نویسنده: محسن شریف زاده
چه کسانی از مرگ میترسند؟
مرگ، نامی آشنا برای زندگی است؛ چرا که زندگی با مرگ معنا میشود. هراس ازمرگ، هراس از ماهیت مرگ است. این که مرگ به معنای نیستی و نابودی در صحنه زندگی دنیوی است، بسیاری را به وحشت میافکند. اما پرسش این است که آیا واقعاً حقیقت مرگ نیستی و نابودی است؟ یا این که این تصور، تصویری نادرست از آن میباشد و مرگ تنها انتقال از مرحلهای به مرحله ای دیگر همانند دگردیسی در برخی از جانورانی چون پروانه است؟
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با نگاهی به آموزههای وحیانی قرآن، حقیقت مرگ را تبیین کرده و چرایی، چگونگی و آثار و عوامل آن را روشن نماید.
از هراس از مرگ تا آرزوی آن
نگاه بشر به پدیدههایی چون مرگ مبتنی بر بینش و نگرش هر کسی است. شناخت آدمی و باورهایش، خاستگاه زاویه دید هر کسی به آن را شکل میبخشد. از این رو تفاوتهای فاحشی میان تبیین، توصیف، تحلیل و توصیه هر کسی نسبت به این پدیده وجود دارد.
برخی مرگ را چنان هراس انگیز میدانند که تفکر و تدبر در این باره، آنان را به وحشت بلکه به هلاکت میافکند و در دام پوچی و افسردگی و در نهایت خودکشی میافتند. اینان حتی گذر از قبرستان یا کنار مرده ای را هراس انگیز میدانند و دیدن و یادآوری آن را یادآوری پوچی و بی معنایی دنیا برمی شمارند که شادی و فرح دو روزه شان را از میان میبرد و نمی گذارد تا در مستی و خواب ندانستن و جهل بمانند و گمان کنند تا همیشه زندگی است.
بسیاری از مادیگرایان این گونه به دنیا مینگرند؛ چرا که چیزی جز همین دنیای مادی و محسوس را باور ندارند و بر این گمان هستند که هر چیزی جز آن چه به حس میآید، امری بی معنا و پوچ و خرافه است. این گونه است که زندگی را همین دنیا میدانند و مرگ رانیستی و نابودی میشمارند.
در مقابل، برخی دیگر، مرگ را یکی از آفریدههای الهی محسوب میکنند و آن را همانند زندگی و حیات، آفریده ای به دست خداوند میدانند. (ملک، آیه 2) اینان تصویری دیگر از حقیقت مرگ دارند و آن را نه تنها نابودی زندگی نمیدانند، بلکه به معنای انتقال از نوع زندگی به نوعی دیگر میدانند. به این معنا که انسان موجودی مرکب از روح و بدن است. این جان و تن در جهان مادی، چنان ترکیب یافته است که گویی دوگانگی در میان آنها نیست؛ اما در حقیقت تن و بدن تنها کالبدی برای روح و جان است و وقتی روح آدمی به کمال شایسته و بایسته خود برسد از این کالبد بیرون میآید همانند کرم پروانه که از پیله خود بیرون میآید و پروانهای زیبا میشود و جلوه دیگری از زندگی را تجربه میکند.
بنابراین، حقیقت مرگ در نظر ایشان، جدا شدن روح از بدن است (انعام، آیه 93؛ و سجده، آیه 11؛ و زمر، آیه 42؛ و غافر، آیه 77) این جدایی همانند جدایی روح از تن هنگام خواب است که بارها انسان آن را تجربه میکند. (زمر، آیه 42 و نیز انعام، آیه 60)
از نظر این عده، مرگ و فانی شدن از دنیا و همچنین عالم برزخ و مانند آن، از نعمتهای خداوندی برای انسان و جنیان است (الرحمن، آیات 26 و 28) و آن چه به عنوان مصیبت و اصابت مرگ به آدمی در دنیا از آن یاد میشود، گامی برای پیوستن به خدا و دست یابی به حق و کمال حقیقت است. (بقره، آیات 155 و 156)
از نظر ایشان، مرگ مطلوب، مرگ اختیاری است که شخص خود را تسلیم خدا میکند و فانی در او میشود. (بقره، آیه 132 و اعراف، آیه 126 و یوسف، آیه 101 و آیات دیگر)
آنان چون حقیقت مرگ را انتقال جان و روح از مرحله ای به مرحله دیگر میدانند و به تداوم حیات روح انسانی پس از مرگ ایمان دارند (انبیاء، آیه 35 و عنکبوت، آیه 57) و آن را مسیر بازگشت به خداوند، این حقیقت مطلق، میشمارند (قصص، آیه88 و عنکبوت، آیه57 و قیامت؛ آیات 28 تا 30) لذا آرزوی مرگ دارند و در انتظار آن لحظه شماری میکنند؛ چون ایشان اولیای الهی هستند که متاله (خدایی) شده و ربانی گشته اند. (جمعه، آیات 6 و 7) این در حالی است که مدعیان دروغین ایمان به حقیقت مرگ و رستگاری در فنای الهی، آرزوی مرگ نمی کنند و خواهان عمر هزار ساله هستند. (جمعه، آیه6 و نیز بقره، آیات 94 و 95) البته در میان این دو دسته از انسانها، انسانهای دیگری نیز هستند که ترس و هراس ایشان از مرگ نه به سبب مادی بودن آنان است، بلکه خوف ایشان از سرانجام و فرجام خویش پس از مرگ است. اینان به جهان و سرای دیگر باور دارند و مرگ را انتقال از جهان مادی به جهانی دیگر میشمارند و مردن را به معنای باطل شدن قوت حیوانی و قدرت غریزی و از جان مادی و گیتی رفتن میدانند (لغت نامه، ج12، ص 18281) ولی به علل دیگر از مرگ در هراس هستند.
از این جمله افراد میتوان به برخی از یهودیان اشاره کرد که به آخرت و بقای پس از مرگ ایمان دارند، ولی به دنیا نیز دلبسته شده اند و نمی توانند از آن دل بکنند. از این رو چنان به دنیا و مادیات آن دل بسته اند که گویی آخرتی نیست و آرزوی بقای هزار ساله در دنیا را دارند (جمعه، آیه6 و نیز بقره، آیات 94 و 95) و براساس همین تفکر و دلبستگی به دنیاست که از جهاد در راه خدا و شهادت میگریزند (بقره، آیه 243 و تفسیر التحریر و التنویر، ج2، جزء2 ص478) از دیگر گروه ها که از مرگ هراسان هستند، منافقان هستند که از بی ایمانی به حقیقت مرگ میتوان ترس را در چهره هایشان در میدانهای جهاد و شهادت دید (بقره، آیات 8 و 17 و 19 و احزاب، آیات 12 تا 19)
بیمار دلان نیز چنین حالتی دارند. اینان با آن که اهل اسلام و ایمان میباشند ولی گناه و فسق و فجور، آنان را بیمناک گردانیده و از حضور در میادین جهاد و شهادت هراسناک هستند. (محمد، آیه 20)
فلسفه و هدف مرگ
چنان که از مطالب گذشته برمی آید، حقیقت مرگ، نیستی و نابودی نیست، بلکه نوعی دگردیسی است که همراه با از دست دادن چیزی و به دست آوردن چیز دیگر است؛ به گونه ای که امکان جمع میان آنها نیست. به این معنا که دست یابی انسان به حالت دوم تنها با از دست دادن حالت نخست امکان پذیر است.
از نظر خداوند، مرگ و زندگی، آفریدههای الهی است. بنابراین همان گونه که حیات و زندگی، نعمتی است، مرگ نیز نعمتی الهی است که به جن و انس ارزانی شده است. (الرحمن، آیات 26 و 28) درحالی که انسان نسبت به هر دو نعمت بزرگ الهی کفران و ناسپاسی درپیش میگیرد و حق مطلب را چنان که شایسته و بایسته است، ادا نمی کند. (نیز، حج، آیه 66)
مرگ هرچند که در ظاهر، مصیبتی سخت و دشوار است (بقره، آیات 155 و 156؛ و نیز مائده، آیه 106) اما نمی توان از نقش آن در کمال یابی انسان در ابعاد گوناگون غافل شد. مرگ افزون براین که زمینه انتقال آدمی از نشئهای به نشئه ای دیگر است، آزمون سخت و دشوار برای آدمی نیز میباشد. (ملک، آیه 2 و اعراف، آیه 155)
از آن جایی که پوست انداختن بشر از طریق مرگ انجام میگیرد، سکرات مرگ برای بسیاری از انسانها سخت و دشوار است، علت آن هم این است که بسیاری از مردم در زمان پیله بودن در دنیا، تلاشی برای پروانه شدن به خرج نمی دهند و زمانی که اجل و مهلت معین آنان فرا میرسد، (آل عمران، آیه 145 و انعام، آیه2 و اعراف، آیه 34 و آیات دیگر) در یک حالت نیمه کامل و تمام میبایست از پیله و رحم دنیا بیرون آیند و این نارس بودن است که مرگ را بر آنان دشوار و سخت میکند و جانشان را به لبشان میرساند. (ق، آیه 19) اینان زمانی که با مرگ مواجه میشوند، حقیقت ساخته شده خود را میبینند و آتش بر افروخته از ظلم را در جانشان مییابند (عبس، آیات 6 و 7)؛ چرا که ظلم و استکبار ورزی آنان شرایط انتقال را سخت و دشوار میکند و اجازه نمی دهد تا پوست اندازی از کالبد تن به سادگی انجام شود. (انعام، آیه 93) از این جهت است که با وحشت با مرگ مواجه میشوند. (انفال، آیه 6 و احزاب، آیه 19و محمد، آیه 20)
اینان در هنگام مرگ، سازه خود ساخته خود را میبینند و از این که با ایمان و کارهای نیک، خود را به درستی برای مرحله بعد آماده نکرده اند، حسرت و ندامت میخورند (مومنون، آیات 99 و 100) ولی این حسرت و پشیمانی دیگر سودی به حالشان ندارد، (همان) چرا که دیگر راه بازگشتی به دنیا و جبران مافات نیست. (همان و نیز منافقون، آیات 10 و 11)
اما کسانی که در رحم دنیا و پیله آن، با شناخت و یافتن صفات الهی و اسمای سرشته در ذات، خود را به فعلیت میرسانند و به عبارت دیگر خودسازی میکنند و به اعمال صالح میپردازند، نه تنها سکرات مرگ برای آنان دشوار نیست، بلکه هر دم در انتظار آن هستند که از این رحم دنیایی بیرون آیند و عوالم دیگر را به سرعت بپیمایند و به حقیقت مطلق و سرچشمه حیات برسند.
خداوند در آیاتی از جمله آیه 93 سوره انعام، افترا و تهمت بر خداوند را سبب سختی و دشواری جان کندن ستمگران میداند و این گونه مرگ را عبرت دیگران برمی شمارد تا شرایط را برای مرگ آسان برای خود با ایمان آوری و فعلیت بخشی به اسمای الهی در ذات خود، فراهم آورند.
به هرحال هر نفسی که در کالبدی قرار میگیرد، میبایست تجربه مرگ را بچشد و از نفس بودن به روح مجرد شدن بگذرد (آل عمران، آیه 185 و انبیاء، آیه 35 و عنکبوت، آیه 57) تا این گونه خود را برای جهانی دیگر آماده کند.
خداوند در آیاتی از جمله 28سوره بقره و نیز 185 سوره اعراف، به فلسفه ای دیگر از مرگ انسان توجه میدهد. در این آیه بیان شده که توجه آدمی به مرگ و احتمال پایان آن، زمینه ساز ایمان به خدای یگانه و قرآن به عنوان راهنمای زندگی و مرگ میشود.
از نظر قرآن، توجه به مرگ و حیات و قدرت خداوند در میراندن انسان و نیز حتمیت مرگ و عدم امکان فرار از آن علی رغم پنهان شدن در کاخ و برج و بارو، زمینه ساز دوری از شرک و بت پرستی و درک ربوبیت مطلق خداوندی و وابستگی وجودی همه چیز به خداوند است. (نساء، آیه87 و روم، آیه40 و یونس، آیه104)
اصولاً تفکر در پدیده ای چون مرگ و زندگی و جریان مستمر آن در زندگی دنیوی (بقره، آیه164 و نحل، آیه65) خود یکی از مهمترین راههای خداشناسی (طه، آیه128 و زمرف آیه42) و بازگشت به مسیر درست آفرینش و فلسفه آن است.
خداوند درباره آثار چنین تفکری در زندگی بشر به اموری چون ایمان به خدا، معارف حق و قرآن و آخرت (اعراف، آیات 184 و 185)، توجه به توحید در عبادت و پرهیز از شرک (بقره، آیه28 و انعام، آیه95) اجتناب از نفاق در ایمان (محمد، آیات 25تا 27)، شناخت پروردگاری و ربوبیت خداوندی بر هستی (انعام، آیه2)، رهایی از کفر (محمد، آیات 25 تا 27) و انجام کارهای نیک و خوب از جمله انفاق و ایثار و مانند آن اشاره میکند. (منافقون، آیه10)
مرگ اختیاری
در برخی از اصطلاحات عرفانی از مرگ اختیاری سخن به میان آمده است. داستانهای بسیاری نیز درباره مرگ اختیاری بیان شده که از آن جمله داستان درویشی است که به عطار نیشابوری معترض میشود و او را از عواقب رفتار و کارش برحذر میدارد. عطار به او میگوید مرگ تو چون است؟ درویش، سر به بالین میگذارد و میگوید این گونه است و میمیرد.
اما این پرسش مطرح است که آیا ما واقعاً چیزی به نام مرگ اختیاری داریم؟ از آیه 145 سوره آل عمران برمی آید که انسانها فاقد اختیار مرگ خود هستند و این خداوند است که تنها اختیاردار مرگ موجودات و جانداران از جمله انسان هاست. (بقره، آیه258 و آل عمران، آیه154 و نساء، آیه78 و آیات بسیار دیگر)
با آنکه مرگ موجودات زنده از جمله انسان تنها به فرمان تکوینی خداوند است (غافر، آیه68 و بقره، آیه243 و آیات دیگر) و این معنا در قرآن و دیگر آموزههای دیگر کتب آسمانی نیز آمده است (نجم، آیات36 تا 44) که مرگ هر انسانی دارای زمان معین و معلوم در نزد خداست (آل عمران، آیه145 و انعام، آیه2 و آیات دیگر) و خداوند این زمان را میداند و آن را بی هیچ گونه تاخیری اجرا میکند. (منافقون، آیات10 و 11) اما نمی توان از این معنا نیز غفلت ورزید که در همان آیات از جمله آیه 145 سوره آل عمران سخن از اذن الله است. همین مفهوم اذن الله این امکان را میدهد تا از احتمال وجود مرگ اختیاری نیز سخن به میان آوریم.
در آیات قرآنی بارها از اموری سخن گفته شده که از اختصاصات خداوند است، اما او خود به اذن خویش آن را به دیگران نیز داده است. از جمله این امور میتوان به آگاهی از غیب اشاره کرد. خداوند در آیاتی چند علم غیب را مخصوص به ذات باری تعالی بیان میکند؛ مثلامی فرماید: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو؛ و کلید خزائن غیب نزد خداست کسی جز او به آن آگاه نیست. یا میفرماید: قل لایعلم من فی السماوات والارض الغیب الاالله؛ (ای رسول ما) بگو که در همه آسمان ها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست؛ (انعام، آیه 59) و پیامبر(ص) نیز این معنا را تایید کرده و میفرماید: ولو کنت اعلم الغیب لاستکترت من الخیر؛ و اگر من از غیب (جز آن چه به وحی میدانم) آگاه بودم بر خیر خود همیشه میافزودم. (اعراف، آیه 188) این آیات بیانگر این مطلب است که علم غیب مخصوص به خداوند متعال است.
اما در مقابل، در آیاتی دیگر میفرماید: ولایحیطون بشیء من علمه الابما شاء؛ خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتواند کرد مگر به آن چه او خواهد؛ بلکه این علم غیب را به برخی از پیامبران داده است که در آیات قرآنی درباره علم غیب دانستن حضرت عیسی(ع) میفرماید: به شما از غیب خبر میدهم که در خانه هاتان چه میخورید و چه ذخیره میکنید.
یا میفرماید: عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الامن ارتضی من رسول؛ او دانای غیب است. غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی سازد، مگر بر آن پیامبری که از او خشنود باشد. (جن، آیات 26 و 27)
همچنین خلقت و زنده کردن مردگان و مانند آن از اختصاصات خداوندی است، ولی حضرت عیسی(ع) به اذن الهی از این قدرت خالقیت برخوردار است و میفرماید: انی قدجئتکم بایه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم؛ نشانه ای از طرف پرودگار شما، برایتان آورده ام. از گل، چیزی به شکل پرنده میسازم، سپس در آن میدمم و به فرمان خدا، پرنده ای میگردد. به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان به برص ]پیسی[ را بهبودی میبخشم. مردگان را به اذن خدا زنده میکنم. از آنچه میخورید و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم. (آل عمران، آیه 94)
در این آیات، آن چه نفی شده، استقلال انسان در این امور است، اما اگر با اذن الهی باشد، هرامری شدنی است؛ چرا که انسان با متاله (ربانی) شدن، در مقام خلافت الهی قرار میگیرد و این همان اذنی است که به بشر داده میشود میتواند مظهریت در ربوبیت پیدا کند. پس داشتن اموری چون احیای مردگان و خلقت و یا مرگ اختیاری به اذن الهی برای متالهان و ربانیون امری عادی است.
مرگ اختیاری از نوعی دیگر
البته در روایت آمده است: موتوا قبل ان تموتوا (بحار/69/95) بمیرید پیش از آنکه با مرگ طبیعی بمیرید.
در این حدیث از نوعی مرگ نام برده شده که انسان آگاهانه آن را انتخاب میکند و خود را برای حضور در محضر لقای حق آماده میسازد. مراد از چنین مرگی، تلاش برای کامل شدن و خودسازی و در اختیار گرفتن زمام نفس اماره است تا انسان با رسیدن به مرحله تاله و خدایی شدن، قابلیت درک فیض حضور رب را در جهان دیگر بیابد و به هنگام فرا رسیدن اجل، به آسانی از پل مرگ عبور کرده و بتواند حیاتی نورانی را تجربه کند. بزرگان معرفت و عرفان راه رسیدن به چنین مرگ اختیاری را مخالفت با هرگونه هواها و هوسهای نفسانی و عمل بر طبق آموزههای وحیانی و معارف اهل بیت(ع) دانستهاند.
بدن پس از مرگ
بدن انسان پس از مرگ، به خاک تبدیل میشود (مومنون، آیات 53 و 28 و صافات، آیات 61 و 35). بنابراین پوسیدن گوشت و استخوان پس از مرگ (اسراء، آیات 92 و 89) امری طبیعی است. برای این که این فرآیند به درستی انجام شود و آسیب جسمی به دیگران و روحی به خانواده متوفی زده نشود و حرمت مرده نیز حفظ شود و عورت و جسدش آشکار نشود، لازم و پسندیده است تا این بدن از دید مردم دفن شود و در خاک نهان گردد (مائده، آیه 13)
این بدن در هنگام قرار گرفتن در زمین متلاشی شده و از میان میرود و پوست و گوشت به خاک تبدیل میگردد؛ چون عنصر تشکیل دهنده آن خاک است و به سادگی به خاک باز میگردد. (ق، آیه 4 و آیات دیگر)
ادامه حیات نفس پس از مرگ
چنان که گفته شد، انسان مرکب از بدن و نفس است. نفس، همان روح دمیده در کالبد و تن آدمی است. این نفس در فرآیند حضور در تن به کمال خود رسیده و امکان تجرد از کالبد مادی و جسد زمینی را دارا میشود. پس از مرگ، نفس به شکل نوعی مجرد درمی آید و او را قابل حضور در عالم برزخ میسازد. این گونه است که حیات انسان پس از مرگ در کالبد برزخی ادامه مییابد (انبیاء، آیه 53 و آیات دیگر)
نفس زمانی بس کوتاه یا بلند در عالم برزخ میماند تا این که مرگ دیگری او را در عالم برزخ دربرمی گیرد تا او را به کمال دیگری برساند. (غافر، آیه 11 و مجمع البیان، جد7 و 8، ص 408 و المیزان، ج71، ص 313 و صافی، ج6، ص 592)
البته این مرگ دوباره، در عالم برزخ، برای تودههای مردم است؛ چرا که مخلصان متقی براساس آیاتی چون آیات 15 و 65 سوره دخان تنها یک بار میمیرند که همان مرگ از دنیاست؛ چرا که ایشان با مرگ خود چنان به کمال رسیده اند که عالم برزخ را طی الزمان کرده و از آن عبور میکنند و دیگر نیازی به بودن و مرگ در آن سرا برای آنان نیست. (صافات، آیات، 40 و 43 و 58و 59)
کسانی که به بهشت درمی آیند و به کمال خود میرسند، آنان نیز پس از ورود به بهشت، مرگی را تجربه نخواهند کرد. (صافات، آیات، 40 و 34 و 85 و 95 و دخان، آیات 15 تا 65) اما کسانی که به دوزخ درمی آیند در حالتی بین زندگی و مرگ قرار میگیرند(ابراهیم، آیات 51 و 71 و طه، آیه 47) این حالت هر چند که مرگ کامل نیست، زندگی کامل هم نیست و اسباب این نوع زندگی در دوزخ برای آنان همواره فراهم است و زندگی و مرگ سخت و شدیدی را تجربه میکنند. (همان)
بنابراین، آنان هیچ مرگ و میری ندارند، ولی هیچ حیات و زندگی کاملی را نیز تجربه نخواهند کرد. (همان و اعلی، آیات 21 و 31)
سخن از مرگ و مسایل آن در آموزههای قرآنی بسیار آمده است، ولی از آن جایی که بیان همه ابعاد و مسایل آن در این مطلب شدنی نیست، به همین مقدار بسنده میشود. امید که با درس گرفتن از همین آیات، وضعیت آینده خود را ترسیم کرده و از مرگ به عنوان دروازه ای به جهان دیگر بنگریم. و از این زندگی مادی محدود، توشه ای متناسب با ابدیت برای خود فراهم کنیم و خود را برای زندگی ابدی بسازیم.