نویسنده: حضرت آیتالله جوادی آملی
نمونههایی از حکمت عملی در نهجالبلاغه را مرور میکنیم و در این راستا به شرح نامه امیرمؤمنان به امام مجتبی(ع) یا ابن حنفیه میپردازیم که پیرامون تهذیب نفس و پرورش روح است.
- امیرمؤمنان علی(ع) در صدر این نامه چنین نوشته است: از پدری که در آستانه مرگ است و ...، به فرزندی آرزومند...، و تو پاره تن منی، بلکه تمام جان منی، اگر خیر یا آسیبی به تو برسد، گویا به من رسیده، و اگر مرگ به سراغ تو آید، مانند این است که من در آستانه افول و مرگ باشم... آنچه را در مکتب حق و از تجارب گذشته اندوختهام، برای تو نوشتم تا پشتیبان تو باشد، تو این وصیت تعلیمی و تربیتی مرا بپذیر، خواه من در کنارت باشم یا وفات کنم.
سفارش به تقوا
علی(ع) در شروع بیانات خود میفرماید: من تو را به تقوای خدا دعوت میکنم، "فإنی أوصیک بتقویالله ای بنی و لزوم أمره"، تقوا نوری است که کلید هر کار سنگین و محکم و ذخیره قیامت است و انسان را از بردگی رذایل رها میسازد و از هر هلاکتی حفظ میکند، "فان تقوی الله مفتاح سداد و ذخیره معاد وعتق من کل ملکه و نجاه من کل هلکه"
حکمت حیات قلب است و انسانی که میکوشد آزاد بشود، باید بداند که آزادی او در چیست. حضرت علی(ع) در این باره میفرماید: ای مردم بدانید کسی که با شنیدن تهمت ناروا و سب و لعن برنجد و رسالت مهم خود را رها سازد و گوشهگیری کند، عاقل نیست، و آن کس که از ستایش جاهلان خوشحال میشود، حکیم نیست، او بنده ستایش و کرنش است، "أیهاالناس إعلموأنه لیس بعاقل من انزعج من قول الزور فیه و لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه"
اگر انسان وارسته بود و تقوا داشت، در برابر گناه خود را حفظ کرد و در برابر خلاف فرمان حق از خود خویشتنداری نشان داد، از سلطه هر مالکی آزاد میشود، هیچ چیز نمیتواند مالک او شود، نه مال، نه مقام و جاه و نه ستایش یا اعتراض بیمورد دیگران، چون ترس از خدا، خویشتنداری، توانایی حفظ خود در برابر بدیها و ترک وظیفه کلید هر کار سنگین و محکم و ذخیره قیامت است و انسان را از سلطه هر مالکی میرهاند و از هر هلاکتی نجات میدهد.
انسان متقی مملوک هیچ کس نیست، نه مقام او را مسرور میکند ، و نه وقتی که از آن مقام عزل شد، غمگین میشود، (لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتیکم)
انسان با تقوا خود را از هر پرتگاهی میرهاند و از هر لغزشگاهی در امان است،از سقوط مصون است و از بردگی محفوظ.
متقی میتواند از مهلکه فرار کرده، به مقصد برسد و میتواند در پرتو تقوا به آن چه مرغوب است، دست یابد، "بها ینجح الطالب و ینجو الهارب و تنال الرغائب"
انسان با تقوا حسابگر خویش است، چنان که علی(ع) میفرماید: "عبادالله زنوا انفسکم من قبل أن توزنوا و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا" بندگان خدا پیش از آن که شما را توزین کنند، خود را وزن کنید و پیش از آن که روز محاسبه فرا رسد، حسابگر خود باشید. آیا روح ملکوتی خود را فروختید یا خریدید و آیا در این داد و ستد سود بردید یا زیان؟
وزن در قیامت
قرآن در بیان ترازوی روز قیامت میفرماید:" والوزن یومئذ الحق"در قیامت انسانها و اعمال آنها رابا حق وزن میکنند. پس در قیامت وزن "حق" است و "موزون" جان و عمل انسان خواهد بود، چون در توزین و سنجش، هم وزن لازم است و هم موزون. اگر جان و عمل از حق بهرهمند بود، سنگین میشود، و گرنه سبک است. آنان که میزانی سنگین دارند، اهل نجات هستند، و سبک میزانها اهل عذابند.
علی(ع) میفرماید: قبل از آن که شما را با حق بسنجند، خود را با آن توزین کنید، ببینید سبک هستید یا سنگین؟ کارتان به روال حق است یا نه؟ از حق شروع شده و برای حق است یا نه؟ انسان میتواند تبهکاریهایش را برای دیگران توجیه کند، ولی نمیتواند برای خود توجیه کند، (بلالانسان علی نفسه بصیره* و لو ألقی معاذیره) بلکه انسان بر نفس خویش بیناست، هر چند عذر تراشی میکند.
"تای" کلمه (بصیره) برای مبالغه است نه تأنیث، یعنی خیلی بینا، مانند "تای" "علامه" که یعنی خیلی دانشمند. ممکن است انسان خود را از دیگران مستور کند و روی تبهکاریهای خود پرده توجیه بکشد، ولی در پیشگاه جانش میداند چه کرده و چه میکند، گرچه عذر تراشی کند.
اگر خود را با حق سنجیدی و سنگین بودی شکرگزار خداباش و آن راه را ادامه بده و اگر سبک بودی، توبه و استغفار کن، با حق مأنوس شو، سنگین شو و راه حق را ادامه بده.
آباد کردن دل
امام علی(ع) میفرماید: توصیه میکنم که خلب خود را با یاد خدا آباد کنی، "و عماره قلبک بذکره".
ذکر حق بر لب و یاد او در دل، موجب حیات دل است، یاد حق آب زندگانی است و جانی که به یاد حق زنده است، آباد است و همیشه میوه میدهد، (تؤتی أکلها کل حین)
جانی که از یاد خدا غافل است، مخروب و ویران است، جان ویران هرگز بار نمیدهد، انسان غافل در حال غفلت یا برده شهوت خواهد شد یا بنده غضب و کینه و انتقام، و سرانجام در پرتگاه حیوانیت سقوط میکند.
چنگ زدن به ریسمان الهی
علی(ع) میفرماید: به ریسمان الهی بیاویز، "والاعتصام بحبله" "حبل" ریسمانی است که یک طرف آن به جایی بسته شده و طرف دیگر آن در دست کسی باشد که نیازمند به آویزه است تا با چنگ زدن به آن بالا برود.
قرآن حبل خداست و درجاتی که دارد، علمی که به انسان میآموزد، و راههای عملی که فراسوی انسان قرار میدهد، طنابی است که یک سوی آن به دست خداست و سوی دیگرش به دست مردم. بشر با هر درجهای از درجات قرآن انس بگیرد و بر اساس آن بفهمد و به حکم آن عمل کند، به این ریسمان چنگ زده و به همان میزان بالا آمده است، پس علم و عمل تار و پود این ریسمان است که انسان را به مرحله عقل میرساند.