ايجاد خاكريز در برابر حملات جنگ نرم
محمد اسكندری
ضرورت جامعه پذیری مبانی مردمسالاری دینی و دستیابی به فرهنگ سیاسی پایدار نظام جمهوری اسلامی ایران طی سی و دو سال گذشته با موانع متعددی از سوی دشمنان مواجه شده است. نفوذ غرب در دولت وابسته به گروههای لیبرال در اوایل انقلاب، تلاش برای کودتای نظامی، ترور شخصیتهای برجسته انقلابی، تحمیل جنگ 8 ساله، تحریمهای اقتصادی و جنگ نرم همگی از جمله تلاشهای دولت آمریکا برای براندازی نظام مردمی جمهوری اسلامی ایران بوده است. با این حال طی سالهای اخیر بخش عمدهای از تلاشهای معاندین انقلاب اسلامی صرف تمرکز بر جنگ نرم شده است. امروز غرب درصدد است تا با نفوذ فرهنگی در میان قشر جوان جامعه ایرانی به تغییر در سلایق پرداخته و در نهایت نیز با ایجاد پایگاههای اجتماعی در ایران برای جریانات لیبرال نظام جمهوری اسلامی ایران را با یک چالش جدی روبه روسازد. فتنه 78 و یا فتنه 88 نماد تام و تمامی از تلاش غرب برای اجرای پروژه براندازی نرم در ایران بود. البته هر چند آمریکا و غرب در این دو فتنه شکست سختی را تجربه کردند و جریان سبز در نهایت دست به انتحار سیاسی زد اما نباید از این نکته غافل شد که چشم امید آمریکا همچنان به پروژههای نرم است.
ورود انقلاب اسلامی به دهههای چهارم و پنجم و خروج بخشی از طیفهای جامعه که دوران انقلاب را مستقیما لمس کردهاند از مشارکت فعال در حوزه سیاسی خطر پروژههای نرم غرب در کشور را افزایش میدهد. هر چند راهکارهای متعددی برای مقابله با پروژه جنگ نرم غرب علیه کشورمان وجود دارد اما شاید بتوان جامعه پذیر کردن مبانی مردمسالاری دینی را یکی از مهمترین راهکارها برای مقابله با جنگ نرم و همچنین دستیابی به فرهنگ سیاسی پایدار در کشور تلقی نمود.
در واقع با ایجاد فاصله زمانی بین انقلاب و نسلهای تازه و در صورت عدم توجه به بسط و نهادینه کردن ارزشهای نظام مردمسالاری دینی در جامعه احتمال تنشهای سیاسی و ایجاد گسلهای عمیق وجود دارد. البته نهادینه کردن ارزشهای نظام مردمسالاری دینی و تحت پوشش قرار دادن مشارکتهای سیاسی با نوعی عقلانیت دینی - سیاسی به هیچ وجه در تضاد با انقلابی بودن و ماندن جامعه ایران ندارد بلکه راهکاری است تا نسلهای جدید انقلاب با رویکردهای تازه رسالت انقلاب اسلامی را درک کنند و به تکلیف خود عمل کنند.
صاحب نظران اساسا ادغام سیاسی را یکی از وظایف حکومتهای دموکراتیک میدانند. در واقع وظیفه سیاسی دولت در قبال جامعه این است که از طریق آموزش همه مردم را به صورت فعال و مرتبط با نظام سیاسی در آورد و یه یک پایگاه اجتماعی مستحکم دست پیدا کند . ادغام سیاسی (integration politique ) فرایندی است که طی آن فرد در فرهنگ جامعه خود ادغام و خود را با جامعهای که محیط او را تشکیل میدهد تطبیق میدهد و به صورت یک بازیگر برای نظام سیاسی در میآید ، یا به طور خلاصه به «شهروند» تبدیل میشود.1
بر این اساس میتوان فرایند ادغام سیاسی را پروسهای نام نهاد که در آن حکومتهای دموکراتیک سعی میکنند تا با آگاهی دادن به افراد مشارکت سیاسی آنها را افزایش داده و مانع از ایجاد تنشهای سیاسی کاذب در جامعه و یا افت شاخصهای مشارکت سیاسی شوند.
صاحب نظران فرایند ادغام سیاسی را شامل سه بخش اجتماعی کردن سیاست، جهت گیری سیاسی و در نهایت مشارکت میدانند. در جامعه پذیری سیاسی افراد و گروههای اجتماعی با قواعد ، ارزشها و اصول اخلاقی و فرهنگی جامعه خویش و نظام سیاسی حاکم بر آن از طریق آموزش مستمر و پیگیر آشنا میشوند.
در حقیقت در حوزه جامعه پذیری سیاسی افراد جامعه با توجه به آموزشها که از مجاری متعددی مانند رسانهها ، موسسات آموزشی و یا نهادهای فرهنگی و... صورت میپذیرد با هویت جمعی جامعه و دلایل مشروعیت نظام سیاسی آشنا میشوند. به عنوان مثال امروزه بخش عمدهای از نوجوانان و جوانان ما درک صحیحی از نظریه ولایت فقیه نداشته و با توجه به شبهاتی که هر روزه از سوی دشمنان در این زمینه ایجاد میشود دچار نوعی سردرگمی شدهاند. تنها برای درک نقاط ضعف سیستم آموزشی ما در این زمینه کافی است به برنامههای صدا و سیما نگاه کنیم حتی طی چند دهه اخیر به تعداد انگشتان یک دست نیز فیلم و سریالی در این حوزه ساخته و پرداخته نشده و بیشتر حجم تولیدات صدا و سیما به عنوان دانشگاه عمومی کشور تنها در لایههای سطحی نفوذ کرده است .البته نباید از این نکته نیز غافل شد که دشمنان با ظرافت خاصی در صدد نفوذ به حوزه آموزشی کشور از طریق رسانهها هستند. امروزه دههها شبکه ماهوارهای به پخش برنامههای فارسی زبان میپردازند و درصدد ایجاد رخنه در نظام فکری جوانان هستند.
بخش دوم فرایند ادغام سیاسی جهت گیریهای سیاسی است. در حقیقت جهت گیری سیاسی پلی میان جامعه پذیری سیاسی و مشارکت است که به ذهن افراد جهتهای خاصی میدهد. البته پرواضح است که در عصر ارتباطات دیگر تحمیل اجباری نظری بر فرد تقریبا محال است و ایجاد تبلیغات صحیح سیاسی در موقعی مفید است که یک تبلیغات منطبق بر واقع باشد. مثلا در زمان طاغوت نیز نظام آموزشی شاه تلاش زیادی برای ترویج لائیسیته در کشور داشتند اما در نهایت همان دانش آموزان سیستم آموزش طاغوت در بهمن 57 به حکومت طاغوتی پایان دادند. با این حال شاید بتوان تلاشهای رسانههای خبری غربی از جمله بی بی سی را در ذیل ایجاد جهت گیریهای سیاسی در ذهن جوانان ایرانی قلمداد کرد که سعی دارد به نحوی افکار عمومی را نسبت به صحت و سقم اخبار داخلی بیاعتماد کند.
در حلقه آخر ادغام سیاسی نیز مشارکت سیاسی وجود دارد که در حقیقت ثمره این فرایند است. اگر فرایند جامعه پذیری سیاسی و ایجاد جهت گیری موفق باشد به مشارکتی فعال و پویا منتج میشود و اگر این فرایند نیز با خللی روبه رو باشد به کاهش مشارکت سیاسی و یا تنش و بحران منتج میشود. در واقع در فرایند ادغام سیاسی رایی که در صندوق میافتد به مثابه عصاره کل زندگی سیاسی است.
لذا در جمع بندی نهایی باید گفت ضرورت ایجاب میکند که نظام آموزشی کشور اعم از آموزش و پرورش ، رسانهها ، نهادهای فرهنگی و دینی و... که اثری بر شخصیت سیاسی افراد دارند در یک برنامه مدون و آگاهانه به سمت ترویج موازین نظام مردمسالاری دینی پیش رفته و به بسط فرهنگ سیاسی پایدار و پویا در کشور کمک کنند . بی شک اثرات این فرایند میتواند ضمن افزایش کمی و کیفی مشارکت سیاسی در کشور به سد محکمی در برابر برنامههای نرم دشمنان نیز بدل شود. بی شک بی توجهی به این امر مهم میتواند چالشهای جدی ای را در پیش روی آینده سیاسی کشور قرار دهد.