17 خرداد 1390, 0:0
انقلاب اسلامي، تحولات بنيادين فرهنگي
مصطفی یاسینی
انقلاب اسلامی در عصر ظهور مکاتب دین ستیز و دینگریز مارکسیسم و لیبرالیسم به وقوع پیوست و پیام تازهای از پیوند دین و دولت را به دنیای فرامدرن عرضه نمود. بسیاری از تحلیلگران، انقلاب اسلامی را سرآغاز حرکت جدید اصولگرایی اسلامی دانستهاند. بر اساس این نظریات، اصولگرایی اسلامی در فرایند انقلاب اسلامی شکل تازهای از بازگشت به قرآن و شریعت به خود گرفت. اصولگرایی مورد نظر انقلاب اسلامی با دیدگاه توحیدی خویش، درصدد نفی حکومتهای غیرالهی و ارزشهای غیر انسانی است. حمایت قاطع از ادغام دین و سیاست نیز در چارچوب بسط و گسترش حکومت دینی مبتنی بر ارزشهای والای انسانی، در همه عرصهها مانند اقتصاد، سیاست و فرهنگ معنا پیدا میکند. بر اساس این دیدگاه فرهنگ عمومی نیز باید برگرفته از تعالیم شریعت و بر اساس تفاسیری از دین باشد که توان پاسخگویی به نیازهای روز را داشته باشند.
به خوبی روشن است که اگر ریشههای اسلام گرایانه انقلاب اسلامی را فرهنگی بدانیم، در آن صورت اصولگرایی اسلامی، مبتنی بر دفاع از هویت فرهنگی خواهد بود. به اعتقاد برخی محققان این نوع اصولگرایی که حاصل تفکر امام خمینی(قدسسره) بود به سرعت در میان سایر ملتهای مسلمان نفوذ پیدا کرد. چنانکه فرد هالیدی کارشناس مسائل خاورمیانه در این مورد میگوید: «انقلاب اسلامی در ایران جذابیت ایدئولوژیک بسیار زیادی میان اعراب و الجزایر و سودان دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. به علاوه در جمهوریهای آسیای میانه علیالخصوص آذربایجان، گرجستان، عراق، افغانستان و پاکستان با توجه به بافت اجتماعی این کشورها دین و فرهنگ دارای نفوذ بسیار زیادی است». گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی بر اساس اسلامگرایی نوین در جهت حفظ هویت فرهنگی، منجر به گونهای غربستیزی منطقی در جهان معاصر گردید. هر چند پیش از انقلاب اسلامی اندیشمندان بسیاری، تفکر بنیادین خویش را بر غربستیزی بنا نهاده بودند اما به دلیل عدم ارائه الگویی توانمند از اسلامگرایی، توفیق چندانی کسب نکردند. امام خمینی اسلامگرایی را به عنوان الگویی برتر مطرح نمود. نمونهای از این تفکر امام را میتوان در پیام ایشان به گورباچف مشاهده کرد: «شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند».
بنابرآنچه بیان شد، تغییرات بنیادینی که انقلاب اسلامی در محور فرهنگ جهانی ایجاد کرد، عبارتند از:
1. اسلامگرایی مبتنی بر پاسخگویی به نیازهای مخاطبان 2. استعمارستیزی با تکیه بر نقد غرب (وجوه منفی غرب) در جهت دفاع از هویت فرهنگی 3. ارائه گفتمان جدید فرهنگی با تکیه بر توانمندیهای سرشار اسلام این تغییرات بنیادین، چشمانداز آینده انقلاب اسلامی را به گونهای ملموس ترسیم میکند. بر اساس این دیدگاه، در جهانی که فرهنگپذیری و تراوش فرهنگی بر اساس انتخاب آگاهانه صورت میپذیرد، برتری فرهنگی به وسیله غنای معنوی یک فرهنگ تفسیر میشود و مولفههایی چون قدرت سیاسی و ابزار تبلیغاتی نمیتوانند نقشی در تغییر فرهنگ ملتها ایفا نمایند. روابط فرهنگی مطلوب در دنیای آینده اینگونه شکل خواهد گرفت.
تاثیر دین بر دگرگونی فرهنگی ملتها و نقش تمدن آفرینش، محور بحثهای بسیاری در قلمرو مناسبات دین و فرهنگ است. گروهی از جامعهشناسان معتقدند دین تاثیری بر روند رشد فرهنگی ملتها ندارد. برخی دیگر مانند کارل مارکس معتقدند دین با ارائه نقشی منفی، عامل مهمی در زوال فرهنگی ملتها است. علامه محمد تقی جعفری در مورد نقش دین میگوید: «چنانچه متفکران جامعهشناسی درباره ماهیت دین تحقیق لازم و کافی داشتند، قطعاً میگفتند: دینِ بیآلایشِ الهی همواره میتواند موجب سعادت واقعی باشد. این قدرت دین است که گاهی خودکامگیهای بشری را شکافته و آنها را کنار زده و برای خوشبختی انسانها دست بهکار شده است». هر چند پوچی و بیپایگی تفکرات مارکس با ادله بسیاری به ثبوت رسیده؛ اما مناسب است نقش تاریخی برترین دینالهی اسلام، مورد ارزیابی قرار گیرد.
به شهادت تاریخ، اسلام در عصری ظهور کرد که جهان در تاریکی و ضلالت فرو رفته بود. اسلام با برنامههای انقلابی و فرهنگ پرورش خود شالوده فرهنگ و تمدن گستردهای را بنا گذاشت که نصف بیشتر کره زمین در آن زمان را شامل میشد، بهگونهای که طی کردن طول و عرض کشور پهناور اسلامی در آن روزگار نیاز به هشت ماه راهپیمایی داشت. بیشک تعالیم قرآنی و پیام اصیل اسلام که مبتنی بر تعلیم و تربیت بود، نقشی اساسی در این تحول فکری داشت، چنانکه برخی اندیشمندان معتقدند: «آن روزی که پیامبران از طرف خدا به وظیفه تعلیم و تربیت دست زدند، نه خبری از فلسفه بود و نه اثری از دانش و فرهنگ. آنها بودند که با رنجهای فراوان و زحمات خستگیناپذیر عقول مردم را به سوی سعادت واقعی سوق دادند». به تعبیر زیبای امیرمومنان علی(ع) نیز یکی از وظایف اساسی پیامبران استخراج گنجهای عقول بشری بوده است.
تعلیم، تربیت و علم، فرهنگ سازند و تمدن پرور و به همین جهت به اعتقاد بسیاری از متفکران، دین اسلام موجب پدید آمدن رشدی عمیق در شاخههای حدیث، فقه، تفسیر، تاریخ، جغرافیا، ادبیات، شعر، حساب، هندسه، پزشکی، خط و فلسفه شد و بدینگونه تمدن عظیم اسلامی را پدید آورد. این تمدن آنچنان تحولی در عصر خویش آفرید که فروغ پر نور آن تا قرنها بعد چشم جهانیان را خیره کرد. هرچند متفکرانی چون جرجی زیدان در کتاب بزرگ تاریخ تمدن اسلام علت اصلی رشد و بالندگی این تمدن را در دو عامل علم و ثروت جستجو کرده است، اما به نظر میرسد عامل اصلی درخشش تمدن اسلامی در کنار سایر عوامل، تلاش برای تعلیم و تربیت معنوی انسان است.
حرکت جاری و پرتلاطم اسلام از هستههای انسانی شکل گرفت. روح حاکم بر این هستههای انسانی به دلیل یکی بودن غایت آنان، موجب پدید آوردن نظم فرهنگی نوینی شد. تمدن عظیم اسلامی هنگامی رخ نمود که زمینههای پیدایی آن حول این هستهها ایجاد شد. شاید بتوان عظیمترین تلالو این تمدن عظیم را در معرفی الگوی خاصی از انسان دانست که پیامآور تحول و نوگرایی منطقی در چارچوب مکتبی الهی است.
هم اکنون نیز راهبرد محوری «تربیت الهی انسان» در سایه تعالیم شریعت، به عنوان یکی از راهبردهای اساسی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام مورد پذیرش بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته است.
انقلاب اسلامی که بارزترین نماد اسلامگرایی عصر حاضر است، بر پایه های فرهنگیای شکل گرفت که پرورش«انسان تربیتیافته الهی» هدف متعالی آن محسوب میشود. اسلامگرایی که هم اکنون مورد توجه بسیاری از اندیشمندان شرق و غرب قرار گرفته، گونه ای از بازاندیشی ایدئولوژیک، حول محور «انسان کامـل» و ویژگیهای او را به بنیادهای نظری فکر و اندیشه معرفی کرده است. بنابراین چنانچـه انقلاب اسلامی با رویکرد تربیت الهی انسان، نقش فرهنگ ساز خود را ارائه نماید، میتوان بار دیگر شاهد شکلگیری تمدن بزرگ اسلامی بود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان