13 مهر 1394, 13:51
اقامت در نجف اشرف
میرجهانى در سال 1364ق مطابق 1305ش با اجازه پدر راهى عتبات عراق گردید و در نجف اشرف سکونت اختیار کرد و پس از استراحتى مختصر تصمیم گرفت به زیارت امیرمؤمنان(علیه السلام)برود. در راه بازگشت به منزل، شور و شوق طلاّب علوم دینى وى را به وجد آورد و در اوّلین فرصت، مهیاى دانش اندوزى و استفاده از محضر فقها و مراجع عظام ساکن نجف اشرف گشت. در آغاز، حوزه درسى حاج شیخ عبدالله مامقانى توجه وى را جلب نمود، زیرا این استاد در فقه و اصول ماهر و مجتهدى محقق، با ذکاوت و پر کار به شمار مى رفت. آن چه بیش از جنبه هاى آموزشى براى میرجهانى جالب بود، استفاده مرحوم مامقانى از اوقات خویش به نحو احسن در پژوهش علمى بود و این که لحظه اى را به غفلت نمى گذرانید، حتى در ایام تعطیل به نگارش و تألیف مشغول بود.[22] میرجهانى از افاضات آقا ضیاء الدین عراقى در فقه و اصول بهره برد. استاد سومش در نجف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى مى باشد. جنبه هاى والاى معنوى، اخلاقى و علمى این مرجع عالیقدر موجب شد میرجهانى ضمن استفاده از درس وى در مسجد شیخ طوسى، در زمره خواص آیت الله اصفهانى درآید و در ایّام اقامت در نجف، تحریر فتاوى، نوشته ها و مسؤولیت امور مالى آن فقیه فرزانه را عهده دار شود.[23]
اکثر اجازات آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى با خط میرجهانى صادر شده و خود ایشان از علماى نجف بیش از یکصد اجازه فقهى و روایى دریافت کرده است که پانزده نمونه آن به آیت الله اصفهانى اختصاص دارد. به نقل برخى منابع، او هم زمان محضر شخصیت هایى چون سید محسن حکیم و سید عبدالهادى شیرازى را هم مغتنم شمرد.[24]
در هنگام مرجعیت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى، آن مرجع بیدار هر چند وقت یک بار بین خدّام و صاحبان منازل در سامرّا که سُنّى مذهب بودند وجوهاتى را تقسیم مى کرد که توزیع این مبالغ توسط میرجهانى صورت مى گرفت و هدف این بود که افراد مذکور با زوّار شیعه به مدارا و ملایمت رفتار کنند. در یکى از این دفعات میرجهانى از سر کلید دار حرم عسکریین مى خواهد تا شب هایى او را در حرم تنها گذارد و درب حرم را بر رویش ببندد، کلیددار موافقت مى نماید و آن مرحوم از آن شب تا ده شب در کنار مزار امام على النقى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام) به احیا پرداخت و بسیار تضرّع نمود که این روند تا حوالى صبح ادامه داشت. روز دهم که مصادف با جمعه بود، اوّل فجر وقتى درب حرم گشوده شد، وى با شوقى وافر به سرداب مقدّس مشرف گردید و چون از پله ها پایین رفت، آن موقع که هنوز برق نیامده بود، مشاهده کرد سرداب چون شب مهتابى روشن است و سیدى در آن جا نشسته و به ذکر، دعا و عبادت مشغول است. میرجهانى از مقابلش گذشت و در کنار درب صفّه ایستاد و زیارت حضرت ولى عصر (عج) را خواند و مشغول نماز شد، بعد از اقامه نماز، شروع به خواندن دعاى ندبه نمود. وقتى به جمله «و عرجت بروحه الى سمائک» رسید، آن آقا فرمود: این جمله از ما نرسیده «و عرجت به الى سمائک» درست است. میرجهانى مى گوید:
«دعا را تمام کردم و به سجده رفتم و در آن لحظه متوجه شدم آن آقا کیست که فرمود این جمله از ما نرسیده است. با حالتى خوفناک سر از سجده برداشتم که دامن مطلوب را بگیرم، دیدم سرداب تاریک است و کسى نیست، متوجه شدم به چه دولتى رسیدم و چه زود از دست دادم.»[25]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان