كلمات كليدي : مسلم بن عقيل، امام حسين (عليهالسّلام)، ابن زياد
نویسنده :عالمي
به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل(علیهالسّلام)؛ سفیر عشق
حضرت مسلم بن عقیل، برادر زاده حضرت علی (علیهالسّلام) است که از جلالت و عظمت خاص نزد اهل بیت (علیهمالسّلام) برخوردار میباشد. مادر وی کنیزی بود به نام «علّیه»است که عقیل او را از بازار شام خریداری کرده بود.[1] تاریخ ولادت ایشان دقیقاً معلوم نیست، سن ایشان را بین 28 تا 38 سال ذکر نمودهاند.
مسلم در شهر مدینه در منزل پدرش بدنیا آمد که اکنون جزء قبرستان بقیع قرار گرفته است، او همواره در محضر اهل بیت میزیسته و از دریای علوم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بهره میبرد. بعد از ایشان نیز ملازم امام حسن (علیهالسّلام) و حضرت سیدالشهداء(علیهالسّلام) بوده است.
برای حضرت مسلم صفات و فضائل زیادی نقل شده است که از جملۀ آنها میتوان به تقوا، بردباری، شجاعت و شهامت، درایت و سیاست و پرهیزکاری و صبر وی در شدائد اشاره کرد.[2]
به علت وجود چنین شایستگیهایی در وجود حضرت مسلم، ایشان بهعنوان نائب و سفیر امام حسین (علیهالسّلام) در کوفه انتخاب میشوند.
به محض ورود ایشان به کوفه، شیعیان، دسته دسته برای بیعت حاضر میشوند، تا زمانی که عبیدالله بن زیاد وارد کوفه میشود و با مکر و نیرنگ و خرج کردن اموال کلان، افراد و قبائل مختلف را از دور مسلم پراکنده میسازد. آنچه در این میان جالب توجه است سیره مسلم در برخورد با دشمنان است که یادآور حرکات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در جنگ صفین است.
به نقل تاریخ در زمان حضور مسلم در کوفه، یکی از همراهان وی به نام شریک بن اعور مریض میشود و از آنجا که عبیدالله بن زیاد او را میشناخته، طبق دعوت وی، برای عیادت او رهسپار منزل وی میشود، شریک با مسلم قرار میگذارندکه اگر اوضاع مناسب شد، شریک طلب آب کند و مسلم از مخفیگاه خود بیرون آمده و ابنزیاد را به قتل برساند.
شب هنگام ابن زیاد وارد منزل شریک میشود، در حالی که مسلم در آن منزل مخفی شده بود. شریک چند بار طلب آب میکند، لکن مسلم اقدامی نمیکند. ابن زیاد هم که اوضاع را مشکوک مییابد بلافاصله از مکان خارج میشود، بعد از رفتن ابنزیاد علت تعلّل مسلم را سؤال میکنند و او پاسخ میدهد که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده است که ایشان دوست ندارند، کسی دیگری را از روی فریب و نیرنگ به قتل برساند.[3]
این حرکت مسلم نشانگر رسوخ اسلام ناب و آموزههای آن در دل و جان اوست، که حاضر نیست بهصورت باطل یک انسان را از بین ببرد ولو او مهدور الدم باشد.
این شخصیت به قدری برای دستگاه اموی خطرساز بود که یزید در ناصلهای به ابنزیاد چنین مینویسد:
«وقتی به کوفه رسیدی مسلم بن عقیل را احضار کن و اگر بر او چیره شدی او را قتل برسان و تبعید کن».
و این در حالی بود که جمعیت کثیری با مسلم بیعت کرده بودند که تاریخ این تعداد را دوازده هزار نفر در اول کار و سپس هیجده هزار نفر شمرده است، و به همین جهت مسلم برای حضرت امام حسین(علیهالسّلام) نامهای نوشت و اوضاع را برای ورود ایشان مساعد گزارش کرد. سپس به کوفیان گفت؛ که اگر از عهد خود سرپیچی کنند تا زمانی که شمشیر در دستانش باشد با آنها مبارزه میکند.
این کلام برای عدهای سنگین آمد. از جمله این افراد، نعمان است که از روی لجاجت خبر کوفه را به به یزید رساند. یزید ملعون به دنبال آگاهی از ورود مسلم به کوفه و جمع آوری سپاه برای امام حسین(علیهالسّلام)، نامهای را برای ابنزیاد -که آن زمان حاکم بصره بود- ارسال کرد[4] تا با حضرت مسلم برخورد کند. کار به جایی رسید که مردم از دور مسلم متفرق شدند، گروهی به بهانه کار، گروهی به بهانه خیرخواهی و جلوگیری از ریخته شدن خون مسلمین، و گروهی هم با تهدید و تطمیع.
در شب آخر مسلم(علیهالسّلام)، بعد از نماز مغرب و عشاء، بدون منزل و سرپناه در کوچههای کوفه سرگردان و تنها شد و صبح روز بعد با لشگریان ابنزیاد روبه رو شد، و بین آنها نبرد سختی در گرفت ایشان به حدی از خویش شجاعت نشان دادند که دشمن فهمید به این صورت کار پیش نمیرود. لذا حیلهای به کار برده و به او امان دادند، وقتی ایشان خود را تسلیم کردند، آنان عهد خود شکستند و او را دست بسته به دارالاماره منتقل نمودند و پس از کشتن، جنازۀ مطهر وی را ، در نهم ذیالحجّة[5] سال 61 هجری قمری از بام دارالأماره به زمین انداختند ذکر نموده است.
>