كلمات كليدي : دگرگوني، فرهنگ، جامعه، فرهنگ پذيري، شوك فرهنگي، نوآوري، اشاعه
نویسنده : روح الله رضواني
فرهنگ را میتوان بهعنوان مجموعه ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد؛[1] که هسته اصلی آن شامل عقاید سنتی و بهخصوص ارزشهای وابسته به آن است.[2] فرهنگ، مجموعه دستاوردهای مادی و غیر مادی بشر در طول حیات اجتماعی خویش است.
مطالعات نشان میدهد که در تمام ادوار زندگی اجتماعی بشر هیچ قوم و ملتی یافت نشده، که فرهنگ آنها ثابت و استوار مانده باشد؛ بلکه فرهنگ آنها، هرچند روند تغییر در میان اقوام و گروهها مساوی نبوده و از شدت و ضعفهایی برخوردار بوده، تغییر نموده است. در زندگی ابتدایی و سادهای که بشر داشته است، جریان تغییر در فرهنگ بسیار کند و آرام صورت میگرفته؛ زیرا زمینههای تغییر سریع وجود نداشته است.[3]
در قرن هجدهم و نوزدهم، پس از صنعتیشدن جوامع مدرن غربی، تحولات زیادی در جهان پدید آمد؛ که از جمله آنها، دستیابی بشر به وسایل ارتباط جمعی بود. وسایل ارتباط جمعی، زمینه تبادل فرهنگی میان جوامع را به سادگی امکانپذیر نمود. تکنولوژی مدرن، فرهنگ ویژه خود را بههمراه داشت؛ که بهطور گسترده وارد کشورهای توسعهنیافته شده و تغییر و تحولات فرهنگی متعددی را در میان افراد و گروههای اجتماعی پدید میآورد.[4]
زمینهها و عوامل دگرگونی فرهنگی
دگرگونی فرهنگی می تواند به عوامل مختلفی وابسته باشد؛ که چندی از آنها را از نظر میگذرانیم:
1) اشاعه(Diffusion)؛ اشاعه، عاملی است که براساس ورود یک عامل، از فرهنگی به فرهنگ دیگر منتقل میگردد. درگذشته، آهنگ تغییرات بسیار کند بود؛ ولی امروزه اینطور نیست و روند تغییرات بسیار سریع است. بهطور متوسط، هر ۵ سال در علوم و دانش نیز، تغییراتی انجام میگیرد؛ به همین جهت امکان انطباق با جریانات ممکن نیست.[5]
2) جمعیت(population)؛ افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه، در اثر حوادثی چون طوفان، زلزله، سیل، جنگ و ... باعث دگرگونی فرهنگی در آن جامعه میشود که بهسادگی قابل مشاهده است.
3) مهاجرت(Immigration)؛ مهاجرتهای گروهی به مکانهای جدید و تغییر محیط جغرافیایی و... موجب میشود، کمتر مورد کنترل اجتماعی قرار گیرند؛ لذا بزهکاری در میان این گروه بروز بیشتری دارد و به دلیل اینکه فشار جمعی در شهرشان بر آنان بیشتر بوده؛ ولی در شهر مقصد کنترل عمومی اثر کمتری دارد؛ از کنترل عمومی هراسی ندارند. استعداد جرم در مهاجران بیشتر است و چون معمولا فقط از پلیس میترسند لذا باعث تغییر فرهنگی میگردند.
4) رژیمهای سیاسی؛ تغییر رژیمهای سیاسی یا سر کار آمدن آنها، میتواند در دگرگونی فرهنگی بسیار اثرگذار باشد؛ زیرا رهبران سیاسی، معمولاً دارای ایدئولوژیهای خاصیاند که میخواهند آن را در جامعه نهادینه کنند و از این طریق، بتوانند به اهداف خود نائل آیند.
5) شوک فرهنگی(Cultural shock)؛ این پدیده در جایی اتفاق میافتد که افراد احساس کنند، در محیط زندگیشان ناهمگونی بهوجود آمده که به آن ضربه یا شوک فرهنگی میگویند. هر قدر میان فرهنگی که انسان در آن زندگی میکند و فرهنگی که تازه وارد آن شده است، فاصله کمتر باشد، شوک کمتر است و بالعکس.
6) فرهنگپذیری(Acculturation)؛ فرهنگ محصول زندگی اجتماعی است. در بهوجود آمدن فرهنگ، یک نوع خلق جمعی وجود دارد. اگر پدیدهای مورد پذیرش جمعی واقع نشود، فرهنگ شکل نمیگیرد. فرآیند انتقال فرهنگ از جامعهای به جامعه دیگر را "جامعهپذیری یا فرهنگپذیری" میگویند؛ فرهنگها معمولاً باهم ارتباط و حالت جذب و دفع دارند. اگر دو فرهنگ بهگونهای باشند، که در میانشان توازن برقرار باشد تعامل فرهنگی در آنها وجود دارد؛[6] ولی گاهی اوقات یک فرهنگ حالت غلبه دارد و بهدلیل در اختیار داشتن رسانههای جمعی، فرهنگهای خرده دیگر را در مینوردد.
نقش نوآوری در دگرگونی فرهنگی
نوآوری یا خلاقیت آگاهانه که براساس نیازها بهوجود میآید، در دگرگونی فرهنگی نقشی اساسی دارد. نوآوری در صورتی بر دگرگونی فرهنگی مؤثر است که:
الف) پذیرش حداکثری باشد؛ نوجویی و نوآوری، زمانی میتواند در تغییر فرهنگ مؤثر باشد، که حداکثر افراد یک جامعه در نوآوری و پذیرش پدیدههای نوظهور، نقش داشته باشند؛ البته این انگیزه، بیشتر جنبه روانی دارد؛ زیرا افراد معمولاً تنوعطلب، ابداعگر و کنجکاو هستند.
ب) مقبولیت اجتماعی و عمومی باشد؛ نوآوریهایی که توسط قشر یا گروهی خاص در جامعه عرضه میشوند، در صورتی باعث دگرگونی فرهنگی میشود، که از مقبولیت اجتماعی و عمومی برخوردار باشند؛ هرچند دوستان و آشنایان افراد نوآور در پذیرش عوامل جدید سهم بیشتری دارند، چون معمولاً در مرحله اول این افراد میتوانند در قبول و رد پدیدههای نوظهور نقش داشته باشند. پذیرش دوستان، بستگی به نگرش و اندیشههای آنان دارد؛ اگر آنها دارای اندیشهای باز باشند، عوامل نوظهور را بسیار سریع میپذیرند، ولی اگر آنها افرادی باشند، که در یک محیط بسته رشد کرده باشند، به سادگی پدیدههای نو را نخواهند پذیرفت. این ویژگی شامل جامعه نیز میشود.
ج) طرد عناصر فرهنگی موجود؛ طبیعی است که در صورت پذیرش پدیده جدید فرهنگی، عناصر موجود فرهنگی مورد طرد واقع شده و به فراموشی سپرده میشوند و عناصر جدید، جای آنها را میگیرند؛ البته طـرد عناصر فرهنگی بهسادگی صورت نمیگیرد؛ بلکه باعث نزاعها و درگیریهایی میشود. این نزاعها در جوامع مختلف متفاوت است.[7]
د) مصرفگرایی فرهنگی؛ دگرگونی از فرهنگ تولید به مصرفگرایی؛ از جمله اهدافی است که سرمایهداران، در جهان سوم دنبال میکنند. این هدف برای دستیابی به برکناری رقبای اقتصادی است؛ لذا مردم جهان سوم، بهجای تولید، به روحیه مصرفگرایی روی میآورند. این روحیه به استعمارگرایی تغییر فرهنگی میانجامد.[8]