بهاءالدین محمدبنحسینعاملى، معروف به شیخبهایى (1030- 953 ه ق) از عالمان بزرگ شیعى در سده دهم و یازدهم هجرى است. او از جمله نوادر روزگار است که در عرصههاى گوناگون علمى، سیاسى و هنرى شهرت جهانى دارد. بهایى در حوزه علوم عقلى و نقلى داراى تالیفات بسیار است، ایشان در فنون و علوم غریبه نیز دست توانایى داشته است.
در عرصه سیاست از فقهاى بزرگ عصر صفوى است و سالیان متمادى عهدهدار مهمترین منصب سیاسى مذهبى (شیخ الاسلام) در دولتشاه عباس اول (مقتدرترین دولت صفوى) بوده است. در قلمرو هنر معمارى در رونق بخشیدن به شهر اصفهان و پدید آوردن آثارى ماندگار سرآمد مهندسان عصر خود به شمار مىرفت، از این رو براى شناساندن این شخصیت جامع الاطراف نویسندگان و پژوهشگران هر کدام از زاویهاى به معرفى او پرداختهاند.
برخى با توجه به آثار مکتوب وى، به عنوان نویسندهاى توانا به او نگریستهاند. بعضى با تاکید بر خدمات اجتماعى و فرهنگى ایشان، از او با عنوان اصلاحگر واقعى جامعه و مجدد قرن یاد کردهاند.
عدهاى از نگاه فن ریاضى و هنر معمارى به دنبال معرفى او به عنوان مهندسى نوآور بودهاند. و برخى دیگر از نظر گاه سیاسى، عملکرد و دیدگاههاى سیاسى او را مورد کاوش قرار دادهاند.
وجود برخى ابهامها و دو گانگى و تضاد ظاهرى در نظر و عمل سیاسى شیخ بهایى، و زدودن این ابهامها از چهره سیاسى وى و نیز فقدان تحقیقى جامع براى پاسخگویى به سؤالهاى مذکور، ضرورت تحقیق در این زمینه را آشکار مىسازد.
شیخ بهایى در مدت 78 سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوى معاصر بوده است که به ترتیب عبارتند از:
- 1. شاه طهماسب (984- 930 ه ق) ;
- 2. شاه اسماعیل دوم (985- 984 ه ق) ;
- 3. سلطان محمد خدابنده (995- 985 ه ق) ;
- 4. شاه عباس اول (1038- 995 ه ق) .
به این ترتیب شیخ که در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یک سال و اندى در سلطنتشاه اسماعیل دوم، 10 سال در پادشاهى سلطان محمد و 35 سال نیز در سلطنتشاه عباس اول زیسته است،
همکارى با سلاطین صفوى
تعامل نزدیک عالمان دینى با حاکمان سیاسى در عصر صفوى به لحاظ مشروعیت چنین رفتارهایى از دیرباز مورد بحث و گفتوگوى اندیشمندان بوده و هست.
برخى از نویسندگان معاصر بىپروا عملکرد سیاسى عالمان شیعى عصر صفوى را نقادى و تقبیح کردهاند و شیخ بهایى را به خاطر همکارى و رابطه نزدیک او با شاه عباس، مورد سختترین نکوهشهاى خود قرار دادهاند.
یکى از این نویسندگان با تعریض نسبتبه مدافعان رویه علماى شیعه در عهد صفوى زبان به طعن آنها گشوده و مىگوید:
درست است که این حاکم فاسد است، درست است که در همین عالىقاپو خانههایى مىبینیم که مثل خانههاى خلیفه بغداد آلات موسیقى و مشروبات دارد، درست است که سلطان صفوى مثل خلیفه عباسى بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمىشود که جامعه و وجدان شیعى نتواند نظام استبدادى و فساد اخلاقى او را تحمل کند، وقتى مىبیند که یک روحانى بزرگ، و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعى مثل شیخ بهایى که از مفاخر علمى ما است با او همکار است و همراه است; توده مذهبى مىپذیرد و تحمل مىکند چرا؟ زیرا درست است که این حاکم مثل خلفا زندگى مىکند اما حب على در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه مىکند براى چه؟ براى این که روایت است... که محب على در بهشت است ولو عاصى بر من باشد و مبغض على در دوزخ است ولو مطیع من باشد.
این سخنان را اگر حمل بر غرض ورزى نویسنده نکنیم مسلما از روى احساس دلسوزى گوینده نسبتبه دین و مذهب تشیع نبوده است. تامل در تاریخ سیاسى تشیع در این دوران (که دوره همگرایى و اقبال عالمان دینى به سیاستبراى تایید و تقویتحاکم شیعى است) عکس دیدگاه این نویسنده را نشان مىدهد.
در اینجا به اختصار پاسخهایى را که در رد این نظریه ارایه شده است مىآوریم:
1. تقیه
نخستین جوابى که به ذهن متبادر مىشود تقیه است. تقیه از اصول مسلم مذهب شیعه است که در روایات معصومین علیهم السلام با تعابیرى نظیر «لا ایمان لمن لاتقیة له» بر اهمیت این اصل تاکید شده است. از این رو شیعیان، بویژه عالمان شیعى در موارد متعدد از تاریخ تشیع براى حفظ دین و ترویج مذهب تشیع، و یا حفظ جان خود و دیگران از این اصل کاربردى استفاده کردهاند و مستند آنها علاوه بر گفتار معصومین علیهم السلام سیره سیاسى ایشان در برخورد با خلفاى جور بوده است.
خود شیخ بهایى روایتى در خصوص پرهیز از مخالفت پادشاه جبار بدین مضمون نقل کرده است که:
ایاک و غضب الملک الظلوم فان غضبه کغضب ملک الموت.
یعنى از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز که خشم او مانند خشم فرشته مرگ است که جان را مىستاند و موجب هلاکت و نابودى حیات انسان مىشود.
بنابراین محتمل است که همکارى شیخ با شاهان صفوى بر اساس این اصل صورت گرفته باشد.
اما خدشهاى که بر این جواب وارد است این است که «در زمان شیخ بهایى عالمان بزرگى همانند محقق اردبیلى و دیگران بودهاند که از معاشرت با سلاطین وقت احتراز داشتهاند پس خوف و اضطرار نبوده است، بنابراین تقیه نمىتواند عمل خوبى براى توجیه عملکرد سیاسى وى قلمداد شود.»
2. مصلحت عامه
دفع ضرر از مؤمن و یا جلب نفع براى او، از جمله عوامل جواز همکارى با حاکم جائر است که در فقه شیعه بدان تصریح شده است.
در تاریخ سیاسى شیعه حضور علىبن یقطین در دستگاه حکومتى هارون الرشید و نیز ولایت عبدالله نجاشى از طرف خلیفه عباسى (منصور دوانیقى) که از سوى امام صادق و امام کاظم علیهما السلام تجویز شده بود، به منظور یارى رساندن به مؤمنان و احقاق حق مستضعفان بوده است. در این که حضور شیخ بهایى در دستگاه صفوى براى تحقق بخشیدن به چنین اهدافى بوده شبههاى در آن نیست. مؤلف سلافة العصر در این باره آورده است:
شیخ بهایى بسیار بخشنده بود و سراى عالى داشت که یتیمان و زنان بدان پناه مىبردند و بسیار کودکان نوزاد در آن شیر خوردند و بسیار مردم از آن پناه جستند، وى به مردم بسیار چیز مىبخشید ولى با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیشتر مایل به تنهایى و جهان گردى بود.
عبارت «یفد علیها الراجى و الآمل» در کلام این نویسنده شاهد بر مدعااست. نتیجه این که تامین مصلحت عباد و حداقل یارى رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسى مظلومان با استفاده از موقعیتشیخ الاسلامى مىتواند یکى از مستندات شرعى در تبیین عمل سیاسى شیخ باشد.
3. اقامه امر به معروف و نهى از منکر
در فقه سیاسى شیعه وجوب تحصیل ولایت از طرف حاکم جائر و یا هر نوع همکارى با او در صورتى که اقامه امر به معروف و نهى از منکر موقوف به آن باشد واجب است همکارى بسیارى از عالمان شیعى با حاکمان جور براى احیاى این دو فریضه بزرگ الهى بوده است. بزرگترین معروفى که به دست عالمان شیعى در طول تاریخ سیاسى اسلام انجام شده است ترویج فرهنگ و معارف مذهب تشیع با روشهاى علمى و عملى بوده که در دوران صفوى به اوج و اعتلاى خود رسید. تحقق این هدف جز با همکارى عالمان دینى با حاکمان سیاسى و حمایت نظام سیاسى از ایشان، امکانپذیر نبود.
دلیل بر اینکه حضور عالمان در دستگاه حکومت و هدایتشاهان صفوى مؤثر بوده مطلبى است که مؤلف خیرالبیان در باره جایگاه شیخ بهایى نزد شاه عباس صفوى آورده است، وى مىنویسد:
شاه آگاه، (شاه عباس اول) را نسبتبه آن حضرت (شیخ بهایى) اعتقاد صافى است و در اعزاز و احترام و اکرام او دقیقهاى نامرعى نمىگذارد، و همواره ملتمسات آن حضرت در سده رفیعه شاهى چون دعاهاى اجابت قرینش در بارگاه الهى مقبول است.
از عبارت فوق چنین بر مىآید که حضور فعال امثال شیخ در دربار شاهان در هدایت آنها مؤثر بوده و خواستههاى ایشان که مسلما خواستههاى دینى و در جهتحمایت از ستم دیدگان بوده مورد پذیرش پادشاه وقت قرار مىگرفت. هر چند در مواردى هم استبداد شاهان مانع از قبول نظر آنان مىگردید. همانگونه که در گزارشهاى تاریخى این دوران آمده است که نهى شیخ در باز داشتن شاه عباس اول از قتل فرزند ارشدش (صفى میرزا) مؤثر واقع نشد و شاه خطاب به شیخ بهایى گفت:
شیخ احترام خود را نگاه دارید و اصرار نکنید.
سخنان مؤلف عالم آراى عباسى نیز حکایت از جایگاه بلند شیخ نزد شاه صفوى و پذیرش نصایح او توسط شاه دارد، او در این باره مىگوید:
از این زمان خجسته نشان، حضرت اعلى شاهى، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان رکاب اقدس و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانى داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور مىگردند.
در اینجا باید افزود که برخى بر اساس پندارهاى باطل خود درصدد خدشه بر چهره عالمان بزرگ شیعى برآمده و حضور آنها در عرصه سیاست را ناشى از ریاست طلبى دانستهاند.
مطلبى که در پاورقى آمده است تاحدى نشان دهنده فضاى و همآلود نگرش معاصر منتقد شیخ بهایى نسبتبه او است.
البته آنچه از ساحتشیخ بهایى و امثال او به دور است چنین ادعاهاى بىپایه و اساس است.
امام خمینى رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین مىفرماید:
...مىبینیم که یک طایفه از علما اینها گذشت کردهاند از یک مقاماتى و متصل شدهاند به یک سلاطین با این که مىدیدند مردم مخالفند، لکن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق، اینها متصل شدهاند به یک سلاطین، و این سلاطین را وادار کردهاند خواهى نخواهى براى ترویج مذهب تشیع و اینها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است که بعضى نویسندگان ما مىکنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش مىخورد که مثلا مجلسى رحمه الله، محقق ثانى رحمه الله، شیخ بهایى رحمه الله با اینها روابط داشتهاند و مىرفتند سراغ اینها، همراهىشان مىکردند، خیال کنند که اینها ماندهاند براى جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بکنند. این حرفها نبوده در کار، آنها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانى کردهاند براى این که مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها ترویج کنند.
مدح سلاطین معاصر و تالیف کتاب و رساله به نام آنها
در زندگى سیاسى عالمان شیعى یکى از مسایلى که توجه نویسندگان و محققان را جلب کرده است مدح و ثناى سلاطین و یا تالیف کتاب و رساله به نام آنها است.
با توجه به عدم مشروعیت پادشاهان و نیز جائر و فاسق بودن اکثر ایشان، این سؤال مطرح مىشود که عالمان شیعى با آن مرتبت علم و تقوا چرا و چگونه ظالمان را ستوده و در حق آنان مدح و ثنا گفتهاند؟ ! !
شیخ بهایى از جمله دانشمندان بزرگ شیعى است که به خاطر این رفتارش مورد انتقاد قرار گرفته است.
در اینجا قبل از پرداختن به پاسخ این اشکال، آثارى را که شیخ بهایى به نام شاهان صفوى تالیف کرده و نیز بخشى از سخنان او که در مقدمه این آثار آمده ذکر مىکنیم:
الف) جامع عباسى
بهایى این کتاب را به درخواستشاه عباس به نگارش درآورد. مؤلف در دیباچه این اثر، شاه صفوى را به اقتدار سیاسى، عدالت، انتساب به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دین مدارى ستوده است.
ب) رساله تحریم ذبایح اهل کتاب
شیخ بهایى این رساله را به درخواست و امر شاه عباس اول و در رد اشکال علماى روم به فتواى عالمان شیعى در باره تحریم ذبایح اهل کتاب تالیف کرده و پادشاه مذکور را با این القاب و اوصاف ستوده است:
السلطان الاعظم، و الخاقان الاعدل الاکرم، اعظم ملوک الارض شانا، و اعلاهم منزلة و مکانا، و امضاهم سیفا و سنانا، و اقواهم حجة و برهانا، صاحب النسب النبوى، والحسب العلوى ابوالمظفر شاه عباس الحسینى الموسوى الصفوى، لابرحت رقاب السلاطین خاضعة، على بابه، و جباه الخواقین معفرة بتراب اعتابه... .
ج) رسالة فى مباحث الکر
این رساله را به نام سلطان محمد خدابنده نوشته و از مؤلفات دوران جوانى شیخ بهایى است و نام آن را «تحفه» گذاشته است. به اعتقاد بعضى محققین این رساله را نخست در زمان شاه طهماسب و به نام او نوشته سپس آن را به نام شاه محمد خدابنده کرده است.
د) تحفه حاتمیه
این اثر به نام رساله اسطرلاب معروف است و بهایى آن را براى میرزا حاتم بیک اعتماد الدوله اردوبادى وزیر شاه عباس نوشته است.
ه) حبلالمتین
مؤلف وقایع السنین در باره این اثر فقهى بهایى گفته است:
شیخ معظم الیه، حبلالمتین را به اسم شاه طهماسب نوشته و خلاصه را به اسم حمزه میرزا«پسر سلطان محمد خدابنده» نگاشتهاند.
و) کتاب العروة الوثقى
در مقدمه این کتاب که اثر تفسیرى شیخ بهایى است از شاه عباس اول تعریف و تمجید فراوان شده است.
اکنون به علل و انگیزههایى که شیخ بهایى و امثال او را ملزم به مدح شاهان در مقدمه آثار علمىشان کرده اشاره مىکنیم:
1. رسم غالب در دورانهاى گذشته چه قبل از صفویه و چه بعد از آن این بوده است که مؤلفان بزرگ که با حاکمان سیاسى روابط نزدیک داشتهاند، به منظور حفظ و ترویج آثار علمى خود، پادشاهان معاصر را در مقدمه آنها تعریف و تمجید مىکردند. مولا محمد تقى مجلسى به این الزام سیاسى فرهنگى آن دوران در مقدمه اثر خود لوامع صاحبقرانى اشاره کرده است، بنابراین شیخ بهایى نیز در برخى از تالیفات خود به این قانون مرسوم عمل کرده است.
2. آنچه در سخنان مؤلفان در دیباچه آثارشان دیده مىشود، تایید اقتدار شاهان است که حداقل در دوران مورد مطالعه ما تایید پادشاهان شیعى از سوى علماى دوراندیش امامیه در قبال حکومت رقیب (عثمانى) امرى لازم و اجتنابناپذیر بود. جدایى عالمان دینى از حاکمان سیاسى به معناى تضعیف مذهب تشیع و حکومتشیعى و تقویت دیگران محسوب مىشد و این امرى بود که عالمان شیعى همیشه از آن پرهیز داشتهاند.
3. با دقت در تعابیر این عالمان معلوم مىشود که بسیارى از عبارات به کار رفته در مدح شاهان شرح وظایفى است که از حاکمان عدل انتظار عمل به آنها مىرود و واضح استبیان این واقعیات در قالب الفاظ، به معناى مدح و یا تملق در برابر صاحبان شوکت و قدرت نیست.
4. نکته قابل توجه در تعابیر گزینش شده در سخنان بهایى این است که وى هر چند شاه صفوى را به عدالت و جلوههاى اقتدار ستوده است، ولى هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگارى توصیف نکرده، زیرا فسق شاهان صفوى برایشان امرى مسلم بوده است. البته توصیف آنان به عدالت نیز قابل توجیه است، زیرا از نظر شیخ بهایى عدالت مفهومى است که داراى مراتب مختلف است و اسلام و ایمان یکى از مراتب آن است و با توجه به این که پادشاهان مورد ستایش او، مسلمان شیعى بودهاند از این رو بهایى در وصف آنها به عدالتبه خطا نرفته است.
5. نکته مهم دیگر این که شیخ بهایى در وصف شاهان صفوى فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوى و شاهان پیشین این سلسله خوددارى کرده است. از اکتفا کردن شیخ به قدر ضرورت، چنین استنباط مىشود که وى در مدح شاهان بر اساس قاعده «الضرورات تبیح المحذورات» عمل کرده است.
تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى
آنچه از زندگى شیخ بهایى معروف است این است که وى مشربى زاهدانه و مسلکى عارفانه داشته و به روش درویشان مىزیسته و داراى زندگى ساده و بىآلایش و بىاعتنا به دنیا بوده است. از لحاظ نظرى ریا و تلبیس و استفاده ابزارى از دین و دعواى زهد و تقوا براى رسیدن به جاه و مقام و منصبهاى دنیایى را نکوهش کرده است و عالمان را از معاشرت و نزدیک شدن به پادشاهان سخت پرهیز داده است. بهایى مضامین فوق را که جلوههایى از نفسانیات و دنیاى مذموم است و در کام نفس، شیرین است به نان و حلوا تشبیه کرده و مىگوید:
دیگر مثنوىهاى او نیز آکنده از تصریح و تلویح، در توصیه به دورى جستن از مناصب و ظواهر دنیایى است. بیشترین مخاطبان شیخ در توصیههاى اخلاق سیاسى، عالمان دینى بوده زیرا از نظر وى این گروه، بیش از گروههاى اجتماعى دیگر در معرض این نوع از آسیبهاى سیاسى، اجتماعى قرار دارند.
بهاءالدین عاملى در یکى از سخنان خود، بدترین عالمان دینى را، کسانى معرفى کرده است که با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند. هر چند این خصلت ناپسند عالمان، خود موجب پیدایش ویژگى مثبت در طرف مقابل مىشود. یعنى از نظر وى، بهترین پادشاهان، پادشاهانى هستند که با عالمان معاشرت کنند.
بعد از ملاحظه نکاتى که ذکر شد، در بدو امر چنین به نظر مىرسد که شیخ در مقام نظر و رفتار سیاسى دچار تضاد و تناقض آشکار شده است، زیرا از طرفى مناصب دنیایى از جمله قرب به پادشاهان را نکوهش کرده، و نیز عزلت و بىنامى و زندگى در گمنامى را بر معاشرت با اهل دنیا و ریاست، ترجیح داده است و از طرف دیگر به رغم نظر و اندیشهاش، در رفتار سیاسى، همراه با پادشاهان بوده و منصب شیخ الاسلامى را که مهمترین منصب سیاسى مذهبى دوران او بوده مدتى طولانى ، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاه عباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضى آشکار است.
پاسخ این رفتار به ظاهر تناقضآمیز را باید در نوع نگرش بهایى نسبتبه مسایل سیاسى، اجتماعى و دینى و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جستوجو کرد. در تحلیل رفتار سیاسى و حل این تعارض ظاهرى باید گفت: درست است که شیخ بهایى در زى خود زاهد مشرب و عارف مسلک بوده و دنیا را «راس کل خطیئه» مىداند اما همو در نوشتههاى خود آن سوى قضیه را نیز متذکر شده و فرق بین نگرش استقلالى و نظر آلى به دنیا را بیان کرده است. وى در یکى از مثنوىهاى خود در این باره چنین مىسراید:
فهرست منابع
- 1. الهجرة العاملیة الى ایران فى العصر الصفوى، جعفر المهاجر، بیروت، دارالروضة، 1410 ق.
- 2. احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، سعید نفیسى.
- 3. کلیات شیخ بهایى، مصحح: غلامحسین جواهرى، انتشارات کتابفروشى محمودى.
- 4. اربعین شیخ بهایى، مترجم: عقیقى بخشایشى، چاپ سوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
- 5. سیمایى از شیخ بهایى در آئینه آثار، محمد قصرى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1374 ش.
- 6. تذکرة الملوک، به کوشش: محمد دبیرستانى، 1332 ش.
- 7. کشکول، ج1، بهاءالدین محمد عاملى، (شیخ بهایى) .
- 8. عروة الوثقى، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى) نشر دارالقرآن الکریم، قم، 1412 ق.
- 9. زندگانى شاه عباس اول، ج1، نصرالله فلسفى.
- 10. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسى، 1371 ش.
- 11. روضات الجنات، ج 7، میرزا محمدباقر خوانسارى، کتابخانه اسماعیلیان.
- 12. مفاخر اسلام، ج8، على دوانى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1375 ش.
- 13. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه: رشید یاسمى.
- 14. تاریخ عالم آراى عباسى، ج1، اسکندر بیگ ترکمان، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1350 ش.
- 15. ریاض العلما، میرزا عبدالله اصفهانى «افندى» ترجمه: محمدباقر ساعدى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1376 ش.
- 16. سلافة العصر، سیدعلى خان مدنى، انتشارات مکتبة مرتضویه.
- 17. تشیع علوى و تشیع صفوى، على شریعتى، چاپ دوم، حسینیه ارشاد، 1350 ش.
- 18. بحارالانوار، ج72، محمدباقر مجلسى «علامه مجلسى» بیروت، انتشارات مؤسسه وفا.
- 19. المخلات، بهاءالدین محمد عاملى «شیخ بهایى» بیروت، دارالقاموس، 1317 ق.
- 20. صحیفه نور، ج 1، امام خمینى رحمه الله مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361 ش.
- 21. رساله «تحریم ذبایح اهل کتاب» بهاءالدین محمد عاملى، تهران، 1316 ش.
- 22. وقایع السنین و الاعوام، سیدعبدالحسین خاتون آبادى، کتابفروشى اسلامیه، 1352.
- 23. مثنوى نان و حلوا، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى)، ضمیمه کلیات شیخ بهایى.