9 مرداد 1390, 0:0
بصيرت در مصاف با فتنه
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
اما یک دسته دیگر از فتنههاست که به دست آدمیزاد به وجود میآید، یعنی خداوند اینها را مستقیما ایجاد نمیکند. بلکه فتنههایی است که بشر ایجاد میکند. این دسته از فتنهها عمدتا فتنه های اجتماعی است. البته در اینجا نیز نهایتا یک امتحان الهی خواهدبود؛ چرا که به هرحال ما نسبت به اینها یک وظیفهای داریم و باید به وظیفه خود عمل کنیم. اما در اینگونه فتنهها، ما میتوانیم سعی کنیم که وارد فتنه نشویم و فتنه ما را فرانگیرد و ناخواسته به فتنه کشانده نشویم. مخصوصا اینکه این فتنهها خیلی پیچیده تر و عواقب آنها خیلی سخت تر است. سرانجام این فتنهها به جاهایی میرسد که تشخیص حق و باطل در آن مشکل است. دراینگونه فتنههاست که از اول هشدار میدهند که چنین اموری در کار است. مراقب باشید که شما عامل فتنه نشوید. شیاطین میخواهند شما را به کارهایی وادار کنند که نتایج آن برایتان روشن نیست. وظیفه ما دراین فتنه ها، این است که سعی کنیم حتی المقدور در ایجاد این گونه فتنهها درگیر نشویم.
ذکر این مطالب علاوه بر این که هشداری است تا انسان را برای امتحان آماده کند، همچنین هشداری است برای پیشگیری در وقوع فتنه و گمراه شدن به وسیله فتنه. اینجاست که هم در قرآن کریم و هم مفصلادر بیانات امیرالمومنین و سایر ائمه اطهار- علیهم السلام- اشاراتی شده است اما آنچه در نهج البلاغه آمده، مجموعه ای است که بنده به این وسعت در جایی ندیده ام. حضرت علی-علیه السلام- مفصلاو به صورتهای مختلف، برای مردم بیان میکنند که فتنه هایی به دست خود آدمیزادها به وجود میآید و در چنین حالی ممکن است شما خودتان ناخودآگاه عامل فتنه شوید؛ یعنی ابزاری در دست شیطان شوید، به طوری که خودتان نمی فهمید چه میکنید. دستی از پشت پرده شما را وسیله فتنه قرار میدهد و نهایتا هم خودتان گمراه میشوید و هم دیگران را گمراه میکنید و به جهنم میکشانید. اینجا باید بیشتر حواس انسان جمع باشد.
امیرالمومنین درنهج البلاغه فتنهها را، از قبل از ظهور اسلام نقل میفرماید: «... والناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین و تزعزعت سواری الیقین...»1: آن وقتی که خداوند پیامبر را مبعوث فرمود، مردم درگیر فتنه عجیبی بودند که باعث شده بود رشتههای دین از هم گسسته شود و پایههای یقین منهدم شود. امکان نداشت به راحتی راه صحیح را یافت و به حق، یقین پیدا کرد. وقتی رشتههای دین از هم گسسته شود، مردم گمراه، مشرک و بی دین میشوند. وقتی زمینههایی برای یقین وجود ندارد، حداقل این است که به شک میافتند. شبههها و شکوک، اطرافشان را میگیرد و نمی دانند چگونه از این شبههها خارج شوند.
همچنین حضرت به موارد زیادی از اینگونه فتنهها که مربوط به زمان خودشان است، اشاره و عامل آنها را شیطان معرفی میکنند. میفرماید: شیطان پیاده نظام و سواره نظامهایی دارد. فریادکشیده و اینها را فراخوانده و علیه شما صف آرایی کرده است. این بیان یک تعبیر ادبی است؛ اما هر مجاز یا استعارهای مبتنی بر یک حقایقی است. در وراء این تشبیهها و استعارهها باید یک حقیقتی باشد که این تشبیه بر آن صادق باشد. معلوم میشود که شیطان در میان انسانها، هم پیاده نظام دارد و هم سواره نظام. اگر بخواهیم مطابق فرهنگ روز صحبت کنیم باید بگوییم: هم سخت افزار و هم نرم افزار دارد. هم جنگ نظامی میکند و هم جنگ نرم. هردو راه را دارد. هم فتنه های نظامی برپا میکند، یعنی کسانی را به جان هم میاندازد که علیه یکدیگر اسلحه بکشند، و هم فتنه های نرم ایجاد میکند یعنی انقلاب های نرم را هدایت میکند. درآن زمان هنوز چندسالی بیشتر از وفات پیغمبراکرم(ص) نگذشته بود، که این فتنهها به دست شیطان و به رهبری وی ریشه گرفت. امیرالمومنین به صورت های مختلفی، هم هشدار میدهد، هم گله میکند و از دست مردم مینالد، و هم نسبت به عاقبت آن نگران است که به کجا خواهد انجامید. میفرماید: «الاو ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله...»2: (خیل: یعنی سواره نظام و رجل یعنی پیاده نظام) شیطان فراخوان کرده و همه اتباعش و کسانی که زیردستش هستند، چه به صورت افراد نظامی و دارای سلاح و چه کسانی که با وسوسه و افکار و شبهات و... مردم را منحرف میکنند، را فراخوانده است. اینها در مقابل شما صف آرایی کردهاند.
حضرت در ادامه میفرماید: «و ان معی لبصیرتی ما لبّست علی نفسی و لالبس علی...» من بصیرت خودم را با خود دارم. نه خودم عمدا کار را بر خودم مشتبه کردم. یعنی نفسم مرا فریب دهد و عمدا اشتباه کنم و چیزی است که میدانم باطل است، آن را حق جلوه دهم... و نه کسی توانسته امر را بر من مشتبه کند. من با بصیرتم میبینم که چه میکنم و میدانم چه کار باید بکنم. برای امیرالمومنین- علیه السلام- قبولاندن این حقایق به مردم بسیار سخت بود. برای ایشان سخت بود به مردم بفهماند که من اگر شمشیر میکشم و هزاران نفر نمازخوان را میکشم؛ این تکلیف من است و باید این کار را انجام دهم.
در طول چندسال حکومت علی- علیه السلام- ببینید چه جریاناتی پیش آمد. درجنگ صفین، در جنگ جمل و در جنگ نهروان، مهم ترین مشکل علی همین امر بود. در جنگ جمل آمدند و به او گفتند؛ ما میدانیم تو داماد پیغمبری و پیغمبرتو را دوست میداشت. تو آدم خوبی هستی و به اسلام خدمت کرده ای؛ اما درمقابل تو زبیر، طلحه و همسر پیغمبر هستند از کجا معلوم که تو درست میگویی؟ شاید این امر بر تو مشتبه شده است! اینکه میفرماید: «و ان معی لبصیرتی....» این جمله خیلی معنا دارد؛ یعنی شما اهل بصیرت نیستید، من اشتباه نمی کنم. من میفهمم چه میکنم. بعد در جنگ صفین قرآنها رابر سر نیزه کردند و نهایتا پیشنهاد حکمیت داده شد. باز همین هایی که شاگردانش بودند و پای منبرش میآمدند و سالها با او در ارتباط بودند، شمشیر کشیدند و گفتند: یا حکمیت را میپذیری، یا تو را میکشیم. وقتی فریاد میزدند: «و ان معی لبصیرتی....» باید بفهمیم چه خون دلی میخورد که میگوید: «من میفهمم چه کار باید بکنم، اما امر بر شما مشتبه شده است. 10-نهج البلاغه، خطبه2.
11-همان، خطبه10.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان