهد، اجتماعی زندگی می‌کرده. امتیازاتی بشر را به این سمت برده که شاید بدون آنها اصلاً زندگی ممکن نبوده. امروز نیز بسیار بیشتر از قبل، بشر برای پاسخ به نیازهایش مجبور به زندگی اجتماعی است؛ چرا که دایره نیازها و خواسته‌های انسان مدرن بسیار بزرگتر از انسان ماقبل مدرن است. پدیده‌هایی که وارد زندگی می‌شوند، در ابتدا بسیار لوکس هستند وعده بسیار کمی آن را می‌شناسند یا از آن بهره می‌برند. در نه چندان بلندمدت، به یک نیاز تبدیل می‌شوند و نبود آنها ممکن است مشکل جدی به بار بیاورد.

در پنجاه ـ شصت سال اخیر ببینید چند کالا و خدمت این مسیر را طی کرده. آب آشامیدنی، هواپیما، تلویزیون، محصولات پاستوریزه، تئاتر، تلفن همراه، سینما، پژوهشگاه،... یک انسان ماقبل مدرن به هیچ یک از اینها علاقه و نیاز نداشت؛ اما من و شما زندگی بدون مواردی از این دست برایمان مشکل است. پس باید در اجتماعی زندگی کنیم که به این نیازهایمان پاسخ بدهد، پس باید در یک جامعه بزرگ زندگی کنیم، در یک کلانشهر...

نیازهایمان به این سرعت رشد کرده؛ اما آمادگی روانی‌مان رشدی با همین سرعت را داشته؟ تا به حال به این فکر کرده‌ایم که یک انسان ماقبل مدرن در یک روستا، سال تا سال یک آدم ناآشنا نمی‌دید و ما در زندگی مدرن در هر روز چندین آدم ناآشنا می‌بینیم که باید با آنها کار و زندگی کنیم... آنها باید به ما اطمینان کنند و با ما کار و زندگی کنند: پزشک ناآشنایی که باید جان را به دستش سپرد، قاضی و وکیل ناآشنایی که باید اثبات صحت و سقم گفته‌هایمان را به آنها بسپاریم، راننده اتوبوس و تاکسی، کارمند اداره‌ای که مراجعه می‌کنیم، دانشجویانی که باید به استاد و گفته‌هایش تکیه کنند و از این به بعد «درست» در ذهنشان همان خواهد شد که امروز در ذهن این استاد است.

تا به حال به این فکر کرده‌ایم که دیدن یک آدم ناآشنا، چه اندازه استرس‌زاست؟ آمادگی روانی برای این همه ناآشنا دیدن و مهمترین امور زندگی را به آنها سپردن بخشی از فرهنگ شهرنشینی است و سپس آمادگی روانی برای جدا شدن از این غریبه‌های دیروز که امروز به هر علت و دلیلی که باشد، زیاد یا کم به آنها انس گرفته‌ایم. آمادگی روانی برای اینکه پول در زندگی دارای یک نقش تعیین‌کننده شود. جرج زی مل می‌گوید: «هر چقدر یک شهر بزرگ‌تر باشد، نقش پول در آن بیشتر است.»

من به فراخور کارم زیاد به روستاها رفته‌ام. تقریباً در روستاها در جیب کسی پول نیست یا اگر نباشد، مشکلی پیش نمی‌آید. کارت شناسایی و کلید هم نیست؛ ولی در شهرهای بزرگ آدم‌های بزرگ هم گم نامند. آدم‌ها باید همواره در حال اثبات خودشان باشند و در هر بانک یا هر اداره‌ای ثابت کنند که خودشان هستند. باید هر آنچه می‌خواهند داشته باشند، با پول بخرند که هوای سالم هم به تازگی به این فهرست پیوسته!

اینها معایب شهر نیست، مشخصات آن است. بر ماست که آمادگی لازم برای این گونه زندگی را کسب کنیم. اگر در راستای فرهنگ‌سازی، به ویژه فرهنگ آپارتمان‌نشینی که به نوعی موضوع بحث ماست، تلاش می‌کنیم، باید در نظر بگیریم کسی که با او در حال کار برای رشد فرهنگی هستیم، یکی دو مشکل ندارد: با انبوهی مسایل و تغییرات مواجه شده که بعضی را در طول سال‌ها هضم کرده و برخی هنوز برایش هضم نشده باقی مانده. شاید هنوز از انبوهی جمعیت می‌ترسد. شاید هنوز از فضای بسته و کوچک هراس به دل دارد. شاید هنوز دوست ندارد این همه آدم و فضای غریبه دور و برش باشد. یکی از دوستانم یک بار به من گفت: «هنوز وقتی خواب خانه‌مان را می‌بینم، خانه پدری را می‌بینم...» حرف او هنوز برایم تکان‌دهنده است. «آپارتمان» برای خیلی‌ها هنوز «خانه» نیست.

زندگی در کلان شهرها و مواجهه انسان مدرن با آنچه تا به حال هیچ انسانی با آن مواجهه نداشته، بی‌شک تاثیرات گوناگون روانی داشته است؛ به عنوان مثال دیدن آدم‌های متعدد با امتیازات و ضدامتیازات رنگارنگ، افراد جامعه مدرن را به تیزهوشی در شناخت دیگران رسانده که شاید تا پیش از این نبود. این شناخت سریع و نسبتاً دقیق و متأسفانه با عینک‌ عیب‌یابی، ارتباطات آدم‌ها را دور و سرد کرده و به نوعی در دوستی‌ها و حتی در ازدواج کردن‌ها تأثیر گذاشته. از آنجا که ذات بشر هم این گونه است که معایب دیگران را با وضوح خیلی بالاتری می‌بیند، این دید نقاد بیشتر در خصوص دیگران به کار گرفته می‌شود.

این مطلب بحث مفصلی است که باید در جای دیگر به آن پرداخت؛ اما بسیاری از این توقعات، و نه همه آن، به کاستی‌های خود ما بر می‌گردد. همان‌گونه که حضرت سعدی می‌فرماید: «خسّت دیگران درنیافتی مگر به ذلت گدایی!»

باز گردیم به تاریخچه. نمونه‌هایی از خانه‌های چند طبقه در رم باستان بود. در قرن‌های سیزدهم و چهاردهم میلادی هم خانه‌های چندطبقه وجود داشت؛ اما در فلات ایران شاید به دلیل کم‌آبی، ما چنین تراکم جمعیتی در جایی سراغ نداریم. تا شصت هفتاد سال پیش هم زندگی با دو هزار سال پیش خیلی متفاوت نبود، ولی کمی عقب‌تر می‌رویم. حدود صد و پنجاه سال قبل و در دوره ناصرالدین شاه. در آن روزگار در تهران دو خانه وجود داشت: خانه‌های خیلی‌خوب و خانه‌های خیلی بد. خانه‌های خیلی خوب متعلق به درباریان و وابستگان آن‌ها و تک‌ و توک بود و خانه‌ مردم عادی چندان با تعریف امروز ما از خانه سازگاری نداشت. تعداد بسیار کمی هم خانه‌هایی بود بین اینها، متعلق به تجار درجه یک و افرادی از این دست.

آپارتمان‌نشینی در دوره پهلوی اول آغاز شد. شهر تهران که در سال 1262، شش هزار نفر جمعیت داشت، در 1318 یعنی حدود پنجاه سال بعد جمعیتش به پانصد و سی هزار نفر رسید (روزنامه اطلاعات، 16/2/1318) و بعدها در سال 1354 به چهار میلیون نفر رسید.(روزنامه اطلاعات 20/9/1354). این جمعیت روزافزون احتیاج به خانه داشت و تنها پاسخ به این نیاز آپارتمان‌سازی بود. اولین آپارتمان‌سازی‌ها در خیابان منوچهری انجام گرفت. ساختمان‌هایی که طبقه همکف آن‌ها مغازه بود. در طبقات اول اطبا، محکمه (مطب) و وکلا، دارالوکاله (دفتر وکالت) داشتند و طبقه یا طبقات بالاتر آپارتمان بود و مردم در آن زندگی می‌کردند. اولین ساکنان این‌گونه خانه‌ها، هموطنان ارمنی ـ مسیحی ما بودند. آپارتمان‌سازی در خیابان‌های شاهرضا (انقلاب) و علاءالدوله (فردوسی) نیز با فاصله کوتاهی و به همین ترتیب شروع شد. ورود دولت به آپارتمان‌سازی در دوره پهلوی دوم بود که با ساخت کوی کن برای تأمین مسکن کارمندان دولت توسط وزارت آبادانی و مسکن (وزارت مسکن و شهرسازی) وقت انجام گرفت. حرکت‌های بعدی آپارتمان‌سازی در شهر آرا و مجتمع مسکونی سامان بلوار در سال 1347 توسط بخش خصوصی بود و ساخت شهرک اکباتان در سال 1354 در زمینی به مساحت 000/300/2مترمربع و با پانزده هزار واحد مسکونی.

برای این سخت‌افزار وارداتی و کارا یک نرم‌افزار بومی و ملی نیاز بود که مثل بسیاری از موارد فرهنگی توجه چندانی به آن نشده. قانون تملک آپارتمان‌ها و آیین‌نامه اجرایی آن در سال 1343 تصویب شد که کماکان قانون ناظر بر آپارتمان‌هاست و به دفعات هم مورد بازنگری واقع شده؛ ولی جوابگوی نیاز امروز نیست؛ چرا که بیش از چهل سال از تدوین چهارچوب اولیه آن گذشته، شاید خوب باشد اشاره کنم که در این قانون و آیین‌نامه تعریف آپارتمان نیست! ما در مسیری قرار داریم که روز به روز بر تعداد «آپارتمان‌»‌نشینان افزوده خواهد شد و شایسته است به نیازهای فرهنگی و نرم‌افزاری این گروه بزرگ بیندیشیم. به تأثیر جامعه بر شهروند آپارتمان‌نشین و به تأثیر شهروند آپارتمان‌نشینی که آمادگی آپارتمان‌نشینی ندارد، بر خودش و بر جامعه.

چرا باید فرهنگ آپارتمان‌نشینی داشت؟

شاید این سؤال وجود داشته باشد که چرا باید فرهنگ آپارتمان‌نشینی داشته باشیم؟ اگر نداشته باشم، چه ضرری برای من دارد؟ اگر داشته باشم، چه سودی برای من دارد؟ به طور کلی اگر در هر موقعیتی، فرهنگ آن را نداشته باشیم، فرسوده و مستهلک می‌شویم. جامعه نیز به خاطر رفتار غیرفرهنگی یا با ما برخورد، و یا حتی ما را طرد خواهد کرد.

اگر امروز نپذیریم که مبل‌های بزرگ و سنگین جایش در آپارتمان نیست، اگر امروز نپذیریم که مهمانی پرتعداد و پر سر و صدا و تا دیروقت جایش در آپارتمان نیست، اگر امروز نپذیریم که ... بالاخره خواهیم پذیرفت؛ اما با چه هزینه‌ای؟ قرار داشتن در یک موقعیت و عدم پذیرش فرهنگ آن، پالتو پوشیدن در تابستان است. ممکن است در کوتاه‌مدت چندان سخت به نظر نرسید؛ ولی در بلندمدت آثار خود را نمایان می‌کند. این شنا کردن در خلاف جهت آب، فرد را از درون و بیرون در زیرفشار مازاد قرار می‌دهد و در نهایت باعث کاهش سطح شادی در فرد می‌شود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS