دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

توحید درمانی (3)

آن چه در ذیل مى آید نمونه اى از یک جلسه گروه درمانى است. این گروه درمانى در زندانى انجام مى شود که توحید درمانى شیوه اصلى درمان براى گروه زیادى از افرادى است که براى شرکت در آن انتخاب شده اند. اعضاى این گروه افرادى هستند که محکومیتشان تاکنون حبس ابد بوده است.
توحید درمانی ʃ)
توحید درمانی (3)

نمونه موردى

آن چه در ذیل مى آید نمونه اى از یک جلسه گروه درمانى است. این گروه درمانى در زندانى انجام مى شود که توحید درمانى شیوه اصلى درمان براى گروه زیادى از افرادى است که براى شرکت در آن انتخاب شده اند. اعضاى این گروه افرادى هستند که محکومیتشان تاکنون حبس ابد بوده است. ایشان به خاطر پیش رفتى که در این برنامه ( مستند به آزمون روان شناختى استاندارد شده پیش و پس از درمان، که با استفاده از تحلیل بالینى کتل (CAQ) (Krug، 1950)، و مستند به بررسى پرونده زندانیان) داشتند، اجازه یافتند وقتشان را در خانه هاى آمادگى، که تحت این برنامه طرح ریزى شده اند، بگذرانند.

این نمونه موردى بر سه عضو گروه متمرکز است که سطوح مختلف رشد را در (توحید درمانى) نشان مى دهند. یکى از مراجعان، آقاى الف، متأهل و چهار فرزند دارد و به سبب سرقت مسلحانه و تکرار جرم، دوران محکومیتش را مى گذراند. وى روزها بیرون از زندان کار مى کند، عصرها با خانواده اش ملاقات مى کند و شب را در زندان مى خوابد. مراجع بعدى در این گروه، آقاى ب است که سابقاً لوله کش بوده است و به جرم کلاه بردارى، جعل سند، وسوء استفاده ازچک دست گیر شده است. او نیز متأهل و داراى سه فرزند است و در اماکنى که اخیراً خود زندانیان ساخته اند، بیرون از زمین اصلى زندان زندگى مى کند، وى خانواده اش را به طور منظم ملاقات مى کند، ولى در محوطه جدید به سر مى برد.

مراجع سومى که در این شرح کوتاه راجع به او صحبت مى شود، آقاى ج است. آقاى ج به خاطر یک جرم مرتبط با مواد مخدر دوره محکومیتش را در بخش هاى خاصى از زندان مى گذراند. وى چند سال پیش از دست گیرى همسر و دو دخترش را ترک و عملاً با آنها متارکه کامل کرده است.

آقاى ج: واقعاً لازم است راجع به آن چه هفته قبل در مرخصى ام اتفاق افتاد، تعریف کنم. خیلى احساس خُردشدگى مى کنم. نمى دانم چطورى با این [مسأله] روبه رو شوم.

ییک عضو گروه: من یکى که براى شنیدن حاضرم.

عضو دیگر گروه: من هم همین طور، آقاى ج. یادم هست دفعه قبل گفتید که مى خواستید بروید همسرتان را ببینید. دخترانتان را ببینید.

(اعضاى گروه در یک سکوت طولانى به آقاى ج این امکان را مى دهند که نقطه شروع مناسبى براى در میان گذاشتن تجربه اش (ماوقع) بیابد. بالاخره آقاى ج به صورت شمرده شمرده شروع به صحبت مى کند. چهره اش برافروخته است و صدایش مى لرزد. سرش را که پایین نگه داشته، مرتب جلو و عقب مى برد و فقط گاهى بالا را نگاه مى کند. )

آقاى ج: به مدرسه همسرم که در آن جا درس مى دهد رفتم. آدرسش را پرسیدم. اول آدرسش را به من نمى دادند، ولى بعد گفتم که از مرکز تأمین اجتماعى معلمان آمده ام. فکر مى کنم هنوز مى توانم بعضى ها را گول بزنم. (ساکت مى شود و اخم مى کند.)

عضو دیگر: به نظر نمى رسد از این که مجبور مى شوید براى رسیدن به خواسته هایتان دروغ بگویید، احساس خیلى خوبى داشته باشید.

آقاى ج: متأسفم از این که آن دروغ را گفتم. وقتى درست تو صورت آن مرد دروغ گفتم، احساس کردم که گویا از درون آتش گرفته ام. اما وقتى آن آدرس را داد، احساس راحتى کردم و در واقع تا حدى خوشحال شدم از این که فهمیده بودم چه بگویم که کارم انجام شود. (در این جا لبخند مى زند، بعد در ادامه صحبت، چهره اش از ناراحتى درهم مى شود.)

خب، من به خانه همسرم رفتم، زنگ زدم و او در را باز کرد. بعد از 15سال، بالاخره او را دیدم. ولى چهره اش شکسته شده بود، خیلى شکسته شده بود. (در حالى که سرش را به عقب و جلو مى برد، مى زند زیر گریه). مى دیدم که خیلى از موهایش سفید شده بود. من زندگى اش را خراب کردم. من زندگى اش را خراب کردم. (دوباره به گریه مى افتد و طول مى کشد تا خودش را کنترل کند). به من گفت: (تو هستى، این جا چه کار دارى، از من چه مى خواهى؟) پشت سر او، سر و صداى تکان خوردن یک نفر را مى توانستم بشنوم. گفتم: (آمده ام دخترانم را ببینم. ) گفت: (تو این جا بچه اى ندارى. این بچه ها پدر ندارند. اگر داشتند، تا حالا سر و کله اش پیدا شده بود.) خیلى خجالت کشیدم. اصلاً توقع نداشتم این طور جواب بدهد. او حق داشت… ولى من اصلاً توقع نداشتم. (در این جا مراجع به هق هق افتاد و صحبتش را ادامه نداد.)

درمان گر: شما فکر مى کردید اگر از آن چه کرده اید پشیمان باشید و بخواهید جبران کنید، همه چیز درست مى شود. واکنش همسرتان شما را غافل گیر کرد.

آقاى ج: بله. احساس مى کردم که آدم بى ارزشى هستم، یک ولگرد بى سروپایى که همسر و بچه هایش را در همه این سال ها تنها گذاشته است.

درمان گر: احساس پستى مى کنید.

(سکوتى طولانى برقرار مى شود.)

آقاى ب: من هم با خانواده ام مشکلاتى دارم. از وقتى در زندان بودم و نمى توانستم غیر از وقت هایى که به ملاقاتم مى آمدند آنها را ببینم، چیزى از من نمى خواستند. ولى حالا که بیشتر بیرون هستم و بیشتر رفت و آمد دارم، توقع بیشترى از من دارند. هر دفعه که به خانه مى روم، همسرم سر سفره مى نشیند و گرفتارى هایمان را برایم مى گوید. درباره همه سختى هایى که وقتى من در زندان بوده ام داشته اند، فداکارى ها و همه کمبودها و محرومیت ها… الان به من گفته است که پسرم قرار است در مدرسه جایزه بگیرد و پیراهن مناسبى ندارد که بپوشد. لباس مدرسه دخترم خیلى کهنه و نخ نما شده است، کاملاً کهنه. در خانه گوشت نداریم و پول براى خرید میوه هم نداریم. من چکار مى توانم بکنم؟ قبلاً همیشه از پس این مشکلات برمى آمدم. مى دانستم چطورى پشت هم اندازى کنم حتى اگر منجر به کارى مى شد که به دردسر بیفتم. ولى حالا نمى خواهم کار خلافى انجام بدهم. اما… منظورم این است که چه کار دیگرى مى توانم بکنم؟ دکتر، شما باید به من کمک کنید. شما باید کمک کنید راهى براى پول درآوردن، پیدا کنم. من لوله کش خوبى هستم، ولى پول ندارم تا ابزار و وسایلى فراهم کنم (و برخى از وسایل اصلى اى را که نیاز داشت ذکر کرد). اگر این وسایل را داشتم حداقل مى توانستم کارى را شروع کنم. من باید این کمک را بگیرم. اگر من بروم بیرون و احساس بى فایدگى بکنم، همه این صحبت ها چه فایده اى دارد؟

عضو دیگر: شما واقعاً احساس بى فایدگى و بى ارزشى مى کنید. چون نمى توانید از خانواده تان مراقبت کنید. نمى توانید نیازهایشان را برآورده کنید.

آقاى ب: آره، منظورم این است که ارزش یک مرد، مرد بودن، به این است که وقتى وارد خانه مى شوى و بچه ها و همسرت به تو نگاه مى کنند، چیزى در دستت داشته باشى که نشانشان بدهى. منظورم این است که آنها چیزى نمى گویند، ولى من وقتى دست خالى مى روم خانه، نگاه نومیدانه را در چهره شان مى بینم و آنها برمى گردند و به اتاقشان مى روند. این دلم را پاره پاره مى کند. شما باید یک کارى بکنید دکتر.

آقاى الف: از جهتى من هم همین مشکل را دارم. ما استطاعت خیلى چیزها را نداریم، مثلاً این که مرغ یا حتى برنج بخریم. ولى از نظر من، مى خواهم بگویم این باعث نمى شود که احساس بى ارزشى بکنم. چون مى دانم اگر کارى، هر کارى خارج از قانون انجام دهم یا حتى کارى که از نظر خودم درست نیست، این باعث مى شود واقعاً احساس بى فایدگى بکنم. این باعث مى شود احساس کنم که همه این سال ها، همه این تلاش ها در این جلسه ها بیهوده بوده اند. در این صورت واقعاً احساس بى ارزشى مى کنم. احساس مى کنم به خودم و به همه کسانى که از من مراقبت مى کنند خیانت کرده ام. خانواده ام به این عادت کرده اند. من مى دانم چى احتیاج دارند و آنها هم مى دانند که من به فکر هستم. ولى آنها به من این طورى عادت کرده اند و شاید حتى ترجیح بدهند که همین طور باشم. نمى دانم، ولى مى دانم که نمى توانم برگردم و طور دیگرى باشم.

در نمونه هاى آقاى الف، آقاى ب و آقاى ج، سه مرحله پیش رفت را مشاهده مى کنیم. مواجهه با مشکل مطرح شده، آشکار کردن مقام عقل و ایجاد فضایل و وحدت دادن به معنا. آقاى ج مشکل مطرح شده بسیار رنج آورى دارد که با گروه در میان گذاشته است. او سعى مى کند براى جبران آن چه اشتباهات خود مى داند، برخى فضیلت ها را به کار گیرد، اما انجام دادن کارها براى او آسان نخواهد بود. او هنوز در تعارض است و گاه و بى گاه آماده دروغ گفتن، اگر به انجام کارى که مى خواهد کمک کند.

آقاى ب پریشان است. اما نه به اندازه آقاى ج. او از این که مى بیند فضایلى که دوست دارد به کار ببندد، همچون صداقت و رفتار درست کارانه، در تعارض با خواسته هاى خانواده اش هستند، سرخورده مى شود. علاوه بر این، او درون مایه دینى یا معنوى اى براى زندگى نپذیرفته است تا بتواند معناى یک پارچه اى به زندگى اش ببخشد. او هنوز از ارزش هاى اجتماعى، همسر خوب و پدر خوب بودن، معنا مى گیرد.

البته این قابل ستایش است، ولى باعث مى شود وى دچار تعارض بین جاذبه رفتار غیرقانونى، که آن را راهى براى حفظ تصور مرد بودن خودش، به عنوان یک شوهر و پدر خوب و تمایلش به دورى از رفتارهاى ناسازگار و غیر قانونى، بشود. بنابراین، این درون مایه زندگیِ وى، یعنى مرد بودن مطابق تعریف وى از مردانگى، قادر نیست هماهنگى و وحدت را براى او فراهم کند. او هنوز در مرحله گذار است. مقام درونى عقل او نسبت به برخى فضایل برانگیخته شده است، اما هنوز نظامى را که بتواند معناى وحدت بخشى به وى بدهد و به رفع تعارض ها کمک کند، نپذیرفته است.

اما آقاى الف معنا را در خودِ فضیلت مى یابد. او تعهدى درونى به یک درون مایه دینى و اخلاقى در زندگى دارد. قدم از این تعهد بیرون نهادن موجب بحران معنا و احساس بى ارزشى کردن وى مى شود. روش با فضیلت بودن به یک هدف تبدیل شده است. این هدف محور زندگى او گردیده است. او توانسته است در برابر فشارهاى هم قطاران و اجتماع، مقاومت کند و به جاى مجبور کردن خود به برآوردن انتظارات دیگران، به دیگران امکان دهد تا با ویژگى هاى شخصیتى جدید وى سازگارى پیدا کنند.

از آن جا که آقاى ج هم اکنون دچار بحران عاطفى عمیقى است، براى تکمیل جلسات گروهى منظم دوبار در هفته، ممکن است به درمان فردى وى نیز پرداخته شود. نیازهاى حمایتى وى مورد بررسى قرار خواهد گرفت. او و گروه خدمات اجتماعى در مورد این که آیا دیدارهایى از طرف مددکار اجتماعى از خانواده وى مفید است یا نه، تصمیم خواهند گرفت. پى گیرى روش هاى قانونى براى دریافت حق ملاقات با دخترانش نیز مورد بررسى قرار مى گیرد.

چون آقاى ب هنوز به نقطه اى نرسیده است که تعهد اخلاقى او بتواند بر مشکل عنوان شده و تعارض هاى او غلبه کند، کمک هایى به او ارائه خواهد شد. او به مددکار اشتغال ارجاع داده مى شود تا ببیند آیا فرصت هاى کارى براى لوله کش بدون نیاز به داشتن تجهیزات کامل وجود دارد یا نه. در غیر این صورت، وجود منابعى براى پرداخت وام، دست کم براى تهیه لوازم اساسى براى شروع کار، مورد بررسى قرار مى گیرد. آقاى ب تحت تأثیر اظهارنظر آقاى الف قرار گرفت. او بعد از جلسه هنگام بیرون رفتن از در به طرف آقاى الف رفت و آقاى الف او را دوستانه در کنار گرفت. گرچه آقاى ب در آگاهى آقاى الف سهیم نیست، ولى مى پذیرد که او و آقاى الف در موقعیت هاى مشابهى قرار دارند و قبول دارد که تعهد آقاى الف به ارزش ها باعث مى شود که او از این نظر، از تعارض و فشار روانى برکنار باشد. آقاى ب درمان گروهى را ادامه خواهد داد.

آقاى الف نیز درمان را ادامه مى دهد و ممکن است نهایتاً یک مشاور همتا بشود. گرچه وضعیت مالى وى به اندازه آقاى ب دشوار است، خدمات حمایتى به او ارائه نمى شود، چون نسبت به آن احساس نیازى نمى کند. در صورتى که به او امکان دهیم تا باتلاش به جست وجوى ارزش هاى خودش و با به کار گرفتن فضایلش در پرداختن به موقعیت هاى دشوار ادامه بدهد، رشد و بیش رفت او تسهیل خواهد شد. البته اگر شرایط وى به گونه اى دربیاید که کمکى درخواست کند، از خدمات حمایتى برخوردار خواهد شد.

خلاصه

هدف توحید درمانى آشکار ساختن درون مایه زندگى، دریافت کلى از معنا و هدف و پیدا کردن یک انگیزش محورى در زندگى مى باشد. یک درون مایه زندگى دینى که به طور واقعى پذیرفته شده، به طور منحصر به فردى وحدت بخش مى باشد، زیرا تمام جنبه هاى زندگى را در برگرفته و از آن فراتر مى رود. توحید درمانى این اصل روان شناسى انسان گرا را که انسان هسته درونى مثبتى دارد و این عقیده اسلامى را که این هسته درونى مرکز عقل است، مى پذیرد. هدف از درمان بیدار کردن و آشکارساختن جایگاه عقل است. طیف گسترده اى از خدمات اجتماعى و جنبه هاى درمانى ارائه مى شود تا بتوانیم به این مرکزعقل دست یافته و موانع شخصى هر فرد را در راه رسیدن به عقل کنار بگذاریم. وقتى مرکز عقل آشکار مى شود، فرد را در رفتارهاى فضیلت آمیز و در انجذاب به منبع همه فضیلت ها هدایت مى کند.

ابزار اصلى براى تغییر، رابطه درمانى است. کلید این رابطه درمانى، نگرش درمانى مبتنى بر باور، احترام و پذیرش است. درمان گر از طریق ارتباط درمانى، حضوردرمانى، همدلى و علاقه مندى عمیق شخصى، به مراجع نزدیک مى شود.

ویژگى مراحل اولیه توحید درمانى، کار کردن بر روى مشکل مطرح شده است. علاوه بر استفاده از روش هاى کلاسیک همدلى، با استفاده از گروه حمایتى، توجه گسترده ترى به مشکل مطرح شده مبذول مى گردد. وقتى فشار مشکلات مطرح شده رو به کاهش مى گذارد، فرد در تماس با مرکز عقل خود قرار مى گیرد.

مراجع با درک ماهیت رابطه درمانى و ویژگى هاى درمان گر که به عنوان الگو مشاهده مى کند و با عمل بر مبناى انگیزش درونى، با استفاده از فضایل در برآوردن احتیاجات زندگى اش مبادرت مى کند. مراجع این فضایل را عمیقاً رضایت بخش مى یابد و در صدد راه هایى براى استفاده وسیع تر از آنها برمى آید. درمان از این تلاش ها حمایت مى کند و فرد درمى یابد که این فضایل و نظام معنایى که از آنها حاصل مى شود، منبع اصلى وحدت بخشیدن به زندگى هستند.

این چارچوب معنایى چارچوبى است که در آن فضیلت آشکار مى گردد و در سراسر زندگى به کار گرفته مى شود. بنابراین، درمان پیوسته در جریان است. فرد در امتداد مسیر رشد، هرچه بیشتر به توحید رسیده تا غایت الامر به هدف نهایى، یعنى قرب پروردگار سبحانه و تعالى نائل خواهد گردید.

    پى نوشت ها:
  • * مشخصات کتاب شناختى این مقاله به این شرح است:
  • Sayid Muhammad Muhsin Jalali-Tehrani، "Integration Therapy"، in Corsini Raymond (2th ed.)، Handbook of Innovative Therapy. (New York. Chichester. Weinheim. Brisbane. Singapore. Toronto: John Wiley & Sons، Ind. 2001) chapter 30، pp. 321-331.
  • ** این مقدمه از ویراستار کتاب ریموند کورسینى (Raymond Corsini) است.
    کتاب نامه:
  • بحرالعلوم، س. م. (1976)، سیر و سلوک، مشهد، ایران، انتشارات طباطبایى.
  • حسینى طهرانى، س. م. ح. (1967)، لب اللباب، مشهد، ایران، انتشارات طباطبایى.
  • کلینى، م. (1978)، اصول الکافى، ج1، کتاب العقل والجهل (ترجمه س. م. ح. رضوى)، تهران، ایران، مرکز جهانى علوم اسلامى.
  • Glorious Quran (1996 Ed.). Tehran، Iran: Usveh Publishers.
  • Allport، G. W. (1951). The inliidual and his religion. NewYork: Macmillan.
  • Allport، G. W. (1967). Personal religious orientation and prejudice. Journal of Personality and Social Psychology، 5، 432-443.
  • Allport، G. W. (1968). The person in psychology . Boston: Beacon Press.
  • Angyal، A. (1956). A theoretical model for personality studies. In C. E. Moustakas (Ed.)، The self (pp. 44-58). New York: Harper & Row.
  • Bonner، H. (1961). Psychology of personality. NewYork: The Rand Press.
  • Csikszentmihalyi، M. (1990). Flow: The psychology of optimal experience. NewYork: Harper & Row.
  • Freud، S. (1964). The future of an illusion. Garden City، NY: Doubleday.
  • Jalali-Tehrani، S. M. M. (1985). Religious commitment as a factor in personality integration. Unpublished doctoral disseration، Saybrook Institute، San Francisco.
  • Jalali-Tehrani، S. M. M. (1996a). Islamic theory and humanistic psychology. The Humantistic Psychologist، 3(24)، 341-349.
  • Jalali-Tehrani، S. M. M. (1996b). An application of Cognitive Therapy in Iran. Journal of Cognitive Therapy، 3(10)، 219-225.
  • Jalali-Tehrani، S. M. M. (1997). A prison reform project in Iran. Journal of Humanistic Psychology ، 37(1)، 92-109.
  • Krug، S. E. (1980). Clinical Analysis Questionnaire Manual. Champaign، IL: Institute of Personality and Ability Testing.
  • Lecky، P. (1961). Self-consistency. USA: Shoestring Press.
  • Levy، L. H. (1970). Conceptions of personality. NewYork: Random House.
  • Myers، D. G. Social psychology (4th ed.). NewYork: McGraw Hill.
  • Radhakrishnan، S. (1956) . Human personality. In C. E. Moustakas (Ed.)، The self (pp. 101-123). NewYork: Harper & Row.
  • Ryckman، R. M. (1989). Theories of personality. Pacific Grove، CA: Brooks/Cole.
  • Tabatabai، S. M. H. (1980). A Shiصite anthology. Albany، NY: State University of NewYork.
  • Tillich، P. (1957). Dynamics of faith. NewYork: Harper & Row.
    برگرفته از: فصلنامه نقد و نظر شماره 35 و 36

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS