20 تیر 1397, 0:0
همان گونه که در مقاله قبل یادآور شدیم، پذیرش تغییر اخلاقی و یا عدم آن، نقش بسیار مهمی را در مباحث اخلاقی و تربیتی از خود نشان میدهد. در مجموع آنچه که درباره تغییر پذیری و عدم تغییر پذیری اخلاق آدمیان مطرح میباشد در سه نظریه خلاصه میشود.
معتقدین به نظریه اول بر این باورند که اخلاق قابل تغییر نیست. درباره این رویکرد در نوشتار قبل توضیحاتی ارائه شد و مورد ارزیابی و نقد قرار گرفت.
برخی قائلند که بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر و بعضی غیر قابل تغییر است و در توضیح گفته شده است آن صفاتی که طبیعی و فطری است، قابل تغییر و تحول نمیباشد و آن صفاتی که عوامل خارجی دارد قابل تغییر است. صاحب این نظریه معتقد است که بعضی یا اکثر اخلاق قابل تبدیل است، زیرا اولا این تغییر در انسانها امری محسوس و آشکار است و ثانیاً در غیر این صورت تشکیل نظامهای سیاسی و شرایع آسمانی باطل و بی معنی خواهد بود و ثالثاً تغییرپذیری در بسیاری از حیوانات پذیرفته شده است مانند زمانی که حیوانی وحشی، اهلی میشود و اسب سرکش رام میشود و سگ وحشی تربیت میشود و برای پاس و نگهبانی مورد استفاده قرار میگیرد.
پس چگونه در انسان که ویژگیهای برتری دارد تربیت اخلاقی پذیرفته نشود. و اما اینکه بعضی از خلقیات که البته کم هستند تغییر را نمیپذیرند، زیرا تجربه و مشاهده آن را نشان میدهد که این نوع خلقها متعلق تکلیف نیستند، مانند آن نوع اخلاقی که به قوه عقلیه آدمیان تعلق دارد مثل هوش و حافظه و خوش فکری و مانند آن و لذا اشخاص در آرایش و پیرایش این نوع خلقیات مختلف و متفاوتند. برخی زود و به آسانی و برخی دیر و به دشواری به این صفات آراسته میشوند و به همین جهت است که اگر همه انسانها را مشاهده کنیم نمی توان دو نفر را مانند هم پیدا کرد چه اینکه در قیافه دو شخص را از هر جهت به مثل هم نمیتوان یافت.
مرحوم نراقی برای نظر خود و اختلاف در استعدادها به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) اشاره میکند که فرمودند: «اعملوا فکل میسر لما خلق له؛ عمل کنید که هر کسی برای آنچه آفریده شده آمادگی دارد».
او از ارسطو نیز عبارتی را برای تائید مطلب خود ذکر نمود که گفته است: «ممکن است انسانهای بد با تادیب و تربیت اصلاح شوند که البته این قاعده کلیت ندارد زیرا گاهی تربیت در برخی به گونهای اثر میگذارد که اخلاق بد را به کلی زایل و ریشه کن میکند و در بعضی آن اخلاق زشت را کاهش میدهد و در بعضی اصلاً تاثیر نمیکند».
همان گونه که دقت میشود برای این نظریه استدلال و برهانی ارائه نشده و فقط به مشاهده و تجربه بازگشت داده شده و به نظر میرسد آنچه که آورده نه اینکه مدعای ایشان را ثابت نمیکند بلکه آن مباحث اثبات تغییر خلق را نتیجه میدهد، زیرا خلاصه سخن این بود که افراد در آراستن صفات به لحاظ استعداد و هوش متفاوتند از این رو تحقق آن برای برخی آسان و برای بعضی دیگر دشوار است که این سخن صحیح است ولی هیچ ربطی برای اثبات مدعا که بعضی از اخلاق قابل تغییر نیست ندارد. تنها نتیجهای که از بعضی عبارات مانند آنچه که از ارسطو نقل شد برمی آید، دشوار بودن تغییر برخی از صفات است نه امتناع و استحاله تغییر.
بنابراین؛ این نظریه فاقد هر گونه دلیل میباشد زیرا چنین تفصیل و تفاوتی میان صفات قابل اثبات نمیباشد. اینکه گفته شود صفات و اخلاق طبیعی و فطری قابل تغییر نباشد و آن بخش از صفاتی که از عوامل خارجی برخوردار است قابل تغییر است، چه دلیلی میتوان بر آن اقامه کرد و بر فرض اینکه چنین تغییری در این نوع صفات پذیرفته شود چه دلیلی وجود دارد که صفات فطری قابل تغییر نباشند؟ چگونه حالات طبیعی حیوانات تغییر پذیر باشد و خلق آدمیان تغییر نپذیرد؟ و چگونه تعلیم و تربیت نمیتواند آنقدر ریشه دار باشد که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟
در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است: «اذا سمعتم ان جبلا زال عن مکانه فصدقوه و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلاتصدقوه فانه سیعود الی ما جبل علیه؛ اگر به شما خیر آوردند که کوهی از جایش حرکت کرده او را تصدیق کنید اما اگر گفتند کسی از اخلاق برگشته او را تصدیق ننمایید زیرا او به آنچه که سالها به آن عادت کرده بازگشت خواهد نمود» و قطعا مراد از این کلام امام(ع) این نیست که نمیتوان اخلاق فرد را تغییر داد، بلکه مقصود این است که کسی که سالها به خلقی عادت نموده و اکنون عمری از تغییر دادن اخلاقش گذشته، دشوار است که خلقش تغییر نماید؛ زیرا بهترین زمان برای تغییر دادن و شکل گرفتن اخلاق، دوران جوانی است که باید آن را قدردان بود و ارزش آن را کاملامحفوظ نگه داشت.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان