کلمات کلیدی :
نویسنده :مهدي زيركي
اولین دسته بندی های مسلمانان
اهل ردّه و مدعیان نبوت:
پس از رحلت رسول اکرم چون ابوبکر به خلافت نشست عدهای از قبایل بدوی از دادن زکات امتناع کردند. دستهای نیز به کلی از اسلام برگشتند که آنان را اهل ردّه یا مرتدان می گویند.در آن بین پیغمبران دروغین چون مسیلمۀ کذاب و طلیحه بن خویلد و سجاح ظهور کردند و عدهای از اعراب به ایشان گرویدند. بلاذرى در این باره روایت کرده است:چون مردم عرب مرتد شدند، کسى برای دفع آنان به یاری ابوبکر نیامد تا این که عثمان نزد على رفت و گفت اى پسر عمو! کسى به مبارزه با این دشمن برنمىخیزد،تو هم که بیعت نمىکنى.و آن قدر اصرار نمود تا این که على پیش ابو بکر رفت ابو بکر از جا بلند شد وعلى (ع) با او بیعت کرد و در نتیجه مسلمانان شادمان شدند و مردم به پیکار کمر بستند و لشکرها گسیل شد.(4) آن حضرت در نامهاى به مالک اشتر،به هنگام فرستادنش به استانداری مصر،که خطاب به مردم آن کشور نوشته است از موضع خود در آن روزها سخن مىگوید:
«خوددارى کردم (از بیعتبا ابو بکر) تا اینکه برگشت مردم را از اسلام دیدم که باعث نابودى دین محمد (ص) مىگردد.ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم ویرانى یا رخنه در آن مشاهده کنم که مصیبت آن براى من بزرگ تر باشد تا از دست دادن ولایتبر شما که آن متاع روزگاران اندکى است که هم چون سراب ناپایدار است و یا چون ابر پراکنده شود. پس،در آن حوادث ایستادگى کردم تا این که باطل محو و نابود شد و دین آرامش یافت و پا گرفت» .
پس ابوبکر با اعزام لشکرهایی به سرداری خالدبن ولید این فتنهها را فرو نشاند و دگر باره وحدت در عربستان برقرار گردید.
پس از ابوبکر، عمر ،مردم را در پرداخت مقررى از بیت المال به چند طبقه تقسیم کرد، این امتیازها منجر به پیدایش اختلاف طبقاتى تازهاى در میان مسلمانان شد، اقلیتى از مسلمانان افزونى ثروت را در سوداگرى و خرید املاک به کار بردند و صاحب ثروتهایى کلان شدند.آن چنان که عمر مجبور گشت برای تحت نظر داشتنشان، آنها را از خروج از مدینه منع کند، بعد از وی عثمان در سال بیست چهار هجری به خلافت نشست. در زمان او فتوحات اسلام توسعه یافت و غنائمی بسیار به دست مسلمین افتاد او اقوام خود را بدون آن که شایستگی داشته باشند از اموال فراوان بهرهمند ساخت و استانداری اکثر مناطق را به آنها سپرد و در همه امور مداخله داد. از این جهت مسلمین از او ناراضی گشتند حتی عایشه همسر پیغمبر به شدت ازاعمال او انتقاد می کرد. سرانجام ناراضیان از کوفه ومدینه ومصر جمع گشته خانۀ عثمان را محاصره کردند و از او خواستند که از خلافت استعفا بدهد و وزیر خود، مروان بن حکم را که باعث این فتنهها شده بود به ایشان تسلیم کند اما عثمان که چشم به وعده کمک رسانی معاویه دوخته بود از استعفاءِ امتناع کرد و در نتیجه او به را بکشتند. علاوه بر مسائل کشور دار ی، مهم تر از همه نوآوری های و بدعت های خلفا در دین بود که موجب می گردید برخی از مسلمانان در مقابل آنها موضع گرفته صف جداگانه ای را تشکیل دهند.برای اطلاع از جزئیات این بدعت ها به مدخل مربوطه مراجعه نمائید.
خلافت علی بن ابیطالب:
پس از قتل عثمان گروهی از انصار و مهاجرین برای بیعت با حضرت علی (ع) اجتماع کردند اما آن حضرت قبول مسؤولیت نمیکرد میگفت دیگری را برگزینیدکه و من وزارت را بر امارت ترجیح میدهم همان طور که خلفای پیشین را یاری می کردم. با وجود اکراه و عدم تمایل او به این امر، مسلمانان او را به اصرار به خلافت برگزیدند اما عده ای از جمله عبدالله بن عمر و مروان بن حکم، سعیدبن العاص، و ولیدبن عقبه از بیعت با آن حضرت سرباز زدند. شروع خلافت آن حضرت آغاز دسته بندی های جدیدی از سوی نا اهلان بود.
طلحه و زیبر به بهانۀ زیارت خانه خدا از حضرت علی اجازه گرفته به مکّه رفتند و در آن جا از کینه عایشه نسبت به علی استفاده کرده او را که از سرسختترین مخالفان عثمان بود در دشمنی با علی با خود همداستان کردند، و خون عثمان را بهانه ساخته، مردم مکّه را فریفته بر ضد علی تحریض نمودند پس قصد عراق کردند، در کوفه عدهای به ایشان پیوستند و چون به بصره رسیدند شمار ایشان به سه هزار تن میرسید. آنان عثمان بن عنیف والی بصره را به از شهر بیرون کردند، و بیتالمال را به یغما بردند و جنگ جمل یا حرب البصره را برپا کردند.
معتزلۀ نخستین:
در این زمان عدهای از اصحاب پیامبر مانند سعدبن ابی وقاص ،و عبدالله بن عُمر بن الخطاب، و محمد بن مسلمه انصاری، و اسامة بن زید و احنف بن قیس تمیمی روش بیطرفانهای در پیش گرفته، با وجود بیعتی که با علی کرده بودند، خود را در این حوادث کنار کشیده از همراهی با علی و همچنین طرفداری از مخالفان او خودداری کردند.
جنگ صفین،ظهور عثمانیه و خوارج:
نعمان بن بشیر انصاری پس قتل عثمان پیراهن خونین او را از زن وی گرفت، و به شام نزد معاویة بن ابوسفیان فرمانروای دمشق آورده بود. معاویه که حاضر نبود تن به خلافت علی (ع) داده از استاندار ی شام دست بکشد پیراهن خونین را در مسجد دمشق آویخت و با عوام فریبی وسوء استفاده از احساسات مردم حضرت علی را مسؤول خون عثمان معرفی کرده آنان را به خونخواهی او تحریک نمود. از سوی دیگر عدهای از مهاجر و انصار به وی پیوسته در متهم ساختن علی به قتل عثمان همداستان گشتند(این فرقه را «عثمانیه» می خواندند).
سر انجام معاویه بر ضد علی در دمشق قیام کرد علی (ع) با لشگری به سوی شام رهسپار شد و در دشت صفین که در جنوب شهر رقه قرار دارد با لشگریان معاویه روبرو گردید. چون معاویه خود را در برابر لشگریان علی (ع) ناتوان دید به تدبیر عمرو بن العاص امر داد تا پارههای قرآن را بر سر نیزه کردند و فریاد برآوردند که ما هر دو مسلمانیم پس قرآن را بین خود حکم قرار دهیم. این حیله سخت مؤثر افتاد و مردم سادهدل دست از جنگ کشیدند و حضرت علی را مجبور به پذیرفتن حکمیت کردند.
سرانجام شامیان عمروبن العاص را به داوری خود برگزیدند. علی (ع) ابتدا عبدالله بن عباس یا مالک اشتر را برای این کار پیشنهاد کرد ولی مردم قبیلۀ اشعث اصرار کردند که جز ابوموسی کس دیگری را نمیپذیرند. علی ناچار به حکمیت او رضایت داد و قرار شد که دو حکم در دومة الجندل حاضر شده و رأی خود را بدهند.
در دومة الجندل پس از گفتگوی بسیار، عمروبن العاص، ابوموسی را بفریفت و گفت جهان اسلام، از اختلاف بین علی (ع) و معاویه آشفته شده است، صلاح مسلمانان در این است که هر دو را از امارت بر کنار کنیم و شخص دیگری را برگزنیم. ابوموسی گفتههای او را باور کرده قرار بر این نهادند که هر یک به نوبت بر منبر رفته و موکل خود را خلع کند. چون ابوموسی مردی پیر و سالخورده بود عمروعاص گفت شما پیش از من که جوانترم بر منبر روید و موکل خود را عزل کنید. ابوموسی بر منبر رفت و گفت: ما قرار گذاشتهایم که علی (ع) و معاویه را از خلافت و امارت خلع کنیم تا مردم برای خود خلیفهای انتخاب کنند و من اینک علی (ع) و معاویه را خلع میکنم. آنگاه عمروعاص بر منبر رفت. و گفت: ای مردم شنیدند که وکیل علی (ع) چه گفت؟ و موکل خود را از خلافت عزل کرد. من هم موکل او را خلع میکنم ولی معاویه را به خلافت تثبیت میکنم.
در هنگامی که علی (ع) از صفین به کوفه باز میگشت عروة ابن حدیر و یزیدبن عاصم مُحاربی و پیروان ایشان که دوازده هزار تن بودند از لشکر علی جدا شده و به «حروراءِ» دهی نزدیک کوفه روی آورند، و با حضرت علی (ع) به مخالفت برخاستند از این رو آنان را حروریه نامند.آنان که از مجبور نمودن علی به حکمیت پشیمان شده بودند از حضرت خواستند توبه کند چرا که با پذیرش جکمیت کافر گشته است. سپس با شعار «لاحکم الا لله»به حال اجتماع از کوفه بیرون آمدند و در ناحیهای بین بغداد و واسط مستقر شدند و هرکس را که عقیده آنها را نمی پذیرفت می کشتند. پس علی برای دفع فتنه آنها دست به کار شد. سرانجام جنگ نهروان درگرفت وهزار هشتصد تن از آنان کشته شد. (9 صفر سال 38 هجری) آنان معروف به خوارج شدند این حدیث از آن حضرت دربارۀ جنگ با مُخالفان آمده است:
«امرت بِقتال النّاکِثین و الْقاسِطین وَالْمارِقین»
«به جنگ با ناکثان – قاسطان و مارقان مأمور گشتم».