كلمات كليدي : طعم كنسرسيوم،نفت
نویسنده:محمدباقر حشمتزاده
درآمد نفت در یک دورهای از سال1330 کاملا قطع شد که مصدق تحت عنوان اقتصاد بدون نفت کارهایی را انجام داد که در تاریخ ایران یک الگو بود و همواره از آن بهعنوان یک دوره آرمانی در زمینه تعادل بودجه و در موازنه بازرگانی خارجی و واردات و صادارت یاد میشود. در آن زمان مردم و دولت تلاشهایی را برای پرکردن خلأ نفت انجام میدهند که خیلی ارزنده و شایسته بوده است اما متاسفانه نهضت ملی بهدلیل برخی از کاستیها در شروط لازم و نیز سختیها و فشارهای خارجی موفق نشد اما همین نهضت بر نهضتهای آزادیبخش شمال آفریقا، بهویژه مصر و الجزایر اثر گذاشت و هم در سراسر امریکای لاتین مثل ونزوئلا و مکزیک که خودشان نفتخیز بودند و سابقه مبارزات نفتی داشتند این مبارزات ایران برایشان در زمینه ملیشدن نفت به الگویی تبدیل شده بود. این نهضت گرچه در خود ایران شکست خورد و به اهداف اولیهاش نرسید ولی یک چنین جریانسازیهایی را برای آینده انجام داد. بنابراین از سال1334 که درآمدهای نفتی مجددا به خزانه برگشت، به دلیل افزایش تولید، یک منبع مستمر و فزاینده درآمد برای دولت شاه ایجاد شد که همین مساله به بزرگترین فرصت و تهدید برای حکومت پهلوی تبدیل شد؛ فرصت بود، چون به دولت کمک میکرد مستقل از مالیات و بدون نیاز به بگیر و ببند مردم یک درآمد مستمر و فزایندهای داشته باشد که نظام را تقویت میکرد تا به اهداف خودش جامه عمل بپوشاند؛ اما تهدید بود، چون نفت به تنها منبع درآمد دولت و کشور تبدیل شد و دولت را بهصورت تکمحصولی و تکپایهای درآورد و شاه با اتکاء به این درآمد مستمر و فزاینده برنامههای عمرانی پنج ساله را با یک بلندپروازی و محاسبات سرانگشتی انجام میداد که باعث شد کشور هرچه بیشتر به نفت وابسته گردد؛ علاوه بر آن، پولی که بهعنوان موتور اصلی برنامههای اصلی پنجساله ایفای نقش میکرد، مورد سوء طراحی، سوء اجرا و سوءاستفاده قرار گرفت و لذا به این مساله باید در تاریخ آن دوره کاملا توجه کرد که یکی از عوامل اصلی سقوط پهلوی نیز درواقع سوء طراحی بود. کاملا اشتباه است که یک نظام یا کشور به یک عنصر وابسته گردد، آن هم عنصری که وابسته به بازار جهانی است. گذشته از آنکه این برنامهها بهدلیل فقدان نیروی متخصص، بسیار بد به اجرا گذاشته شد و لذا شدیدا مورد سوءاستفاده قرار گرفت؛ یعنی درآمد نفت از سوی دربار مورد انواع سوءاستفادهها قرار گرفت و این چنین درآمد مستمر و فزایندهای که میتوانست فرصتی برای سازندگی و ابزاری برای برونرفت از عقبماندگی و رفع فقر باشد، بهدلیل سوءطراحی و سوءاجرا و سوءاستفاده به بزرگترین تهدید برای نظام شاه تبدیل شد و در نهایت یک اقتصاد مصرفی و مونتاژ وابسته به خارج روی دست کشور گذاشت. برنامههایی که تحت عنوان تمدن بزرگ صورت میگرفت، در دهه1350 عملا بسیاری از طرحهای آن در برنامه پنجم توسعه از زمانبندی عقب افتاد و حتی بودجه آن هم نمیرسید و بودجههای تمام این طرحها چند برابر شد. شوک نفتی که در سال1973 بهدنبال جنگ چهارم اعراب و اسرائیل پیش آمد و اعراب، اسرائیل و حامی او امریکا را تحریم کرده و تولید نفت را کاهش دادند و نیز سایر اقداماتی که در اوپک انجام شد، همگی باعث گردید که قیمت نفت که از زمان جنگ جهانی دوم ثابت مانده و حتی روبهکاهش بود و بشکهای زیر دو دلار به فروش میرفت، در آغاز دهه1350 بر اثر اقدامات اوپک و بحران منطقه خاورمیانه، تولید و عرضه نفت را برای غرب به صورت یک تهدید درآورد و لذا بهتدریج بعد از بیستوپنج سال که از جنگ دوم میگذشت، قیمتها رو به افزایش گذاشت؛ چنانکه از سال1349 تا1352 این قیمت از زیر دو دلار به نزدیک دو و نیم دلار رسید که خود این، رقم بالایی بود؛ چراکه بیستوپنج سال این قیمت ثابت و بلکه روبهکاهش بود اما با آغاز جنگ چهارم اعراب و اسرائیل به هفتونیم دلار و سپس به یازدهونیم دلار رسید؛ یعنی در فاصله1350 تا1353 قیمت نفت عملا ششبرابر شد؛ که در تاریخ جهانی نفت بیسابقه بود. لذا درآمد نفتی شاه که از قراداد1333 در سال1349 به سالی یکمیلیارد دلار رسیده بود، و مجموع درآمد نفتی شاه که در دهه چهل، هفت یا هشت میلیارد دلار بود، یکدفعه به پنجمیلیارد در سال رسید و تا آنجا پیش رفت که در سال1353 به بیستمیلیارد دلار بالغ شد؛ یعنی در ظرف دوسهسال درآمد نفتی شاه بیست برابر شد. لذا مجموع درآمد نفتی شاه در هفت سال دهه1350 و آخرین سالهایش به صدودهمیلیارد بالغ گردید؛ درحالیکه در دهه1340 رویهمرفته این رقم کمتر از دهمیلیارد بود. بنابراین درآمد نفتی شاه ده یازدهبرابر شد و لذا شاه تصورش این بود که هرچه این پول به اقتصاد ایران تزریق گردد باعث رشد آن خواهد شد. منتها سوءطراحی، سوءاجرا و سوءاستفاده درست نتیجه عکس داد و این نحوه برخورد با نفت و درآمد نفتی و درآمد افسانهای که در طول اقتصاد بینالملل بیسابقه بود و چنین انباشت سرمایهای برای اوپک و کشورهای عضو اوپک هیچوقت در تاریخ اتفاق نیفتاده بود، به دلیل وجود یک دولت متمرکز دیکتاتور فرصت بهوجود آمده را به یک تهدید مبدل ساخت. شاه بلندپروازی کرد و حتی اتفاقا این بلندپروازیها به مذاق اربابانش هم خوش نیامد؛ چون شاه میگفت من از سلاح سیاسی نفت در این تحریمها استفاده نمیکنم ولی موضعگیریهایی که میکرد خوشایند نبود؛ برایاینکه میگفت نفت باید به بشکهای صد دلار برسد. حالا بعضیها و خودش هم در کتاب پاسخ به تاریخ این را امتیازی برای خودشان میدانند، در حالیکه شاه یک تصور ساده و سرانگشتی از اقتصاد توسعه داشت و افزایش تزریق درآمد نفت به جامعه را با تبدیل ایران به ژاپن خاورمیانه مساوی قرار میداد؛ درحالیکه برای توسعه اقتصادی، هم باید زیرساختهای سیاسی آماده شود و هم زیرساختهای آموزشی و فنی و حرفهای را باید آماده کرد و سپس پول را تزریق کرد. اگر این شرایط آماده نباشد و شما دلار را تزریق کنید، آنهم دلاری که اینهمه مورد سوءاستفاده قرار میگرفت، نتیجهاش این میشود که میگفتند هشتصدهزار نیروی خارجی در ایران وجود دارد اما ما با پدیدهای بهنام دیپلم بیکار مواجه هستیم و بعدا همین دیپلمههای بیکار و نسل جوانی که شاهد ورود اینهمه درآمد نفتی و آن برنامههای اقتصادی عملا ناکارآمد بودند، مطالباتشان بیپاسخ ماند و لذا به مهمترین نیروهای انقلاب تبدیل شدند. درواقع توجه به این سوابق نشان میدهد که مدیریت بهینه نفت چقدر اهمیت دارد.
مجموعه صنعت نفت و بهویژه کارکنان آن، همچنین مساله اعتصاب کارکنان و خودداری آنان از صادرات نفت به تبعیت از فرمان حضرت امام(ره) در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب، تاچهحد در سقوط شاه و پیروزی انقلاب موثر بود؟
* عملکردهای نادرست شاه باعث شد در جریان شکلگیری انقلاب آنچه محور و پایه اقتصاد و نظام او به شمار میرفت، به دلیل سوءطراحی شدیدا آسیبپذیر شود. تکستونی و تکپایهای بودن نظام او، پس از چند سال دیگر جوابگوی حفظ آن نبود. ضمنآنکه وقتی انقلاب با رهبری حضرت امام(ره) و با حرکتهای مردم شکل گرفت، امام و انقلابیون اعتصاب و انقلاب را به این عرصه، یعنی به عرصه نفت کشاندند. امام در لحظه حساسی در سالهای1357 اعتصاب را به تحریم کامل صادرات نفت رساند و کارکنان به تبعیت از ایشان، صادرات نفت را کاملا تحریم کردند. اینجا بود که دنیا پی برد که واقعا انقلابی در ایران اتفاق افتاده است. اهمیت نفت به قدری زیاد بود که وقتی که در هشتم دیماه بهدنبال اطلاعیه امامخمینی(ره)، صادرات نفت به غرب کاملا قطع شد و تقریبا با شبهای ژانویه مصادف بود، در هوای سرد زمستانی اروپا ایران که روزانه پنج میلیون بشکه نفت به جهان صادر میکرد و تقریبا همطراز عربستان بود، درست در شبهایی که خیلی از رجال غربی و روزنامهنگاران به طنز میگفتند هدیه شب کریسمس انقلاب ایران، دومین شوک نفتی را به جهان وارد کرد. این قضیه بهقدری مهم بود که تلویزیون سوئد برنامه عادی خود را قطع میکند و بهعنوان یک خبر فوری اعلام کرد که انقلابیون صادرات نفت ایران را تحریم کردند و خود این مساله به دنیا نشان داد که شاهی که مامور حفظ امنیت غرب و ژاندارم خلیج فارس است عملا دیگر از ادامه ماموریتش عاجز است. چنانکه رئیس انجمن نفت امریکا بعد از این قضیه گفت: دیگر کار شاه از نظر ما تمام است؛ و سرانجام بیستوششم دیماه هم شاه رفت. البته این مساله بهدنبال سایر وقایع انقلاب رخ داد و ما نمیخواهیم تکعاملی به انقلاب نگاه کنیم، بلکه ضمن پذیرش همه عواملی که در پیروزی انقلاب نقش داشتند، میخواهیم نقش کلیدی نفت را مورد توجه قرار دهیم که از یک طرف شاه بهدلیل سوءمدیریت طوری نفت را در ساختار نظام جا داد که بهدلیل سوءطراحی، سوءاستفاده و سوءاجرا، محور و پایه نظام را فاسد کرد؛ چنانکه این محور و پایه دیگر نتوانست این نظام را حفظ کند و امام نیز در لحظه آخر موج اعتصاب و تحریم را دقیقا به همان پایه کوبید و نظام شاهنشاهی بهطورکامل فرو ریخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاچهحد از این مساله در ارتباط با مدیریت و نیز تعیین جایگاه واقعی نفت در ساختار کشور بهعنوان یک تجربه استفاده شده است؟
* پس از انقلاب همواره استراتژی مهم ما این بوده که نفت را در کجا جایگزین کنیم و آن را در ساختار نظام در کجا جای دهیم؛ چون یکی از آرمانهای انقلاب درواقع بر قطع وابستگی به نفت استوار میباشد و سعی میشود از ایجاد یک نظام تکپایهای و تکمحصولی جلوگیری شود؛ چون بسیار خطرناک است که اقتصاد دولتی کشور به درآمدی وابسته شود که این درآمد محصول میزان صادرات ضربدر قیمت یک بشکه نفت باشد. بنابراین پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید، براساس تجربه یکصد سال نفت ایران، همواره در استراتژی جمهوری اسلامی و استراتژی انقلاب به این درس بهعنوان یکی از اولویتهای استراتژی امنیت ملی توجه شده و تلاش میشود یک استراتژی روشن، جامع و کارآمد و مرتبط با سایر بخشهای نظام برای نفت تدوین گردد.
بهطور واضح، تغییراتی که به لحاظ ساختاری، کمی و کیفی پس از انقلاب اسلامی در زمینه صنعت نفت شکل گرفت و نیز چالشهایی که در این راستا دامنگیر نظام جمهوری اسلامی شد، دقیقا چه چیزهایی بودند؟
* در سال1352 بهدنبال یک سری مذاکراتی که شاه با کنسرسیوم داشت و به دنبال آن جو شوک اول نفتی و بحران اول انرژی و دوازده سال اقدامات اوپک، یک قانون نفت و قرارداد جدیدی جایگزین قرارداد کنسرسیوم شد و ازآنجاکه این مذاکرات در ویلای زمستانی شاه واقع در سوئیس بهنام سن موریس شکل گرفت، این قرارداد در تاریخ به سن موریس معروف گشت. اتفاقا این قرارداد در مرداد1352 و درست چند ماه قبل از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل منعقد گردید و لذا دستگاه رژیم پهلوی تبلیغات وسیعی را به راه انداخت و روابط عمومی شرکت نفت بر پشت تمام تانکرها نوشت که امروز نفت بهطور واقعی ملی شد. این گفته آنها یک اعتراف ضمنی بود به اینکه قرارداد1333 کنسرسیوم درواقع ملی نبوده؛ درحالیکه شاه همواره بعد از کودتای بیستوهشتم مرداد میخواست بگوید که نفت ملی شده است. قرارداد معروف به سنموریس به این شکل بود که شرکتهای عامل، تولید نفت ایران را از ششمیلیون بشکه به هشت میلیون بشکه در روز برسانند و کمکم در چند مرحله مقداری از نفت را در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار دهند تا خودش این نفتها را به فروش برساند و همین نشان میدهد که قرارداد کنسرسیوم عملا تمامی مراحل تولید، بازاریابی و اکتشاف را در دست داشته و شرکت ملی نفت، بهعنوان یادگار دوران ملیشدن نفت و همان شرکتی که برای خلع ید بهوجود آمد، صرفا عملیات غیرصنعتی قرارداد را برعهده داشته است. پس از قرارداد سن موریس، یک شرکت خدمات نفت در سال1352 تاسیس شد و اسم کنسرسیوم را به SC* تغییر دادند؛ S مخفف Service و C* مخفف C*mpany است؛ یعنی کمپانی خدمات نفتی به ایران. یکی از علل این مساله آن بود که کلمه کنسرسیوم همواره کودتای بیستوهشتم مرداد را به اذهان متبادر میکرد و شاید به لحاظ روانشناختی میخواستند با این تغییر نام از این به بعد شرکت ملی نفت کارفرما باشد و کنسرسیوم بهعنوان یک پیمانکار عمل کند؛ منتها تا زمانیکه نفت به دست ما میرسید، از چند مرحله عبور میکرد و قرار بود که نهایتا یکونیممیلیون بشکه نفت را طی چند سال به ایران بدهند تا ایران خودش بازاریابی کند. باید دانست بعد از کودتای بیستوهشتم مرداد در خارج از حوزه قرارداد کنسرسیوم بهخصوص در فلات قاره خلیج فارس در حوزههای کوچکتری بهشکل مشارکت و پیمانکاری پارهای اکتشافات نفتی به کمپانیهای دیگر بینالمللی مثل ایتالیاییها و حتی امریکاییها و ژاپنیها سپرده شد و این کمپانیها در خلیجفارس چاههایی زدند و چاههایی که عراقیها پس از پیروزی انقلاب اسلامی آنها را مورد هدف قرار دادند، همین چاهها بودند. نفت حاصل از این چاهها کاملا در اختیار شرکت ملی نفت و شرکت نفت فلات قاره بود و حجم تولید آن تا نزدیکی انقلاب اسلامی به حدود پانصدهزار بشکه در روز میرسید. ولی قرارداد اصلی که در اختیار SC* ــ همان کنسرسیوم ــ بود به حدود پنجونیممیلیون بشکه یعنی به ده برابر نفت تولیدی در فلات قاره میرسید که دست ایران بود و اکثرا هم آنها خودشان این نفت را میخریدند. اما پس از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب قانونی را وضع کرد و تمام قراردادهای مغایر ملیشدن، ازجمله قرارداد اسکو یا سنموریس را ملغی کرد. به تبع این قانون شورای انقلاب نیز در زمستان 1358 قانون دیگری را تصویب کرد و شرکت نفت فلات قاره را تاسیس نمود تا تصدی نفتهای تولیدی در دریا را برعهده گیرد و همه آن کمپانیها را عملا خلع ید کرد. لذا باید گفت درواقع پس از انقلاب اسلامی بود که با تاسیس شرکت ملی نفت و سپس وزارت نفت در مهرماه سال1358 بهطور واقعی دولت ایران تصدی نفت را برعهده گرفت و صنعت نفت از تولید تا اکتشاف و حتی بازاریابی توسط خود ایرانیها انجام گرفت.
پس از این، شرکتهای خارجی ادعاهایشان را در بیانیه الجزایر اعلام کردند که بیشترشان نیز درواقع به قراردادهای شرکتهای نفتی و از جمله شرکتهای امریکایی مربوط میشد که منافعشان در جریان قوانین شورای انقلاب به مخاطره افتاده بود. آنها شکایت کردند و بخشی از این شکایتها در دیوان بینالمللی لاهه و در چارچوب بیانیه الجزایر اعلام گردید. درواقع هدف دولت موقت از تاسیس وزارت نفت در شورای انقلاب این بود که نفت را به کل حاکمیت پیوند دهد؛ چون در دوره شاه عملا شرکت ملی نفت این کار را برعهده داشت و ریاست هیات مدیره را نیز شاه تعیین میکرد و این بدان معنا بود که نفت مستقیما در دست شاه قرار دارد. اما با تجربه تاسیس وزارت نفت، تصدی حاکمیت دولت و قوای مجریه از طریق وزارتخانه بر نفت اعمال شد و این مساله کاملا با دولت و قوه مجریه پیوند خورد. در جریان جنگ نیز درواقع بیشترین صدمات به شرکت نفت وارد شد؛ چه، در جریان پیروزی انقلاب تولید نفت ایران به سهونیممیلیون بشکه تنزل یافت؛ چراکه پس از انقلاب ما دیگر نه میخواستیم و نه میتوانستیم شش میلیون بشکه تولید کنیم. آخرین ارقام دوره شاه در سال1356 به ششمیلیون بشکه رسیده بود و در سالهای1355 و1356 معدل تولید حدود ششمیلیون بشکه بود که پنجونیم میلیون بشکه در روز صادر میشد. اما پس از پیروزی انقلاب علت اینکه ما نمیخواستیم این سقف تولید را داشته باشیم، بهخاطر آن بود که اصلا یکی از اتهامات شاه این بود که چرا اینهمه نفت تولید میکنی، باید نفت برای نسلهای آینده بماند و ما صرفا در حد نیاز آن را به فروش برسانیم، نه به حدی که غرب نیاز دارد. از طرفی هم نمیتوانستیم این تولید را داشته باشیم چون چند ماه اعتصاب باعث برهمخوردن مدیریتها و رفتن بخشی از کارشناسان و نیز تحریمها شده بود و لذا ما دیگر نمیتوانستیم بیش از سهونیممیلیون بشکه تولید کنیم؛ علاوه بر این، یکی از آرمانهای انقلاب قطع وابستگی به نفت بود؛ ضمنآنکه به دلایل فنی، اداری، سیاسی و تحریمهای بینالمللی بیشتر از این حد تولید مقدور نبود. جنگ هم که شروع شد، یکی از اولین هدفهای صدام مراکز نفتی ما بود که ظرفیت نفتی ما را به روزانه دوونیممیلیون بشکه تقلیل داد. بسیاری از چاهها و تاسیسات نفتی ما مستقیما در خط حمله قرار گرفته بود؛ ضمن آنکه بسیاری از مشتریها دیگر با نفت ملیشده ما قرارداد نمیبستند، چون میگفتند معلوم نیست که دیگر ایران صاحب نفت باشد و احتمال دارد عراق خوزستان را بگیرد. درواقع پس از عملیات بستان و فتح خرمشهر بود که وقتی تسلط ایران بر خوزستان تضمین شد، دوباره مشتریها آمدند. منتها صدام همچنان لاینقطع تاسیسات نفتی را میکوبید و هیچ وقت ما در طول جنگ نتوانستیم بیشتر از دوونیممیلیون بشکه در روز نفت تولید کنیم.
درخصوص عملکرد اوپک از بدو تشکیل تاکنون چه ارزیابی دارید؟ آیا عملکرد این سازمان با مقتضیات امروز جهان مطابقت دارد؟
*سازمان اوپک در سپتامبر1960 در بغداد تشکیل شد و پنج کشور موسس آن بودند: عراق، ایران، عربستان، ونزوئلا و کویت. این سازمان درواقع با هدف مخالفت با کاهش قیمت نفت توسط کمپانیهای اروپایی و امریکایی صاحب امتیاز در خاورمیانه که به دولتهای نفتخیز صرفا حقالامتیاز میدادند، شکل گرفت. از آنجا که حقالامتیاز براساس قیمتهای اعلانشده محاسبه میگردید، لذا وقتی قیمتهای اعلانشده نفت از سوی کمپانیها کم میشد، بهتبع آن حقالامتیاز دولتهای صاحب نفت نیز پایین میآمد. لذا این کشورها در اعتراض به کاهش مستمر قیمتهای اعلانشده توسط کمپانیها و درواقع در اعتراض به کاهش درآمد دولتهایشان، تصمیم گرفتند سازمان اوپک را تاسیس کنند. امروزه تقریبا حدود چهلوپنج سال از تشکیل این سازمان میگذرد و در حال حاضر این سازمان یازده عضو دارد. جالبآنکه حداقل نه کشور عضو این مجموعه، کشورهای اسلامی هستند و نیجریه هم که کشور دهم باشد، اکثریت جمعیت آن مسلمان هستند و تنها کشور غیرمسلمان ونزوئلا است. عملکرد اوپک در مدت این چهلوپنجسال را میتوان به چند دوره تقسیم کرد: دوره دهساله اول بیشتر صرف اثبات موجودیت اوپک گردید. در این دوره سازمان تلاش میکرد موجودیت خود را به کمپانیهای بزرگ غربی و کمپانیهای صاحب امتیاز بقبولاند، برپایی جلسات مستمر اجلاس اوپک و اجلاس وزیران این کشورها را به اطلاعات خوبی درباره دنیای نفت مجهز کرد و لذا کشورهای رادیکالی مثل عراق، الجزایر و لیبی که آن موقع با شوروی همپیمان بودند به این فکر افتادند که در راه تحقق اهدافشان و افزایش درآمدشان باید صنعت نفتشان را ملیکنند. اما کشورهای محافظهکاری مثل ایران دوره شاه و عربستان و کویت که در مدار غرب بودند بیشتر ترجیح دادند که با کمپانیهای صاحبامتیاز شریک شوند و بر میزان سهام خود بیفزایند؛ یا بهعبارتی نسبت به قبل بخش بیشتری از نفت تولیدی را بهدست آورند. در این ده سال اول چنین اندیشههایی بر فضای اوپک حاکم بود؛ اما در مجموع باعث شد برای دوره بعد، یعنی دهه1970 که دوره دیگری از عصر اوپک را تشکیل میدهد، عملا تا سال1975 اکثر شرکتهای نفت در کشورهای نفتخیز ملی شوند و صنعت نفت توسط مدیریت داخلی اداره شود. درواقع در دوره دوم، اوپک اختیار تولید نفت و بازاریابی را عملا به دست گرفت و کمپانیهای بزرگ به سطح خریداران عمده نفت تنزل پیدا کردند. ارزش اوپک نیز درواقع از همین تاثیرگذاری آن معلوم و ناشی میگردد. منتها نکتهای که در دوره دوم اوپک قابل توجه است، همزمانشدن این دوران با دوران بحران انرژی است. درواقع برخی اندیشمندان و اقتصادانان غرب که چشمانداز غرب را تا سال2000 بررسی میکردند، متوجه شدند که اگر روند مصرف و تقاضای نفت در کشورهای غربی به همان شکل پیش رود، ممکن است تا مثلا سال2000 دیگر نفتی در چاهها باقی نماند و دنیا با بحران انرژی روبرو شده، اقتصاد و صنعت نیز فلج گردد و بهتبع آن پیامدهای شدید سیاسی و اجتماعی در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی بروز کند. بنابراین به فکر چاره افتادند تا در صورت امکان، تقاضا و مصرف را در کشورهای غربی مهار کنند. اما ازطرفدیگر امریکا در این زمان درگیر جنگ ویتنام بود و نیز بر سر رقابت بسیار نزدیک با شوروی، هزینههای زیادی را از جمله به لحاظ اقتصادی تحمل میکرد و بهویژه چشمانداز انرژی تیرهای را پیشرو داشت. لذا وقتی نیکسون به ریاستجمهوری امریکا برگزیده شد، از آنجا که شخصا سابقه نفتی داشت و وکیل یک کمپانی بزرگ نفتی بود، به مساله نفت کاملا حساس شد. مطالعات کمیسیونهایی که نیکسون آنها را در این زمینه مامور کرده بود، درمجموع به این نتیجه رسید که روزبهروز بر مصرف نفت امریکا افزوده میشود و برآورد کردند که مصرف روزانه آن زمان امریکا که چیزی در حدود چهاردهمیلیون بشکه بود، با روند رشد هفتدرصد در سال بهزودی به رقم هنگفتی بالغ خواهد شد؛ ضمن آنکه چاههای امریکا دیگر جوابگو نبوده و بیشتر این نفت مصرفی باید از خاورمیانه تامین گردد و خاورمیانه نیز نقطهای است که از یک طرف همیشه درگیر جنگ اعراب و اسرائیل است و چند بار تجربه شده بود که بهخاطر مسائل جنگ در عرضه و تولید نفت خاورمیانه و کشورهای عربی اختلال پیش آمده بود و غرب و اروپا با بحران روبرو شده بودند، از طرف دیگر نفت خاورمیانه و خلیج فارس در یک قدمی شوروی بود که بزرگترین رقیب غرب به حساب میآمد و هر لحظه امکان داشت که با درنوردیدن یک فاصله کوتاه مکانی خودش را به خلیجفارس برساند و رگ حیاتی غرب را قطع کند. بنابراین کمیسیونهای مامور نیکسون نهایتا به این نتیجه رسیدند که باید در مصرف نفت صرفهجویی شود و تنها راه موثر آن هم افزایش قیمت نفت است. لذا پس از چند دهه که استراتژی نفت ارزان در دستور کار امنیت ملی غرب و امریکا قرار داشت، اینک با لحاظ توجیه امنیت ملی، استراتژی نفت گران در دستور کار قرار گرفت. اینجا بود که نقش سیاسی نفت بسیار بارز شد و نفت از حد یک کالای اقتصادی فراتر رفت و به یک کالای سیاسی، بینالمللی و استراتژیک تبدیل شد. بنابراین در این مقطع اوپک و امریکا درواقع دانسته یا ندانسته همسو شدند و منافع هر دو بر گرانشدن نفت قرار گرفت. از این پس بود که امریکا استراتژی نفت گران را ترویج و تبلیغ میکرد. با لحاظ این مسائل بود که در کنار بحران خاورمیانه و جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال1973.م که اعراب حامیان غربی اسرائیل را تحریم نفتی کردند و عرضه نفت کم شد، اقدامات اوپک و استراتژی امریکا نیز تواما باعث شد که قیمت نفت از زیر دو دلار در سال1969 بهتدریج در مدت دو سه سال به دوونیمدلار برسد. در جریان این مساله بود که طی اجلاسی برای اولینبار در اکتبر1973 قیمت نفت را اوپک تعیین کرد. قیمت نفت هفتونیمدلار اعلام شد و تا سال بعد به یازدهونیمدلار رسید که به شوک اول نفتی معروف شد و ثروت عظیمی را در اختیار کشورهای اوپک قرار داد. پس از این مسائل بود که ساختار قدرت اوپک کامل شد. ازآنسو، غرب نیز آژانس بینالمللی انرژی را به رهبری امریکا و با طراحی کیسینجر تاسیس کرد و اهدافی را از این طریق پیگیری کردند تا برای صرفجویی در مصرف نفت بتوانند در موارد اضطراری سایر عاملهای انرژی مثل گاز، برق و حتی مجددا زغالسنگ و. . . را وارد عرصه مصرف انرژی کنند. یعنی گرانشدن نفت، به سایر عوامل انرژی ارزش اقتصادی داد و باعث شد که حتی نفت دریای شمال که بین انگلستان و نروژ واقع است و تولید آن گران بود و یا همچنین تولید نفت آلاسکا اقتصادی شود. بنابراین از این طریق، هم مصرف نفت امریکا مهار و کنترل گردید و هم سایر عوامل انرژی و یا مناطق نفتی که در حوزه خود غرب قرار داشتند اما تولید آنها گران بود اقتصادی شدند. این اقدامات آژانس بینالمللی انرژی باعث شد قیمت نفت در حدود یازده تا دوازده دلار باقی بماند و این روند تا زمان وقوع انقلاب ایران همچنان تداوم داشت. در جریان انقلاب، امامخمینی(ره) و انقلابیون صادرات نفت ایران را تحریم کردند که به شوک دوم نفتی در دنیا معروف شد و بهتبع آن قیمت نفت تقریبا به سه برابر قیمت اعلامشده از سوی اوپک، یعنی به سیونهدلار رسید.
پس از وقوع انقلاب اسلامی، از آنجاکه عربستان و دیگر کشورها از این انقلاب وحشت داشتند، در دهه1980 اوپک تاحدودی تحتالشعاع این اختلافات و جنگ ایران و عراق و جبههبندیهایی از این سنخ بود تااینکه جنگ ایران و عراق خاتمه یافت و اوپک مجددا به هماهنگی و وحدت قبلی خود دست یافت. بهتدریج چشمانداز خوبی برای اوپک پیدا میشد که صدام به کویت حمله کرد و این مساله حضور و مداخله امریکا در خلیجفارس و کویت را در پی داشت که باعث شد در دهه1990 تا2000 اوپک در یک وضعیت خلأ بهسر برد. البته فروپاشی شوروی هم در این قضایا بیاثر نبود. لذا اوپک در یک وضعیت منفعل قرار گرفت. اما بااینهمه ارزشی که اوپک پس از چهل سال کسب کرده بود، باعث میشد تا این سازمان علیرغم تمامی فرازها و فرودها، همچنان بهعنوان عامل تعادلبخش بازار عمل کند؛ یعنی تصمیماتی که این سازمان درباره قیمت و سقف تولید اتخاذ میکرد، علیرغم تبلیغات سوئی که علیه آن صورت میگرفت، نقش تعادلبخش خود را در بازار ایفا میکرد؛ چون یازده کشور نفتی که هفتاد تا هشتاددرصد ذخایر جهان را در اختیار دارند و نزدیک به پنجاهدرصد تولید و نیز هفتاددرصد کل صادرات جهان را به خود اختصاص دادهاند، با یک تصمیم هماهنگ تعادل را در بازار ایجاد میکردند و این نقش مهم امروزه نیز مورد نیاز است؛ یعنی این تعادلبخشی باید وجود داشته باشد و لذا در آغاز هزاره جدید لازم است که در نقش اوپک نوعی بازنگری به عمل آید. دوره تعادلبخشی نقش اوپک با دومین اجلاس سران اوپک در ونزوئلا که در سطح سران برگزار شد، شکل گرفت. اولین اجلاس سران در سال1975 برگزار گردید اما علیرغم تمایل اعضاء اوپک به برگزاری دوباره اجلاس سران، این مساله یک بار بهخاطر جنگ ایران و عراق و بار دیگر بهدلیل جنگ عراق و کویت عقب افتاد، تااینکه در سال2000 دومین اجلاس سران اوپک پس از بیستوپنج سال تشکیل شد.