كلمات كليدي : زيارت، قبر، زائر، قرآن
نویسنده : مجتبی صداقت
(رویکرد دینی به زیارت قبور با توجه به قرآن)
چکیده:
در این مقاله، بعد از ذکر یک مقدمه، به تبیین مفهوم زیارت قبور و پس از آن به رویکرد دینی درباره زیارت قبور اشاره خواهد شد. در رویکرد دینی، باید زیارت قبور در آینه قرآن، روایات، سیره و نظرات دانشمندان اسلامی بررسی شود. در این جا زیارت قبور در قرآن را بررسی مینماییم و در ادامه به یک دلیل از مثبتین زیارت قبور و به یک دلیل از مانعین آن اشاره میکنیم و در نهایت نتیجه میگیریم که قرآن، منعی از زیارت قبور ندارد و این عمل، ازنگاه قرآن، جایز است.
مقدمه:
یکی از مباحثی علمی ـ عملیای که امروزه در جهان اسلام مطرح میباشد «زیارت قبور» است. ابن تیمیه و شاگردانش و به تبع آنها، وهابیت، با ایراداتی که راجع به این موضوع وارد کردند، دنیای اسلام را در مقابل خود قرار دادند. اولین واکنشها در برابر این جریان، از سوی خود اهل سنت صورت گرفت که در کتب تاریخ و نقد وهابیت به این موضوع اشاره شده است.
به نظر میرسد در اولین گام باید به اصل مسأله «زیارت قبور» پرداخت و این بحث را از جوانب مختلف مورد بحث قرار داد و سپس وارد بحث های مربوط به قبور شد.
این مقاله، به دنبال آن است که رویکرد دینی را به اصل زیارت قبور، در جهان اسلام، مطرح و بررسی نماید.
زیارت قبور:
کلمه «زیارت» از ریشه «زور» است که معانی متعددی دارد؛ برخی میگویند: معنای اصلی این کلمه، رو بر تافتن و کنارهگیری است. کلمه «زائر» از همین باب است که وقتی فردی، کسی را زیارت میکند، از غیر او روی گردانده است.[1]
برخی نوشتهاند: «زور»، به قسمت بالای سینه گفته میشود.[2] این معنا سپس به معنى ملاقات کردن و روبرو شدن به کار رفته است.[3]
طریحی این کلمه را به معنای«قصد» گرفته است و این دعای «اللهم اجعلنی من زوّارک» را به معنای «من القاصدین لک، الملتجئین إلیک» میداند. او در ادامه مینویسد: «زیارت در عرف یعنی قصد کردن زیارتشونده برای اکرام و تعظیم او و طلب انس گرفتن با او.»[4] طبق این معنا به هر قصدی، «زیارت» گفته نمیشود؛ بلکه به قصدی اطلاق میشود که برای اکرام و تعظیم و انس گرفتن با زیارتشونده باشد.[5]
عرب به زیارتکننده مرد، «زائر» و به زیارت کننده زن، «زائرة» میگوید. جمع سالم «زائر»، «زائرون» میباشد و جمع سالم «زائرة»، «زائرات» میشود. به زیارت شونده، «مزور» گفته میشود.
محل زیارت و زیارتگاه، «مَزار» خوانده میشود.[6]
«قبور» جمع «قبر» است و «قبر» به محل دفن انسان میگویند.[7]
شاید عنوان «زیارت قبور» برگرفته از آیه دوم سوره تکاثر «حتی زرتم المقابر» باشد. این ترکیب در احادیث نبوی(ص) نیز آمده است؛ به عنوان مثال در منابع اهل سنت چنین میخوانیم: «نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها».[8] در کتب حدیثی نیز همین عنوان، برای اینگونه احادیث انتخاب شده است.[9]
رویکرد دینی به زیارت قبور:
درباره مسائل یک دین دو نگاه وجود دارد:
1. گاهی از درون دین به مسائل دین، نگاه میشود؛
2. گاهی از بیرون دین به آن مسائل نظر میشود.
مسأله زیارت قبور نیز چنین است؛ اما از جهتی نگاه درون دینی دارای اهمیت است؛ چون این مسأله ـ چنانچه در مقدمه گفته شد ـ سبب اختلاف در بین مسلمانان شده است.
منظور از رویکرد دینی در این نوشتار، نگاه به مسأله زیارت قبور، در آینه قرآن، روایات، سیره و نظرات دانشمندان اسلامی میباشد.
زیارت قبور در قرآن:
قرآن، از منابع مورد اتفاق همه مسلمانان و مایه وحدت است. اگر بخواهیم به مسأله زیارت قبور بپردازیم، اول باید به سراغ قرآن برویم. درباره جواز و عدم جواز زیارت قبور در قرآن، صراحتاً حکمی دیده نمیشود؛ اما به آیاتی بر جواز و عدم آن استناد شده است.
از آیاتی که دال بر جواز زیارت قبور شمرده شده است، آیه 84 سوره توبه است. برخی علمای شیعه در کتب خود برای جواز زیارت قبور به این آیه استدلال کردهاند.[10] از جمله تقریرها در استدلال به این آیه، تقریر ذیل میباشد:
قرآن دستور مىدهد که پیامبر هیچ گاه نباید بر جنازه منافق نماز بگذارد و نباید برکنار قبر او بایستد، آنجا که مىفرماید:
« وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُون»[11].
هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (براى دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالى که فاسق بودند از دنیا رفتند!
در این آیه، براى هدم شخصیت منافق، به پیامبر خدا، دستور مىدهد بر جنازه احدى از آنان هیچ گاه نماز مگزار و بر قبر آنان نایست.
مفهوم این آیه ـ که میفرماید درباره منافق این دو کار را انجام نده ـ درباره غیر منافق این است که این دو کار، خوب و شایسته است.[12]
به بیان دیگر، از این آیه، استفاده میشود که این عمل برای مؤمنین، جایز بلکه سیره مسلمانان و عمل رسول خدا بر آن بوده است؛ زیرا اگر در مورد مؤمنین هیچ سابقهای نداشت و پیامبر بر سر قبور مؤمنین و مسلمانها حضور پیدا نمینمود این نهی، معنا و مفهوم درست و صحیحی پیدا نمیکرد. از این که در مورد منافقین میفرماید: «بر قبر آنان نایست» استفاده میشود که در مورد غیر منافق، این عمل شایسته میباشد. [13]
اکنون باید ببینیم مقصود از «و لا تقم على قبره» چیست؟ آیا مقصود تنها قیام موقع دفن است که درباره منافق جایز نیست و درباره مؤمن لازم و شایسته مىباشد یا مقصود اعم از موقع دفن و دیگر مواقع است؟
اولاً واضح است که مقصود از ایستادن بر قبر، صرف ایستادن نیست به این معنی که اگر کسی مثلاً بر قبر منافقی درنگ کند و برای نگاه کردن به سنگ و شکل هندسی آن بایستد حرامی را مرتکب شده باشد؛ بلکه مقصود، ایستادن به جهت احترام گذاردن و طلب رحمت و مغفرت برای صاحب قبر است. این خود دلیل بر آن است که در مورد غیر منافق، مانعی ندارد؛ بلکه طلب رحمت و مغفرت برای مؤمنین، مطلوب و شایسته است. [14]
ثانیاً برخى از مفسران آیه را ناظر به موقع دفن دانستهاند؛ ولى برخى دیگر از دید وسیع به آن نگریستهاند و آیه را چنین تفسیر مىکنند؛ «و لا تقم على قبره للدفن او للزیارة»[15].
دقت در مفاد آیه مىرساند که مقصود یک معنى وسیع است، اعم از توقف هنگام دفن و یا وقوف پس از آن؛ زیرا مجموع مضمون آیه را دو جمله تشکیل مىدهد و این دو جمله عبارتند از:
1.« وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً »
لفظ «أحد» به حکم اینکه در سیاق نهى واقع شده است، مفید استغراق افراد است و لفظ «ابدا» مفید، استغراق زمانى است و معنى جمله چنین است:
براى هیچ کس از منافقان در هیچ وقت نماز مگزار.
با توجه به این دو لفظ مىتوان به روشنى به دست آورد که مقصود از جمله مذکور، خصوص نماز بر میت نیست؛ زیرا نماز بر میت فقط یک بار قبل از دفن انجام مىگیرد، دیگر قابل تکرار نیست و اگر مقصود خصوص نماز میت بود دیگر نمیبایست لفظ «ابدا» میآمد، و تصور اینکه این لفظ به منظور افاده «استغراق افرادى» است، کاملاً بىمورد است؛ زیرا جمله «لا تصل على احد» مفید چنین شمول و گستردگى است، دیگر لزوم ندارد که دوباره به بیان آن بپردازد.
گذشته از این لفظ «ابدا» در لغت عرب براى استغراق زمانى است نه افرادى مانند: «و لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً» [16].
بنابراین مفاد جمله نخست این است که هیچ گاه براى احدى از منافقان طلب رحمت و مغفرت مکن، خواه با گزاردن نماز و خواه به غیر آن.
2. «لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ»
مفهوم این جمله به حکم عطف بر جمله پیشین چنین است: «و لا تقم على قبر احد منهم ابدا»؛ زیرا قیودى که در معطوف علیه وجود دارد، بر معطوف نیز وارد مىشود.
در این صورت نمىتوان گفت: مقصود از «قیام» همان قیام موقع دفن است؛ زیرا فرض این است که قیام موقع دفن درباره هر فردى قابل تکرار نیست، و لفظ «ابدا» که در این جمله نیز در تقدیر میباشد، حاکى است که این عمل قابل تکرار مىباشد و تصور این که این لفظ براى استغراق افراد است، پاسخ آن در جمله قبل گفته شد؛ زیرا با وجود «احد» نیازى به افاده مجدد آن نیست.
با توجه به این دو مطلب در الفاظ «لاتصل» و «لاتقم» مىتوان گفت: خداوند پیامبر را از هر نوع طلب رحمت براى منافق - خواه از طریق نماز بر مرده او و یا مطلق دعا - و از هر نوع وقوف بر قبر او خواه هنگام دفن یا پس از آن، نهى کرده است، و مفهوم آن این است که این دو عمل، طلب رحمت، و قیام و وقوف بر قبر مؤمن در تمام اوقات، جایز و شایسته است.[17]
آیا دو آیه اول سوره تکاثر، دلالت بر منع زیارت قبور دارد؟
در اول سوره تکاثر، سخن از زیارت قبور شده که مضمون آن مذمت است. در این سوره، چنین میخوانیم:
«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»[18]
با توجه به مضمون سوره و روایات شأن نزول و کتب تفسیر و سیره پیامبر(ص) به دست میآید که در این سوره منعی بر زیارت قبور وجود ندارد.
در کتب تفسیری، دو معنا برای« زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» شده است:
1. مقصود، سراغ قبور مردگان رفتن به خاطر فخرفروشی بر یکدیگر ـ برای نشان دادن کثرت جمعیت قبیله خود ـ باشد.[19] در این صورت مقصود آیه، این است که:
افزونطلبى (و تفاخر)، شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید).
مفسران معتقدند که این سوره درباره قبایلى نازل شد که بر یکدیگر تفاخر مىکردند، و با کثرت نفرات و جمعیت یا اموال و ثروت خود، بر آنها مباهات مىنمودند، تا آنجا که براى بالا بردن آمار نفرات قبیله به گورستان مىرفتند و قبرهاى مردگان هر قبیله را مىشمردند.[20]
حال منظور از این قبائل، چه افرادی هستند؟
بعضى از مفسران آن را ناظر به برخی از قبائل قریش در مکه (بنىعبدمناف و بنىسهم) مىدانند؛[21]
عدهای دیگر، شأن نزول آن را درباره دو قبیله از قبائل انصار پیامبر در مدینه دانستهاند.[22]
مفسرانی، تفاخر یهود بر دیگران را مصداق این آیه بر شمردهاند.[23]
این تفسیر را خطبه221 نهجالبلاغه تأیید میکند. حضرت امیر)ع( فرمود: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» شگفتا چه مقصد بسیار دورى و چه زیارتکنندگان بیخبرى و چه کار دشوار و مرگبارى! پنداشتند که جاى مردگان خالى است، آنها که سخت مایه عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر مىفروشند. آیا به گورهاى پدران خویش مىنازند؟ و یا به تعداد فراوانى که در کام مرگ فرو رفتهاند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادى هستند که پوسیده شده؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشته؟ آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر[24]... .
بیشتر مفسران این معنا را بر معنای دوم ترجیح دادهاند.
2. زیارت مقابر، کنایه از زمان فرا رسیدن مرگ و داخل شدن در قبر باشد؛[25] پس معنای آیه چنین میشود:
«تکاثر و تفاخر، آن چنان آنها را به خود مشغول داشته که تا لحظه ورود در قبر نیز ادامه دارد.»[26]
مؤید این مطلب روایتی از ابن عباس است که رسول خدا «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» را تلاوت کردند و فرمودند:
«تکاثر این است که اموال را بدون حق، جمع کنند و آن را از رساندن به مستحق و مصرف در راه حق باز دارند و در گنجینهها بیندوزند. «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» تا این که به قبرهای خود درآیید.» [27]
بنابراین آیه در پی آن است که بگوید صفت فخرفروشیِ برخی افراد، تا زمان مرگشان امتداد مییابد؛ و اساسا هیچ منعی را از زیارت قبور نمیرساند.
با توجه به مطالب مذکور، بنا بر هر دو معنا، هیچ منعی از رفتن زیارت قبور وجود ندارد.
نتیجه:
آنچه در این نوشتار گذشت بیان رویکرد قرآنی به مسأله زیارت قبور بود. درباره جواز و عدم جواز زیارت قبور در قرآن به صراحت، حکمی دیده نمی شود؛ اما با دقت در آیه 84 سوره توبه میتوان جواز آن را به دست آورد. در برخی از کتب برای منع از زیارت قبور به دو آیه اول سوره تکاثر تمسک شده است که پس از بررسی، این نتیجه گرفته شد که این دو آیه هیچ منعی از زیارت قبور ندارند.
در قسمتهای بعدی این نوشتار، در رویکرد دینی، به روایات و سیره مسلمانان و نظرات دانشمندان شیعه و سنی پرداخته خواهد شد.
مطالب مرتبط:
زیارت قبور از نگاه فریقین(2)
زیارت قبور از نگاه فریقین(3)
کتابنامه
1) قرآن کریم.
2) ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق.
3) احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغة، مصحح: محمد عوض مرعب و دیگران، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
4) آلوسى، سید محمود؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ق.
5) بخاری جعفی،محمد بن إسماعیل ؛ الجامع الصحیح المختصر(صحیح بخاری)، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، دار ابن کثیر ، الیمامة ـ بیروت،چاپ سوم ، 1407ق – 1987م.
6) بیضاوى، عبدالله بن عمر؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1418ق.
7) حسینى جرجانى، سید امیر ابوالفتوح؛ آیات الأحکام(جرجانى)، انتشارات نوید، تهران، چاپ اول، 1404 ق.
8) حقى بروسوى، اسماعیل؛ تفسیر روح البیان، دارالفکر، بیروت،[بى تا].
9) راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دارالعلم ـ الدار الشامیة، دمشق ـ بیروت، چاپ اول، 1412 ق.
10) سبحانی، جعفر؛ آیین وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1364ش.
11) سبحانی ، جعفر؛ الزیارة فی الکتاب و السنة، [بینا، بیجا، بیتا] .
12) سید رضى، محمد بن حسین؛ نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشهور، قم، چاپ اول، 1379ش.
13) سیوطى، جلال الدین؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
14) طاهری خرم آبادی، سید حسن؛ توحید و زیارت، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1386ش.
15) طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
16) طریحى، فخر الدین؛ مجمع البحرین، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375 ش.
17) فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبد اللَّه؛ کنز العرفان فی فقه القرآن قم ، چاپ اول.
18) فتال نیشابورى، محمد بن حسن بن على ؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، انتشارات رضى، قم، چاپ اول.
19) فیض کاشانى، محسن؛ الأصفى فى تفسیرالقرآن، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1418ق.
20) قاسمى، محمد جمال الدین؛ محاسن التاویل، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1418 ق.
21) قشیری نیسابوری، مسلم بن الحجاج ؛ صحیح مسلم، تحقیق و تعلیق محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا] .
22) کلینى رازى، محمد بن یعقوب بن اسحاق ؛ الکافی، اسلامیه ، تهران، چاپ دوم، 1362ش.
23) مظهرى، محمد ثناءالله؛ التفسیر المظهرى؛ مکتبة رشدیه ، پاکستان، 1412ق.
24) مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
25) واحدى، على بن احمد؛ اسباب نزول القرآن(واحدى)، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411 ق.