5 مهر 1386, 0:0
کلمات کلیدی :
نویسنده:
در سال ششم هجری میان پیامبر و کفار مکه قرار دادی امضا شد که در آن هر دو طرف صلحی به مدت ده سال را پذیرفته بودند دو سال از این پیمان گذشته بود که روزی یکی از کفار همپیمان قریش با سرودن شعری توهین آمیز بر پیامبر اسلام اهانت کرد. این عمل بر قبیله خُزاعه که همپیمان پیامبر بودند گران آمده و موجب درگیری میان دو طرف گردید،ابوسفیان به ناچار برای میانجیگری نزد امیرمؤمنان، علی علیه السلام رفت و از او خواست که پیش پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم شفاعت نماید.
علی علیه السلام در جواب فرمود: پیامبر خدا با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمیگردد... در این هنگام، حضرت فاطمه علیهما السلام در پشت پرده ایستاده بود و امام حسن علیه السلام که کودک چهارده ماههای بیش نبود پیش او بود، ابوسفیان خواست که حضرت فاطمه اجازه دهد امام حسن، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ابوسفیان شفاعت کند. با شنیدن این سخن، امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید:
« ای ابوسفیان! بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من (برایت) شفاعت کنم.»
علی علیه السلام فرموند:
« سپاس و ستایش خداوندی را که در خاندان محمد از میان خودشان کسی را مانند یحیی بن زکریا قرار داد.»
(که در کودکی به اذن خدا زبان به حق گشود) و آیه 12 سوره مریم را تلاوت نمود.»[1]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان