آخوند ملا حسینقلى همدانى
زندگینامه و آثار
در سال 1239 هـ . ق در روستاى «شوند درگزین» از توابع همدان، نوزادى به این عالم خاکى قدم نهاد که در اثر نشو و نما در خانوادهاى که مهد اخلاق و تقوا بود، به رفیعترین قلههاى عرفان و تهذیب نفس صعود کرد.
او آن چنان با عشق و شور به سیر و سلوک معنوى پرداخت که عارفان حقیقت جو و سالکان طریق توحید از توشههاى سلوک وى پیمانهها پر کردند. تا آن که نام این الگوى زهد و عبادت و تقوا، و طلایهدار عرفان اسلامی، زینت بخش محفل رهپویان حقیقت طلب د صدسال اخیر گردید.
زادگاه مبارک
نسب آخوند همدانى به جابر بن عبدالله انصارى صحابى مشهور پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه و آله ـ میرسد. در کتاب «بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وی، شوَند درگزین جمع زیادى از نوادگان جابر زندگى میکنند. نزد آنان جامهاى از حضرت على ـ علیه السلام ـ است. هرگاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهاى اطراف پیدا میشده آن جامه را در آبى شستشو میدادند و به عنوان تبرک از آن آب مینوشیدند... کسانى که از آن آمینوشیدند، به طاعون مبتلا نمیشدند. آن گاه که شاه عباس صفوى از این موضوع مطلع گردید، مقدارى از این لباس را جهت تبرک از آنان گرفت. این جامهاى است که على ـ علیه السلام ـ آن را به جابر، جدّ اعلاى آخوند همدانی هدیه کرده است.(1)
آخوند همدانى در مکتب عرفان سید شوشتری، به مراتب عالى سیر و سلوک معنوى نائل شد. استاد به او علاقهی ویژهای داشت. علاقهی استاد به او چنان بود که وقتى آخوند در مدرسهی سلیمیه به مرض صعب العلاجى دچار میشود، صد تومان به پزشک حاذقى میدهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کمتر کسى در نجف به صد تومان میرسید
آخوند همدانى فرزند رمضانعلى چوپان بود که بعد به شغل پینه دوزى (کفاشی) روى آورد. در اوایل زندگی، رمضانعلى از داشتن فرزند محروم بود. تا این که توفیق زیارت امام حسین ـ علیه السلام ـ براى او حاصل شد. رمضانعلى در کنار بارگاه ملکوتى امام حسین ـ علیه السلام ـ نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسرى به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را براى ترویج مذهب جعفرى تربیت کند. پس از مراجعت از کربلا، دعاى او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندی قرار گرفت. خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اولى را حسینقلى (نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ) و فرزند دوم را کریمقلى (بنده خدا) نامید. رمضانعلى علاقه شدیدى به روحانیت داشت. آرزویش این بود که فرزندانش از عالمان دین محسوب شوند.
تحصیل
آخوند ملا حسینقلى پس از گذراندن ایام کودکى در زادگاه خویش، دروس ابتدایى را نزد استادان آن منطقه فرا گرفت. سپس براى ادامهی تحصیلات به تهران رفت. آخوند دروس سطح را در حوزه علمیه تهران آموخته و در مدرسه مروی، در درس آیت الله شیخ عبدالحسین طهرانى (شیخ العراقین) شرکت کرد. بعد از اقامت چند ساله در تهران، عشق و علاقه به حکمت و علوم عقلى او را به شهر سبزوار کشاند. او در مکتب فیلسوف بزرگ و پر آوازهی ایرانی، ملاهادى سبزوارى شرکت کرد و از خرمن پرفیض آن حکیم عارف بهره برد.
استاد شهید مرتضی مطهرى (ره) در این زمینه میگوید:
«بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلى همدانى در جزینى ـ قدس سره ـ است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرنزد یک چوپان پاک سرشت بود، براى ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. جاذبهی معنوى حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید.مدتی که تاریخ و مقدارى را فعلاً نمیدانم، درحوزهی آن حکیم شرکت کرد... .
اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزوارى به حضور وى در حوزهی او افتخار میکنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است.»(2)
آخوند ملا حسینقلى همدانى بعد از آن که از کوثر زلال معرفت و حکمت جرعهها نوشید و از انفاس قدسى و رهنمودهاى علمی و معنوى ملاهادى سبزوارى ذخیرهها اندوخت، کوله راه سفر بست و براى ادامهی تحصیلات راهى نجف گردید. آخوند همدانى در حوزهی علمیهی نجف به حلقهی درس شیخ مرتضى انصارى (ره) پیوست. او سخنان استاد در درسهاى فقه و اصول را به رشتهی تحریر کشید. آخوند همدانى تا پایان زندگى آن استاد فرزانه، در درس او شرکت میکرد. او در مکتب شیخ انصارى به آن پایه از مقام فقهى رسید که او را از «اکابر فقهای شیعه»(3) قلمداد کردند. آخوند همدانى بعد از ارتحال شیخ انصاری، به تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت. برخى از شاگردانش مباحث فقهى وى را تقریر نمودهاند.(4)
در وادى سیر و سلوک
آخوند ملا حسینقلى همدانى علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوى پرداخت و در درس آقا سید على شوشترى که بزرگترین مربى اخلاق و عرفان آن عصر بود، شرکت کرد.
ملاحسینقلی همدانى از همان جلسهی اول، مورد عنایت ویژهی استاد قرار گرفت و در زمرهی شاگردان خصوصى آن بزرگوار محسوب شد. او طریقهی آشنایى خویش را با آقا سید على شوشترى چنین بیان کرده است:
«مدتی بود که در نجف اشرف به درس شیخ انصارى حاضر میشدیم، تا این که روزى متوجه شدم که شیخ همواره روزهاى چهارشنبه به منزل آقا سید على شوشترى میرود، من نیز روزى بدانجا رفتم و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادى جای گرفته بود. با خود گفتم که من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستى تو نیز بیا و از آن روز به بعد. پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهرهها بردم.»(5)
نسب آخوند همدانى به جابر بن عبدالله انصارى صحابى مشهور پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه و آله ـ میرسد
در عظمت مکتب سید على شوشتری، همین کافى است که شیخ انصارى با این که در علوم نقلی، استاد کل و نمونهی عصر خویش بود و سید شوشتری یکى از شاگردان او در فقه و اصول بود، با این همه شیخ انصارى در درس اخلاق او شرکت میکرد.
آخوند همدانى در مکتب عرفان سید شوشتری، به مراتب عالى سیر و سلوک معنوى نائل شد. استاد به او علاقهی ویژهای داشت. علاقهی استاد به او چنان بود که وقتى آخوند در مدرسهی سلیمیه به مرض صعب العلاجى دچار میشود، صد تومان به پزشک حاذقى میدهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کمتر کسى در نجف به صد تومان میرسید.(6)
آخوند همدانى با راهنمایی این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصاری، مشغول تربیت جانهاى مشتاق و دلهاى آماده شود.
استادان
آخوند همدانى دروس مقدماتى را نزد شیخ عبدالحسین طهرانی، حکمت را نزد حاج ملاهادى سبزواری، فقه و اصول را نزد شیخ مرتضى انصارى (ره) و اخلاق و سیر و سلوک عرفانى را نزد سید على شوشترى فرا گرفت. اساتید دیگرى نیز در رشد شخصیت آخوند همدانى تأثیر داشتند که میتوان در ایران از سید محمد سلطان آبادی (ره) و در عراق، از صاحب جواهر، ملا على رازى و میرزا محمد حسن شیرازى نام برد.
ایجاد مکتب تعلیم و تربیت
آخوند پس از رحلت شیخ انصاری، تصمیم جدی گرفته بود که تدریس خارج فقه و اصول را به صورت گسترده و همگانى آغاز کند و براى همین منظور به تنظیم و تکمیل تقریرات درس شیخ همت گماشت، امّا تدبیر الهى سرنوشت دیگرى براى او رقم زده بود. زیرا در همان ایام، نامهاى از طرف استادش، سید على شوشترى به او رسید که او را از تدریس فقه و اصول به صورت گسترده و همگانى بازداشت. استادش به او توصیه نمود که محور اصلی فعالیتهایش را بر ایجاد مکتب اخلاق و عرفان قرار دهد.(7) بر این اساس، آخوند ملا حسینقلی همدانى توصیهی استاد را نصبالعین قرار داد و تربیت نفوس مستعد را آغاز نمود. او با گرد آوردن عالمانى مجاهد و مؤمنان مخلص، مشغول تربیت و تهذیب اخلاق و ریاضت آنان گردید تا آنها را از تنگناى ظلمتکدهی دنیا به فراخناى عالم قدس الهى بکشاند.
او توانست عارفان بزرگى را پرورش دهد که جزو افتخارات تشیع به شمار میآیند.
حوزهی پر برکت عارف همدانى که حدود 30 سال دوام یافت، آن چنان پربار بود که امروزه بعد از گذشت یک قرن از رحلت آن عارف کامل، شاهد آثار و برکات معنوى مکتب تربیتى او هستیم. عارف بلند همت همدانى با این که بیشترین همت خویش را در زمینهی تدریس معارف صرف نمود، ولى از آن جا که یکى از شاگردان ممتاز فقه و اصول درس شیخ انصارى (ره) بود، از پرداختن به فقه و اصول غفلت نورزید. او صبحگاهان به تدریس اخلاق و عرفان همت گماشته و سپس بر اساس تقریرات درس شیخ انصارى (ره)، به تدریس فقه و اصول میپرداخت.
استاد شهید مرتضی مطهرى (ره):
«بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلى همدانى در جزینى ـ قدس سره ـ است.
محفل درس او حال و هواى دیگرى داشت و فضاى آن آکنده از عطر معنوى و روحانیت بود.
آن مربى عارف گاهى در اثناى درس از بیم آن که سخنان علمى و لذت تدریس او را از یاد یار و فیض حضور باز دارد و از مبدأ هستى غافل سازد، لحظاتى را به سکوت میگذرانید.(8)
به هنگام تدریس، شاگردانش آن چنان تحت تأثیر سخنان او قرارمیگرفتند که خویش را از یاد میبردند و ساعتها محو روحانیت کلام استاد میشدند. علامه طباطبایى (ره) نقل میکند:
«مرحوم آقا سید على قاضى میفرمود: در ایام تشرفم به نجف اشرف، روزى در معبرى فردى را دیدم که کنترل کافى بر خویش نداشت. از یکى پرسیدم: آیا این مرد اختلال فکر و حواس دارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسهی درس اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانى برخاسته است و این از خود بیخودى که در او مشاهده میشود، تأثیر کلام و تصرف روحى آن جناب است.»(9)
تألیفات و تقریرات
- درخشش بیشتر آخوند همدانى در تکمیل نفوس و تربیت انسانهاى صالح میباشد و محور تلاشهاى آخوند در حوزهی عرفانى ـ تربیتى متمرکز بود ولى با این حال، آثارى مکتوب از ایشان به یادگار مانده است:
- 1- تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری.
- 2- صلاة المسافر.
- 3- تقریرات درس فقه: در مبحث رهن که توسط یکى از شاگردانش نوشته شده و در کتابخانه مرحوم محدث نورى موجود است.
- 4- تقریرات درس فقه در چهار جلد.
- 5- امالى : در موضوع اخلاق که بعضى از شاگردانش آن را جمع آورى نمودهاند.
- 6- تقریرات درس آقا سید على شوشتری، که به حسینیهی شوشتریهاى نجف وقف شده است.
- 7- مکاتبات و دستور العملها: میرزا اسماعیل تبریزى آنها را جمع کرده و در آخرت کتاب تذکره المتقین به چاپ رسیده است.(10)
وفات
آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از عمری تلاش در راه کمال و تربیت انسانهای صالح، در تاریخ 28 شعبان 1311 هـ . ق در کربلا ندای پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش به بهشت برین پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید. پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین ـ علیه السلام ـ در حجرهی چهارم صحن به خاک سپرده شد.
- 1- بزرگان و سخن سرایان همدان، ج 2، ص 67.
- 2- خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 604.
- 3- نقباء البشر، ص 674.
- 4- القضاء و الشهادات فى فقه الباقر، ص 66 و 67 و 102 و الذریعهی، ج 4، ص 372؛ نقباء البشر، ج 4، ص 1326.
- 5- تاریخ حکماء و عرفاء متاخر برصدر المتالهین، ص 133.
- 6- نقباء البشر، ج 2، ص 676.
- 7- رساله لب اللباب، ص 157.
- 8- شجره طیبه، ص 6، مقلاات الحنفاء، ص 227.
- 9- کیهان اندیشه، ش 15، ص 45.
- 10- اعیان الشیعه، ج 6، ص 136؛ تذکره المتقین، ص 190 و الذریعه، ج 4، ص 372.
نفوذ کلام
کمالات معنوى ملا حسینقلی همدانی
بدون تردید، یکى از رمزهاى موفقیتهای این فقیه عارف، سرعت تأثیر او در نفوس مستعد است. تأثیر کلام او چنان بود که با یک سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار میداد. علت این نفوذ کلام را میتوان در روح بلند او جستجو کرد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوک در طریق الهی، داراى عزمی راسخ و همتى والا بود. به همین جهت، کلام و نگاهش هر شنونده و بینندهاى را متأثر میساخت. در این زمینه حکایتهاى متعددى نقل شده است که به بعضى از آنها اشاره میکنیم:
اسرار حق
آیت الله نجابت شیرازى در شرح گلشن راز مینویسد:
«حاج شیخ عباس قمی(1) ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمرهی یک بود و همه در تقدس او متفق الکلمه بودند. آقا شیخ مجتبى لنکرانى یک زمانى براى بنده نقل کرد که شیخ على قمى با پدر من همدرس بود. آن دو از خوشپوشهاى حوزهی نجف محسوب میشدند. یعنى بهترین لباسها را اینها میپوشیدند. چون درسشان هم خیلى خوب بود، در حوزهی نجف مشارالیه(2) بودند که درس را خوب میفهمند. به هیچ کس هم اعتنایی نمیکردند. یک روز آخوند ملا حسینقلى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثنا، آقا شیخ على قمى از در قبله وارد حرم میشود. چشم مبارک آخوند ملا حسینقلى به او میافتد، شیخ على به سر میدود تا میآید پهلوى آقا. آخوند ملاحسینقلى یک دقیقه در گوش او صحبت میکند. چه گفت؟ خدا میداند، دیگران هم نفهمیدند. شیخ على قمی عقب عقب بر میگردد میرود. با فاصلهی اندکی، تمام لباسهایش را عوض میکند، توى درس هم قفل میزند به دهنش، یعنى این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباسهاى پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را میدیدیم، تمام لباسهایش کرباس بود.
چو خورشید جهان بنمایدت چهر نماند نور ناهید و مه و مهر(3)
اشعار ناقوسیه
آخوند ملا حسینقلى همدانى در یکى از سفرهاى خود، با جمعى از شاگردان به عتبات عالیات میرفت. در بین راه، به قهوه خانهای رسیدند که جمعى از اهل هوى و هوس در آن جا میخواندند و پایکوبى میکردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یکى برود و آنان را نهى از منکر کند.
بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهى از منکر توجه نخواهند کرد.
فرمود: من خودم میروم.
وقتى که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه میفرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟
رئیس گفت: مگر شما بلدى بخوانی؟
فرمود: بلی.
گفت: بخوان.
آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیهی حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ کرد:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا
ان الدنیا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا
یابن الدنیا مهلاً مهلاً یابن الدنیا دقّاً دقّاً
یابن الدنیا جمعاً جمعاً تفنى الدّنیا قرناً قرناً
ما من یوم یمضى عنّا الّا اوهى رکناً منّا
ـ قدس سره ـ ضیّعنا داراً تبقى و استوطنّا داراً تفنی
لسنا ندرى ما فرّطنا فیها الّا لو قد متنا(4)
معبودی به حق و شایستهی پرستش جز خدا نیست. این را به حق و راستى میگویم: به راستى که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید.
ای فرزند دنیا! آرام باش! آرام! اى فرزند دنیا (در کار خود) دقیق شو! دقیق!
ای فرزند دنیا (کردار نیک) گرد آورى کن! گرد آوردنی! دنیا سپرى میشود، قرن به قرن
هیچ روزى از عمر ما نمیگذرد، جز این که پایه و رکنى از ما را سست میگرداند.
ما سراى باقى را ضایع نمودیم و سراى فانى را وطن و جایگاه خویش ساختیم.
ما آنچه را که در آن کوتاهى نمودهایم، نمیدانیم؛ مگر روزى که مرگ به سراغ ما بیاید.»
آن جمع سرمست از لذتهاى زودگذر دنیوی، وقتى این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند.
یکى از شاگردان میگوید: وقتى که ما از آن جا دور میشدیم، هنوز صداى گریه آنها به گوش میرسید.(5)
مهر خوبان
عبد فرّار(6) از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام میکردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا میکرد یا دوستدار مالی میشد، کسی نمیتوانست او را از دستیابی به خواستهاش باز دارد.
مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ باز میگشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند.
دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟
گفت: من عبد فرّارم.
آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد [بیاید تا] به تشییع جنازهی او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بندهی خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازهی تمام شد.
یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟
همسرش گفت: نمیدانم چه شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تکرار میکرد: عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد.
عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من میخواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.»(7)
1- یکی از شاگردان مکتب آخوند است که در سیرو سلوک به مقاماتى دست یافت. او با سید مرتضى کشمیرى (از اوتاد وقت و داراى حالات و مقامات) مراوده داشت و درسهاى اخلاق آخوند را تقریر میکرد.
نجات یافتگان
دستور العملی از آخوند ملاحسینقلی همدانی
و بعد، بر طالبان نجات و سعادت ابدى مخفى نماناد که اهل نجات دو طایف مى باشند: یک طایفه اهل یمین و طایفه دیگر مقربیناند.
و اگر طالب سعادت عمل به وظیفه اصحاب یمین، که عبارت از ترک معصیت باشد نمود، از آنها خواهد شد و مقربین علاوه بر آنها وظیفه دیگر دارند، که غرض بیان آنها نیست .
اولا باید فهمید که اگر شخص انسانى فهمید حقارت و پستى خود را، هم بعد از آن فهمید عظمت و قدرت خضرت ملک الملوک را، البته خواهد فهمید که جرات قدم برداشتن و اقدام به معصیت نمودن در حضور چنین سلطان عظیم الشانى در نهایت قبح و شناعت و بدبختى مى باشد.
مخور مگر حلال غذا را، کم بخور، و زیاد مخور، یعنى زیاده بر حاجت بینه مخور. نه چندان بخور که تو را سنگین بکند، و از عمل باز دارد، و نه چندان کم بخور که ضعف بیاورد، و به سبب ضعف از عبادت مانع شود.
چرا غافل است از قدرت قادرى که اگر اراده نماید فناى همه موجودات را، به محض اراده آن سلطان عظیم الشان ، همگى به باد فنا رفته ، ملحق به معدومات خواهد شد. اینکه مى بینى معصیت در نظرت سهل شده به جهت امورى چند است ، که بعض آنها را ذکر مى کنم :
اولا: فکر خود را تماما متوجه به دنیاى دَنىّ کرده، از این جهت بالمره (یکباره) از نفع و ضرر اخروى غافل شدهاى
نمىدانى چه بسیار بسیار، منافع و سعادت ابدیه از تو فوت شده و چه قدر ضررهاى بزرگ بسیار، به خود زدهاى .
و ثانیا: عجز و حاجت و فقر خودت را ملتفت نیستى ، که ذره ذره بدنت به حفظ کارکنان او، که ملائکه باشند برپاست .
و ثالثا: نمىدانى که در هر آنى از آنات ، و در هر جز از اجزای بدنت نِعَم غیر متناهیه مرحمت از او شده و مىشود، که به بیان و بنان ممکن نیست حصر آنها با این حال چگونه نعمت او را در معصیت او صرف مىکنى!؟
و رابعا: چگونه غافلى از عقوبات سخت او؟ مگر نمىدانى که ما بین مرگ و قیامت هزار غصه هست، و آسانترین آنها تلخى جان کندن است چرا از شدائد قیامت غافلى؟ امان از روزى که از دهشت و وحشت او مقربین در خوف و اضطراب مىباشند چرا نباشند؟ از روزى که زمینش و هوایش آتش، و جهنم به اطراف خلایق محیط، و ملائک غلاظ و شداد در بگیر و ببند. نیکان در وحشت و اضطراب، و بدان در شکنجه و عذاب. آفتاب در بالاى سر، و زمین گرمتر از کوره آهنگر.
خطر حساب از یک طرف ، و دهشت صراط از یک طرف . و حال هنوز کار به جهنم نرسیده. از آتش و سلاسل و اغلال او بگویم ، یا از مار و عقربهایش بیان نمایم .
خلاصه ، اینها همه مختصر نویسى است این فقراتى که گفته شد از هزار یک بیان نشد. تمام سفارشهاى این بینوا به تو، اهتمام در ترک معصیت است. اگر این خدمت را انجام دادى آخر الامر تو را به جاهاى بلند خواهد رسانید. البته البته در اجتناب از معصیت کوتاهى مکن، و اگر خداى نخواسته معصیت کردى، زود توبه نما، و دو رکعت نماز به جا آور، و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کن ، و سر به سجده بگذار، و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه. امیدوارم عفو بفرماید.
معاصى کبیره در بعض رساله عملیه ثبت شده، یاد بگیر و ترک نما. و زنهار پیرامون غیبت و دروغ و اذیت.
اقلا یک ساعت به صبح مانده بیدار شود، سجده به جا بیاورد. آنچه در منهاج النجاه مرحوم ملا محسن فیض - رضوان الله جل جلاله علیه - مذکور است کافى و شافى است از براى عمل شب و روز تو. به همان نحو عمل نما، و سعى کن که عمل و ذکرت به محض زبان نباشد، و با حضور قلب باشد، که عمل بى حضور اصلاح قلب نمى کند، اگر چه ثواب کمى دارد. البته، البته ! از غذاى حرام فرار کن. مخور مگر حلال غذا را، کم بخور، و زیاد مخور، یعنى زیاده بر حاجت بینه مخور. نه چندان بخور که تو را سنگین بکند، و از عمل باز دارد، و نه چندان کم بخور که ضعف بیاوردد، و به سبب ضعف از عبادت مانع شود، و هر قدر بتوانى روزه بگیر، به شرطى که شب ، جاى روز را پر نکنى.
چگونه غافلى از عقوبات سخت او؟ مگر نمىدانى که ما بین مرگ و قیامت هزار غصه هست، و آسانترین آنها تلخى جان کندن است چرا از شدائد قیامت غافلى؟
الحاصل غذا به قدر حاجت بدن ممدوح و زیاده و کم، هر دو مذموم. شروع کن به نماز با قلب پاک از حقد و حسد و غل و غش مسلمانان و لباس و فرش و مکان نمازت باید مباح باشد، اگر چه مکان غیر محل جبهه [پیشانی] نجس بودنش به نجاست غیر متعدیه نماز را باطل نمى کند ولى نبودنش بهتر است. و بایست به نماز، ایستادن بنده در حضور مولاى جلیل، با گردن کج، و قلب خاضع و خاشع. و بعد از فریضه صبح هفتاد مرتبه استغفار و صد مرتبه کلمه طیبه توحید، و دعاى صباح مشهور بخوان ، و تسبیح سیده نسا را بعد از فریضه ترک مکن، و هر روز هر قدر بتوانى، لااقل یک جز قرآن، با احترام و وضو و خشوع و خضوع بخوان، و در بین خواندن حرف مزن، مگر در مقام ضرورت و در وقت خواب شهادت را بخوان، و آیه الکرسى، و یک مرتبه فاتحه، و چهار سوره توحید و پانزده مرتبه سوره قدر، و آیه شهد الله ....بخوان و استغفار هم مناسب است و اگر بعضى از اوقات بتوانى سوره مبارکه توحید را صد مرتبه بخوانى، بسیار خوب است و از یاد مرگ غافل مشو و دست بر گونه راست گذاشته به طرف راست با یاد خدا بخواب .
و از وصیت کردن غافل مشو و ذکر مبارک "لا اله انت سبحانک انى کنت من الظالمین" را هر قدر بخوانى، و هر وقت بسیار بگو، اولا در شب و شب جمعه در هر یک صد مرتبه سوره مبارکه قدر را بخوان، و دعاى کمیل را در هر شب جمعه ترک مکن، و مناجات خمسه عشر را، حالت با هر کدام از آنها مناسب باشد، لاسیما [بخصوص] مناجات مساکین و تابین مفتقرین و مریدین و متوسلین و معتصمین را بسیار بخوان و دعاهاى صحیفه کامله، هر کدام در مقام مناسب، بسیار خوب است .
و در وقت عصر هفتاد بار استغفار و یک سبحان الله العظیم ، سبحان الله و بحمده بخوان، و استغفارات خاصه را هم بخوان، و سجده طویل را فراموش مکن، و قنوت طول دادن بسیار خوب است، و همه اینها با ترک معاصى بسیار خوب است.
التماس دعا دارم(1)
- 1- تذکره المتقین ، ص 231 – 247
- از کتاب برنامه سلوک در نامه هاى سالکان - علی شیروانی
- 2- مورد اشاره دیگران.
- 3- کرامات الاولیاء، ص 61 و 62، با تلخیص.
- 4- امالی، شیخ صدوق، مجلس چهلم، ص 223.
- 5- مقدمه تذکرهی المتقین، ص 20.
- 6- عبد فرار یعنى بندهی بسیار گریزان و در لهجه محلى لقب آن فرد شرور بوده است.
- 7-شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27.