9 خرداد 1395, 9:22
ميگويند ياد خدا آرامشبخش قلبهاست؛ اما من با اينكه سعي ميكنم از خدا غافل نشوم، آرامش ندارم؛ دليل اين اضطراب چيست؟براي بسياري از جوانان كه داراي جولان فكري و پيگير حالات معنوي خود هستند و به سالمسازي فضاي فكري خود ميانديشند، اينگونه فراز و نشيبهاي روحي، پيش ميآيد. اوج اين وضعیت ها، مربوط به سالهاي نوجواني و جواني است؛ زيرا جواني، از يكسو هنگامه نگاه نو به سنتهاي گذشته و عادتهاي بزرگان است و از سوي ديگر، هنگام پيريزي بنيان فكري و ترسيم آينده زندگي است. در اين دوره، از جهت روحي و عاطفي نيز از يكسو وابستگي به خانه و پدر و مادر كم ميشود و از سوي ديگر، هنوز دلبستگي به كانون گرم ديگري حاصل نشده است و در ميانه اين خلأ عاطفي، هجوم افكار، فزوني مييابد. بايد دانست كه ديري نميپايد كه كشتي در ميانه امواج دريا، به ساحل نجات ميرسد و اگر در هنگامه طوفان، آدمي به ياد خداوند، دل خويش را آرام سازد و خود را در سفينه نجات اهلبيت عليهمالسلام قرار دهد، بهطور يقين، بحرانها تمام شده، انسان به آرامش ميرسد و شكها، به يقين تبديل ميگردند.
هرچه ياد خدا در دل آدمى بيشتر بنشيند و هرچه عظمت حق در جان انسان بيشتر جلوه كند، روح آدمى فربهتر مىشود و انسان از امور دنيايى كه مايه اضطراب و تشويش است، آزاد مىشود و از آنچه موجب حقارت و پستى است، نجات مىيابد. عظُم الخالِقُ فى أنفُسِهمْ فصغُر ما دُونهُ فى أعينهم. آفريدگار در جان آنان بزرگ بود، پس، هر چه جز اوست، در ديدههايشان خُرد نمود. شايسته است كه انسان چنين باشد: كسى كه جلال خداى سبحان در ديده جان او و منزلتش در دل او بزرگ آيد، سزاست كه بهخاطر اين بزرگى هرچه جز خداست، نزد او خُرد نمايد. انسانى كه عظمت خداوند در جانش بنشيند، به چنان امنيت روحى دست مىيابد كه در سختىها و تنگناها و خوشىها و گشايشها خود را نمىبازد و از مسير درست بيرون نمىرود، چنانكه امام على(عليهالسلام) آن را اينگونه مشخص كرده است: در پيشامدهاى زير و روكننده آرام و استوار، و در ناخوشايندىها بسى پايدار، و در روزگار آسايش بسى سپاسگزار. بر كسى كه دشمن دارد، به بيراهه ستم نرود و درباره كسى كه دوست دارد، به گناه آلوده نشود.
چون آدمى به مقام بندگى خويش رو كند و عظمت حق جانش را لبريز سازد، ديگر جايى براى گردنفرازى و گردنكشى نمىماند. تكبر انسان از آن است که خود را بیش از آنچه است بزرگ میپندارند، ولى چنانچه از اين توهم خارج شود، هرچه در مقام بندگى بالاتر رود، از تجبر و تكبر دورتر مىگردد. بىگمان آنكه عظمت خدا را داند، سزاوار نيست خود را بزرگ خواند. بلندى قدر كسانى كه بزرگى پروردگار را مىدانند، در اين است كه در برابر او فروتنى كنند و سلامت آنانكه مىدانند قدرت او تا كجاست، در آن است كه به فرمانش گردن نهند.
احساس حضور در محضر خدا، انسان را نسبت به خود و ديگران، نسبت به روش و رفتارش مسئول مىسازد؛ مسئوليتى كه در هر شرايطى برقرار مىماند و تابع عوارض بيرونى نمىباشد. به رازها دانا و بر درونها بيناست. بر هر چيز احاطه دارد و چيرگى او بر همهچيز است و بر هر چيز تواناست. در انديشه امام على(عليه السلام) اعتقاد به خدا و باور به توحيد چنان مسئوليتآور است كه انسان حقوق مردمان را چون حقوق الهى پاس مىدارد؛ زيرا حقوق انسانى در بنياد توحيد و يكتاپرستى پيوند خورده است و خداوند حقوق مسلمانان را با اخلاص و يكتاپرستى پيوند داده است.
باور به خدا آدمى را پرواپيشه و حرمتنگهدار مىسازد. هرچه اين باور عميقتر باشد، وارستگى انسان از پستى و آلودگى، تجاوز و تعدى، و حركت انسان داخل مرزها و حريمهاى الهى و انسانى در آشكار و نهان بيشتر خواهد بود. از نافرمانى خدا در نهانها بپرهيزيد، زيرا آنكه بيننده و گواه است، خود داورىكننده است و نزد آنكس كه مىداند نهانِ شما را (از شما بهتر) پردهدرى نكنيد. پس، پروا كنيد از خدايى كه بر كارهاى شما بيناست.
آنكه به خدا ايمان دارد، دست به ستم نمىگشايد و به عدالت اهتمام مىورزد؛ زيرا مىداند خداوند، عدالتپيشگان را دوست دارد و از ظلم و ظالمان بيزار است. هيچچيز چون ستم و ستمگرى موجب دگرگونى نعمت و شتاب در كيفر نمىشود. از جانب خودت و خاندان ويژهات و از جانب هركس از شهروندانت كه به او گرايش و وابستگى دارى، دادِ خدا و مردم را بده، زيرا اگر چنين نكنى ستم كردهاى و هركه به بندگان خدا ستم كند، خداوند به جاى بندگانش به دادستانى از او برخيزد و دليل او را [در دادگاه دادگرى] باطل و نابود سازد و او با خدا پيوسته در جنگ باشد تا آنكه دست بكشد و توبه آرد و [جبران نمايد]. و هيچچيز چون بنياد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون ندارد و كيفر او را نزديك نيارد.
انس به حق، غربت آدمى را مىزدايد، وحشت او را از هر جهت زايل مىسازد و وى را به قوت حق قوى و با استقامت و پايدار مىكند. هيچچيز مانند ياد حق و تكيه به خدا در سختىها و مشكلات، انسان را استوار و راسخ نمىسازد و توانايى نمىبخشد. خدايا! تو از همه همدمان، با دوستانت بيشتر همدمى و براى كسانى كه كار خود را به تو واگذاردهاند، از هركس كاردانترى. غربتشان به وحشت اندازد، يادِ تو آنان را آرام سازد؛ و اگر مصيبتها بر آنان فرو بارد، به تو پناه آرند و رو به درگاهِ تو دارند، چه مىدانند سررشته كارها به دست توست و سرچشمه كارها از قانونمندى حاكم بر هستى برپا شده از جانب توست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان