13 تیر 1397, 0:0
هم اکنون نیز یکی از وظایف مردم، به ویژه در شرایطی که دو نهاد آموزش عالی و وزارت ارشاد به وظیفه اصلی خود، به طور کامل، عمل نمی کنند، تعلیم جوانان و نوجوانان است. منظور از این تعلیم واجب، تعلیم امور دینی است. البته مسائل دیگر هم گاهی ضرورت پیدا میکند؛ اما آنچه امروزه محور توجه ماست، و آن را از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر میدانیم، آموزههای دینی اند؛ یعنی باید جوانان آن چنان به معارف دینی مجهز شوند که به هیچ وجه، تحت تاثیر جو نامطلوبی که به دست دشمنان فکری و عقیدتی اسلام پدید آمده، قرار نگیرند، تا دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود و در اصول و پایههای دین شک نکنند. بخش عظیمی از این مسئولیت برعهده نهاد روحانیت است. روحانیان باید بکوشند در این زمینهها کتاب هایی را در سطوح مختلف بنویسند؛ اساتیدی تربیت کنند؛ کلاسهای مختلف، آموزشهای حضوری و غیرحضوری، رسمی و غیررسمی، محدود و طولانی، کوتاه مدت و درازمدت فراهم کنند، تا جوانان بتوانند از این امکانات بهره مند گردند. این گونه آموزشها به منزله امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب میشود.
پس از تعلیم جاهل، باید کسانی را به معروف امر کرد که از حکم و تکلیف شرعی ناآگاه نیستند، ولی تکلیف خود را انجام نداده یا مرتکب عمل منکری شده اند. در چنین حالتی، آگاه کردن آنان به وظیفه شان لازم است. امام صادق(ع) در این باره فرمود: انما یومر بالمعروف و ینهی عن المنکر مومن فیتعظ او جاهل فیتعلم؛ «گاهی مومنی امر به معروف و نهی از منکر میشود و بدین ترتیب موعظه شده، آن را میپذیرد؛ گاهی نیز جاهل است و نمیداند، و به این شیوه میآموزد».
در این مرحله، شرط تاثیر امر به معروف مطرح میشود. البته گاه در جامعه فضایی حاکم است که احکام شرعی ارزش اجتماعی بالایی دارند و ترک آنها گناهی بزرگ، و ضدارزش به شمار میآید. در این شرایط، تارک الصلاه نامیدن یک فرد برای او از هر ناسزایی بدتر است. در چنین وضعیتی، نهی از منکر تاثیر خوبی بر جا میگذارد. احکامی که در رسالههای عملیه برای امر به معروف ذکر شده، بیشتر ناظر به چنین اوضاع و احوالی است.
موعظه افراد نزدیک و تحت تکفل و کسانی که انسان در ایشان نفوذ فکری دارد، وظیفهای همگانی است. همه مسلمانان وظیفه دارند، در حد معلومات خود، فرزندانشان را نصیحت کنند؛ راه خیر و شر را به آنان نشان دهند و ایشان را تشویق کنند که واجبات خود را- اعم از واجبات فردی و اجتماعی- انجام دهند. این مسئولیت را در سطح وسیعتر، افراد و نهادهای دیگر، از جمله وعاظ به عهده دارند. واعظان باید اهمیت این مسئولیت را در اوضاع کنونی دریابند، و در مجالس خود در پی رفع نیازهای جامعه باشند. آنان میباید با پرهیز از طرح مباحث کم اهمیت و تکراری، لغزش گاههای فراروی جوانان را به ایشان بنمایانند.
مرتبه موعظه کردن و پند و اندرز دادن نیز چند صورت متفاوت دارد، و این منوط به این است که فردی که از روی علم و عمد، گناهی مرتکب میشود، در چه حالتی قرار دارد؛ ممکن است فرد در خلوت خود مرتکب گناهی شده باشد و شخص دیگری به طور اتفاقی از عمل او اطلاع یابد، درحالی که او نمی خواسته کسی از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد که کسی از کار او آگاه شده، شرمنده و خجالت زده خواهد شد. در این صورت، باید امر به معروف و نهی از منکر به گونه ای انجام گیرد که سبب خجالت شخص نشود؛ زیرا خجالت دادن افراد، از جمله مصادیق آزار مومن، و حرام است. پس در این باره باید به گونهای صحبت کرد که شخص متوجه نشود که فرد نهی کننده، از گناه او خبر دارد؛ بلکه باید با گفتن مسائل کلی، او را نصیحت کرد، نه اینکه راز او را نزد دیگران فاش سازد و گناه او را به دیگران بازگو کند؛ زیرا بازگو کردن گناه دیگران، خود، گناه کبیره است. اگر شخصی در خفا، گناه صغیره و ساده ای مرتکب شود و فرد دیگری گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در مقابل دیگران بازگو کند گناهی کبیره است، و اینکه شخص مرتکب گناه، خجالت بکشد، گناهی دیگر. بنابراین اگر کسی در خفا گناهی انجام دهد، حتی اگر این گناه کبیره باشد، کسی حق ندارد که راز او را فاش کند و گناه او را برای کس دیگری - حتی برای پدر و مادرش- باز گوید؛ زیرا آن فرد خجالت میکشد و آبروی او میریزد، و ریختن آبروی مومن حرام است؛ مگر در موردی که راه اصلاح فرد گناهکار منحصر در این باشد که گناه او را برای دیگری باز گویند؛ یعنی فرد به هیچ روی حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه باز داشتن او از گناه این باشد که به شخص دیگری که میتواند او را از گناه باز دارد، بگویند تا او به تدریج، شخص خلاف کار را به اصلاح وادار کند. البته تا حدی که ممکن است، باید فردی که از گناه مطلع است، درصدد اصلاح گناهکار برآمده، او را از منکری که مرتکب آن میشود، نهی کند؛ ولی این کار باید به گونهای صورت گیرد که او متوجه نشود که از گناه او خبر دارند؛ زیرا خداوند ستارالعیوب است و راضی نمی شود که راز مومن برای دیگران فاش شود، و آبرویش بریزد.
بسیاری از مردم از این موضوع غافلاند و گمان میکنند هر کس گناهی مرتکب شد، به ویژه اگر این گناه کبیره باشد، باید افشاگری کرد و او را به مراجع ذی صلاح سپرد، یا باید او را تعزیر کرد؛ و اگر مرتکب گناهی شده است که حد دارد، باید بر او حد جاری کرد. در صورتی که حتی افشای گناهی که موجب حد است، به سادگی جایز نیست، مگر در صورتی که چهار نفر مومن عادل، شخص را در حال گناه مشاهده کرده باشند، که در این صورت، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذی صلاح گزارش دهند. ولی اگر سه نفر در محکمه نزد قاضی شهادت دهند که شخصی مرتکب چنین عملی شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید آن سه نفر را مجازات کند. اسلام تا این حد به آبروی مردم ارزش نهاده و خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود. البته اگر انجام گناه به گونه ای بود که چهارنفر عادل با هم آن را شاهد بودند، آن هم به گونه ای که جای هیچ شبهه ای برای آن چهارنفر عادل باقی نماند، در این هنگام باید حد الهی اجرا شود؛ ولی تا جایی که ممکن است، نباید اسرار مردم فاش شود و حتی نباید به گونه ای رفتار کرد که خود شخص گناهکار بفهمد که دیگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالت زده شود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان