دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حدیثِ « اَلْقَدَریّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة » (2)

بخت‌گرایی و جبرباوری در «یادگار بزرگمهر» نیز به آشکارگی وجود دارد:
No image
حدیثِ « اَلْقَدَریّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة » (2)

نویسنده: سید مجتبی آقایی

بخت‌گرایی و جبرباوری در «یادگار بزرگمهر» نیز به آشکارگی وجود دارد:

( پرسش :) چیزی که به مردمان رسد به بخت بُود یا به کنش؟ ( ... پاسخ :) بختْ علّت، و کنشْ بهانه چیزی (است) که به مردمان رسد.[1]

نشانِ دیگرِ جبرگرایی ایرانیان کهن را می‌توان در باورهای هزاره‌گرایانه ایشان جست. آنان معتقد بودند که عمر جهان از آغاز تا فرجام آن دوازده هزاره است و بر این باور بودند که اشوزرتشت در رأس دهمین هزاره به دنیا آمده است و فرجام این هزاره دهم را قرینِ انواع مصائب و بدبختیها می‌دانستند.

در کتابی پهلوی موسوم به زندِوُهومن‌یَسْنْ [2]yasnizand vohuman این مصائب و بدبختیها که جبراً و در آن‌ هنگام نازل خواهند شد، چنین پیش‌بینی شده است:

درآن پست‌ترین زمان، یکصد گونه، یکهزار گونه و ده‌ هزار گونه دیوان گشاده‌ موی خشم‌ تخمه برسد. پست‌ترین نژادها از سوی خراسان به ایران تازند، درفش برافراشته‌اند، سلاح سیاه برند و موی گشاده به پشت دارند (...) ای زرتشت سپیتمان، بن و زادِ آن تخمه خشم پیدا نیست. به سرزمین‌های ایران که منِ اورمزد بیافریدم، به جادوگری بتازند. چنان که بسیار چیز سوزند و خانه خانه‌داران، ده دهقانان، آبادی و بزرگی و دهقانی و راست دینی و پیمان و زنهار و رامش و همه آفرینش، که منِ اورمزد آفریدم، تباه کنند.

ای زرتشت سپیتمان، هنگامی که سده دهم تو سرآید، خورشید راست‌تر و تنگ‌تر و سال و ماه و روز کوتاه‌تر (...) و تخم، بَر ندهد و بَرِ دانه‌ها در دَه، هشت بکاهد (...) و خوردنی و دار و درخت بکاهد (...) ای سپیتمان زرتشت، اندر آن سده دهم، که هزاره تو به پایان رسد، همه مردم آزپرست و ناراست دین باشند و ابرِ کامگار و بادِ مقدس را به هنگام و زمانِ خویش، باران کردن نشاید. ابر و مِه همه آسمان را تیره کند و باد گرم و باد سرد رسد و بَر و تخم دانه‌ها را ببرد.

و اندر آن زمان شگفت، شب روشن‌تر باشد و سال و ماه و روز بکاهد و سپندارمذ یعنی زمین، بالا آید و خطر مرگ و نیازمندی در جهان سخت‌تر باشد (...) خورشید نشانِ تیره بنماید و ماه از گونه بگردد. در جهان مِه و تیرگی و تاری باشد. در آسمان نشانه گوناگون پیدا باشد و زمین ‌لرزه بسیار باشد و باد سخت‌تر آید.

خواجه نظام‌الملک، نیز از زبانِ موبدِ سالخورده‌ای که با مزدک به مناظره نشست، جمله‌ای را نقل می‌کند که نشان واضحی از عمقِ باورهای جبری ایرانیانِ زرتشتی - در هیأتِ اعتقاد به «قِران» - دارد:

مزدک را غلط افتاده است، این کار نه او را نهاده‌اند که من او را نیک شناسم و قدر دانش او را دانم و از علم نجوم اندکی داند و لیکن در احکام او را غلط افتاد، در این قِران که درآید، دلیل کند مردی آید و دعوی کند پیغامبری را و کتابی آورد و معجزهای عجیب کند (...) و مزدک را تمنّی چنان افتاده است که مگر این مرد او باشد.[3]
از مجموعه این گواهیها که آوردیم، چنین برمی‌آید که در هنگامِ صدور روایت قدریّه، مجوس برخلاف آموزه‌های اشوزرتشت، کاملاً بر مدارِ جبرباوری می‌گردیده‌اند. بنابراین می‌توانیم گفت که قدریّه نیز در آن روایت، از آنجا که به مجوس تشبیه شده‌اند، بر جبرگرایان - و نه اختیارگرایان - دلالت دارد. این نتیجه‌گیری را می‌توان در گواهیهای مندرج در احادیث و مکتوباتِ کهن اسلامی نیز بازجست. به‌عنوان نمونه، کلینی در روایتی، هنگام بیان باورهای مجوسی، دقیقاً همین جبرگرایی مجوس را در بیانی که راه به زروان ‌باوری آنان می‌برد، مورد تأکید قرار میدهد:

کما انّ المجوس قائلون بکون فاعل الخیر و الشرّ جمیعاً غیر الانسان ... .[4]

نیز باید به توصیفی که ابن‌ابی‌الحدید راجع به باورهای مجوس ارائه داده، اشاره کرد:
القول الثالث قول المجوس ان الغرض من خلق العالم أن یتحصن الخالق جل اسمه من العدو و أن یجعل العالم شبکة له لیوقع العدو فیه و یجعله فی ربط و وثاق و العدو عندهم هو الشیطان و بعضهم یعتقد قدمه و بعضهم حدوثه. قال قوم منهم ان الباری تعالی استوحش ففکر فکرة ردیئة فتولد منها الشیطان. و قال آخرون بل شک شکا ردیئا فتولد الشیطان من شکه. و قال آخرون بل تولد من عفونة ردیئة قدیمة و زعموا أن الشیطان حارب الباری سبحانه و کان فی الظلم لم یزل بمعزل عن سلطان الباری سبحانه فلم یزل بزحف حتی رأی النور فوثب و ثبة عظیمة فصار فی سلطان‌الله تعالی فی النور و ادخل معه الافات و البلایا و السرور فبنی الله... .[5]

اگر این توصیف را با اسطوره زروان که پیش‌تر آوردیم، مقایسه کنیم، بی‌درنگ درمی‌یابیم که او در حالِ بازگویی وجوهِ مختلفِ همان اسطوره به‌عنوانِ باورهای مجوسان است. نیز، این روایت که مجلسی نقل کرده، نمایانگر روحیه دهرگرایی ناشی از باورهای زروانی است:

أحرص الناس علی حیاة و أحرص من الذین أشرکوا علی حیاة یعنی المجوس لأنهم لایرون النعیم الا فی الدنیا، و لا یأملون خیرا فی الاخرة، فذلک هم اشد الناس حرصا علی حیاة.[6]

همچنین است توصیفی که در این گفتار از باورهای مجوسی وجود دارد:

قال ابومحمد رضی الله عنه و هذا امر لا تعرفه المجوس بل قولهم الظاهر هو این الباری تعالی و هو اوورمن و ابلیس هو اهرمن و کام و هو الزمان و جام و هو المکان و هو الخلاء ایضاً و نوم و هو الجوهر و هو ایضاً الهیولی و هو ایضاً الطینة و الخمیرة خمسة لم تزل و ان اهرمن هو فاعل الشرور و ان اورمن فاعل الخیر و ان نوم هو المفعول فیه کل ذالک. و قد أفردنا فی نقض هذة المقالة کتاباً فی نقض کلام محمد بن زکریا الرازی الطبیب فی کتابه الموسوم بالعلم الالهی. و المجوس یعظمون الانوار و النیران و المیاه الا انهم یقرون بنبوه زرادشت و لعم شرائع یضیفونها الیه... .[7]

به‌ علاوه، شمار زیادی از اسامی مرتبط با زروان در منابع اسلامی یافت می‌شود که نشان‌دهنده عظمت و پرستش زروان در نزدِ ایرانیان در قرون نخستینِ اسلامی است. برخی از این اسامی چنین‌اند: «الولید بن زروان»[8] و «أبویعقوب اسحاق بن زوران بن قهزاد السیرافی»[9] و «محمد بن عبدالرحمن ابوبکر البغدادی» که به «زروان» شهرت داشت‌[10] و «أبوالحسن علی بن الحسن بن أبی زروان»[11] و «عبدالرحمن بن زروان»[12] و «محمد بن ابراهیم بن عبداللّه بن بکر بن زوران ابوبکر بغدادی»[13] و «ابوالحسن علی بن الحسن بن علی بن میمون الدمشقی که به «ابن ابی زروان» شهرت داشت‌[14] و «ابوالحسن الربعی» که او را «ابی زروان» می‌گفتند[15] و «الزروانی»[16] و بالاخره «زروان المدائنی»[17]. آشکار است که نامگذاری به زروان، تنها هنگامی رخ می‌داده که باوری ژرف به قدرت آن در کار می‌بوده است.

یک فرضیه

بی‌گمان برای تازیانی که پیش از اسلام می‌زیستند، نگرشهای جبری ناشناخته نبوده است. بسیاری از آنان، بدویانِ بیابانگردی بودند که زندگی‌شان بسته به قانونِ کون و فسادی بود که در صحرا جریان داشت: چشمه‌ای که از دل ریگزارهای مهیب می‌جوشید با خود حیات به‌همراه می‌آورد و چون می‌خشکید، تباهی و سرگردانی را ناگزیر می‌کرد. بدوی در برابر این‌همه، چه مایه‌ای از اختیار داشت؟ حتی رونقِ تجارت که زندگی بدوی سابق را در قرارگاهها و ماندگاههای شهری بس دیگرگون کرده بود، چندان در کف و اختیارِ او نبود: روم و ایران که به راهِ جنگ یا صلح می‌رفتند، احوالِ تاجرِ عرب هم عوض می‌شد و البته در آن‌ همه ، او جز محکومی ناگزیر نبود.

ناگفته معلوم است که دشواریهای زندگی در میانه صحراها و واحه‌ها و ماندگاههای شهری، در عین اینکه هیچ‌گونه سازمان مدنی‌ای را اقتضا نمی‌کرد، بدوی را به‌ طرزی خاص بار آورده بود: تزلزل زندگی آکنده از فقر، و ترسِ دائمی از قانونِ کون و فسادی که بر بیابان حاکم است ، وی را دیرباور و البته سخت مادّی و خودپرست بار آورده بود. بدوی رستاخیز را باور نداشت و مکاشفات غیبی را انکار می‌کرد. بتها را می‌پرستید، چون به این کار عادت کرده بود؛ به آنها هدیه و قربانی تقدیم می‌کرد، چون در بیم و ترسْ راه توسل به آنها را همین می‌دانست، اما پروا نداشت که وقتی خطر را از سر گذراند، برجای آهویی که نذر کرده بود، گوسفندی قربانی کند یا بتِ برساخته از خرما و آرد را در هنگام تنگدستی از هضم‌رابع بگذراند! رابطه او با بتهای متعددی که می‌پرستید، یک رابطه دو جانبه و متقابل بود. گاه که مراد نمی‌گرفت، بر بتان سنگ و ناسزا می‌بارید و ساختگی بودنشان را یادآور می‌شد؛ و آن‌وقت که کامروا می‌گشت، سخاوتمندانه هدایایی نثار آنان می‌کرد. تنها چیزی که می‌توان گفت بدوی به آن اعتقاد واقعی داشت، یکی اجنّه بود که همه کاری را به‌دست آنان ممکن می‌دانست و دیگری قضا و قدر که از آن به «منیّه و منّون» تعبیر می‌کرد.[18](46)

این‌گونه، جبر و جبرگرایی در میان تازیانی که بعدها به اسلام گرویدند ، ریشه به دشواریهای زیستی در شبه‌جزیره می‌رساند و نتیجه گریزناپذیرِ آن بود. از همین رو، از میانِ آنان، کسانی بودند که چون مرتکبِ زشتکاریهایی می‌شدند، عذر به جبر و خواستِ خدا می‌آوردند و باز از همین روست که گفته‌اند آیه 28 از سوره اعراف در سرزنشِ همین کردارِ ایشان نازل شده است.

باری، با اسلام، عرب از نو متولد گشت و هویتی بی‌سابقه یافت. روشن است که انقلابی که اسلام در احوال عرب پدیدار می‌ساخت با نگرشهای جبرگرایانه کهن سازگاری نداشت: جبرگرایی فی حد ذاته در پی حفظ وضع موجود است و این با دیگرگونی و اصلاح، جور در نمی‌آید. در نتیجه، پر بیراه نیست اگر بگوییم تا آن هنگام که خودکامگی در نظم حکومتی عرب پدیدار نشده بود، اندیشه‌های جبرگرایانه نمی‌توانست مورد پذیرشِ مسلمانانِ آرمانگرا قرار گیرد. یعنی از اساس، بحث بر سَرِ این که انسان مجبور است یا مختار، محلی از اِعراب نداشت. از همین‌روست که می‌بینیم چنین مجادلاتِ کلامی‌ای در عصر خلفای راشدین و نیز صحابه نخستین، رواجی نداشت و تنها از هنگام استیلای بنی‌امیه بر ارکان حکومت بود که به تدریج، دولتِ غاصب برای توجیه خود، مروج اندیشه‌های جبری گشت که البته در مقابل واکنشهایی را برانگیخت.

این‌گونه، کسانی که روایت قدریّه را "به یاد" آوردند، همانها بودند که می‌خواستند جبرگرایی را بکوبند و از همین‌ رو واژه قدریّه را در معنای اصیل خود و در همترازی با صفاتِ جبری مجوسی که از نزدیک ایشان را می‌شناختند، به کار بستند. اینان دیده بودند که مجوس در هنگام یورشهای پیاپی مسلمانان، شکستهای خود را به ناگزیریهای فرجامِ هزاره و بخت و تقدیر نسبت می‌دادند و در عین حال، در کاربردِ واژه مجوس طعن و ضربی حس می‌کردند که نیک به کارِ لگدمال‌کردنِ مخالفانشان می‌آمد.

اما دستگاه قدرتمند تبلیغاتی بنی‌امیه در "تعکیس" ید طولایی داشت: نه روزگاری توانسته بودند مردم را به تارک الصلاة بودنِ علی (علیه السّلام) باورمند کنند؟ چنین بود که هم پیشوایانِ اختیارگرایان - چون معبد الجهنی (م 80 ق) و غیلان دمشقی (م 125ق) - را از دم تیغ گذراندند و هم صفت قدری را به خود ایشان و پیروانشان نسبت دادند.

    پی نوشت:
  • [1]. ترجمه ماهیار نوابی از یادگار بزرگمهر، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، سال یازدهم، شماره سوم، ص 313.
  • [2]. بنا بر پاره‌ای نشانه‌ها، نسخه نخستینِ این کتاب باید در زمان خسروانوشه‌روان نوشته شده باشد؛ اما آنچه اکنون در دست است، احتمالاً در فاصله میان قرن یازدهم و چهاردهم میلادی پدید آمده است. از این‌رو می‌توان اندیشید که برخی از نشانه‌هایی که در این کتاب آمده و با یورش تازیان به ایران‌زمین تطبیق دارد، بعدها به اصل کتاب افزوده شده‌اند. با این وصف، مایه‌های کهن در زندوهومن‌یسن فراوان است و به همین دلیل این کتاب سند ارزشمندی برای کاوش در اندیشه‌های هزاره‌گرایی ایرانیان باستان است.
  • [3]. سیاست‌نامه، ص 244 - 245.
  • [4]. اصول الکافی، ج 1، ص 211.
  • [5]. شرح نهج‌البلاغه، ج 5، ص 160.
  • [6]. بحارالانوار، ج 17، ص 221.
  • [7]. الفصل فی الملل و الاهواء، ابن حزم، ص 27.
  • [8]. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ص 521؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، المزی، ص 6118؛ التاریخ الکبیر، البخاری، ص 1436. برخی منابع از او با نام الولید بن روزان یاد کرده‌اند که باید اشتباه در کتابت باشد. از جمله، ر.ک: المحلی، ابن حزم، ص 205. ابن حجر العسقلانی در لسان‌المیزان (ص 420) و الزبیدی در تاج العروس (ص 4206) درباره اَشکال مختلفِ ضبط این نام بحث کرده‌اند.
  • [9]. الاکمال، ابن ماکولا، ص 384.
  • [10]. الاکمال، ابن ماکولا، ص 647
  • [11]. بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن‌العدیم، ص 5.
  • [12]. غایة النهایة فی طبقات القراء، ابن الجزری، ص 529.
  • [13]. غایة النهایة فی طبقات القراء، ابن الجزری، ص 522.
  • [14]. تذکرة الحفاظ، الذهبی، ص 643.
  • [15]. مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر، ص 4575.
  • [16]. الانساب، السمعانی، ص 992: «الزروانی» بضم الزای و سکون الراء و الواو المفتوحه بعدها الالف و فی اخرها النون هذه النسبه الی زروان و هو اسم لجد ابی بکر حمد بن ابراهیم بن زروان الانطاکی الزروانی من اهل انطاکیه یروی عن الحسین اسحاق روی عنه محمد بن احمد بن جمیع الغسانی و حدث عنه فی معجم شیوخه.»
  • [17]. نام زُروان المدائنی (= گاه زُرقان المدائنی) در شمار راویان احادیث شیعی عهد امام‌رضا(ع) آمده‌است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 533 ؛بحارالانوار، ج 14، ص‌74.
  • [18]. برای آگاهی بیشتر از وضع دیانت بدویان شبه جزیره عربستان، ر.ک: تاریخ ایران بعد از اسلام، ص‌216 - 220.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
Powered by TayaCMS