دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

چراغ هدایت و کشتی نجات

رسول خدا(ص) فرموده است: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه: حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»
چراغ هدایت و کشتی نجات
چراغ هدایت و کشتی نجات
نویسنده: امام موسی صدر

رسول خدا(ص) فرموده است: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه: حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.» کشتی نجات است، چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلی است که پیامبر(ص) برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: «مثل اهل بیتی، مثل سفینة نوح: من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق: مَثَل اهل بیت من مانند کشتی نوح است؛ هر که سوار آن شود، نجات می‌یابد و هر که از آن بازماند، غرق می‌شود.» ولی در این میان امام حسین یک ویژگی خاص دارد.

پیامبر(ص) راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می‌کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور، امام حسین است. معنای این سخن روشن است؛ ولی سعی می‌کنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی خوداستفاده کنم. برای آنکه بفهمیم چگونه حسین چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می‌گویم.

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هر چه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو می‌گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‌شود. وقتی انسان یک کار نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می‌دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پیشین اوست، برایش سنگین و دشوار است؛ ولی همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسانتر از قبل می‌شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‌کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می‌شود؛ به گونه‌ای که ترکش برای او دشوار می‌شود.

یک مثال ساده بزنم: ماشین وقتی از جایی مرتفع پایین می‌آید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‌کند و متوقف کردن آن آسان است؛ ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود، سرعت و قدرت حرکتش بیشتر می‌شود و نگه داشتن آن دشوارتر، تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‌ای زیاد می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن می‌شود و حتی اگر راننده در صدد متوقف کردن ماشین برآید، وضع بدتر می‌شود و خطر بیشتری او را تهدید می‌کند.

این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می‌دهد. انسان هنگام انجام هر علمی ـ خیر یا شر ـ وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‌دهد، آن را سخت و دشوار می‌بیند؛ ولی به تدریج برایش آسان می‌شود و جزئی از زندگی و عادات او می‌گردد. بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می‌کشیم، برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می‌کنیم؛ ولی کم کم این موجود زیانبار و خطرناک جزئی جدایی‌نا‌پذیر از زندگی و عادت‌مان می‌شود. عادت کردن، امری طبیعی و ملموس در زندگی انسان است.

یک مثال هندسی بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‌رود، اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود منحرف می‌شود. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می‌شود؛ ولی هرچه در مسیر منحرف جلوتر رود، بیشتر از راه راست دور می‌شود. در ابتدای انحراف از مسیر، چند گام از راه راست دور می‌شود؟ فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر، چهار کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور می‌شود؛ ولی اگر در مسیر نادرست ده ساعت یا یک روز راه برود، مسافت بسیار زیادی از راه اصل منحرف می‌شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعت در زندگی ماست و همه ما آن را درک کرده‌ایم. اینجاست که نقش هدایتگران، واعظان و اندرزدهندگان آشکار می‌شود. شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‌شویم یا حق کوچکی را نادیده می‌گیریم، یا آن را انکار می‌کنیم، خود را گناهکار نمی‌بینیم. چرا؟ چون با خود می‌گوییم: گناه من چیست؟ من تنها یک گناه کوچک انجام دادم، انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کردم، به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کردم؛ ولی وقتی این کارها تکرار شود و انسان به انجام آنها عادت کند، بسیار خطرناک می‌شود.امروز من حق کوچکی را نادیده می‌گیرم، مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‌کنم، یا چند متر مربع از زمین‌های شخصی در زمین من است و من آن را انکار می‌کنم و می‌گویم اینها ساده و ناچیز است؛ ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی زمینه را برای انجام ستمی بزرگتر فراهم می‌کند، مانند ماشین که هر چه در سراشیبی جلوتر رود، سرعتش بیشتر می‌شود. من بار اول ده متر از زمین دیگری را غصب می‌کنم، بار دوم پانزده متر، بار سوم ... و همین طور ستم و عادت خود را بیشتر می‌کنم.

وقتی من مرتکب گناهی می‌شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی‌بینم به کجا می‌انجامد؛ ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می‌تواند این پیامدها را ببیند و می‌داند انحرافی که امروز با یک گام یا ده متر یا یک ... آغاز می‌شود، فردا به صدها و هزاران متر می‌انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‌شود.

ظلم و جرم و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام یک عمل تحقق نمی‌یابد. تنها به این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم، بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‌شود و همان گونه که شنیده‌اید: «کسی که از حق چشمپوشی کند و در برابرش ساکت بماند، شیطانی لال است!»

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‌ماند و به او اجازه جولان می‌دهد، در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید و با آن سازش می‌کند و مظلوم را خوار می‌سازد. این دو نوع ستم کردن: ایجابی و سلبی در حیات ملتها وجود دارند، هر چند آشکارا به چشم نیایند؛ ولی حوادثی هستند که این حقیقت را آشکار می‌کنند.

کار امام حسین(ع)

به حادثه کربلا و قیام امام حسین(ع) ـ این چراغ هدایت ـ برگردیم تا ببینیم چگونه امام راه را روشن کرد تا مردم خودشان حقیقت را دریابند. می‌دانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یارانش به شهادت رسیدند و اهل بیت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشت‌ترین جنایت و بزرگترین خیانت رخ داد و شدید‌ترین ستمی که یک ستمگر می‌تواند انجام دهد، روا رفت. ستمی که در کربلا روا رفت، با هیچ ستمی قابل مقایسه نیست؛ ولی جای این سؤال هست که: چه کسی این مشکل را پدید آورد؟ چه کسی ستم کرد؟

در این حادثه یک نفر فرمان داد که یزید بود، یک نفر امیر بود (یعنی ابن زیاد)، یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود، گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیماً در کشتن امام حسین علیه‌السلام دخالت کردند که شمر و یاران او سپاه حاضر در کربلا بود.

سؤال این است: اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمربن سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت می‌رسید؟ اگر سپاه دشمن بیست یا پنجاه نفر بودند، آیا می‌توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی انجام دهند؟ به فرمانِ فرمان‌دهنده و اجرای اجراکننده و تأییدِ تأییدکننده و سکوتِ سکوت کننده؛ یعنی می‌توانیم بگوییم آن امت همگی با قول و فعل و سکوت و خوشنودی و سکوت و فرمانبری خود بر کشتن امام حسین علیه السلام اجماع کردند. همگی در پدید آمدن واقعه کربلا اتفاق نظر داشتند، جز اندکی از آنان.

این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه. در آن زمان کوفه از بزرگترین شهر‌های جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود؟ صدها هزار نفر. هر یک از آنان باید با خود فکر می‌کرد که اگر او ساکت نمی‌ماند و به یاری حسین(ع) می‌شتافت، حسین(ع) کشته نمی‌شد؛ زیرا یک مجموعه، مرکب از افراد است و همان‌گونه که در یک شب سی‌ نفر به سپاه امام حسین علیه‌السلام پیوستند، اگر هزار نفر، چهارهزار نفر، پنج‌هزار نفر جمع می‌شدند و به امام می‌پیوستند، این فاجعه پیش نمی‌آمد.

بنابراین خون امام حسین در واقع بلندگویی بود که در برابر مردم قرار داده شد و آنان را به مسئولیت و نتیجه کارهایشان آگاه کرد که: امروز شما سکوت می‌کنید یا درهمی می‌گیرید، یا در خانه می‌نشینید، یا فرزند خود را از ترس کشته شدن از خیابان به خانه بازمی‌گردانید؛ ولی پیامد این کارها چیست؟

پیامد این کارها در نهایت کشته شدن امام است. امام حسین علیه‌السلام شهید شد؛ ولی کشته شدن او به‌یکباره و ناگهانی اتفاق نیفتاد، بلکه نتیجه سلسله حوادثی بود که پس از رسول خدا(ص) و با روی کار آمدن معاویه آغاز گردید، و به شهادت حسین علیه‌السلام انجامید. انحرافی که ابتدا پدید آمد و جزئی بود: سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم، گرفتن ده یا پانزده لیره یا چند متر زمین! جنایت این گونه آغاز شد و کم‌کم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر پیامبر خدا، آن هم به شکلی فجیع و دردناک انجامید و هیچ کس دم برنیاورد! همه ساکت بودند.

بنابراین حسین علیه‌السلام از حقیقت پرده برداشت؛ یعنی به مردم گفت: ای کسی که به اندازه سر سوزنی به مردم ستم می‌کنی! تو در مسیری حرکت می‌کنی که در نهایت به ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همه مردم می‌انجامد. ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شده‌ای! به جایی خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ای کسی که به آنچه در برابرت رخ می‌دهد، بی‌اعتنایی و نسبت به حقی که در برابرت پایمال می‌شود ساکت می‌مانی! در آینده به آبرو و جان مردم تجاوز می‌شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‌شود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابرش ساکت می‌مانی. هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانه‌ای در کار نیست. یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راههای گمراهی و چه بسیارند راههای گمراهی.

همراهی با امام

کسی که در مجلس امام حسین شرکت می‌کند، در یک لحظه فکر کند ـ و بسیاری از ما با خود فکر کرده‌ایم ـ که: «کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیم می‌رسیدیم!» بسیاری از ما می‌گوییم: اگر در کربلا بودیم، بی‌گمان حسین را یاری می‌کردیم. آیا معنای حضور شما در این مراسم به این معنا نیست که اگر ما در کربلا بودیم، حسین را یاری می‌کردیم؟ ولی بین خود و خدای خود اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین علیه السلام را در کربلا کشتند داوری کنید، باید به شرایط عینی حاکم بر آن جماعت که آنان را به این وضع کشاند، توجه کنید.

گناه آن امت در کشتن امام حسین(ع) تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند و یا در کشتن امام مشارکت کردند؛ نه، تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند، بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا وقتی فهمید حسین قیام کرده است، فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتند، آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین سهیم است! باید برحذر باشیم. این حقیقت هنوز روشن نیست. چگونه ممکن است امام حسین علیه السلام کشته شود؟ شما الآن به راحتی تمام می‌گویید: اگر در عصر امام بودیم، از او دفاع می‌کردیم و نمی‌گذاشتیم او را بکشند. چرا مردم زمان امام حسین با خود چنین نگفتند؟ آیا بر آنان واجب نبود جلوی کشتن امام حسین (ع) را بگیرند؟

یاران اندک امام که پیش از ایشان به میدان جنگ رفتند، همه می‌دانستند که کشته می‌شوند، بالاخره امام در برابر دشمن تنها خواهد شد. همه این را می‌دانستند؛ ولی چرا برای رفتن به میدان از یکدیگر پیشی می‌گرفتند؟ به چه دلیل؟ اینها تنها یک آرزو داشتند که شهادت امام حسین علیه‌السلام پنج دقیقه عقب بیفتد. یعنی با تمام وجود و زندگی خود پنج دقیقه از زندگی امام را نجات می‌دادند، چرا؟ چون فکر می‌کردند شاید کشته شدن آنها در آن دلهای سیاه و بی‌رحم تأثیر گذارد و برخی از آنان از گمراهی دست بردارند و حسین پیروز میدان شود! آنها این گونه فکر می‌کردند، و یا به گونه‌ای دیگر. در هر حال هر یک از آنان نقش خود را در این مسیر ایفا کرد.

چراغی که حسین(ع) برافروخت

وقتی ما به این صحنه، به این چراغ فروزانی که حسین در برابر امت خود در آن عصر و در همه عصرها برافروخت می‌نگریم، این حقیقت را درمی‌یابیم که حق ـ چه کوچک باشد و چه بزرگ ـ حق است و ستم چه کم باشد و چه زیاد، ستم است. راه کج و منحرف از ابتدا تا انتها در انحراف است و همه در یک امتداد هستند. حق کوچک بزرگ می‌شود و گسترش می‌ِیابد و سیلی زدن به صورت یک یتیم به کشتن حسین علیه‌السلام می‌انجامد. گرفتن اندکی از مال حرام به آنجا می‌انجامد که ابن سعد برای گرفتن حکومت ری حاضر می‌شود حسین علیه‌السلام را بکشد. بی‌حرمتی به یک زن محترم با زبان یا نگاه، به بی‌حرمتی به حریم اهل بیت و اسیر کردن زنان منجر می‌شود.

بنابراین ای برادران! این حقیقت روشن می‌شود که انسان وقتی شروع به انحراف می‌کند، بازگشت و اصلاح او در روز اول آسانتر از روز دوم است و در روز دوم آسانتر از روز سوم و به همین ترتیب.

مقاله

نویسنده امام موسی صدر

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS