24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : مغالطه معنوي، ايهام انعكاس، سوء اعتبار حمل، جمع مسائل در يك مساله، مصادره به مطلوب، قراردادن چيزي كه علت نيست به جاي علت
نویسنده : مهدي افضلي
در اسباب مغالطه، از دو نوع عمده نام برده میشود، اسباب لفظی مغالطه و اسباب معنوی. اسباب معنوی مغالطه را در چند دسته کلی تقسیم کردهاند:
در این نوع مغالطه جای موضوع و محمول یا مقدم و تالی عوض میشود که اگر دقت نشود مغالطه ایجاد خواهد شد. از باب نمونه قضیه "هر گردو گرد است" درست میباشد، ولی اگر به قضیه "هرگردی گردو است" تبدیل شود مغالطه خواهد بود.
این نوع مغالطه وقتی رخ میدهد که به جای جزء حقیقی یک قضیه، چیز دیگری را که مشابه آن است اخذ کنند. از باب نمونه سفیدی بر جسم عارض میشود، بر سفیدی نیز صفت مفرق بصر بودن، اگر کسی بگوید: "سفیدی مفرق بصر است"، قضیه درست است و غلطی در کار نیست، ولی اگر به جای آنکه مفرق بصر بودن را بر سفیدی حمل کنند، آنرا به جسم یعنی به معروض نسبت دهند مغالطه از نوع اخذ ما بالعرض به جای ما بالذات رخ خواهد داد. آنچه بالذات مفرق بصر است نه جسم، بلکه سفیدی است، اگر مفرق بصر به جسم نسبت داده شود مغالطه خواهد بود.
اگر جزء قضیه به گونه نامناسب بیان شود، این نوع مغالطه رخ میدهد. نامناسب بیان شدن اقسام مختلفی دارد، ممکن است چیز بیربط بدان افزوده، یا چیزی که جزء آن است از آن کاسته شود. از باب نمونه در علم اصول فقه و ادبیات در بحث وضع الفاظ برای معانی گفته میشود لفظ برای معنا وضع میشود، در این گفتار هیچگونه قیدی ملحوظ نیست، معنا از آن جهت که معناست مورد نظر است، کاری به وجود آن در ذهن یا در خارج ندارد، ولی گاهی بیتوجه به این مطلب قضیه را چنین بیان میکنند، لفظ برای معناییکه در ذهن وجود دارد وضع شده است. قید در ذهن وجود دارد هیچ ارتباطی با معنا ندارد، همین افزایش موجب یک مغالطه میشود و در پی آن نظریه عالمان اصول مسلمان را از نظریههای مختلفی که در باب معنا وجود دارد، ذیل نظریه تصوری معنا میگنجانند، در حالیکه ربطی با آن ندارد.
اگر کسی پرسشی را مطرح کند که در آن دو شق مطرح شده، ولی نسبت به آن توجه نشود مغالطه رخ میدهد. از باب نمونه اگر یک شخصیت در یک بعد ارزشمند و مفید باشد و در بعد دیگر گرفتار نقاط ضعف، به طور کلی از شخصیت او پرسیده شود، در این صورت اگر حکم به مفید بودنش صادر شود یا به بیکفایتیاش در هر دو صورت مغالطه اتفاق افتاده است. برای رهایی از مغالطه باید جنبههای مختلفش تفکیک شود و حکم هر یک جداگانه صادر شود. از باب نمونه گفته شود او در بعد فرهنگی شخصیت ارزشمندی است، ولی از جهت مدیریت امور اقتصادی ضعیف میباشد. در غیر این صورت گرفتار مغالطه از باب جمع مسائل در یک مسأله شده است.
اگر در جایی قضیهای تشکیل شود که به لحاظ ماده یا صورت مطابق با قواعد و شرایط قیاس نباشد موجب مغالطه خواهد شد. از باب نمونه اگر گفته شود:
.: انسان جنس است.
قیاس مذکور به دلیل آنکه به لحاظ صوری واجد شرایط نیست، زیرا حد وسط تکرار نشده است، در صغری نظر به خارج است، اما در کبری مفهوم حیوان مراد است، لذا نتیجه نادرست و مغالطه صورت میدهد.
اگر در قیاسی نتیجه، یکی از مقدمات باشد اینگونه مغالطه پیش میآید. از باب نمونه اگر گفته شود:
در قیاس مذکور نتیجه همان کبری است که صرفا لفظ آن عوض شده است.
اگر در قیاسی به جای آنکه علت حقیقی ذکر شود، چیزی دیگری اخذ شود، این نوع مغالطه رخ میدهد. از باب نمونه گفته میشود: "دیگر زید را برای فلان منصب انتخاب نمیکنیم، زیرا از وقتی که او در این سمت قرار گرفته است دیگر باران نیامده است". نیامدن باران ربطی به بودن یا نبودن زید در این سمت ندارد، ولی چنین انگاشته شده است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان