4 مهر 1386, 0:0
كلمات كليدي :اميرالمؤمنين(ع)، امام حسن(ع)، صلح، وصیت، معاویه
سئوال : اگر امیرالمؤمنین به جاى امام حسن میبود آیا صلح میکرد یا نه؟ حضرت على میفرمود من حاضر نیستم یک روز حکومت معاویه را تحمل کنم چگونه امام حسن راضى به حکومت معاویه شد؟
جواب: این سئوال را که اگر حضرت امیر در جاى حضرت امام حسن بود صلح میکرد یا نه، به این شکل نمیشود جواب داد. بله، اگر شرایط حضرت على مثل شرایط حضرت امام حسن میبود صلح میکرد، اگر بیم کشته شدنش در مسند خلافت میرفت.
اما جواب این که چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یک روز حکومت معاویه را قبول کند ولى امام حسن حاضر میشود ؟
جواب: حضرت امیر حاضر نیست یک روز، معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منسوب از قبل او حکومت کند، ولى امام حسن که نمیخواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار دهد، بلکه میخواهد خود کنار برود . صلح امام حسن کنار رفتن است نه متعهد بودن. در متن این قرار داد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده، اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده، سخن این است که ما کنار میرویم، کار به عهده او ولى به شرط آنکه این که شخصاً صلاحیت ندارد، کار را درست انجام دهد و متعهد شده که درست عمل کند . پس این دو خیلى تفاوت دارد . امیرالمؤمنین گفت من حاضر نیستم یک روز کسى مثل معاویه از طرف من و نایب من در جایى باشد . امام حسن هم حاضر به چنین چیزى نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزى نیست .
آیا امیرالمؤمنین راجع به چگونگى برخورد با معاویه، وصیتى به امام حسن کرده بودند ؟
جواب : یادم نمیآید که تا به حال برخورد کرده باشم در وصیتهاى حضرت امیر که چیزى راجع به این جهت گفته باشند، ولى ظاهرا وضع روشن بوده، اگر در متن تاریخ هم نمانده باشد وضع روشن بوده است . امیرالمؤمنین خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتى همان اواخر هم که وضع امیرالمؤمنین نابسامان بود باز چیزى که امیرالمؤمنین را ناراحت میداشت وضع معاویه بود و معتقد بود که باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد. شهادت امیرالمؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد. آن خطبه معروفى که در نهج البلاغه است که حضرت مردم را دعوت به جهاد کرد[1] این خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت کرد که حرکت کنند و نوشتهاند هنوز جمعه دیگر نرسیده بود که ضربت خورد و شهید شد . امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت، ولى آنچه که از اصحابش ظهور و بروز کرد از عدم آمادگى و اختلافات داخلى، تصمیم امام حسن را از جنگ منصرف به صلح کرد، یعنى امام حسن دید این جنگیدن یک جنگیدن افتضاح آمیزى است، با این مردم جنگیدن، افتضاح و رسوایى است . در (ساباط) اصحاب خودش آمدند با نیزه به پاى او زدند...
اصحاب امام حسن ضعف و رسوایى نشان دادند . اگر حضرت صلح نمیکرد یک کشته شدنى بود براى امام حسن مقرون به رسوایى از طرف اصحاب خودش . پس اینها با همدیگر تفاوت دارد .
امیرالمؤمنین باز هم تصمیم به جنگ داشت و امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگ داشت ولى امورى که از مردم کوفه ظهور و بروز کرد مانع شد که امام به جنگ ادامه دهد . حتى امام لشکرش را به همان مقدار کمی هم که آمدند بیرون از شهر زد، گفت: بروید در نخلیه کوفه، خودش هم خطبه خواند مردم را دعوت کرد، و وقتى هم که خطبه خواند یک نفر جواب مثبت نداد تا عدى بن حاتم بلند شد و مردم را ملامت کرد و بعد گفت من خودم که راه افتادم، و خودش راه افتاد، یک هزار نفرى هم داشت، بعد دیگران راه افتادند، و بعد خود امام حسن راه افتاد رفت به نخلیه کوفه ده روز آنجا بود، فقط چهار هزار نفر جمع شدند . بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج کرد . این بار جمعیت زیاد آمدند، ولى باز در همانجا ضعف نشان دادند، به یک عده از رؤسایشان پول دادند، شب فرار کردند و رفتند، یک عده به شکل دیگر، و یک عده به شکل دیگر، حضرت دید زمینه دیگر زمینه جنگیدن افتخار آمیز نیست .
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان