19 فروردین 1397, 18:46
تاریخ فلسفه، حکایت از انبوه اختلافها دارد و بر این اساس، فراوانی آرا و اندیشههای گذشتگان در نگرش اگزیستانسیالیستی، خسته کننده و ملال آور تلقی میگردد، پس، نگاه فیلسوفانه از «اکنون» و از فرد (اندیشه فلسفی فرد) آغاز شده و اگزیستانسیالیسم به جای اینکه پرداختن به آرای دیگران درباره یک موضوع و مساله را هدف قرار بدهد، فرد را به رویارویی با آن فرا میخواند زیرا به باور این فیلسوفان، فلسفه برای شناخت امر واقع آمده و نه بررسی و شناخت موافقتها و مخالفتهای فیلسوفان، و این در فهم اندیشههای اگزیستانسیالیستها، بسیار اهمیت دارد. خودشناسی را بر جهان شناسی ترجیح داده و به دلیل محدود بودن عمر آدمی، پرداختن به آنچه کمتر به کار بشر میآید را ناسودمند و بیراهه ارزیابی میکنند که ادعای درستی هم به نظر میرسد. فلسفه اگزیستانسیالیسم، نمیخواهد همچون فلسفه قدیم و نگرشهای گذشته، پی به ماهیتها (زمان، مکان، ذات و...) ببرد بلکه میخواهد مفاهیمی مانند؛ یاس، اضطراب، دوست داشتن و... را بشناسد و بشناساند. فلسفه اگزیستانسیالیسم، دغدغه اش، پی بردن به مسایل وجودی است، مسایلی که دانستن آنها به دگرگونی در زندگی انسانها میانجامد. در پی یافتن «معنای زندگی» است. به مسایلی میاندیشد که اندیشیدن درباره آنها، تفاوتی در رفتار و احوال آدمی پدید میآورد و این در جمله مشهوری از آلبرکامو که میگوید، معنای زندگی فوری ترین و فوتی ترین مساله بشر است، آشکارا نمود مییابد. اگزیستانسیالیسم از همین نقطه آغاز میکند و با این رویکرد که «مساله بزرگ زندگی این است که بدانی چطور لابه لای آدمها بلغزی». به عبارتی به موضوع «دیگری» هم پرداخته و آن را واکاوی میکند. از دیدگاه اگزیستانسیالیست ها، ما باید خودمان را بشناسیم و بر این ادعا سخت تکیه دارند و از این میتوان نتیجه گرفت که ذهن و ضمیرشان بیش و پیش از هر چیز، متوجه درون آدمی است. در بیرون، آنچه در نظر آنها اهمیت مییابد و به دو شاخه تقسیم شان میکند.(2) باور به وجود یا عدم وجود واجب الوجود است، زیرا تاثیر این باور را در زندگی نمی توان کتمان کرد. در این فلسفه، ریشه یابی اضطراب، امید، ناامیدی، یاس و... از اهمیت زیادی برخوردار است و موضوع «آزادی» نیز یکی از جدی ترین دل مشغولیهای نمایندگان فکری این فلسفه است. سارتر در کتاب «هنرمند و زمان او» که توسط مصطفی رحیمی در سال 1345 ترجمه شده است و در مقاله ای که پس از آزادی فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم مینویسد، اظهار میدارد که ما هیچ گاه مانند دوران سلطه نازیها آزاد نبوده ایم. زیرا تا قبل از آن ما زندگی معمولی و عادی مان را داشتیم و در زندگی عادی، اندک اندک گزینش و انتخاب جای خود را به عادت میدهد و ما آگاهانه چیزی را بر نمی گزینیم اما در هنگام اشغال فرانسه توسط آلمان نازی، در مواجهه با یک نازی که سراغ فلان کاغذ را میگرفت و میگفت فلان کاغذ کجاست، بگو وگرنه کشته میشوی، جای گزنیش گشوده میشد. در این اندیشه، آزادی و گزینش زمانی معنا پیدا میکند که فراتر از عادتها و هنجارهای اجتماعی بیرون بایستد... وی در ادامه این مقاله به مسایل درونی نهضتهای مقاومت میپردازد.
هرگاه سخن از اگزیستانسیالیسم به میان آید، چهرههایی همچون؛ کی یر کگارد، ژان پل سارتر، مارتین هایدگر، گابریل مارسل، کارل یاسپرس، آلبر کامو و... در ذهن مخاطبان نقش میبندند، اما باید در نظر داشت که از میان این چهرهها، سارتر است که هم از اگزیستانسیالیست نامیده شدناش پرهیز نداشته و هم به گونه ای یک اگزیستانسیالیست تمام عیار به شمار میآید. سارتر باور دارد که انسان هیچ نیست مگر آنچه از خود میسازد. یعنی بیش و پیش از هر چیز بر وجود انسان تکیه دارد و از این رو انسان را مسوول وجود خویش میداند، انسان در نظر او، پیش از هر چیز طرحی است که در درون گرایی خود میزید، پیش از هر چیز همان است که طرح تحقق و شدنش را افکنده است. ولی آیا به این صورت تکلیف همه چیز روشن میشود؟ آلبر کامو باور دارد، که پس از این رنج بشری وارد قضیه شده و همه طرحها را به هم میریزد...
سارتر با نوشتن رمان، نمایشنامه و مقالههای ادبی، وجه دیگری از رویکرد اگزیستانسی به مسایل بشری را با نشاندن مخاطبان، به جای شخصیتهای داستانهای اش نمایان کرده و میکوشد با این روش، حرفهای خودش را بزند و مخاطبان را به چالش با خویش فراخواند، که خود جای اندیشیدن فراوان دارد و از سویی دیگر، پیدایش اگزیستانسیالیسم و برگزیدن شیوه هایی مانند داستان گویی و نمایشنامه نویسی، در چگونگی انتقال پیام و رساندن مقصود، تحولی شگرف را بنیان میگذارد. اگزیستانسیالیستها ممکن است در بیان داستان (چنانچه در تهوع سارتر میبینیم) استدلالهای محکمی را هم ارایه نکنند منتها با ترسیم تجربی وضعیتی، آن را برای مخاطبان پذیرفتنی میسازند. آنها برای انتقال پیام، استدلال را کافی ندانسته و برای همین از هنر و ادبیات بهره زیادی میبرند ولی نمی توان این را به معنای گذر از استدلال و آوردن دلیل در اندیشه آنها دانست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان