دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ضرورت مهار نفس با عقل و شرع (تربیت فرزند و غیرت انسانی و الهی)

موضوع این مباحث تربیت در بعد اخلاقی، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن است.
ضرورت مهار نفس با عقل و شرع (تربیت فرزند و غیرت انسانی و الهی)
ضرورت مهار نفس با عقل و شرع (تربیت فرزند و غیرت انسانی و الهی)
نویسنده: آیت الله شیخ مجتبی تهرانی

موضوع این مباحث تربیت در بعد اخلاقی، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن است. بیان شد که در بین محیط‌هایی که انسان از آنها روش می‌گیرد، اولین محیط، «محیط خانوادگی» است. به طور غالب آنجایی که انسان در این جهان مادیت چشم می‌گشاید و در آن بستر رشد می‌کند، محیط خانواده است؛ خصوصا که این محیط با محبت آمیخته است. در خانواده رابطه تنگاتنگ همراه با محبت وجود دارد و این نوع رابطه، روی انسان نقش سازندگی دارد؛ اعم از اینکه نقش تخریبی داشته باشد و اثرش فساد باشد یا اثر صلاح داشته باشد. در گفتار امروز، استاد پیرامون سریع الحصول بودن افساد و بطئی الحصول بودن اصلاح و ضرورت تربیت قوا و استعدادهای انسانی سخن گفته است که با هم آن را از نظر می‌گذرانیم.

انسان معمولا در محیط هایی که ساخته می‌شود، اولین محیط، محیط خانوادگی است، بعد محیط آموزشی، بعد محیط شغلی، بعد محیط رفاقتی و بعد هم محیط پنجم یعنی فضای کلی جامعه است که در تربیت او نقش دارد. جو پنجم حتی بر دیگر فضاها نیز غالب و حاکم است. من نمی‌توانم در بحث تربیت، آنچه مربوط به محیط آموزشی است را در خلال بحث خانواده که مربوط به بچه در دامن پدر و مادر است بیاورم. ابتدا آنچه مربوط به محیط خانوادگی است را بحث می‌کنیم و بعد به سراغ محیط دوم که محیط آموزشی است می‌رویم که بچه در آن بزرگ می‌شود و او را به مدرسه می‌فرستند؛ بعد هم محیط‌های بالاتر را بحث می‌کنیم. هر محیطی برای خودش یک سنخ مسائل خاصی دارد و باید آن را از نظر تربیتی جداگانه بررسی کرد.

جامعه را نمی توان با «شعار» اداره کرد این را بدانید که شعار بی شعور- یعنی شعاری که همراه با عمل نباشد- اثر ندارد. شعار، بدون شعور، اگر اثری هم داشته باشد، اثرش مختصر است و رد می‌شود. گاهی هم اثر عکس دارد. شعاری که همراه با عمل نباشد، اگر خیلی خوب و درجه یک هم باشد، یک شعله‌ای می‌گیرد و بعد هم خاموش می‌شود. این را هم بگویم که یکی از مشکلات جامعه ما همین است؛ نمی‌شود جامعه را بر محور شعار اداره کرد. برای اصلاح جامعه، شعارها باید با شعور و همراه با عمل باشد؛ چه در بعد دنیوی و چه در بعد اخروی، چه مادی و چه معنوی. با صرف شعار که چیزی اصلاح نمی شود. اگر انسان برای اصلاح مشکلات جامعه فقط شعار بدهد، گاهی اثرش چند ساعت بیشتر نیست؛ به چند روز هم نمی‌کشد که اثرش از بین می‌رود. بخصوص اگر در کنار آن شعار، عمل هم نباشد که دیگر هیچ! گاهی نتیجه عکس هم می‌دهد.

همنشینی با بدان و خوبان، هر دو اثرگذار است

در جلسه گذشته گفتیم که مسئله تربیت- که از عناوین قصدیه هم نیست- تدریجی الحصول است. چه در بعد فساد انسان و چه در بعد صلاح او، هر دو تدریجی الحصول است و این روش بر اثر تکرار به صورت ملکه برای انسان حاصل می‌شود. روایاتی را هم که آنجا مطرح کردم، در بعد فساد بود. حالا در بعد صلاح هم روایتی را می‌خوانم. روایات متعددی هم تحت عنوان مصاحبت و مجالست هست که من آن‌ها را جلسه گذشته عرض کردم.

در بعد فساد این روایت از علی(ع) را عرض کردم که حضرت فرمود: «صحبه الاشرار تکسب الشر کالریح اذا مرت بالنتن حملت نتنا»؛(غرر/ 431) همنشینی با بدان، بدی را به همراه دارد، مانند بادی که اگر از روی شیئی بدبو بگذرد، با خود بوی بد را می‌برد. این روایت به فساد و جنبه تخریبی در تربیت اشاره داشت؛ یعنی نقش تخریبی رابطه تنگاتنگ با بدها، آن هم با چاشنی محبت (همنشینی) مطرح شده بود. کاملاً عکس آن هم از علی(ع) نقل شده است ک «صحبه الاخیار تکسب الخیر کالریح اذا مرت بالطیب حملت طیبا» (همان/ 924) همنشینی با خوبان، خوبی بدست می‌آورد، مانند بادی که چون بر بوی خوشی‌گذر کند، بوی خوش می‌گیرد.

حال سوال این است که آیا این تدریجی الحصول بودن صلاح و فساد، سرعتش مساوی است؟ یعنی وقتی که می‌خواهند کسی را فاسد کنند، آیا فاسد کردن او از نظر سرعت و کندی مانند اصلاح کردن، زمان می‌برد؟ مثلا فرض کنید اگر کسی دو ماه با شخص فاسدی رفاقت داشته باشد، آیا فاسد می‌شود؟ آیا اگر مدتی در یک محیط فاسد باشد، آیا فاسد می‌شود؟ و همین طور اگر کسی دو ماه در یک محیط سالم صالح باشد یا رفیق سالم صالح داشته باشد، آیا صالح می‌شود؟ اصل مسئله، تدریجی الحصول است؛ حالااین مسئله مطرح می‌شود که آیا سرعت و کندی شان برابر است؟ آیا نقش تخریبی و نقش سازندگی از نظر بطیء بودن و سریع بودن یکسانند یا این دو با هم مختلف هستند؟ این یک بحث ریشه ای است. من نمی خواستم اینگونه این بحث را مطرح کنم، چون ممکن است یک مقدار برای عموم سنگین باشد؛ ولی تا آنجایی که در توانم هست بحث را تنزل می‌دهم.

قوای بالفعل حیوانی و استعداد انسانی در وجود کودک

استاد ما امام خمینی(ره) در این رابطه مطالبی دارد که من عین مطالب و عبارات ایشان را نقل می‌کنم. ایشان می‌فرماید: «انسان در ابتدای ورود به این عالم، حیوانی بالفعل است و تحت هیچ میزان، چیزی جز شریعت حیوانات - که اداره شهوت و غضب است- نیست.» در جمله‌ای دیگر ایشان می‌فرماید: «در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طی منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیت انسانیت، امتیازی از سایر حیوانات ندارد و آن قابلیت انسانیت، فعلیه نیست (فعلیت ندارد). اگر در تحت تاثیر مربی واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبی می‌شود.»

ایشان می‌فرماید وقتی که بچه به دنیا می‌آید یک حیوان تمام عیار است. من از استادم نقل می‌کنم و البته از جنبه‌های علمی هم واقعیت مطلب همین است. همه ما که به دنیا آمدیم، در ابتدا از نظر فعلیت، یک حیوان دو پا بودیم. حیوان دو پا از چه چیزی تشکیل می‌شود؟ قوای حیوانی، یعنی شهوت و غضب و وهم. این سه مورد است که در کودک از ابتدای تولد و ورودش به این عالم وجود دارد. همه ما از این نظر، فعلی هستیم. یعنی این قوا در وجود ما فعلیت دارد. اما از نظر استعدادی دو بخش از استعدادها را خدا در ما نهفته است که من بارها از آنها به بذر و نشاء تعبیر کرده ام. اگر یادتان باشد در حرف هایم می‌گفتم که خداوند در وجود ما، هم بذر انسانیت را پاشیده است و هم بذر معنویت را. به عبارت دیگر ما مفطوریم به فطرت انسانی؛ یعنی این مسائل با وجود ما همراه است. فطریات انسانی زیاد است؛ از جمله حیا؛ بذر و نشاء حیا را خدا در وجود همه ما کاشته است. از آن طرف در بعد معنویت، آنجا هم فطریات هست. مثل خداجویی، در روایات هم داریم: «کل مولود یولد علی الفطره » (بحار/3/279) «والفطره هی التوحید» (همان، ج3/ص280)

وظیفه مربی؛ شکوفایی بذر انسانی و الهی

حالا بحث در مورد مربی است که وظیفه او چیست؟ تنها کار او این است که این استعدادها را با دستوراتی که از ناحیه خالق رسیده است به فعلیت برساند. وظیفه مربی این است که این دستورات را به کار ببندد تا کودک در بعد انسانی، یک انسان شود و در بعد الهی، یک فرشته شود. استعدادش را خدا در او گذاشته است. کار مربی این است که آن استعدادها را با دستوراتی که رسیده است شکوفا کند. چون آن کسی که او را خلق کرده می‌داند که باید چه کاری روی این انجام شود تا از بذر سر درآورد. اصلا احتیاج نیست که مربی زمین را شخم بزند یا بذر بپاشد؛ خصوصا بچه که همه این استعدادها در او هست. فقط مربی باید آن را آبیاری کند.

بعثت انبیاء هم برای همین بود. آنها آمدند برای اینکه دستوراتی را که برای ما به فعلیت رساندن این استعدادهاست؛ به ابناء بشر بگویند. یعنی انبیاء فقط برای تربیت این حیوان دوپا آمدند. امتیاز انسان از حیوانات دیگر همین استعدادهای او است که در فرمایشات استاد هم آمده بود که امتیاز انسان همین است. انبیاء مبعوث شدند برای این هدف که این حیوان را انسان و فرشته کنند.

اما گاهی بعضی‌ها یک سنخ مطالبی می‌گویند که اصلاحیح نیست؛ مثل اینکه انبیاء دعوتشان هم برای تربیت انسان بوده و هم برای سامان دادن به امور دنیایی او. من دوباره به سراغ فرمایشات استادم می‌روم. ایشان می‌فرمایند: «بعضی‌ها خیال کرده‌اند که دعوت پیغمبر اکرم دو جنبه دارد، دنیایی و آخرتی. این را مایه سرفرازی هم می‌دانند و این مطلب را کمال نبوت فرض کرده اند.» در ادامه استاد ما می‌گوید: «این‌ها از دیانت بی خبرند و از مقصد نبوت عاری و بری هستند.» من حرفهای خودم را نمی‌گویم؛ حرفهای ایشان را نقل می‌کنم. ایشان خیلی زیبا می‌فرمایند: «دعوت به دنیا از مقصد انبیاء به کلی خارج است، به جهت این که حس شهوت و غضب و شیطان باطنی (وهم)، برای دعوت به دنیا کفایت می‌کند و دیگر احتیاجی به بعث رسل نیست و شهوت و غضب، قرآن و نبی لازم ندارد.» اینها حرفهای امام است. این کودک که به دنیا آمده هم «شهوت» او فعلی است، هم «غضب» او فعلی است و هم «وهم» او. این قوای حیوانی او در بستر طبیعت تقویت هم می‌شود. مثلاوقتی که فرد به حد بلوغ برسد، شهوت جنسی او گل می‌کند. لازم نیست تو کاری بکنی؛ خود اوگل می‌کند. احتیاجی به تو ندارد که بخواهی کاری بکنی که شهوت جنسی او تحریک شود؛ بدون تو هم تحریک می‌شود. این تعبیراتی است که ایشان دارد.

ما در معارفمان راجع به پیغمبر اکرم داریم -که ظاهرا قابل انکار نیست- که حضرت فرمودند: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؛ (بحار/68/282) من فقط برای این مبعوث شدم که مکارم اخلاقی را تمام کنم. اصلامی گوید غایت بعثت، همین است. امام(رض) در اینجا می‌فرماید: «در احادیث شریفه مجملا و مفصلا به مکارم اخلاق بیش از هرچیز بعد از معارف، اهمیت داده‌اند.» یعنی پیغمبراکرم می‌گوید مبعوث شده‌ام برای تربیت و به این ترتیب تو خود به خود قرب به خدا پیدا خواهی کرد و فرشته خواهی شد. مکارم اخلاق و اخلاق، همان امور تربیتی است. مبعوث شده ام که به انسان روش رفتاری، گفتاری و کرداری بدهم. آمده ام تا تو آدم شوی و به وادی حیوانیت نروی و به تعبیر استاد ما- یک حیوان عجیب و غریب نشوی. من برای این مبعوث شدم. خدا هم که در قرآن وقتی می‌خواهد پیامبرش را مدح کند، می‌فرماید: «انک لعلی خلق عظیم»؛ (قلم/4) همانا تو دارای اخلاقی بزرگ هستی. بالاترین تعریفی که خدا از پیغمبر اکرم کرده، این است. یعنی همین تربیت و ارائه روش رفتاری و کرداری. من برای آن چیزها مبعوث نشدم؛ بلکه آمده ام تربیتتان کنم. برای تربیت آمده ام. چون وقتی که من این روش را ارائه کردم، دیگر همه چیز درست می‌شود. وقتی که آدم شدی دیگر مساله تمام است. چون رو به فساد رفتن موونه ای لازم ندارد؛ تربیت است که به پیغمبر نیاز دارد.

شریک جرم نفس

من یک روایت از حضرت علی(ع) بخوانم: «النفس مجبوله علی سوء الادب و العبد مامور بملازمه حسن الادب و النفس تجری فی میدان المخالفه و العبد یجهد یردها عن سوء المطالبه فمن اطلق عنانها فهو شریک فی فسادها و من اعان نفسه فی هوی نفسه فقد اشرک نفسه فی قتل نفسیه»؛ (مستدرک الوسائل/11/731) نفس به بی ادبی پیچیده است و بنده مامور است به پایبندی به ادب نیک و نفس به سمت عرصه مخالفت می‌رود و بنده برای برگرداندن او از خواسته‌های ناپسند، تلاش می‌کند. پس هر کس افسار نفس را رها کند، در تباه کردن آن شریک شده و هر کس برای نیل به هواهای نفسانی خود تلاش کند، در قتل نفس خود شریک شده است.

این نفس که ما می‌گوییم یعنی آن نیروی حیوانیت تو، فعلی است؛ غضب و شهوت و هم توفعلیت دارد. اما تو باید تربیتش کنی. اگر این حیوان را رهایش کنی، در بستر مخالفت پیش می‌رود؛ یعنی برخلاف ودیعه‌های انسانی و الهی درون تو می‌رود. چون حیوانیت در او فعلیت دارد و احتیاج ندارد که آن را به فعلیت برسانی. حیوان که دیگر مرز نمی‌شناسد. مثلا او نمیفهمد که این مال کس دیگری است که به او بگویی: آنجا نرو! اینها مال فلانی است...! اصلا این حرف‌ها را نمی‌فهمد. بنده می‌داند که نفس یک حیوان است؛ لذا به او مهار می‌زند، دهنه او را می‌کشد. اگر کسی هم این را مهار نکند و رهایش کند، در فساد آن شریک است. بعثت انبیاء و رسل برای این است که به نفس، مهار عقل و شرع بزند. می‌خواهد یک دهنه بزند که با این افسار، حیوان نفس را مهار کنی تا شهوت و وهم و غضب فعلی او رها نباشد و به طور افسار گسیخته عمل نکند و مهار شود.

سرازیری افساد و سربالایی اصلاح

فساد یعنی سرازیری رفتن. اگر نفس را رهایش کنی، خودش می‌رود. بعد هم هرچه برود، سرعت می‌گیرد؛ چون سرازیر است. صلاح و درست کردن، سربالایی است و کاملابرعکس فساد است. درست است که هر دو تدریجی الحصول هستند، اما در کندی و سرعت خیلی تفاوت دارند. انسان زود فاسد می‌شود، اما به صلاح رفتن دیر حاصل می‌شود و تربیت خیلی حوصله می‌خواهد.

البته لازم نیست بذر بپاشی. بذر را خدا پاشیده است. لازم نیست تو نهالی درون او بکاری. نشاء را خدا زده است. تو باید جلوی شهوت و غضب فعلی را بگیری. نه آنکه ریشه اش را بزنی. به شهوت و غضب او روش بده! انبیاء آمدند که به من و تو روش بدهند، چه در بعد شهوتمان، چه در بعد غضبمان؛ نیامدند این‌ها را از بین ببرند. همین که خدا اینها را در وجود ما قرار داده، یعنی فایده دارد و باید باشد. اما نباید رها باشند، انبیاء می‌خواهند روش بدهند و آن استعدادهای انسانی و الهی درونی من و تو را شکوفا کنند.

چه شخص و چه جامعه، در هر محیطی که باشد بحث من الان کلی است و دیگر اختصاص به محیط خانواده ندارد. روش‌های بد را زودتر یاد می‌گیرد. این بحث کلی است. تربیت تدریجی الحصول است، چه محیط خانوادگی باشد و چه محیط آموزشی باشد یا محیط شغلی باشد؛ هر جا که بروی تربیت تدریجی الحصول است. اما روش رفتاری دادن برای فساد یا برای صلاح با هم فرق دارد. چون مسائل شهوی و غضبی، با آنچه که در من فعلیت دارد همسو است و لذا سریع اثر می‌کند. اصلاح، بطیی الحصول و کند است. فساد هم تدریجی است اما سریع الحصول است. اگر یک جامعه را رهایش کنی، سرازیری است و خودش می‌رود. اصلالازم نیست که مظاهر فساد را بیاورید و نمایش دهید؛ اتفاقا باید جلوی آن را بگیری! این حرف که «باید بی تفاوت بود»، برخلاف حرکت و هدف انبیاء و اولیاست. آن‌هایی که مسوولند، باید جلوی مظاهر فساد را بگیرند. اگر رهایش کنید، جامعه خودش به سمت فساد می‌رود. لازم نیست تحریکش کنید؛ چه رسد که با مظاهر فساد برخورد هم نکنید. اگر برخورد نشود، جامعه سریع به فساد کشیده می‌شود. مگر آن وقت می‌شود این جامعه را به این زودی درست و اصلاح کرد؟!

یک ساختمان بیست طبقه را در عرض چند روز شما می‌توانید خرابش کنید؟ چند سال طول کشیده تا آماده شده است؟ مقدار زمانی که برای ساختن لازم است با مقدار زمانی که تخریب نیاز دارد، قابل قیاس نیست! پدر و مادر روی فرزندشان، بیست سال زحمت کشیدند، تو خیلی آسان می‌توانی خرابش کنی. تخریب، آسان و سریع است. به فسادکشیدن جامعه، آسان و سریع است. همین که رهایش کنی، خودش می‌رود؛ سرازیری است. انبیاء برای اصلاح جامعه آمدند. برای تربیت جامعه آمدند. اصلا تمام بعثت انبیاء و اولیاء برای تربیت است. ابناء بشر را می‌خواهند آدم کنند و از حیوانیت بیرون بیاورند و با روش گفتاری و کرداری دادن آنان را به سوی انسانیت و فرشته شدن رهنمون کنند. انسان، حیوان فعلی است. مربی این است که نسبت به شهوت و غضب به او روش بدهد. یعنی همان روشی که از طریق وحی به ابناء بشر رسیده است.

مقاله

نویسنده آیت الله شیخ مجتبی تهرانی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS