نویسنده: شادروان دکتر عبدالحسین زرین کوب
که گفت که در اسلام دین را با هنر سازگاری نیست؟! بر عکس، این هر دو با یکدیگر ملاقات میکنند و آن هم در مسجد. خدای اسلام نه فقط رحیم و حکیم است، بلکه جمیل هم هست، و از همین رو دوستدار جمال. یک نظر به بعضی مساجد کهن نشان میدهد که این بناهای باشکوه والا صرف نظر از قدس و نزهت معنوی که دارند، از لحاظ یک مورخ نیز درخور آنند که نمایشگاه هنری اسلامی تلقی شوند.
هنرمندان بی نام و ناشناس این مساجد که تمام هستی خویش را وقف خدمت خداوند کرده بودند از همان شوق مقدسی گرم بودهاند که استادان عهد رنسانس را مشتعل میداشته است و از این رو مثل آنها با شوقی تمام میکوشیدهاند تا بهترین تصوری را که از زیبایی میداشتهاند، در طی این آثار مقدس جلوه و تحقق بخشند. حقیقت آن است که معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زیبایی را که در اطراف خویش میدید، اگر آن را درخور عظمت و جلال خدا مییافت، سعی میکرد تا به هنگام فرصت برای آن در مسجد جایی باز کند. بدینگونه، ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت، مناره و محراب را از کلیسا اقتباس نمود و ایوان و طاق را از قصرهای سلطنتی ساسانیان تقلید نمود.
کارکرد مسجد
مسجد در عهد خلفا برای مسلمانان خیلی بیش از امروز اهمیت داشت؛ زیرا تنها جای عبادت مسلمین به شمار نمیآمد. هم فوروم (forum: میدان خطابه در روم) بود، هم محکمه عدالت، هم محل درس و تعلیم و هم حتی آکادمی. در عهد پیغمبر(ص) مسجد جایی بود که مسلمانان آنجا جمع میشدند و پیغمبر در همانجا کارهای امت را حل و فصل میکرد.
قدیمترین مسجد که فاتحان مسلمان در محل بصره، کوفه و فسطاط بنا کردند، نزدیک بود به دارالاماره؛ زیرا که مسجد تنها عبادتگاه قوم نبود، محلی بود برای اجتماع عام؛ چنان که نام آن ـ جامع ـ نیز به درستی از این امر حکایت دارد. در دورههای بعد اهل حدیث حلقههای خود را در مسجد برپا میکردند، احکام شریعت در مسجد تبیین میشد، مجالس تفسیر قرآن در مسجد برپا میشد، متکلمان در مسجد حوزه بحث در عقاید منعقد میکردند، زهاد و صوفیه هم برای اعتکاف در مسجد خلوت میگزیدند. در مساجد حوزههایی بود برای مقابله و تلاوت قرآن که درآنها تجوید و قرائت نیز تعلیم میشد؛ چنان که حلقههای اذکار هم در مساجد تشکیل مییافت.
در بعضی مساجد مجموعههای حدیثی قرائت و تعلیم میشد. به علاوه، مسجد به اصطلاح امروز هم پارلمان شهر بود و هم تا حدی باشگاه عالی آن. همچنین در موارد بسیاری غریبان و تازه واردان آنجا را مثل مهمانخانه شهر تلقی میکردند. این فواید گوناگون که از مسجد مورد انتظار بود، سبب میشد که بنای مسجد، هم راحت باشد و هم سودمند. بدین گونه در این ابنیه عالی که اولین منزل پرواز روحانی انسان به شمار میآمد، هنر معماری اسلامی مفهوم انتزاعی را با هدف انتفاعی درهم میآمیخت.
تنوع شیوه معماری
البته تنوع و اختلاف نژاد اقوامی که سرزمین آنها به وسیله اسلام فتح شد، از اسباب تنوع شیوه معماری در بین مسلمانان بود. اولین معماران قدیم اسلامی برای آنکه تصوری را که از زیبایی داشتهاند تحقق بخشند، وسیله دیگری نداشتند جز آنکه شیوه هنر قوم و کشور خود ـ ایران، بیزانس، شام، مصر و هند ـ را مورد استفاده قرار دهند؛ اما البته این گونه عناصر و اجزا که از معماری قدیم اخذ میشد، رفته رفته با هدفهای دین جدید تطبیق میگشت و در تحول معماری اسلامی تأثیر میبخشید. بدین ترتیب سبک معماری بیزانس که در مساجد دوره اموی رواج و نفوذ عمده داشت، از همان وقتی که معماران سامرّاـ در عهد معتصم خلیفه ـ سبک روزگار ساسانیان را احیا کردند، جای خود را به شیوه معماری ساسانی داد و این شیوه چنان که هرتسفلد نشان داده است، به زودی در همه جا ـ فیالمثل در خراسان، بحرین و حتی مصر ـ انتشار و رواج تمام یافت.
مساجد کهن بر جای معابد کهن
در آغاز کار بسیاری از مساجد کهن بر جای معابد کهنهتر یا حتی بر بقایای قصرهای دیرینه ساخته میشد. در مدائن قسمتی از ایوان کسری را سعدوقاص تبدیل به مسجد کرد. مسعودی میگوید بسیاری از آتشکدههای ایران هم تبدیل به مسجد شد. در شام و فلسطین نیز مکرر کلیساها را مسجد کردند و حتی در مصر تا زمان مأمون، کلیساهای قبطی تبدیل به مسجد میشد. کلیسای یوحنا که در دمشق تبدیل به مسجد اموی شد، در ادوار قدیمتر معبدی بود که برای ژوپیتر بنا شده بود.
مساجد کهنسال اصطخر و قزوین بر روی بقایای آپادانههای ساسانی بنا شد. در حمص، حمات، بیت المفدس، استانبول و آناطولی بسیاری کلیساها را مسجد کردند، در کابل و سند و دهلی هم مکرر معبد بتپرستان تبدیل به مسجد شد و ضرورت داشت تا آن را با احتیاجات جدید منطبق کنند؛ اما جامع سلطان محمد فاتح بنایی بود تازه، منطبق با نیازهای جدید که در ساختن آن هم ذوق فطری و مکتسب فاتحان جلوه داشت، هم بقایایی از سنتهای معماری بیزانس. مسجدهای عظیم دیگری هم فاتحان عثمانی در بیزانس پدید آوردند که شیوه معماری عثمانی رفتهرفته از آن نشأت گرفت.
مسجد جمعه اصفهان در عهد منصور عباسی به وجود آمد، آنهم ظاهراً در جای یک آتشکده قدیم؛ اما تغییرات متوالی و مستمری که پادشاهان ایران ـ از ملکشاه سلجوقی تا شاه تهماسب اول و شاه عباس اول صفوی ـ در آن پدید آوردند، تدریجاً از آن بنای کهن، تیپ مسجد ایرانی را به وجود آورد. این تیپ خاص در بنای مسجد اصفهان به کمال رسید که آن را بیشک باید شاهکار معماری مذهبی در تمام تاریخ ایران خواند.
تحولاتی که در خلافت اسلامی و احوال امم و اقوام مسلمان پدید آمد، در بنای مسجد البته تأثیر بارز داشت. سنتهای محلی هم بیشک در تحول اسلوب معماری اسلامی مؤثر بود. در یک دوره خاص نفوذ سبک ایران تقریباً در تمام خاور نزدیک منتشر شد. بعد از سقوط خلافت بغداد، در قسمت عمدهای از دنیای اسلام، شیوه گنبددار ایرانی جای اسلوب معماری سابق را گرفت.
با آنکه شیوه هنر تزیینی ایرانی نفوذ عمدهای در تمام اقطار اسلامی داشت، ذوق و شیوه هریک از اقوام و امم باز خاصیت خود را حفظ کرد. این اوصاف و خواص که اسلوب مسجد سازی هر قومی را مشخص میکند، غالباً مزایایی است که این اقوام در سراسر تاریخ و تمدن خود نیز آن را نشان دادهاند. میتوان گفت خاصیت معماری شام ثروت و غنای آن است، خاصیت معماری شبه قاره هند و پاکستان وفور و کثرت، خاصیت شیوه عثمانی قوت آن است و خاصیت شیوه ایرانی لطف و ظرافت آن.
هماهنگی هنری
از اینها گذشته، در بنای بسیاری از مساجد هنرهای مختلف به هم درآمیخته است: معماری در توازن اجزا کوشیده است، نقاشی به نقوش و الوان کاشیها توجه کرده است، خوشنویسی الواح و کتیبهها را جلوه بخشیده است، شعر موعظهها و ماده تاریخها عرضه داشته است و موسیقی هم برای آنکه از دیگر هنرها باز نماند، در صدای مؤذن و بانگ قاری و واعظ مجال جلوه گری یافته است. حتی صنعتهای دستی هم برای تکمیل و تزیین این مجموعه الهی به میدان آمدهاند: فرشهای عالی، پردههای گرانبها، قندیلهای عظیم و درخشان، منبتکاریها و ملیلهدوزیها نیز در تکمیل زیبایی و عظمت مسجد نقش خود را ادا کردهاند. بدینگونه، مظاهر گوناگون فرهنگ و هنر اسلامی در طی قرنهای دراز چنان در بنای مسجد مجال ظهور یافته است که امروز هر مورخ دقیق روشنبینی میتواند تنها از مطالعه در مساجد، تصویر روشنی از تمدن و تاریخ اقوام مسلمان عالم را پیش چشم خویش مجسم کند.
در طول نسلها و قرون در فاصله آفاق مختلف، هنر اسلامی ملجأیی پاکتر و نمایشگاهی امنتر از مسجد نداشته است و اشتراک مساعی اقوام و امم مختلف اسلامی در تکمیل و تزیین مساجد با وجود حفظ خاصیتهای ملی و محلی نوعی جهانوطنی (cosmopolitisme) را در معماری اسلامی سبب شده است که البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامی مناسبت تمام دارد و به هرحال از مفاخر معنوی مسلمین به شمار است.
روح واحد هنری
البته غیر از مسجد، ابنیه و آثار بسیار از تمدن اسلامی مانده است. نکته اینجاست که مسلمانان این بناهای شگرف عالی را که طول زمانها و عرض مکانها بین آنها فاصله بسیار و امکانات آنها هست، روح و حیات واحد بخشیدهاند. در حقیقت هم تفاوت مواد و مصالح در نقاط گوناگون، هم اختلاف ذوق و ثروت حامیان و بانیان این ابنیه هنری، و هم مدارج تربیت و ذوق معمار و کارفرما دست به هم میداد، تا سبک و شیوه معماری را در بلاد و قرون مختلف تعیین نماید.
البته وحدت کلی این اسالیب مختلف را انکار نمیتوان کرد و منشأ این وحدت تا حد زیادی حکومت اسلام است که گویی همه جا ذوق و نبوغ نژادهای گوناگون کشورهای فتح شده را طی قرنهای دراز در خدمت خویش گرفته و هر یک را مکمل دیگری ساخته و این وضعی است که پیش از فتح اسلامی کمتر در عالم نظیری داشته. تحت تأثیر همین عامل بود که صنعت اسلامی توانست از شکوه رؤیاانگیز قصر الحمرا در اسپانیا تا ظرافت بیمانند تاج محل در آگره اختلاف نژادها را نادیده گیرد و زمان و مکان را درنوردد و نوعی جلوه ابدی و انسانی بیابد.
بدین گونه در معماری نیز مثل علوم و فنون، مسلمانان از ایرانیها و رومیها اقتباس کردند؛ اما وجود ابنیه بسیار عظیم در سراسر قلمرو پهناور اسلام حاکی است از قدرت و ذوق تلفیق در بین مسلمین. در این بناهای عظیم خیالانگیز ستونهای پر هیبت، طاقهای هلالی، منارهها، گنبدها و مقرنسکاریها هر چند هیچ یک کاملاً ابداع مسلمانان نیست، اما ترکیب و تلفیق آنها در ابنیه اسلامی حاکی از هماهنگی، عظمت و کمالی است که در تمدن و فرهنگ اسلامی تقریباً همه جا جلوه دارد.
ترکیب مجموعه همین عناصر است که ابنیه اسلامی را در شام، در مصر، در هند، در اندلس، در عراق و در ایران همه جا قدرت و جلالی افسانهآمیز میبخشد. همین مایه تناسب و هماهنگی است که قصر الحمرا را در غرناطه از ورای غبار قرنها هنوز چنان جلوه و شکوه داده است که گویی به قول ویکتور هوگو شاعر و نویسنده فرانسوی آن را «جنیها مثل یک رؤیا زراندود، و آگنده از آهنگ» ساختهاند! و یا بنای تاج محل را در آگره با چنان تناسبی از زیبایی و ظرافت سرشار کرد که هنوز مورخ امروزی میتواند درباره این رؤیای مرمرین که به یاد مرگ و زندگی یک بانوی مسلمان هند بنا شده است، بگوید: «اگر زمانه عقل و هوش داشت، شاید هرچه جز تاج محل بود، منهدم میکرد و برای تیمار دل آدمی، این نشان گرانمایه شرافت انسانی را برجای مینهاد!»
در اسپانیا سبک معماری متداول در شام و ایران به نام «سبک مراکشی» آوازه یافت. بعدها فاتحان نصاریه قسمتی از مساجد اندلس را کلیسا کردند، قلعه الکازار ـ شکل فرنگی شده القصر ـ که در اشبیلیه به دست ابویوسف یعقوب بنا شد، مورد توجه و استفاده شارل پنجم و ایزابلا گشت. قصر الحمرا که مجموعهای است زیبا از باغها، قصرها، حیاطها، استخرها و ایوانهای رفیع و باشکوه کهن در غرناطه، نمونهای از افراط در تزیین و تجمل بعضی مسلمین را عرضه میداشت که عاقبت آن در همه جا همان کلام معروف است که شارل پنجم وقتی از ایوان یک عمارت الحمرا آنهمه جلال وعظمت از دست رفته را به دیده عبرت دیده بود، گفته بود: «بیچاره آن که اینهمه را از دست داده است!»
در هند، این معماری باز چنان وحدت و اصالت خود را حفظ کرد که به گفته بعضی مورخان: «انسان وقتی بنای تاج محل را در هند میبیند، نه در ایران یا اندلس، دچار حیرت میشود؛ اما در واقع از حیرت وقتی بیرون میآید که متوجه میشود «دیار اسلام» است، نه هند دارد نه اندلس، همه جای آن وحدت است؛ وحدت اسلامی.» چنان که قطب منار دهلی با دویست و پنجاه پا ارتفاع، هنوز بعد از هفت قرن مقابله با طبیعت حکایت دارد از قدرت و عضمتی که اسلام در گذشته در سرزمین هندوان یافت.
تنوع هنری
هنر اسلامی نیز مثل فرهنگ آن، هم از حیث مواد تنوع داشت، هم از جهت تکنیک. حتی نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی هم با آنکه با کراهت تلقی میشدند، در محیط تسامحآمیز اسلامی فرصتی برای نشو و نمای خویش پیدا کردند. در واقع نه در نقاشی صورت، مسلمین فرصت قریحه نمایی داشتند، نه در نقاشی تفریحی. با این همه، بعضی در مینیاتور، غیر از یک عده هنرمند بی نام که آثارشان بی امضاست، از کمالالدین بهزاد میتوان یاد کرد که میراث «مکتب هرات» را به دوره صفویه منتقل کرد.
خوشنویسی
خوشنویسی که در قدیم مخصوصاً با خط کوفی در معماری و سفال کاری یک هنر تزیینی بود، بعدها با خط نستعلیق لطف و ظرافتی دیگر یافت و کتاب شعر یا نثر مصنوعی که با خط نستعلیق و مینیاتور و تذهیب و تجلید هنرمندانه آراسته میشد، در صورتی که در همه این رشتهها کمالی را عرضه میکرد، یک مجموعه ارزنده از هنرهای ظریف میشد. در کتابت، تذهیب و تجلید قرآن کریم، مخصوصاً گهگاه چنان ذوق و حوصلهای به کار میرفت که زیبایی بعضی از آنها قدس و عظمت مساجد اسلامی را مجسم میکرد.
ظرافت، مهارت و لطافت
قالیهای ظریف که نوعی از آن هنوز نام ایران را بلندآوازه میدارد، در گذشته به قدری به لطف رنگ و نقش ممتاز بود که زیباترین آثار امروز در برابر آنها ناقص و بیاندام مینماید! تنوع بارزی که از حیث مواد و از حیث تکنیک در آثار هنر اسلامی هست، جالب است. انواع مواد از گچ، کاشی، مرمر، جواهر، خزف، بلور، و عاج در ابنیه و آثار گوناگون از برج، قصر، مسجد، مناره، و ایوان هست و رشتههای مختلف هنر از معماری، خط مینیاتور، تذهیب، و صنایع دستی زندگی طبقات ثروتمند را ذوق و زیبایی میآکند. ظرافت و حوصلهای که در بعضی صنایع دستی مسلمین به کار میرفت، لطف و کمال خاصی به آنها میداد.
بعضی اسلحه و آلات جنگ، کارهای جواهرسازی و مرصع کاری، ظروف سفالی و فلزی آنها که در موزههای مختلف هنوز باقی است، مهارت صنعتی آنها را در این کارها نشان میدهد. کنده کاری بر روی عاج، ساختن انواع کاشی و آبگینه، بافتن انواع فرش و سجاده وسیلهای بوده است برای تجلی یافتن ذوق و ظرافت قوم در صنایع دستی و خانگی.
حتی در موسیقی که زهد متعبدان سماع آن را برنمیتافت و طبایع جدی گهگاه آن را عبارت از لغو ناپسند میشمرد نیز تشویق خلفا و امیران همراه با ذوق و علاقه عامه، توسعه قابل ملاحظهای پدید آورد. کتاب الاغانی تألیف ابوالفرج اصفهانی(356ـ284) که ذکر و ضبط اغانی مشهور آن زمانها برای او بهانهای شده است جهت ایجاد یک دائرهالمعارف بیست جلدی از شعر و ادب و تاریخ عرب، حاکی است از رواج و قبولی که موسیقی و غنا در مجلس خلفا و امرا و حتی بازرگانان و عامه داشت. وجود ابراهیم بن مهدی، عمو و تا حدی رقیب و معارض مأمون در بین چند موسیقیدان مشهور شهر هزارویک شب نشان میدهد که بغداد هارون و مأمون تا چه حد با موسیقی و آواز سرو کار داشت.
غیر از وی نام ابراهیم موصلی، پسرش اسحاق، و شاگرد او زریاب در موسیقی اوایل عهد عباسیان آوازه بلند داشت. همین زریاب بود که موسیقی عربی را در اسپانیا به دربار خلیفه عبدالرحمن ثانی برد و قرطبه را غرق در شور و آهنگ عراق کرد. سماع صوفیه و وجد و رقص آنها ـ با وجود نهی و کراهیت بعضی مشایخ ـ موسیقی و غنا را مخصوصاً در بین عامه انتشاری بیشتر داد. جنبه نظری موسیقی مخصوصاً نزد کندی، فارابی، اخوانالصفا و ابن سینا مورد توجه شد که در این باب میراث علمی یونان را کمال و غنایی سرشار بخشیدند. مدخل فارابی در موسیقی معروفترین تصنیفات قرون وسطی در موسیقی نظری است و اگر از تمام کتابهای موسیقی یونانی که باقی مانده، برتر نباشد فروتر نیست. غیر از فارابی، کسانی امثال ابن هیثم و عبدالمؤمن ارموی نیز در موسیقی نظری مطالعات مهم کردهاند. اما جالب است که آثار فارابی در این باب در نزد علمای موسیقی اروپا تا اواسط قرن هفدهم میلادی هنوز مورد رجوع بود. در ایجاد بعضی آلات موسیقی و در استعمال علائم برای ضبط، تقدم موسیقیدانان اسلامی قابل ملاحظه است و هرنوز در زبانهای اروپایی بعضی الفاظ هست که حاکی است از اخذ و اقتباس از موسیقی عهد اسلامی.