2 مهر 1397, 0:0
اشاره: در یادداشتهای قبلی درباره واقع گرایی اخلاقی و پیامدهای آن و نیز مطلق گرایی اخلاقی مطالبی بیان شد در این نوشتار دیدگاه شهید مطهری درباره تلازم واقع گرایی اخلاقی و مطلق گرایی بررسی خواهد شد. دیدگاه شهید مطهّری در خصوص جاودانگی اصول اخلاقی با توجه به التزام به واقع گرایی را، ضمن یک مقدمه و چند نکته توضیح میدهیم:
مقدّمه: براساس دیدگاه ایشان اوّلاً: دو نوع کار وجود دارد: نوع اول، کاری است که برای بشر قابل ستایش، تحسین و پاداش است و نوع دوم، کاری است که بیارزش یا ضدارزش است. بدیهی است انسان در شرایط عادی، نوع اول را تحسین و نوع دوم را تقبیح میکند. ثانیاً، بایدها و نبایدها برای انسان عاقل مطرح است وحسن و قبح، حکم عقل عملی است؛ یعنی کارِ قوّه مفکرهای است که درک کننده «کلّی» است از آن جهت که بدن را تدبیر میکند. ثالثاً: دو نوع باید و نباید داریم: نوع اول، باید و نبایدهای فردی و جزئی که در زندگی روزمره با آن روبه رو هستیم و بیشک این نوع بایدها و نبایدها نسبت به افرادِ متفاوت و زمانهای مختلف، نسبی و متغیرند. نوع دوم، باید و نبایدهای کلی که به دلیل هم سنخ بودن یا نبودن با مَن عِلوی انسان از یک سو، و واقعی بودن (نه اعتباری) آنها و در نتیجه کمال بودن یا نبودن آنها برای من عِلوی از دیگر سو، و نیز متشابه بودن تمام انسانها در این جهت، کلیت پیدا کردهاند. رابعا،ً خوبی و بدی، صفت عینی نیست به معنایی که متکلمان قائل هستند؛ مبنی بر اینکه حسن و قبح ذاتی افعال باشد، بلکه خوبی و بدی از رابطه بین انسان وآن کاری که نسبت به آن احساس خوب یا بد پیدا میکند، حاصل میشود؛ به عبارت دیگر، تمام خوبیها و بدیها بیان کننده رابطه شیء با کمال خودش است؛ پس خوبی و بدی، ذاتی افعال نمیباشد.
با توجه به مقدمه فوق دیدگاه ایشان ضمن چند نکته ذیل، تبیین میشود:
یک. انسان دو مَن «عِلوی» (بُعد حقیقی و واقعی) و «سِفلی» (بُعد حیوانی) دارد و واقعیت وجودی انسان از این دو من شکل گرفته است. هر چند واقعیت انسان بیشتر به من عِلوی وابسته است و بخش اصیلتر انسان به شمار میآید و در واقع بُعد ملکوتی انسان است.
دو. کمالاتی که انسان به حسب من عِلوی خود دارد، کاملاً واقعی و حقیقیاند نه اعتباری. این کمالات مربوط به نفس هستند و کمالات متناسب با کمال روحی و معنوی انسان، کار ارزشمند (عِلوی) به حساب میآیند. بر خلاف کارهای عادی و مبتذل که با بُعد عِلوی انسان سر و کار ندارند.
سه. خوبی و بدی به معنای خوب بودن و خوب نبودن یا دوست داشتن و دوست نداشتن است. در نتیجه، دوست داشتنی که به من عِلوی انسان مربوط است، اخلاق و ارزش است و چنین اخلاقی اعتباری نیست، چون من عِلوی، این حالت (دوست داشتن) را در خود به صورت کمال، احساس میکند و همه کمالات به همین وجود (من عِلوی) بر میگردد.
چهار. تمام گزارههای اخلاقی و ارزشی با من عِلوی انسان، سنخیت داشته و تناسب پیدا میکنند.
نتیجه: از دیدگاه شهید مطهّری پذیرش تبیین فوق، جاودانگی اصول اخلاقی را در پی خواهد داشت؛ به این بیان که «انسان به حکم اینکه دارای یک شرافت و کرامت ذاتی است که همان جنبه ملکوتی و نفحه الهی است، ناآگاهانه آن کرامت را احساس میکند، بعد در میان کارها و ملکات، احساس میکند که این کار یا این ملکه با این شرافت متناسب هست یا نیست. وقتی احساس تناسب و هماهنگی میکند، آن را خیر و فضیلت میشمارد و وقتی آن را برخلاف آن کرامت مییابد، آن را رذیلت میداند.... [براین اساس] بایدها و نبایدها و خوب و بدهای کلی توجیهش این است که: انسانها در آنچه کمال نفسشان هست، متشابه آفریده شدهاند، و وقتی متشابه آفریده شدهاند دوست داشتنها هم همه یک رنگ میشود، دیدگاهها هم در آنجا یک رنگ میشود؛ یعنی علی رغم اینکه انسانها از نظر بدنی و از نظر مادی و طبیعی در موضعها و موقعهای مختلف قرار گرفته اند و در شرایط مختلف نیازهای بدنی متغیر است، از جنبه آن کمال صعودی و کمال معنوی، همه انسانها در وضع مشابهی قرار گرفته اند و قهراً دوست داشتنها و خوبها و بدها در آنجا یک سان و کلی و دائم میشود و تمام فضایل اخلاقی... با این بیان، توجیه میشوند.»
ایشان از نظر مبنا واقع گرا هستند و بر این اساس، با تبیین فوق تلاش کردند تا جاودانگی فضایل اخلاقی را اثبات کنند. واقع گرا بودن ایشان به عنوان یک اصلِ موضوع، قابل قبول است و به اثبات، نیاز ندارد. اما اینکه چگونه جاودانه بودن احکام اخلاقی را از واقع گرایی استنتاج کردهاند، شاید بتوان با این گونه توضیح داد که از نظر ایشان هر چیزی که منِ عِلوی انسان داشته باشد، یک ارزش (اخلاق) است و این ارزش، اعتباری نیست (واقعی یا ذاتی است)، زیرا آن را به عنوان یک کمال در خود احساس میکند، چون آن را با منِ عِلوی خود هم سنخ میداند و در نتیجه، آن چیز را برای خود یک خیر و فضیلت به حساب میآورد. حالا چون در این جهت و احساس، تمام انسانها، متشابه آفریده شدهاند، دوست داشتن ها، خواستهها و دیدگاهها نیز همه یک سان و یک رنگ میشوند و هر کجا که بر وی آسمان همین رنگ است، هر چند شرایط متفاوت باشند، از این رو، آنچه محور جامعیت و عمومیت و جاودانگی فضایل اخلاقی میشود، ارزش بودن خواستههای منِ عِلوی است که موجب پیدایش احساس کمال در انسانهاست و به دلیل تشابه در آفرینش، این احساس با منِ عِلوی تمام انسانها سنخیت دارد. و از این رو، جامعیت و عمومیت دارد، و از طرفی چون کمالات و ارزشهای مربوط به منِ عِلوی در ارتباط با نفس، روح یا فطرت انسان هستند و غیراعتباری (ذاتی) میباشند، جاودانهاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان