دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تهاجم فرهنگی و گفتگوی تمدنها

No image
تهاجم فرهنگی و گفتگوی تمدنها

تهاجم فرهنگي و گفتگوي تمدنها

رحيم عيوضى

مقدمه

به دلیل ضرورتهاى ناشى از شرایط و اوضاع حاکم بر جوامع بشرى، بحث وگفت‌وگوى تمدنها در جامعه علمى ایران توجه محققان و اندیشمندان را به خود معطوف نموده است. از طرف دیگر به منظور تعیین راهکارها، رفع موانع و محدودیتها و تبیین تاریخى و نظرى این مسئله، مباحث طولانى عرضه شده و موضوع گفت و گوى تمدنها در ابعاد مختلف و حت‌شرایط متفاوت، بسترهاى مختلفى را براى بحث و بررسى فراهم کرده است. یکى از حوزه‌هاى مطالعاتى در عرصه گفت و گوى تمدنها، نقش و جایگاه جامعه شناسانه تهاجم فرهنگى به منزله مانع جدى در مسیر تحقق مفاهمه و گفت‌وگوى تمدنهاست. نگاه به دو متغیر تهاجم فرهنگى و «گفت‌وگوى تمدنها» و تبیین نسبتهاى منطقى و اصولى بین آن دو همواره مدخل ورود به سئوالات بسیارى بوده است. یکى از سئوالات اساسى که باید در عرصه گفت‌وگوى بین تمدنها پاسخ روشن و قاطعى به آن داده شود آن است که با توجه به این که در شرایط کنونى، جهان تهاجم فرهنگى به عنوان یک واقعیت غیر قابل انکار در عرصه روابط بین ملتها و دولتها، خصوصا کشورهاى شمال و جنوب حضور دارد چگونه مى‌توان در چنین بستر فرهنگى حاکم بر نظام بین‌الملل به گفت‌وگوى تمدنها جامعیت‌بخشید و بین دو متغیر فوق که نسبت معکوسى دارند، ناهمواریهاى موجود را مرتفع و زمینه‌هاى رفع بحران تفاهم میان فرهنگها را فراهم نمود؟ در پاسخ به این سئوال لازم است مفاهیم تهاجم فرهنگى، گفت‌وگوى تمدنها و نسبت‌بین فرهنگ و تمدن بازشناسى و تعریف شود و راههاى اصولى براى رفع تعاملات فرهنگى اجتماعى که متاثر از پدیده تهاجم فرهنگى است‌یافت‌شود.

فرضیه مورد توجه این مقاله آن است که گفت‌وگوى تمدنها زبان خاص خود را مى‌طلبد. زبانى که بتواند تفاهم فرهنگى ایجاد نماید و سوءتفاهم در ارتباطات بشرى و ملتها را مرتفع سازد. زبان تمدنها در سایه تقابل و تهاجم فرهنگها میسور نیست و فرهنگها براى ورود به عرصه گفت‌وگو مى‌بایست‌به کارایى مثبت فرهنگ تمسک جویند.

مفروض بحث این است که تهاجم فرهنگى در عصر حاضر بسیارى از مبادلات فرهنگى بین ملتها را دستخوش آسیب و زیان کرده و به صورت سدى در مقابل مفاهمه فرهنگهاى موجود قرار گرفته است.

تایید فرضیه فوق در دو قسمت ذیل عرضه خواهد شد:

الف - تبیین جایگاه تهاجم فرهنگى در تاریخ ملتها و بیان برجسته‌ترین اصول، خصوصیات و سابقه تاریخى تهاجم فرهنگى.

ب - بحث نظرى در باب تحقق بستر مناسب براى گفت‌وگوى تمدنها و قرائت مناسب از کارایى بیرونى فرهنگها به منظور حذف زمینه‌هاى تهاجم و تقابل فرهنگى.

آشنایى با مفهوم فرهنگ، تمدن و تهاجم فرهنگى مقدمه‌اى بر مباحث اصلى این مقاله است.

فرهنگ

در مورد فرهنگ، تعاریف مختلفى عرضه شده است که هر یک از زاویه‌اى خاص به این مقوله توجه نموده‌اند. [1] اما آنچه در این تعاریف ملاکى براى شناسایى فرهنگ و کارکرد آن در رفتار بین ملتها محسوب مى‌شود این است که:

- فرهنگ کلیت پیوسته‌اى از ارزشها و اعتقادات، آداب و سنن، احساسات و گرایشها، افکار، اندیشه‌ها، بینشها و عناصر سازنده و شکل‌دهنده شخصیت و اخلاق و اعمال هر قوم و ملتى است.

- فرهنگ اغلب دربرگیرنده معناى عام و بعضا حاوى معناى خاصى است. در وجه خاص، فرهنگ به کلیه امور معنوى، روحى و اخلاقى اختصاص دارد و در وجه عام، کلیه امور مادى در حالى که واجد شانى از شئون معنوى و روحى است را شامل مى‌شود.

- جامعه‌شناسان فرهنگ را اساس تمدن هر جامعه مى‌دانند و فرهنگ‌شناسان در تعریف جامعه، آن را گروهى متشکل مى‌دانند که داراى فرهنگ مشترکى هستند. از جمله ویژگیهاى فرهنگى با توجه به حدود 300 تعریف از آن[2] مى‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف - فرهنگ، هویت دهنده است.

حب ذات و صیانت نفس در جامعه تنها جنبه فردى ندارد، بلکه داراى تجلى اجتماعى و جلوه‌هاى ناشى از روح جمعى است.

ب - فرهنگ توسعه‌خواه است.

فرهنگ در جوهر و سرشت‌خویش خواهان تبادل، ترکیب، ارتباط و انتقال است. امتزاج، رشد و تعالى از خصوصیات فرهنگ است.

ج - فرهنگ، خلاق و پویاست.

فرهنگها مجموعه‌اى از محفوظات و معلومات علمى نیستند بلکه پدیدهاى اجتماعى ریشه‌دار و عمیق محسوب مى‌شوند، لذا قدرت انطباق با شرایط و مقتضیات خاص اجتماعى را در بستر زمان و مکان خاص دارند.

با توجه به خصوصیات فرهنگها مى‌توان اذعان داشت که تمامى فرهنگها همواره با روندى کند وتدریجى تغییر مى‌پذیرند. روانشناسى اجتماعى، تغییر در یک فرهنگ را به عواملى خاص نسبت مى‌دهد که این امر از رفتارهاى جمعى و ویژگیهاى شخصیتى افراد نشات مى‌گیرد. این انگیزه‌ها زیرساختهاى اصلى مطالبى چون تقابل، تعامل و تهاجم فرهنگى را شکل مى‌دهند. بعضى از این عوامل عبارتند از:

1- نوگرایى و نوآورى

انگیزه‌هاى‌فردى در جوامع از جمله تنوع‌طلبى، ابداع، کنجکاوى و تقلید از دیگران از خصوصیات نوگرایى فرهنگى به‌شمار مى‌آیند.

2- پذیرش اجتماعى

ورود عنصرى جدید در فرهنگى خاص که ناشى از نوگرایى است و پذیرش مردم نسبت‌به آن عنصر جدید فرهنگى از مظاهر کارکرد تغییر فرهنگى است.

3- طرد انتخابى

هنگامى که یک خصیصه فرهنگى نو به هر دلیل وارد فرهنگ دیگر مى‌شود، پذیرش و مقبولیت عامه این عنصر موجب مى‌گردد بعضى خصوصیات فرهنگ جامعه به عنوان عناصر قدیمى، نامتناسب و متروک، فراموش شوند. البته این امور به سهولت انجام نمى‌پذیرد بلکه در بسیارى موارد موجب ستیز و درگیرى در جامعه مى‌گردد.

4- تلفیق و انطباق

به دنبال ورود عناصر مختلفى از فرهنگ دیگر به یک جامعه و در صورت پذیرش اجتماعى آن، فرایند تلفیق و تایید عنصر تازه فرهنگى باید طى مراحل طولانى و حتى در طول حیات یک نسل صورت پذیرد.

تلفیق و انطباق عناصر وارداتى فرهنگ بیگانه در یک فرهنگ - که در چارچوب خصیصه عام تغییر فرهنگى قرار دارد - وضعیتى است که همواره زیرساخت پدیده تهاجم فرهنگى را تشکیل مى‌دهد.

نتیجه اینکه فرهنگ به لحاظ وجود خصوصیات درونى خود، باعث‌بروز تغییرات فرهنگى در جوامع انسانى مى‌گردد. این وجه تغییرپذیرى فرهنگها که متاثر از خصیصه پویایى و خلاقیت فرهنگ است کارکردهاى مختلفى را سبب مى‌شود که تبادل و تعامل و تهاجم و تولید فرهنگى از جمله کارکردهاى آن است. تهاجم فرهنگى وجهى خاص از کارکرد ویژه یک فرهنگ در برابر فرهنگ دیگر است. وجهى که اولا فرهنگى علیه ماهیت فرهنگ دیگر براى محو ارزشهاى فرهنگى آن جامعه و جایگزین نمودن تحمیلى ارزشها و نمودهاى فرهنگى خود عمل مى‌کند و ثانیا فرایند دو سویه سازنده تعامل را به کشمکش مخرب بدل مى‌سازد.

تهاجم فرهنگى

کارکرد فرهنگ غالب در جهت تحمیل ارزشهاى خود با استفاده از قدرت و غلبه سیاسى یا اقتصادى را تهاجم فرهنگى گویند. این حالت در شرایط ضعف یک فرهنگ و قدرت دیگرى روى مى‌دهد. فرهنگ مهاجم اصولا در موقعیت‌برتر فرهنگى قادر به تهاجم مؤثر بوده و از سوى دیگر فرهنگ مورد هجوم به علت ضعف درونى و واهمه از تهاجم ضربه‌پذیر خواهد بود. فرهنگى که از پویایى، رشد و خلاقیت دور افتاده باشد و معرفت فرهنگى نسبت‌به زمان خود و همچنین قابلیت و ماهیت فرهنگهاى دیگر نداشته باشد، داراى ذهنیتى آسیب‌پذیر خواهد بود. فرهنگ مهاجم به فرهنگهاى دیگر فرصت گزینش، بررسى و تحلیل محورهاى مثبت فرهنگى را نمى‌دهد. بلکه با برخوردارى از قدرت خود، ارزشها و معیارهاى دلخواه را تحمیل مى‌کند. فرهنگ مهاجم با حذف تدریجى ارزشهاى ملى - مذهبى و تحریف آنان در اذهان عمومى، قدرت مانور فرهنگ مورد هجوم را کم مى‌کند. سپس به تغییر اساسى مسیر فعالیت مراکز فرهنگى و آموزشى مى‌پردازد. بنابراین تهاجم فرهنگى وجهى خاص از کارکرد ویژه یک فرهنگ در مقابل دیگرى است که فرایند متقابل و سازنده تعامل را به کشمکش مخرب تبدیل مى‌سازد. آلوین تافلر معتقد است آنان که براى مسلط شدن بر آینده جنگیده‌اند از خشونت، ثروت و دانایى استفاده کرده‌اند. وجود خصوصیات مربوط به تهاجم فرهنگى با مراجعه به سوءپیشینه فرهنگ مهاجم در عرصه تاریخ، ماهیت فرهنگى تهاجم و اهداف فرهنگى طرفداران تهاجم فرهنگى، این واقعیت را مشخص مى‌سازد که در طول تاریخ همواره انحراف خط انطباق و تلفیق منطقى و ضرورى فرهنگهاى مختلف به سمت تهاجم فرهنگى، عملا فرایند نزدیک‌سازى تمدنها را به رویارویى و درگیرى مبدل نموده است.

ویژگیهاى مشترک فرهنگ و تمدن

مقوله فرهنگ و تمدن به مثابه میراث مشترک بشریت، در برگیرنده ابعاد اجتماعى، فرهنگى و سیاسى ملتهاى مختلف مى‌باشد. این دو مقوله متضمن ارزشها، هنجارها، روشهاى فکرى و اصول پذیرفته‌شده و نهادمندى هستند که نسلهاى متوالى هر جامعه‌اى بیشترین احترام و اهمیت را براى آنها قائلند.[3]

امروزه مفهوم تمدن حاوى مجموعه‌اى پیچیده از پدیده‌هاى اجتماعى قابل انتقال، اعم از مادى یا معنوى است که مى‌تواند در یک یا چند جامعه همزمان وجود داشته باشد. تمدن شامل شاخصهایى است‌براى ابعاد مختلف مهارتها و شناختها که در فرایند تکاملى اجتماعى تاریخى انسان از طریق اکتسابى یعنى تعلیم و تربیت‌حاصل مى‌شود.

فرایندهاى "اجتماعى شدن" و "فرهنگ‌پذیرى"، امروزه مبین ارتباط قابل توجه فرهنگ و تمدن در عرصه روابط انسانها و ملتهاى مختلف است و گفت‌وگوى تمدنها به معناى تبادلات مدنى و فرهنگى از قدمت‌بسیارى برخوردار است.

جوامع مختلف همواره تحت تاثیر فرایندهاى فرهنگى و تمدنى قرار داشته و دارند و فرهنگ و تمدن نیز به نوبه خود تحت تاثیر کارکردهاى اجتماعى و تاریخى ملتها در طول تاریخ بوده و خواهند بود. بنابراین هرگونه تغییر و تحرک اجتماعى که متضمن تبادل و تعامل فرهنگهاست توسط فرایند فرهنگى و تمدنى تحقق مى‌یابد. لذا فرهنگ و تمدن دو پدیده مرتبط و تنیده در یکدیگرند که در اثر تحولات جدید به سبب اختلاف در ضریب تحریک بین آنها به نوعى نابرابرى نسبى در پویایى و پیدایش فاصله از یکدیگر دچار شده‌اند. بنابراین براى حل مسایل ناشى از تمدن جهانى راهى جز بهره‌گیرى از ارزشهاى سازنده فرهنگهاى متفاوت نیست. نتیجه اینکه امروزه وقتى مسئله گفت‌وگوى تمدنها مطرح مى‌شود ضرورتا خودشناسى و خودسازى فرهنگى و اجتماعى نخستین گام در مسیر تحقق این گفت‌وگو مى‌باشد. به عبارتى شاید در عرصه گفت‌وگوى تمدنها، اصلح باشد که آن را گفت و گوى فرهنگها نامید. بر این اساس است که بسیارى، تمدن را فرهنگى مى‌دانند که در طول زمان، تداوم، گسترش و نوآورى داشته تا آنکه به یک حیات معقول اخلاقى جدید ارتقاء یافته است. فرهنگ و تمدن از جمله مفاهیمى هستند که گستره تاریخى آنها به درازى تفکر اجتماعى انسانها بوده و همانند درخت پربارى هستند که ریشه در اولین نهاد جامعه و در زندگى بشریت داشته‌اند و در طول زندگى انسانها ادامه خواهند داشت.

ابزار گفت‌وگوى تمدنها

تمدنها در مواجهه با یکدیگر دچار التهابها و نارسائیهاى متعدد هستند که رفع آن تنها با ایجاد تفاهم و بهتر فهمیدن آرا و نظرات یکدیگر میسر است. در تحلیل جامعه شناختى، زبان در فرآیند گفت‌وگوى تمدنها نقش بسیار مهمى ایفا مى‌کند. در واقع ماهیت گفت‌وگو این است که حقیقت مورد شناخت دو طرف طى مکالمه و گفت‌وگوى دوجانبه روشن شود. در یک ارتباط گفتارى فقدان یک زبان مشترک به عنوان نقطه اتکا و تقویت تبادل و تعامل فرهنگى سوء تفاهماتى را به دنبال دارد. سوء تفاهم به عنوان عامل مخرب ارتباطات بشرى است. سوءتفاهم بین افرادى که داراى نژاد، فرهنگ، دین، زبان و حتى گویش مشترکند نیز روى مى‌دهد. اما در مواردى که دو انسان از دو نژاد، فرهنگ، دین و زبان متفاوت در مقابل یکدیگر قرار مى‌گیرند، امکان و احتمال بروز سوء تفاهم به مراتب بیشتر مى‌شود. چنانکه گفته مى‌شود در ارتباطات بین‌فرهنگى اغلب موانع نامرئى، مانع از ایجاد ارتباط منطقى شده و در نهایت روابط تیره و یا به کلى قطع مى‌گردد، بدون آنکه در ظاهر دلیلى موجود باشد. همین موانع نامرئى تاکنون باعث فروپاشى روابط بین انسانها و تعامل فرهنگهاى مختلف شده است. در بستر گفت‌وگوى تمدنها مهمترین ابزارى که بشریت در اختیار دارد "زبان" است. آنچه مسلم مى‌نماید این استکه گفت‌وگوى تمدنها، هم شرایط خاصى را مى‌طلبد و هم به زبان مشترک قابل فهم و قابل قبول در عرصه فرهنگها نیاز دارد. دیدگاههاى پارسونز و آلتوسر نیز صریحا به مقوله‌اى به نام "تداوم اندیشه‌هاى بشرى" و صور گوناگون آن در تمدنهاى اصیل بشرى اشاره دارد که در واقع به معناى پذیرفتن نوعى "مفاهیم مشترک" بین تمدنها در جهت فراهم آوردن زمینه گفت‌وگوى متقابل است.

بدیهى است که تهاجم فرهنگى نمى‌تواند زبان قابل قبول و مورد تایید در عرصه گفت‌وگو باشد چرا که دربرگیرنده بسیارى خصوصیات است که به رویاروئى تمدنها منجر مى‌شود. لذا پیش‌فرض گفت‌وگوى تمدنها تفاهم و تبادل و تساهل فرهنگهاست. تفاهم فرهنگها رافع بحران راوبط و تهاجم فرهنگى است. در چاچوپ تفاهم و تبادل فرهنگها به عنوان زبان مشترک، فرهنگهایى که تربیت‌شده‌تر، عقلانى‌تر، تحول‌طلب‌تر و آرمان‌خواه‌تر و متمدن‌تر باشند، به نحوى شایسته‌تر مى‌توانند در گفت‌وگو شرکت کنند. همانگونه که امروزه بین دانشمندان، مکتشفان و مدیران صنایع و مهندسان و صاحبان مشاغل تولیدى صنعتى و تکنولوژى در سراسر جهان گفت‌وگوى سازنده وجود دارد که به گسترش فرهنگ عام جهانى منجر مى‌گردد.

رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌اى در تبیین اصطلاح تبادل و تهاجم فرهنگى بر نکات ذیل تاکید مى‌نمایند که شایسته است در خاتمه بحث اصطلاحى واژگان تبادل و تهاجم، به آنها اشاره شود.

«در تبادل فرهنگى، هدف بارور کردن و کامل کردن فرهنگ ملى است ولى در تهاجم فرهنگى هدف ریشه‌کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملى است. در تبادل فرهنگى ملت گیرنده فرهنگ، چیزهاى مطبوع و دلنشین و خوب و مورد علاقه را مى‌گیرد. فرض کنید ملت ایران وقتى مى‌بیند اروپائیها ملتى سخت‌کوش و داراى روح خطر کردن هستند، اگر این صفات را از آنها یاد بگیرد خیلى خوب است. یا اینکه ملت ما وقتى مى‌رود به اقصى نقاط شرق آسیا و مى‌بیند که مردم آنجا مردمى هستند داراى وجدان کار، علاقه‌مند، مشتاق به کار، وقت‌شناس، داراى نظم و انظباط، داراى محبت‌بین خود و داراى حسن ادب و احترام، این خصوصیات را از آنها بگیرد خیلى خوب است.

در تبادل فرهنگى، ملت فراگیرنده نقاط درست و چیزهاى که فرهنگ ما را کامل مى‌کند، تصمیم مى‌گیرد، مثل یک انسانى که ضعیف است، دنبال غذا یا دواى مناسب بگردد تا آن را مصرف کند و سالم بشود. در تهاجم فرهنگى چیزهایى را که به ملت مورد تهاجم مى‌دهند خوب نیست و بد است. مثلا وقتى اروپائیها تهاجم فرهنگى را به کشور ما شروع کردند روحیه وقت‌شناسى، شجاعت، خطر کردن در مسائل، تجسس و کنجکاوى علمى را براى ما نیاوردند. نخواستند تا با تبلیغات و پیگیرى، ملت ایران یک ملت داراى وجدان کار و وجدان علمى بشود. آنها فقط بى‌بندوبارى جنسى را وارد کشور ما کردند.»[4]

پیشینه تهاجم فرهنگى و رویارویى تمدنها

تجارب جهانى و بین‌المللى نشان مى‌دهد رابطه یک ابرفرهنگ با فرهنگهاى دیگر بر محور قدرت بوده است نه کنش و تحقق فرهنگى. اکراه و اجبار موجود در روابط فرهنگى عملا روابط را از محتواى خود تهى نموده است. اصولا در تاریخ گذشته و حال ملتها مشاهده مى‌شود که در مقابله فرهنگها، هر فرهنگى که از چیرگى و ابزارهاى تواناترى برخوردار باشد مایل است ارزشهاى خود را در مصاف با دیگران به کرسى بنشاند.[5]

بسیارى از صاحب‌نظران عدم درک عمیق فرهنگها، ساختارها و روندها و نتایج فرهنگى و تمدنى را بزرگترین خطر دنیاى کنونى و آینده مى‌دانند که انگیزنده جنگهاى تمدنى بسیارى است. سابقه سوء تهاجم فرهنگى در طول تاریخ همواره زمینه رویارویى تمدنها را فراهم نموده است و مصادیق و شواهد تاریخى بر این امر دلالت دارد. لذا براى تبیین این نقش مخرب تهاجم فرهنگى طرح یک بحث تاریخى، لازم به نظر مى‌رسد. سوء استفاده از فکر و فرهنگ در طول تاریخ بشر سابقه طولانى دارد و قدرتهاى ضد مردمى از هر وسیله‌اى براى تسلط قدرت خویش بر جامعه بشرى بهره‌مند شده‌اند و همواره در جوار زور و زر توانسته‌اند فکر و فرهنگ را براى تحکیم و توسعه سلطه خویش وسیله قرار دهند. در صدر اسلام و در دوران خلافت‌حضرت على(ع)، معاویه نه تنها نظامیان را از منطقه شام به منطقه تحت‌حاکمیت امام گسیل مى‌داشت و نه تنها از کیسه‌هاى زر براى تهاجم اقتصادى علیه امام استفاده مى‌کرد بلکه از افراد اهل فکر و اندیشه نیز سود مى‌برد تا روایتها و آیات قرآنى را علیه امام تفسیر و تاویل نمایند و به جعل حدیث و روایت‌بپردازند و با بهره‌گیرى از محراب و منبر و موعظه افکار عمومى را در جهت‌خواست خود شکل دهند به گونه‌اى که از شخصیت على(ع) و اصول و ارزشهاى معنوى مورد حمایت او تصویرى وارونه و نادرست ‌بسازند. سعى بر این بود که حکومت على(ع) قبل از آنکه از حیث‌سیاسى و اقتصادى و نظامى شکست‌بخورد از حیث فرهنگى، آسیب دیده و سقوط کند. سایر ائمه معصوم چون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز یک بار با تهاجمات نظامى و یک بار نیز با تهاجمات فکرى و عقیدتى و فقهى و فرهنگى مورد هجوم قرار گرفتند. بنابراین تهاجم فرهنگى موضوع تازه‌اى نیست و در گذشته وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد و هر چه از گذشته به زمان حال نزدیک مى‌شویم ابزارها و شیوه‌هاى فرهنگى مورد استفاده در این تهاجم، کارایى بیشتر و وسیع‌ترى پیدا مى‌کنند. در قرون جدید استعمار گروههاى تبشیرى و میسیونرى به طور رسمى به کشورهاى آفریقایى و آسیایى رهسپار مى‌شدند. در بسیارى از کتب دینى و سیاسى و اجتماعى منتشر شده در سالهاى قبل از انقلاب موضوع تهاجم‌فرهنگى غرب علیه موجودیت و هویت دینى جوامع اسلامى با شدت تمام به عنوان یکى از معضلات و حتى مهمترین معضل دنیاى اسلام مطرح شده است.

«مساله‌ى تهاجم فرهنگى که ما بارها روى آن تاکید کردیم، یک واقعیت روشنى است که با انکار آن نمى‌توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. تهاجم فرهنگى وجود دارد. اگر ما آن را انکار کردیم به مصداق این فرموده‌ى امیرالمؤمنین صدایى را مى‌شنویم که: "و من نام لم ینم عنه" تو اگر در سنگر به خواب بروى معنایش این نیست که دشمن هم در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو که به خواب رفته‌اى سعى کن خودت را بیدار کنى.»[6]

جواهر لعل‌نهرو در کتاب «نگاهى به تاریخ جهان‌»[7] هنگام شرح جنگ تریاک و حمله انگلیسیها به چین مى‌گوید:

«هیاتهاى مذهبى در چین نقش مهمى بازى کردند و در حقیقت پیشاهنگان و پیشقدمان امپریالیسم و استعمار بودند. جمعیتهاى تبشیرى همواره منافع اساسى بریتانیا و مصالح آمریکا را حفظ نمودند. اما در قرون جدید که نقش روحانیون و مبلغان دینى در اروپا ضعیف شده، بخش عمده‌اى از رسالت تهاجمى آنها بر عهده روشنفکران قرار گرفته است. ظهور عصر جدید و مشخصات ویژه دوران گسترش وسایل ارتباط جمعى و نیز غلبه روحیه شبه ماتریالیستى سرمایه‌دارى جدید بر روحیه مذهبى و دینى سابق، موجبات جایگزینى تدریجى روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها و تضعیف روحانیون کلیساها را در عرصه تهاجمات فرهنگى فراهم آورد و به این ترتیب سر فصل جدیدى از بحث پیشینه تهاجمات فرهنگى در تاریخ جدید شروع شد. واقعیتهاى عینى نشان مى‌دهد به همان میزان که شیوه‌ها و ابزارهاى حمله نظامى و هجوم سیاسى متنوع‌تر، مدرن‌تر و پیچیده‌تر شده است‌شیوه‌ها و ابزارهاى تهاجمات فرهنگى نیز پیچیده‌تر و متنوع‌تر شده است و فرایند تهاجم فرهنگى با پیچیدگى و شرایط کاملا حساس‌ترى پیگیرى مى‌شود. هنوز تهاجم نظامى و فرهنگى اسرائیل در منطقه خاورمیانه ادامه دارد و هر روز بدتر و گسترده‌تر مى‌شود. حضور اسرائیل در سرزمین فلسطین نتیجه تسلط نظامى و سیاسى انگلیس، فرانسه و آمریکا برمنطقه لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، مصر و اردن در سالهاى پس از جنگ جهانى اول و جنگ جهانى دوم است و امروزه نیز آنچه در سیاستهاى متخذه از سوى دولتمردان غربى شاهدیم استمرار میل آنها به سوى کنترل فرهنگ بین‌المللى است. نگاهى به فرایندهاى پیشین روابط فرهنگى کشورهاى جهان و تغییر ماهیت استراتژیک تهاجم فرهنگى در دوره‌هاى مختلف نشان مى‌دهد در هیچ برهه‌اى از تاریخ زمینه مطلوب و مساعد براى نزدیکى فرهنگها در یک بستر مناسب تبادل و تفاهم فرهنگى وجود نداشته است‌».[8]

این امر به لحاظ مکانیزم حیاتى فرهنگ در مسیر سلطه و تفوق طلبى دولتهاى قوى و مهاجم در برابر جوامع آسیب‌پذیر و ناتوان رخ داده است و همواره آثار و نتایج این ارتباط بین فرهنگى، رویارویى فرهنگها و تمدنها را در پى داشته است. شرایط و وضعیت تاریخى است که اندیشمندان و فرهنگ‌شناسان نظریه‌هاى در خصوص امکان تحقق تفاهم و تبادل بین فرهنگها و استمرار حیات فرهنگها و تمدنهاى جهانى عرضه داشته‌اند.

اسوالد اشپینگلر، توین‌بى و ویل دورانت از نظریه پردازانى هستند که براى فرهنگها تبعیت از قانون کلى تولد، رشد و مرگ را قائل شده‌اند. توین‌بى با ملاحظه تاریخ برخورد فرهنگها که متاثر از هجومهاى فرهنگى دائمى و مداوم در طول تاریخ است مى‌گوید:

«تاریخ بر اساس دو حالت تهاجم و تدافع حرکت مى‌کند و این تهاجم و تدافع حالتى جبرى و متوالى دارد و موجب مى‌شود که نوعى فرهنگ به وجود آید، رشد کند، ضعیف شود و در برابر تهاجم فرهنگى جامعه و یا تمدن دیگرى نابود شود.»[9]

نگاهى به تاریخ گذشته روابط فرهنگى ملتها و تمدنها نشان مى‌دهد که نظریه توین‌بى بخشى از واقعیات تاریخى مستند مى‌باشد اما این گونه نیست که سرنوشت محتوم تمدنها چنین خواهد بود.[10]

ویل دورانت نیز در مقدمه تاریخ تمدن مى‌نویسد:

«در جاى جاى تاریخ به آثار تمدنهاى زوال‌یافته برمى‌خوریم و همه اینها گویى پیامشان این است که عاقبت همه چیز نابودى است.»[11]

این دیدگاه نیز در زمینه زوال تمدنها و فرهنگها مطلق انگارى نموده است.

با نگاهى به تاریخ پیشین به رغم تهاجمات گسترده بین فرهنگها این واقعیت مشهود است که در دورن فرهنگها این امکان وجود دارد که برداشتهایى از فرهنگهاى دیگر مشاهده شود. این وضعیت نتیجه ویژگیهایى چون تفاهم، تبادل و تهاجم فرهنگهاست. اصل پذیرش عناصر فرهنگى و اصل گزینش یا گفت‌وگوى فرهنگها و تمدنها نیز مؤید جذب شدن فرهنگها در یکدیگر بر اساس تعامل، تبادل، تفاهم و یا حتى تهاجم است. هیچ فرهنگى در انزوا و مجزا از سایر دنیا نیست، هر فرهنگ تحت تاثیر سایر فرهنگها است و خود نیز بر آنها تاثیر مى‌گذارد. از آنجا که فرهنگها مصون از تغییر نیستند لذا ضمن رد کامل نابود سازى بى‌رحمانه و بدون ملاحظه فرهنگها، بر اثر اعمال نفوذ خارجى ابرقدرتها، باید اختلاط فرهنگى را که جهانى شدن آن را تسهیل مى‌کند، پذیرفت.[12]

نتایج‌بارز این نگرش این است که:

- فرهنگ به مقتضاى ذات خود "متغیر" و "متحول" است و فرهنگى که در جزم‌گرایى باقى بماند و از توانائیهاى بالقوه خود بهره نگیرد، در برابر قدرت و تهاجم فرهنگهاى دیگر ناتوان و گرفتار خواهد شد و هر فرهنگ براى رشد و بالندگى باید شرایط و امکان تعامل را براى خود فراهم کند.

- تعامل فرهنگى عاملى در رشد، شکوفایى و غنى شدن فرهنگهاست اما تهاجم فرهنگى، ارزشها و ملاکهاى مذهبى و ملى فرهنگهاى مورد هجوم را تضعیف مى‌کند و فرهنگى با ارزشهایى مغایر و متضاد با گذشته را جایگزین مى‌کند.

- با توجه به پیشینه تاریخى و موج گسترده تهاجم فرهنگى در مبادلات نابرابر فرهنگها این واقعیت کاملا مشهود است که تهاجم فرهنگى پیش‌فرض ورود به عرصه رویارویى تمدنهاست و لازمه تحقق گفت‌وگوى تمدنها، از بین بردن شرایط و امکانات نامناسب براى رشد و توسعه و امکان نگرش تهاجمى در بین ملتها و فرهنگهاى مختلف مى‌باشد.

- پیشینه تاریخى تهاجم فرهنگى و مبادلات نابرابر فرهنگها مبین این واقعیت است که پیش‌فرض ورود به عرصه رویارویى تمدنها، تهاجم فرهنگى است. لذا بستر مناسب براى گفت‌وگو و تعامل فرهنگها قطعا به دنبال محو هرگونه زمینه رشد تهاجم و تعامل نابرابر بین فرهنگها امکان‌پذیر است.

شاخصهاى تهاجم فرهنگى که در پیشینه تاریخى آن مشاهده شد امکان هرگونه گفت‌وگو و تساهل فرهنگى را از بین خواهد برد. بعضى از این شاخصها عبارتند از:

- تهاجم فرهنگى مبتنى بر تبعیض و نابرابرى بین فرهنگ مهاجم و فرهنگ مورد هجوم است.

- تهاجم فرهنگى خواهان سلطه و ایجاد وابستگى است.

- تهاجم فرهنگى مبتنى بر عدم تفاهم مشترک بین فرهنگها و ارائه تصاویر مغشوش و معیوب از نحوه ارتباط بین فرهنگهاست.

- تهاجم فرهنگى مبتنى بر بى‌اعتمادى و متضمن خشونت و تهدید است.

- تهاجم فرهنگى همواره با پیروزى یک طرف و شکست طرف مقابل همراه است و از دیدگاه برداشت تهاجمى، استراتژى کلان آن، جنگ بى‌پایان و همیشگى است.

- فرهنگ مهاجم همواره خواهان تهى شدن فرهنگ مورد هجوم از ماهیت تمدنى و اخلاقى خویش است.

- سرآمدان تهاجم فرهنگى از جنگاوران و خشونت‌ورزان، خواهان مبارزه دائمى علیه دیگر فرهنگها هستند.

با توجه به این خصوصیات و با نگرشى تاریخى به پدیده تهاجم فرهنگى باید خاطر نشان ساخت که تهاجم فرهنگى استمرار فرایند سلطه و از موانع جدى در عرصه گفت‌وگوى تمدنهاست.

تفاهم فرهنگها نقطه عطف گفت‌وگوى تمدنى

تفاهم فرهنگها به عنوان زبان مشترک گفت‌وگوى تمدنها حائز اهمیت است. فرایند تفاهم فرهنگى همچون تهاجم فرهنگى در یک بستر فرهنگى قابل تحقق مى‌باشد. لذا لازم است‌به فرهنگها و ماهیت ذاتى آن توجه نمود تا از میان خصوصیات و ویژگیهاى درونى فرهنگ، زمینه‌هاى مثبت و کارآمد آن را شناسایى و عرضه نمود. مطالعه درباره فرهنگ و مطالعه درباره همزیستى فرهنگها بر پایه دو فرض قرار دارد:

1- فرهنگها یا فرهنگ - تمدنها کارایى درونى دارند یعنى فرهنگها خصوصیت رشدیابندگى دارند و مى‌توانند به حیات خود ادامه دهند.

2- همگام با کارایى درونى، فرهنگها و تمدنها کارایى بیرونى هم دارند. کارایى بیرونى فرهنگها، قوى‌ترین محرک تاریخ ساز است که به صورت تبادل یا تعارض تجلى مى‌یابد.

توجه به کارکردهاى درونى و بیرونى فرهنگ است که بستر صلح و تفاهم یا جنگ و رویارویى ملتها خواهد بود. هرگونه تنش و تضاد منوط به نمایش چهره درونى و بیرونى فرهنگهاست. اگر کارکرد فرهنگ مثبت و سازنده باشد به گفت‌وگو و تفاهم خواهد انجامید.

آنچه امروزه در روابط بین فرهنگى ملتها وجود دارد جلوه‌اى است از بیان واقعیات کارکردهاى بیرونى فرهنگها که بر اساس آن مى‌توان به قضاوت منطقى در مورد امکان تحقق تفاهم و تعامل تمدنها نشست.

مهمترین اصل در ایجاد شرایط مساعد براى گفت‌وگوى بین تمدنها تثبیت ویژگیهایى است که از لوازم گفت‌وگو محسوب شده و فقدان آنها شرایط رشد تهاجم فرهنگى را فراهم مى‌کند. لازم به ذکر است در نظام سلطه در جهان عملا امکان تحقق این دسته از لوازم گفت‌وگو مقدور نمى‌باشد و نوعى تنش فرهنگى و جدال براى کسب تفوق و برترى فرهنگى از سوى قدرتهاى غربى خصوصا آمریکا در گوشه و کنار جهان به چشم مى‌خورد که از موانع عمده تعامل فرهنگى است.

ماکس وبر 6 شرط اساسى را براى گفت‌وگوى تمدنها و روابط متقابل آنها عنوان مى‌کند که بر اساس کارکرد مثبت درونى فرهنگها قابل تحقق مى‌باشد.[13]

1- محور قراردادن خداوند در همه امور و گفت‌وگوى تمدنهاى مختلف.

2- محور قرار دادن "شرافت و کرامت انسانى" و ارزش گذاشتن به انسانها صرف‌نظر از نژاد و... .

3- محور قراردادن "تعقل گرایى" در گفت‌وگوى تمدنها.

4- گرایش به جهانگرایى اخلاقى و اخلاق‌گرایى جهانى.

5- احترام به ادیان الهى و فرهنگها و سنتهاى اصیل بشرى.

6- ناباورى به رجحان و برترى تمدنى بر تمدن دیگر،بر این اساس تفاهم فرهنگها به عنوان نقطه شروع گفت‌وگوى تمدنى باید بر اصول و موازین زیر متمرکز باشد.

- گفت‌وگو باید بر اساس برابرى و یکسانى ملتها تحقق یابد نه بر اساس تبعیض و نابرابرى. باید تمام شرکت‌کنندگان از سوى فرهنگها و تمدنهاى مختلف امکان برابرى در پویشهاى گفتمانى را داشته باشند. هیچ تمدنى نباید به هر علتى در عرصه گفت‌وگوى تمدنها استثناء شود.

- در عرصه گفت‌وگوى تمدنها، فرهنگهاى مختلف که بسیار متنوع و متکثر هستند امکان مشارکت دارند و مبناى همکارى و همیارى بین فرهنگهاى متنوع اساس و پایه گفت‌وگو محسوب مى‌شود. [14]

- آنچه که تفاهم فرهنگها را میسر مى‌سازد و از لوازم گفت‌وگوى تمدنهاست ایجاد تفاهم مشترک و دوستى و همبستگى بین فرهنگهاى متنوع است. در روند شکل گیرى تفاهم، ایجاد پلهاى اعتماد بین ملتها و دولتها در عرصه بین‌المللى ضرورى است. این امر مستلزم مشاوره و تحمل فرهنگهاست. شرکت‌کنندگان باید همدلانه قادر به تحمل ادعاهاى یکدیگر باشند و به صورت آزادانه منظور و اهداف خود را توضیح دهند.

- تفاهم فرهنگها مبتنى بر شفافیت در امر همکارى و سازندگى از طریق گفت‌وگو و تعامل فرهنگى است. مبناى چنین گفت‌وگویى چون بر این اصل قرار دارد که براى همه طرفهاى گفت‌وگو مفید مى‌باشد لذا با حرکتى منظم، منسجم و برنامه‌ریزى شده انجام‌پذیر است. چنین گفت‌وگویى بدیهى است که مبتنى بر عقل و نقد و رعایت مصالح و منافع طرفین و شئونات اخلاقى باشد. فرهنگ‌دوستان و اهل اندیشه و خرد و صاحب‌نظران در عرصه تبادل و گفت‌وگو، سردمداران تفاهم فرهنگها هستند بر خلاف خصیصه تهاجم که از طریق خشونت‌ورزان و جنگ طلبان عملى است.

- باید توجه داشت که استراتژى کلان صلح جهانى و تحقق عدالت پایدار در عرصه بین‌الملل تنها از طریق تفاهم فرهنگها میسر است. تمدنها در سایه این استراتژى عمیق‌تر و غنى‌تر شده و در مسیر بارورى هر چه بیشتر گام برمى‌دارند.

- جامعه کنونى بشرى نیاز به نظمى فرهنگى دارد که از مفهوم صرف ارتباط و اطلاعات فراتر رود. اکنون فرهنگ حاکم بر دنیا و تفکرى که ادعاى سرورى جهان را دارد در نزد اکثریت ملتها و فرهنگها بیگانه بوده و نیاز واقعى آنان را پاسخگو نیست. اکولوژى فرهنگى مسلط در نظام فعلى جهانى که از طریق شبکه‌هاى قوى ارتباطى و تکنولوژى برتر اطلاعاتى سلطه خود را اعمال مى‌کند، در پى آن است که مرکزیت آمریکا و معدودى از قدرتهاى اروپایى را در عرصه سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى حفظ نماید. پیامد این استراتژى، نابرابرى در نظامهاى فرهنگى جهان سوم و کشورهاى اسلامى و تقسیم‌بندى شمال و جنوب است. امروزه آمریکا و حامیان وى در اوج قدرت‌طلبى فرهنگى بر جهان، یکه‌تاز عرصه‌هاى جهانى بوده و ادعاى آقایى جهان و هدایت جامعه بشرى را دارند.[15] نظم نوین جهانى مورد خواست آمریکا، نظم دلخواه و موقعیت آرمانى دنیا در جهت منافع این کشور مى‌باشد.

اولین بار جورج بوش رییس جمهور اسبق امریکا در 11 سپتامبر 1990 کمى بعد از آغاز بحران خلیج فارس در نشست مشترک نمایندگان در مجلس آمریکا از "نظم نوین جهانى" این‌گونه سخن گفت:

«تاکنون در حدود یکصد نسل براى تامین صلح مبارزه کرده‌اند... و امروزه این "جهان نو" براى پیدایش خود مبارزه مى‌کند.»[16]

بنابراین امروزه گرچه روند تحولات بین‌المللى به گونه‌اى است که کشورها به ناچار به گفت‌وگو به عنوان روشى براى حل مسائل خود توجه نموده‌اند اما ضعفها و چالشهاى جدى در عرصه گفت‌وگو وجود دارد و مشخص مى‌سازد که گفت‌وگو نگرش خوش‌بینانه‌اى است‌بر عقل‌گرایى متمرکز.

برخى واقعیتهاى جهان معاصر تا حدود زیادى مغایر با نظریه آرمانى مفاهمه تمدنى است. امروزه در راستاى چنین سیاستى، براى آمریکا و دنیاى غرب حفظ منافع ملى در خارج از مرزهاى سرزمین در اولویت روابط با دولتها قرار دارد. سیاست‌خارجى آمریکا در جهان مبتنى بر تئورى ساموئل هانتینگتون اجرا مى‌شود که ترغیب به سیاست تهاجم فرهنگى است و در عین حال چنین سیاستى طرح مفاهمه تمدنى را که در سازمان ملل متحد به اندیشه‌هاى جهانى تبدیل شده است در گردابى از گفت‌وگوى بى‌حاصل گرفتار مى‌سازد. دخالتهاى نظامى - فرهنگى آمریکا در دیگر کشورها و ترغیب و تشویق ناتو به تقویت عنصر نظامیگرى در جهان و برخورد غیرمسئولانه با مسلمانان و تمدن اسلامى در جهان مانند حمایت از مخالفان بوسنى هرزگوین و ایجاد جو تشنج و تفرقه میان مسلمانان از جمله افغانستان و تحریکات نظامى مسلمانان علیه یکدیگر مانند حمایت از عراق در حمله به ایران و... همه در اجراى طرح ساموئل هانتینگتون قابل تفسیر مى‌باشد.

حضور نظامى آمریکا در حوزه جغرافیاى تمدن اسلامى و هم‌مرزى با ایران که منطقه را به انبار و آزمایشگاه تجهیزات نظامى آمریکا مبدل ساخته است، همه در اجرا و تقویت نظریه‌هاى برخورد تمدنى ساموئل هانتینگتون و دیگران است که در قالب تفوق فرهنگى و نفوذ تمدنى در رویارویى با تمدن اسلام مطرح مى‌باشد.

امروزه غرب بر عنصر سازش‌ناپذیرى و خصومت دیرینه تمدن اسلام و غرب برمبناى نظریه هانتینگتون تاکید دارد و آن را یک امر ذاتى دانسته و تلاش مى‌کند تا اسلام را جایگزین کمونیسم گرداند و جریانات سیاسى هدفدار محافل صهیونیستى غرب نیز بر این امر اصرار مى‌ورزند و بدیهى است‌حرکت در چنین چارچوب سیاست‌خارجى عملا منجر به تقویت پدیده تهاجم فرهنگى و اصول و معیارهاى تهاجم مى‌گردد.

نتیجه‌گیرى

باید اذعان داشت که شرایط حاکم بر نظام بین‌الملل، همواره بستر فرهنگى مناسب براى تفاهم و تعامل فرهنگها نیست و شرایط باید آن‌گونه باشد که مصالح و منافع همه ملتها و تمدنهاى جهانى به صورت یک استراتژى کلان جهانى مطمح نظر دولتها قرار گیرد و همه ملتها و دولتها ملزم به رعایت پاره‌اى اصول انسانى و قوانین و مقررات بشر دوستانه باشند. اگر چه مى‌توان به وجود زمینه‌هاى نسبتا امیدوارکننده در عرصه جهانى و احساس ضرورت گفت‌وگو و تفاهم از سوى اندیشمندان و صاحب‌نظران و خردمندان توجه جدى نمود اما این مهم به دنبال محو زمینه‌هاى تهاجم و برترى‌طلبیهاى فرهنگى میسر است. اولین گام در مسیر تحقق گفت‌وگوى تمدنى که امروزه جهان به عنوان یک ضرورت بدان تمایل دارد، یک اقدام جهانى علیه نگرشهاى تفوق طلبانه و نژادپرستانه فرهنگى است. پیشنهاد گفت‌وگوى تمدنى از سوى ایران اگر چه مبتنى بر واقعیتهاى سیاسى - اجتماعى جهان پس از جنگ سرد و نیز فراخوانى جوامع و تمدنها به سوى تحمل‌پذیرى و همکارى و طرد خشونت و دشمنى است لیکن تحقق چنین هدف آرمانى نیازمند راهکارهاى مناسبى است که در این مقاله مورد توجه قرار گرفت.

در جامعه بین‌الملل نیز طبعا باورهاى اساسى نسبت‌به رعایت اصول تبادل و تفاهم در حوزه گفت‌وگوى تمدنى باید مورد امعان نظر قدرتهاى غربى قرار گیرد و ترسیم آنها به عنوان منشور بین‌المللى در عرصه گفت‌وگو لحاظ شود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS