نویسنده: سید حسین امامی
در پذیرش آیات الهی، ایمان قلبی مقدم بر استدلال عقلانی است
به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نشست «تاملاتی در باب ایمان و عقلانیت» از مجموعه سلسله نشستهای تخصصی بررسی جنبشهای نوپدید دینی و عرفانی با سخنرانی دکتر سعید زیبا کلام، عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران سه شنبه 19 دی در این پژوهشگاه برگزار شد. وی در این جلسه حاصلِ تاملات خویش را در باب عقلانیت و ارتباط آن با اعتقاد قلبی و ایمان مطرح کرد. برخی مسائلی که در این جلسه مطرح شد، عبارت است از: آیا با به کارگیری تعقلِ صرف، راهی به سوی هدایت خواهیم یافت؟ جایگاه شریعت در این میان چیست؟ آیا تفکر و تعقل به معنای مرسومِ آن، ما را از شریعت بی نیاز میسازد؟ آیا عقلانیت میتواند انسانها را به گزارههای قطعی و یقینی برساند؟ و رابطه عقلانیت و ایمان چیست؟ اکنون بخشهایی از این سخنرانی را با هم میخوانیم.
تاملی درباره دلایل مجاب کننده
آیا تا به حال اندیشیدهاید که چرا جوانان این توصیه معروف که «قدر جوانی را باید دانست» را در نمییابند؟! چرا جوانان نمیتوانند بفهمند و برای پاسخ باید بفهمیم چه کسانی معنای این سخن را میفهمند. آنها که میفهمند چرا میفهمند و آنها که نمیفهمند چرا نمیفهمند و آنها که میفهمند بر آنان چه گذشته است که میفهمند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «به درستی که نوح(ع) را به سوی قومش گسیل داشتیم در حالی که ظالم بودند» حال این سوال مطرح است چرا خداوند برای نبیاش دلایل ایجابی طرح نکرد تا قوم نوح(ع) ایمان بیاورند؟ چرا این دلیل را حضرت حق نیاورد و در نتیجه نوح(ع) بیش از 900 سال رنج کشید و کثیری از قوم او نیز هلاک شد؟ اساسا آیا دلایل متقن مجاب کننده برای همه بنی آدم وجود دارد و آیا مناقشه ناپذیری و استحکام و ایجاب آوری ویژگی هایی نیستند که به نحو اجتناب ناپذیر انسان را درگیر کند؟! مناقشه ناپذیر، متقن و ایجاب کننده برای چه کسی؟ برای چه شبکه مفهومی و چارچوب ارزشی و بینشی؟ انسانها در طول تاریخ با دلایلی مواجه میشدند که آنها را مانند ما مجاب کننده میدانستند. آیا پژوهشی در گستره نه همه دلایل موجود و ممکن، بلکه فقط دلیلی که خود مناقشه ناپذیر و متقن میدانیم انجام دادهایم؟
آیا تاکنون پژوهش و دلایلی که فقط برای خودمان مناقشه ناپذیر و متقن است انجام داده ایم یا خیر؟ آیا نظریه انسان شناختی که ارائه داده ایم با قصص قرآنی مطابقت دارد و آیا نظریه انسان شناسی با تاریخ عقاید تطابق و سازگاری دارد؟ آیا این نظریه انسان شناسی با انسان هایی که ما در کوچه و بازار دور و برمان مییابیم سازگاری دارد؟ ما هر چیز را از منظر خود مینگریم که به نحو عمیق و انفکاک ناپذیری بر شیوه زندگیمان تحقق یافته است. همه منظر خود را عقلانی میدانیم و هر چیزی را میتوان از منظر دیگر نگریست. با توجه به چه دلایلی منظر خود را عقلانی میدانیم؟ آیا ما منظری بر میگزینیم تا منظر عقلانی را توجیه کنیم یا منظر عقلانیتی را بر میگزینیم و بعد منظری را به دست میآوریم؟ آیا اساسا ما منظر خود را اختیار میکنیم تا موازین عقلانیتی خود را براساس آن منظر اختیار کنیم. آیا میدانیم استدلال یعنی چه؟ آیا هنگام پذیرش به دلیل یا موازینی متوسل میشویم؟ آیا برای اخذ یا پذیرش دلایل به موازینی متوسل میشویم؟ آیا برای اخذ موازینی ژرف متوسل به موازینی ژرف تر میشویم؟ آیا این سیر بی انتها نهایتا توسط موازینی متوقف میشود؟ با توجه به کدام موازین به مبانی دست مییابیم؟
عقلانی یا ناعقلانی
ملتی، اجساد را در هاون بسیار بزرگ میریزند با دستهای میکوبند تا لهیده و یکپارچه شوند؛ سپس درود خدا را میگویند و در معابد میگذارند تا پرندگان تناول کنند و حکمت آن عمل این است که پرندگان به دلیل پرواز زودتر به خدا میرسند. آیا این دلیل عقلانی است؟ ملت دیگر اجساد دیگر را در مکان خاص شستشو میدهند و دعای مخصوص میخوانند. از محل خاص، جنازه را به مکان دیگر انتقال میدهند و در خاک دفن میکنند. این ملت تمام مراسم را عقلانی میپندارند. آیا روشن نیست هر یک از طوایف با توجه به سنت زیستی که وارث آن بودند مراسم خود را عقلانی میدانند، در حالی که همین مراسم از نگاه دیگران نامقبول است. پذیرفتههایمان و چارچوب ارزشی و بینشی خود را با توجه به کدام مبنا مورد تعقل قرار دادهایم؟ تعقل میان همه قبایل در طول تاریخ جوامع مشترک است. آیا مشترک است یا ما حکم میکنیم باید مشترک باشد؟ ملتی خون سگ زنده را از بدن او خارج میکنند و آن را به شکل سوسیس در میآورند و به صورت خاص برای مهمان خاص سرو میکنند. این کار از نظر ملت دیگر ناپسند است. آیا تهیه چنین غذایی عقلانی است یا ناعقلانی؟ مراد ما از عقلانی یا ناعقلانی چیست؟
زیباکلام: اخذ روش شناسی درباره آیات الهی ما را دچار دور میکند. اگر مبنایی را نپذیریم دچار تسلسل میشویم. باید آیات الهی را روی چشم قلب خود بگذاریم و اگر خدا توفیق دهد به یقین برسیم
جمله مشهور «می اندیشم پس هستم» پیش از هر چیز، از آن جهت خطاست که عقل را بی مکان و پیشینه تصور کرده است. تعقل انسان زمان مند و مکان مند و مبتنی بر تعلقات است و بدون این تعلقات زمانمند و مکانمند به انسان سودی نخواهد رساند و گام نخست بازگشت اوست. بسیاری از انسانها آیات را میبینند و یادآور نمیشوند. آیا روشن نیست کسی از مسلمانان آیات را میبینند و یادآور نمیشود چرا بسیار قلیل هستند مسلمانانی که آیات را میبینند و یادآور میشوند.
انسانها چه نیازی به کتاب خدا و پیامبر خدا دارند؟ چرا انسانها باید به تزکیه بپردازند و چه نیازی به حکمت دارند؟ آیا استدلال ورزی فیلسوفان تاریخ حقایق عالم را آ شکار کرده است؟ عقلانیت برچسب و عنوان و هنجاری است که برخی فیلسوفان، متکلمان یا برخی دانشمندان علوم اجتماعی به هر آنچه مقبول است، الصاق میکنند. چگونه میشود انسانها دعوت فردی را بپذیرند که خود را رسول خدا(ص) معرفی میکند؟ چرا این انتظار را نامقبول بلکه بیجا ندانیم؟ آیا این دور باطل نیست که کسی آمده میگوید پیام آور هستم؟ از کجا بدانیم او رسول است؟ فرد مورد ادعا هیچ معرفتی جز از خدا و فرستنده نمیگوید و معرفتی جز این گفته او نداریم. روشن است به مبانی ای نیاز داریم که مبتنی بر روش شناسی استدلالی باشد و استدلال نیازمند مبانی مقدماتی خواهد بود.
اخذ روش شناسی درباره آیات الهی ما را دچار دور میکند. اگر مبنایی را نپذیریم دچار تسلسل میشویم. باید آیات الهی را روی چشم قلب خود بگذاریم و اگر خدا توفیق دهد به یقین برسیم. اگر این استدلال را در کشورهای غربی بگوییم میپذیرند، اما اگر در ایران این استدلال بیان شود صدای فغان از همه برمی خیزد مبنی بر این که به کدام دلیل روشن روش شناسی استدلالی را وانهیم و به کدام دلیل باید دلیل حضرت حق را بپذیریم. آنها که از استدلال صحبت میکنند استدلال را نشناختهاند.
قلب سلیم
در قرآن واژه عقلانیت و عقل سلیم نداریم، ولی قلب سلیم داریم که 2 جا به آن اشاره شده است و اشارهای که به قلب میشود به عقل نیز میشود. روشن است ایمان آوردن و در نتیجه، ایمان نیاوردن امری کاملاً قلبی است. قلب است که آرا و اندیشهها و ایضاً، پیام پیامبران را میپذیرد یا رد و طرد میکند. آیا ما به طور سنتی بر این تصور نبوده و نیستیم که انسان ابتدا تعقل میکند و در نتیجه و به دنبال آن به چیزی ایمان میآورد؟ آیا ما به طور سنتی مطابق منظر و دیدگاهی درباره معرفت بر این اعتقاد نبودیم که باور کردن، اعتقاد یافتن، پذیرفتن و ایمان آوردن جملگی امور یا مقولاتی تعقلی یا عقلانی یا معقول هستند؟ آیا ما به طور سنتی مطابق بینشی بسیار قدیمی بر این باور نبودیم که انسان به طور بنیادی و بلکه به صورت تقویمی موجودی عقلی است؟ آیا این بینش با قرآن همخوانی دارد؟ رویکرد بسیار جدید عبارت است از تاویل قول حضرت حق به گونهای که با یکی یا برخی از تلقیها یا نظریههای معاصر و جدید در علم شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، فلسفه دین، روان شناسی یا روانکاوی یا علوم اجتماعی توافق داشته باشد.
چه چیزی در قلوب منافقان است که از آشکار شدن آنها بیم و هراس دارند؟ با توجه به آیات شریفه 65 و 66 سوره توبه آنها بعد از ایمان آوردن به خدا و رسولش کافر شدند و سپس دین خدا را بازیچه قرار دادند، در حالی که کفرشان را پنهان میکردند. نیازی به بحث ندارد که چرا آنها از آشکارشدن کفرشان بیم داشتند، اما آنچه مایه شگفتی و مستحق تامل است این که کفرشان در قلوبشان بوده است. به راستی کفر در قلوب چه میکند؟ مطابق میراث فلسفی، ما عقولی داریم که با آنها حق و باطل را تشخیص میدهیم، سپس حق را میپذیریم و باطل را هم طرد میکنیم. قلوب ما نه در تشخیص حق و باطل و نه در پذیرش و طرد متعاقب هیچ نقشی ندارند. در این صورت با سخن صریح حضرت حق چه کنیم که منافقان میترسند از این که سوره ای برایشان نازل شود که دیگران را از آنچه در قلوب ایشان است، خبر دهد.