29 تیر 1390, 0:0
سيماي امير مومنان(ع) در ايام طفوليت
امام علی(ع) در فرازی از خطبه قاصعه (طولانیترین خطبه نهجالبلاغه) میفرماید: من در دوران نوجوانی، بزرگان و دلاوران عرب را به خاک افکندم، و شاخههای بلند دو قبیله "ربیعه" و "مضر" را در هم شکستم، شما به خوبی پیوند نسبی و سببی و مکتبی مرا با پیامبر(ص) میدانید، پیامبر(ص) مرا در دامن خود پرورید، من کودک بودم، پیامبر(ص) مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش میفشرد، و در استراحتگاه مخصوص خود جای میداد، آنچنان به او نزدیک بودم که بوی پاکیزه او را استشمام میکردم، او غذا را میجوید و به دهانم میگذارد، هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد.
در همان وقت که پیامبر(ص) را از شیر باز گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مامور نمود تا پیامبر(ص) را شب و روز به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک راهنمائی کند.
من همچون بچه شتری تازهزا که پیوسته بدنبال مادرش میباشد، به دنبال او میرفتم. او هر روز نکتههای تازه از اخلاق را برای من آشکار میساخت، و مرا فرمان میداد که در خط او حرکت کنم.
آنحضرت مدتی از سال در کوه حرا بسر میبرد و کسی جز من او را نمیدید، و درآن روز غیر از خانه رسول خدا(ص) خانه دیگری که اسلام در آن راه یافته باشد، نبود. و اسلام تنها در خانه پیامبر(ص) بود. خدیجه نفر دوم بود و سومین مسلمان نیز من بودم. ما اسلام را پذیرفته بودیم، من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی خوش و دلانگیز نبوت را احساس میکردم. من هنگام نزول وحی بر پیامبر(ص) صدای فغان شیطان را شنیدم، از آن حضرت پرسیدم: "این ناله چیست؟!"
فرمود: این شیطان است که از (پاداش) عبادتش مایوس گشته (یا از اینکه مورد پرستش واقع شود) ناامید گشته و لذا ناله میکند و به من فرمود:
انک تسمع ما اسمع، وتری ما اری، الا انک لست بنبی ولکنک لوزیرو انک لعلی خیر: "ای علی! تو آنچه را که من میشنوم میشنوی، و آنچه را میبینم، میبینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی،ولی وزیر من هستی و بر جاده خیر و سعادت قرار داری".
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان