13 مهر 1394, 13:51
آیت الله محمد ابراهیم جناتى مى گوید:
«پس از وفات آیت الله العظمى حکیم گروهى بسیار از فضلا و طلاب حوزه نجف به ایشان براى انتشار رساله علمیه و نشر فتاوى ایشان اصرار ورزیدند و حتى زمینه را براى ارجاع مردم آذربایجان و زنجان آماده مى کردند، اما ایشان زیر بار نرفت و فرمودند: من مدیریت و توانایى اداره حوزه را ندارم. با نپذیرفتن مرجعیت از سوى ایشان -و هم آیت الله شیخ حسین حلى- زمینه براى مرجعیت عام و گسترده آیت الله خویى آماده شد.»[26]
آیت الله سرفراز هم مى گوید:
«در سال 1347 و 1348 برخى از فضلاى مازندران تشخیص دادند که مرحوم میرزا باقر زنجانى اعلم است. از آنجا که مى دانستند اگر خودشان نظریات ایشان را بخواهند، نمى پذیرند به من گفتند چون از نزدیکان وى هستید خصوصى نظریات ایشان را در رابطه با برخى مسائل بپرسید.
آن بزرگوار پس از درس به صحن مطهر امیرمؤمنان تشریف مى برد و روبه روى درب حجره اى که قبر مرحوم میرزاى نورى و شیخ عباس قمى است، مى نشست و حرم را نظاره مى کرد. روزى در آن مکان خدمت ایشان رسیدم به سختى و به طور کل مطلب را عرض کردم. او دست زیر ریشش برد و گفت: فلانى دست از سر من پیرمرد بردار. من آفتاب لب بامم! بعد عبارتى گفتند که نارحتى ایشان را نشان مى داد. من از اینکه ایشان را تا این حد نارحت کردم، خیلى پشیمان و شرمنده شدم.»[27]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان