چرا باید ائمه را بشناسیم؟ این پرسشی است که ذهن هر شیعهای را هماره به خود مشغول کرده است. آیا شناخت ائمه در توان ما هم هست؟ این پرسش دیگری است که پس از پاسخ به پرسش نخست به ذهن هرکاوشگری راه پیدا میکند. مقام معظم رهبری، در این باره فرمود: «یکی از وظایف بسیار مهم مسلمانان شناخت سیره و شخصیت ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین است؛ زیرا عمل کردن به روش آنان سعادت دارین را در بر دارد و به همین دلیل است که میبینیم عدم شناخت سیره و شخصیت آنها در طول زمان نشان داده است که چه بدبختیها و ضلالتهایی را برای مسلمانان جهان به دنبال داشته است... سیره پیشوایان معصوم ما، همه و همه دارای یک سو و یک جهت بوده است ولیکن روشهایی که هر یک از این اختران تابناک اتخاذ فرمودهاند، به صورت ظاهر با یکدیگر مغایرت دارد.
... اگر چه شناخت وجود مقدس ائمه معصومین(ع) از عهده افراد برجسته و عالی رتبه، اعم از عرفا و فیلسوفان و مورخین و دانشمندان و متفکرین و... خارج است، تا چه رسد به ما تهی دستان و از راه بدور ماندگان. لیکن هر کس به اندازه معرفتش لازم است درجهت شناسایی و شناساندن سیره آنان که در نتیجه شناخت شخصیتشان میباشد، کوشش کرده و لحظهای از پای ننشیند.»
نسل جوان تشنه آموختن است. اینک که بیش از نیمی از پیکره جامعه مسلمان ایران را طبقه جوان تشکیل میدهد، وظیفه اربابان فرهنگی کشور سنگینتر است. تهاجم فرهنگی غرب علیه ساختارهای فرهنگی مذهبی ما نشانه رفته است و غفلت مسؤولان فرهنگی نظام از یک سو و نارسایی در روشهای تبلیغی سنتی از سوی دیگر، موجب شده است تا نسل جوان در خطر از دست دادن باورهای اعتقادی قراربگیرد. و بنابراین وظیفه همه مسؤولان و نشریات است که در راستای گسترش فرهنگ شیعی بکوشند و با استفاده از همه روشهای مطلوب و نو، در پی شناساندن ائمه به نسل جوان باشند.
ولایت و امامت از دیدگاه ائمه(ع)
بسیاری از واژهها در طول زمان تفسیر میشود و معنا مییابد. برخی واژهها در گذشت زمانها، معنای تازهای مییابند و معانی برخی واژهها روز به روز تازهتر و روشنتر میشود. اینک که ولایتفقیه در رأس حکومت است؛ واژههای امامت و ولایت توأمان باحکومت و جامعه معنا میشود. مقام معظم رهبری فرمودند:
«گر چه ولی و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشند، اما مراد از این دو مسأله، مسأله ولایت و مسأله امامت در زبان ائمه یکی است... یعنی آن کسی که هم متکفل ارشاد و هدایت توست از نظر دینی، و هم متکفل اداره امور زندگی توست از نظر دنیا؛ یعنی جانشین پیغمبر. خوشبختانه امروز در زندگی و در وضع کنونی در ایران، مردم معنای امام را خوب میفهمند. در دوره گذشته، از امام، مردم آن معنای درستش را نمیفهمیدند. ما امروز میگوییم امام یعنی رهبرجامعه؛ یعنی آن کسی که ما هم دینمان را از او یاد میگیریم، هم اداره دنیامان به دست اوست. اطاعت او هم در امور دینی، هم درامور دنیا بر ما واجب است.»
مردم و حکومت امام علی (ع)
دموکراسی واژهای نو و غربی است، اما بسیاری از تعاریفی که برای آن میشود، سازگاری با دینداری و شریعت محوری دارد. حضور مردم در عرصه حکومت، نقش داشتن آحاد شهروندان نظام در اعطای مسؤولیتها و تصمیمگیریها به صورت مستقیم و غیر مستقیم، حق انتقاد از دولت و دیگر حقوق طبیعی مردم در اسلام پذیرفته شده است. مقام معظم رهبری در اینباره فرمود:
«در دوران امیرالمؤمنین(ع)مردم در صحنه حکومت، به معنای واقعی دخالت داشتند؛ نظر و رأی میدادند و تصمیم میگرفتند.»
اصول گرایی
اصول گرایی از ویژگیهای ائمه است. امامان معصوم هماره دردفاع از ارزشهای اسلامی، پیشگام بودند. ائمه هماره در سخنان واعمال خویش به دنبال اصولگرایی بودند. پیاده شدن احکام اسلامی هدف اصلی تلاشهای فرهنگی، علمی و سیاسی ائمه بود. ائمه در برابرکژیها، استوار ایستادند و بر سر آرمانها و اصول اسلام معامله نکردند:
«از اول، امیرالمؤمنین پای بندی خود به اصول را در گفتارهاو کلمات مشخص کرد؛ چه در زمینه مسائل مالی، چه در زمینه مسؤولیتهای مربوط به حکومت و ولایت و سپردن مشاغل حساس به افراد صالح.
... به حضرت امیرالمؤمنین(ع)گفتند: شما امروز اول کارتان هست، افراد صاحب نفوذ را از راس کارها برمیدارید، و این به صلاح حکومت و خلافت شما نیست، ایشان در جواب فرمودند: شما از علی توقع دارید که پیروزی را به وسیله ظلم به آن مردمی که مسؤولیت آنها به عهده اوست، به دست بیاورد! تا دنیا دنیاست و تا نقشه عالم بر این منوال است، علیبن ابی طالب این کار را نخواهدکرد. میگویید: علی شکست میخورد، پس برای این که شکست نخورد، برخلاف اصول و ارزشهای اسلامی کاری را انجام دهد؟ این کار را من نخواهم کرد. به مردم و خودم ظلم نمیکنم تا به این وسیله پیروزی را به دست بیاورم.»
عزل و نصبها
امام علی(ع) در تمام مدت خلافتش تلاش کرد تا صالحترین افراد رابه مسؤولیتها بگمارد. امیرالمؤمنین(ع)در طول مدت کوتاه خلافتش بارها بر اساس تعهد و تخصص، افرادی را به مسؤولیتهایی گمارد و افرادی را هم عزل کرد. امام علی(ع) تلاش میکرد تا شایستهترین افراد را به مسؤولیتها بگمارد.
محمدبنابیبکر یکی از یاران امام علی(ع) است. وی جزو بهترین اصحاب آن حضرت بود، اما هنگامی که حضرت علی(ع) فردی دیگر راشایستهتر از او در مسؤولیت یافت، او را نیز عزل کرد. مقام معظم رهبری میفرماید:
«یک مورد دیگر از قاطعیت امیرالمؤمنین... در عزل و نصبهاست. ارزشهایی که موجب میشود یک انسان منصوب به یک مسؤولیت اجتماعی بشود، اینها ارزشهای مشخصی است.
همه کس را نمیشود برهر کاری گماشت. باید افرادی که به مسؤولیتها و مأموریتهای اجتماعی گماشته میشوند، صلاحیتها و قابلیتهایی داشته باشند. اگرآن قابلیتها را نداشتند. معنایش این نیست که آدمهای بدی هستند، معنایش این است که برای این کار مناسب نیستند...
در حکومت امیرالمؤمنین این معنا مراعات میشد... امیرالمؤمنین احساس کردند که باید استاندار مصر، یعنی محمد بن ابی بکر را که ازیاران و نزدیکان و شاگردان مخصوص امیرالمؤمنین است، بردارند وکار را به یک انسان نیرومندتری بدهند و آن آدم نیرومندتر، مالک اشتر بود... به صرف این که مالک اشتر دارای صلاحیت بیشتری است، موجب آن شد که امیرالمؤمنین، محمدبنابیبکر را بردارد و مالکاشتر را بگذارد. محمدبنابیبکر هم بدش آمد؛ با این که وی یکی از بهترین یاران امیرالمؤمنین و فرزند خوانده اوست و حضرت به او فوق العاده علاقهمند بود. در عین حال وقتی که میبینند برای این مسؤولیت از او مناسبتر و شایستهتر وجود دارد... او را برمی دارد.... او هم ناراحت میشود، نامه گلایهآمیزی مینویسد یا پیغام گلایهآمیزی میدهد. حضرت هم در جواب مینویسند که من به تو بدبین نشدم و تو را کوچک نشمردم، اما این کار برای مالکاشتر مناسبتر بود. این قاطعیت است و مجموعه این رفتارها و این برخوردها و این پایبندیهای صددرصد، و اصول و ارزشهای اسلامی از امیرالمؤمنین، آن شخصیت جهانی تاریخی فراموش نشدنی راساخته که چهره آن بزرگوار در میان ذهنهای مردم مسلمان، شبیه چهرههای افسانهای است.»
عبداللهبنعباس، یکی دیگر از اصحاب سرشناس حضرت علی(ع) است که از سوی آن حضرت به استانداری بصره گمارده شده بود. وی پسرعموی امام علی(ع) و جزو یاران نزدیک آن حضرت بود اما هنگامی که به حضرت علی خبر رسید که ابن عباس در بیتالمال تصرف ناحق کرده است، بلافاصله او را توبیخ نمود. سوابق درخشان افراد نباید سبب شود تا اشتباهات آنان فراموش شود بلکه باید اشتباهاتشان به آنها گوشزد شود تا از راه راست خارج نشوند. مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای درباره برخورد شدید امام علی(ع) با ابنعباس میفرماید:
«عبدالله بن عباس پسر عمو، شاگرد، مرید و مخلص امیرالمؤمنین بود. یکی از کسانی که امیرالمؤمنین او را از همه به خود نزدیکتر میشمارد. وی از طرف امیرالمؤمنین استاندار بصره بود. البته عبدالله بن عباس اگر چه این حادثه در زندگی او هست... اما یکی از کسانی است که تا آخر عمر به امیرالمؤمنین وفاداربود... تا آخر عمر یکی از مبلغان و وفاداران و منادیان به محبت امیرالمؤمنین بود. به امیرالمؤمنین گزارش رسیده بود که عبدالله بن عباس یک مقداری در اموال بیت المالی که در اختیارش هست، دخل و تصرف بیجاکرده. حضرت نامه نوشتند که چنین چیزی به گوش من رسیده، حساب وکتاب برای من بفرست.
امیرالمؤمنین ملاحظه نکرد که حالا عبداللهبنعباس پسر عموی من است، اگر من بگویم حساب و کتاب بده، بدش میآید. نگفت این اهانت به اوست.
وقتی ما میدانیم که هر انسانی که میتواند لغزش و اشتباه در مسائل شخصی، جمعی و در مسؤولیتهای بزرگ اجتماعی داشته باشد، این ملاحظات، دیگر بیجاست... پرسیدن، حسابرسی کردن و ملاحظه کارکارگزاران حکومت را کردن، این یک واجب و وظیفه اولیای امور است...
عبداللهبنعباس بدش آمد، در جواب نوشت که آن مقداری که ما از این اموال در اختیارمان هست، بیش از اینها ما در بیتالمال حق داریم. این حالتی که در بعضی هست، به طوری که خیال میکنند چون یک خدمتی کرده اند، سابقهای به خرج دادهاند و کاری برای انقلاب یا مردم کرده اند، پس حق آنها در بیتالمال یک حق زیادی است و اگر چیزی زیر دست آنها تلف شد، کمتر از حقشان است. همین تصور نادرست بر این بزرگوار هم وجود داشت و همین را هم به امیرالمؤمنین نوشت.
آن وقت، امیرالمؤمنین در جواب او یک نامه تندی نوشته که این نامه در نهج البلاغه شریف هست. به قدری الفاظ شدید، غلیظ، توبیخ کننده و ملامتگر نسبت به ابن عباس در این نامه هست که آدم تعجب میکند. واقعاً هم اگر ایمان ابن عباس نبود و سابقه معرفت او نسبت به امیرالمؤمنین نبود، شاید کس دیگر بود از این نامه ی امیرالمؤمنین(ع) موجب میشد که رویگردان شود، به معاویه پناه ببرد و اصلا از حوزه ولایت امیرالمؤمنین خارج شود؛ اما اونکرد و بعدها همواره عبدالله بن عباس هر وقت یاد امیرالمؤمنین را میکرد، چشمش پر از اشک میشد و نام نیک این بزرگوار و یاد نیک این استاد و امام خود را بر زبان جاری میکرد.
طبیعی است وقتی برای خدا، امیرالمؤمنین حرف میزند و اقدام میکند، اثر او هم اثر عمیق و الهی خواهد بود. ببینید قاطعیت این است. ملاحظه پسر عمویی، شاگرد و استادی، سوابق خدمت و غیره نمیکرد. عبدالله بن عباس یکی از حواریین امیرالمؤمنین بود، از کسانی که در مقابل دشمنان، از این حضرت به بهترین وجه دفاع کرده، اما وقتی که خبر میرسد که این، تخلف کرده؛ تخلف است، فرق نمیکند. متخلف اگر عبداللهبنعباس هم هست باید به او تذکر داده بشود.»