به مناسبت اربعين حسيني يك اربعين از فتنه تا بيداري و بصيرت
رحمان لطیفی
اربعین واژهای است که با بیداری و کمال آمیخته است. هر جا که اربعین است، کمال را میتوان در آن یافت. یک اربعین بیداری تا شدن؛ یک اربعین تا بیداری قلب، یک اربعین تا بصیرت، یک اربعین در غار حراء تا وحی و یک اربعین تا رسیدن به حق افتاده بر خاک تفتیده.
اینها واژگانی آشنا هستند؛ اما بی گمان از زمان فتنه و غوغاسالاری سامریان و ساحران یزیدی، یک اربعین لازم بود تا پروانههای عاشق، راه خویش را به شمع حقیقت بیابند و در کنارش پیمان عشق ببندند و با بیداری خویش، آتش به خرمن فتنه افکنند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا نقش اربعین را در راهیابی بخشی از جامعه به سوی حق تبیین کند و نشان دهد که چه کسانی میتوانند با اربعین گرفتن بیدار شوند. اینک با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
واکنشهای متفاوت افراد در هنگامه فتنه
کم تر انسانی را میتوان یافت که در غبار فتنه بتواند موقعیت خود را تشخیص دهد و راهش را بیابد. تنها انسان هایی میتوانند در درون غبار فتنه، راه خویش را بیابند که از نور الهی بهره مند باشند و پیش از ورود در درون فتنه خود را به چراغ بصیرت الهی تجهیز کرده باشند. اینان همان ربانیون و متالهان هستند که پردههای ظواهر دنیایی از پیش چشمانشان به کنار رفته و به سبب کشف الغطاء، ملکوت هر چیزی را میبینند و بیهیچ تردیدی راه خویش را به سوی حق و حقیقت مییابند.
اما بسیاری از مردم تا غبار فتنه فرو ننشسته یا کم نشده نمیتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و راه خویش را به درستی بیابند و پس از شناخت، خود را با آن همراه و همگام سازند؛ چرا که بسیاری پس از شناخت قطعی حقیقت به عشق دنیا و ظواهر و زینت هایش، پشت به حقیقت میکنند و با باطل همراه میشوند و این همراهی را به ناتوانی در تشخیص و تحلیل نسبت میدهند.
بیگمان تنها آنانی که دلهایشان با عقل هایشان هماهنگ است، میتوانند در اوج فتنه و در هیاهو و غوغاسالاری باطل و برآشفتگیهای دروغین آن و در زمانه آمیختگی حق و باطل و تیرگی فضای گفتمانی، حق را بشناسند و دل در گرو آن نهند و با همه فشار گفتمانی باطل گرایان، تاب همراهی با حق را آورند. اما همواره دو دسته دیگر زمانی باید بگذرد تا حق را بیابند و پس از شناخت و یافتن آن، همراهش شوند.
گروهی از مردمان دلهایشان صاف و سالم است هر چند که عقل تشخیصشان ناقص میباشد، ولی همین که کمی غبار فتنه فرو نشست، به گرایش دلشان پاسخ میدهند و با آن که هنوز عقل ایشان در تشخیص، سرگردان است، به ندای فطرت و وجدان بیدار و دلشان پاسخ میدهند و با حق همراه و همگام میشوند. از اینان اگر بپرسید که چرا از میان دو صف، این یکی را برگزیده اید، شاید در جواب بمانند و پاسخ عقلانی و منطقی ندهند، ولی دلهایشان گواهی میدهد که صف دیگر نمیتواند حق باشد، هر چند که در تمام ظواهر و نمادها از حق بیشتر جلوه گری میکند؛ چرا که نور ایمان، آنان را به حق رهنمون میکند و ظواهر حق گونه باطل آنان را نمی فریبد و به خود نمیکشاند. اینان هر چند که ممکن است دیرتر حقیقت را از باطل در غبار فتنه تشخیص دهند، ولی همین که شناختند هر چند که به منطق عشق و دل، ولی دل در گرو آن مینهند و دست از آن بر نمیدارند.
گروهی دیگر هر چند که به ظاهر، اهل خرد و دانایی هستند، ولی چون عقل و خردشان با دل و جانشان همراهی نمی کند، هر چند که زودتر از اهل دل و حتی در درون غبار فتنهها حق را میشناسند و به آن آگاهی مییابند، ولی چون خردشان ناقص و دلشان بینور است، ممکن است همچنان به توجیهاتی به ظاهر عقلانی، در برابر فتنه باطل سکوت کنند یا حتی گاه بدتر از آن با فتنه و باطل همراهی نمایند. خداوند درباره این دسته افراد در آیه14 سوره نمل میفرماید: و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین؛ آنان نسبت به آیات روشن خداوند انکار ورزیدند در حالی که در درونشان نسبت به آن یقین و قطع داشتند؛ چرا که ایشان مردمانی ستمگر و متکبرند؛ پس بنگرید که چه عاقبت و سرنوشت بدی برای فسادکنندگان است و چگونه خداوند آنان را بدان میگیرد.
این دسته با این که از اهل خرد هستند و به سبب نشانههای روشن، در درونشان به یقین و قطع میرسند و حق را تشخیص داده و بدان شناخت کاملی پیدا میکنند، ولی به سبب روحیه ستمگری، تکبر و علو و برتری جویی، حاضر نیستند تا حق شناخته شده را تصدیق کرده و با آن همراهی کنند، بلکه راه باطل را در پیش میگیرند و با آن همراه میشوند و به فساد و تباهی در زمین اقدام میکنند و این گونه است که خشم الهی را به جان میخرند و در دنیا و آخرت گرفتار خشم او شده و عذاب ذلت و خواری را میپذیرند.
البته هستند کسانی از اهل خرد که به ندای دل هایشان پاسخ میدهند و در موافقت عقل و دل، گام بر میدارند؛ ولی به نظر میرسد که سلامت قلب، کاربردی تر از سلامت خرد ظاهری است؛ زیرا سلامت قلب به ندای فطرت و وجدان پاسخ میدهد و حتی اگر عقل و خرد شخص نتواند حق را بشناسد و در اثبات حقانیت آن در میان غبار فتنه، استدلال منطقی و عقلانی کند ولی نوری از حقیقت، او را مجذوب خود میکند و بدان سو میشتابد، اما کسی که به ظاهر از سلامت عقل برخوردار است ولی از سلامت قلب به خاطر گناه و رفتارهای نابهنجار و دسیسه کردن فطرت به بی تقوایی، برخوردار نیست، کم تر میتواند در پی حق برود و به آن پاسخ مثبت دهد و همراه و همگام با آن شود. از این رو در قرآن همواره از سلامت قلب و قلب سلیم به عنوان یک شاخص در شناخت حق و همراهی با آن تاکید شده است و کسانی که به مرض قلب دچار هستند به عنوان فی قلوبهم مرض (بقره، آیه10) معرفی کرده و بیان میدارد که اینان نسبت به حق نه تنها موضع گیری مثبتی ندارند بلکه به مکر و چاره جویی متوسل میشوند و با دلایل به ظاهر عقلانی میکوشند خود را توجیه کرده و دیگران را نیز بدان فریب دهند و رفتار مفسدانه و همراه با باطل را رفتاری مصلحانه نشان دهند و خود را خردمند و دیگران را اهل سفاهت معرفی کنند که نمیتوانند به سبب بی بهره مندی از عقل و خرد، حق را تشخیص دهند، در حالی که خود ایشان گمراه هستند و سفاهت میورزند؛ چرا که وجدان و فطرت دارندگان قلب سلیم، آنان را به سوی حق رهنمون میسازد و مدافع و همراه و همگام حق میگرداند. (بقره، آیات 7 تا 13)
از واکنشهای متضاد و متقابلی که افراد در هنگام فتنه و برخاستن غبار آن یا حتی پس از فرو نشستن کمی از غبار یا تمامی آن نشان میدهند، میتوان دریافت که چرا اهل خرد و بصیرت واقعی و یا اهل قلب سلیم تنها کسانی هستند که در هنگامه فتنه یا پس از آن به همراهی حق میشتابند و دیگران هم چنان لنگ میزنند و بلکه حتی در جبهه مخالف حق قرار گرفته و به خدعه و نیرنگ، خود و دیگران را به همراهی میخوانند و رفتار باطل خویش را توجیه میکنند.
توابین، بیداران از سحر سامریان فتنه گر
از آیات قرآنی بر میآید که اهل باطل، اهل فتنه هستند و فتنهگری ایشان حتی از اعلان رسمی جنگ علیه حق، خطرناکتر است؛ چرا که قتل، کشتن تنهاست و قاتل کافر، ایمان نمیدزدد و دین مردم را تباه نمیکند بلکه جسم و کالبد اهل ایمان را میزند و از میان بر میدارد. از این رو خداوند در آیه 191 سوره بقره با عبارت: «و الفتنه اشد من القتل» از شدت فتنه نسبت به کشتن و جنگ خبر میدهد و در آیه217 سوره بقره با عبارت: «و الفتنه اکبر من القتل» از بزرگی فتنه نسبت به جنگ و قتل سخن میگوید. این بدان معناست که فتنه از هر جهت که بنگرید عملی خطرناکتر و پلیدتر و سختتر و بزرگتر است؛ چرا که در فتنه با ایجاد شبهه، باطل، خود را به حق میآراید و زینت میدهد به گونهای که بیشتر مردمان، فریب ظاهر گول زننده باطل را میخورند که جامه حق پوشیده است و جلوه گری بیش تری میکند و چون عقل بیش تر مردم در چشمشان است، به سادگی فریب خورده و با باطل همراه شده و علیه حق میجنگند و این گونه است که دین و ایمان مردم تباه میشود و جانها بر سر حفظ باطل به ادعای همراهی با حق تباه میگردد.
به سخن دیگر، باطل با تظاهر به حق و جلوهگریهایش، همانند جادوی سامری، چشمان مردم را مسحور و مجذوب خود میکند و آنان را به دعوی حق به میدان میآورد تا به عنوان سربازان حق عمل کنند و جان به کف در خدمت باطلی باشند که حق نموده شده است.
این سیاست از آن رو از سوی باطل و فتنهگران انتخاب میشود که میدانند در صورت آگاهی، مردم هرگز از باطل طرفداری نمیکنند و جان خویش را برای باطلی فدا نمیکنند.
رستگاری اهل بصیرت
در جلوهگریهای باطل تنها اهل بصیرت هستند که در اوج فتنهها، حق را میشناسند و در دام فریب سحر ساحران نمیافتند و چوبها و ریسمانهای ساحران را، چون عصای موسی(ع) نمیشمارند هر چند که باطل، بسیاری از مردم را فریب و همراه میسازد و رعب و ترس در دوستان حق میافکند، ولی این ترس گذرا است و به سرعت چون مه از آب در زیر نور فروزان خورشید محو میشود.
این گونه است که در عاشورا تنها اهل بصیرت ماندند، چرا که آنان حق را میدیدند نه آن که آنان حق را میفهمیدند؛ چرا که آنان در شناخت حق، از علم الیقین گذشته بودند و در مقام عین الیقین بودند و حتی برخی از ایشان فراتر از آن در مقام حق الیقین جلوس کرده بودند و آب از چشمه کوثر در بیابان سوزان کربلا مینوشیدند چنان که بارها خود، این را بر زبان میآوردند.
در روایات کربلایی آمده که یاران امام حسین(ع) در کربلا کسانی بودند که بهشت خویش را میدیدند و برخی دیگر در هنگامه نبرد میفرمودند که اکنون در آغوش پیامبر(ص) هستند و یا از آب کوثر مینوشند؛ چرا که ایشان فراتر از مقام فهمیدن و دیدن، در مقام بودن، حضور یافتهاند.
اگر از این هفتاد و دو تن یاران امام حسین(ع) که اهل شهود و کشف الغطا بودند و از مقام ربانی و متاله شدن سود میبردند، بگذریم، دیگر کسی را نمیتوان یافت که در مقام بصیرت بودند؛ چرا که اگر اهل بصیرتی بود، بیشک با حق همراه و همگام میشد و در کربلا امام حسین(ع) را یاری میکرد.
فتنهگران سامری با جادوی رسانه و تبلیغات سهمگین خویش چنان عرصه را بر اهل حق تنگ کرده بودند که هیچ امیدی به پیروزی حق نبود. آنان بر منابر تبلیغاتی خود بر آمده بودند و با رفتاری چون بوزینگان، همگان را به خود مشغول میداشتند و چشمان را مسحور و مجذوب خود میکردند.
تلاش نهایی آنان این بود که این هفتاد و دوتن اهل بصیرت را نیز از دور حق برانند تا حسین(ع) تنها بماند و با کشتن او کار حق و حقیقت را تمام کنند و ابلیس را به آرزوی دیرینش برسانند برتری او را برای خلافت بر هستی با رفتار زشت خویش به اثبات رسانند.
ابلیس به کمک حزب شیطان خویش از جنیان و انسانها بر آن بود تا حقیقت را خوار کند و بیعرضگی آدم و فرزندانش برای خلافت الهی را به رخ آنان بکشاند. این همان چیزی بود که پیامبر گرامی(ص) را دل گیر و دل نگران میساخت. خداوند در آیه60 سوره اسراء داستان شجره ملعونه را بیان کرده بود. امیرمومنان علی(ع) روایت کرده است که رسول خدا(ص) بر منبر بود که لحظهای خواب، چشم او را ربود. در خواب مردانی را دید که چون بوزینگان بر منبر آن حضرت(ص) میجهند و مردم را به روش گذشتگان و دوران جاهلیت باز میگردانند. پیامبر(ص) در حالی که نشسته بود، به خود آمد و آثار حزن و اندوه در چهرهاش نمایان شد. جبرئیل این آیه را برای حضرت(ص) آورد: و ما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنه للناس و الشجره المعلونه فی القرآن؛ یعنی بنی امیه (بحارالانوار، ج55، ص 350 و نیز فتح القدیر، ج3، ص 342؛ و نیز الدرالمنثور، سیوطی، ج4، ص191) آن حضرت(ص) دل نگران فتنه امویان و به دست گرفتن حکومت اسلامی از سوی بنی امیه بود. (همان و نیز تفسیر کبیر، فخر رازی، ج7، ص 361 و الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج10، ص 245) این فتنه اموی در زمان امام حسین(ع) به شکل کامل خود در آمده بود و ابلیس در چهره یزید بر مسند خلافت انسان نشسته بود و بر انسان و جن حکومت میکرد. یزید بیدین و زشتکار که کافر و فاجر بود، چهره خلیفه و حق را یافته بود و بر بسیاری از مردم امر مشتبه شده بود. رسانههای تبلیغاتی و منابر آنان در اشکال و روشهای گوناگون، امام حسین(ع) را خارجی معرفی میکردند که بر حق و خلیفه خدا و پیامبر(ص) خروج کرده و در زمین افساد میکند.
در این غبار فتنه تنها اهل بصیرت توانستند حق را بشناسند و با آن، همراه و همگام شوند و جان در راه بقای آن ایثار کنند. اما اکثریت مردود شدند و در دام فتنه گرفتار شدند.
در اوج فتنه، امام علی بن الحسین(ع) نگذاشت تا پرچم حق بر زمین بیفتد. در این زمان همانند عصر امام علی(ع) زنی تنها در کنارش بود. در فتنه سقیفه بنیساعده تنها فاطمه(س) در کنار پرچم برافراشته علی(ع) ایستاد و شهادت برای ولایت را به جان خرید. اکنون دخترانش زینب کبری و صغری (سلام الله علیهما) در کنار پرچم افراشته علی بن الحسین(ع) ایستاده بودند. شگفت که آن دو دختر گرامی امیرمومنان(ع) و فاطمه(س) چنان یکسان حرکت و عمل کردند که کسی متوجه دو نفر نشد و همگان یک تن را دیدند که چون علی(ع) شمشیر کلام از نیام بر میآورد و سحر سامری را پراکنده میسازد، هر چند که در آن غبار فتنه، کمتر کسی میتوانست این پرچم حق را ببیند و بشناسد.
تلاشهای امام حق علیبنالحسین(ع) و زینب کبری و صغری (ام کلثوم) موجب شد تا در مدت چهل روز، غبار فتنه به کنار برود و چشمان مسحور سحر ساحران و سامریان فتنهگر، به حق بنگرد. در این میان نخستین کسانی که همراه شدند، اهل دل بودند که در قالب توابین درآمدند و در کنار امام حق خویش علیبنالحسین(ع) قرار گرفتند و ندای یا للثارات الحسین(ع) سر دادند.
اما هنوز اکثریت گرفتار فسق و فجور یا عقل معاش، کمتر از عقل معاد برخوردار بودند تا بیدار شوند و همراهی کنند. تلاشهای چهل روز پرچمداران حق، نهضتی را برانگیخت. اما این نهضت تنها در میان اهل وجدان بود که با عشق، حق را شناخته بودند و مجذوب آن بودند و هنوز اهل عقل همراهی نکردند و بلکه بسیاری از آنان توجیه گر رفتار پیشین خویش و حتی توجیه گر بقا و همراهی با فتنه گران بودند. آنان که خود را اهل عقل و خرد میشمردند، بخاطر آنکه قلبشان بیمار بود، همچنان بر همراهی باطل و فتنه بودند و به سرکوب اهل دل و عشق میشتافتند و آنان را از هرگونه حرکتی برحذر میداشتند و قیام علیه فتنه گران را غیرقابل توجیه و هزینه برمی شمردند که هیچ سودی بر آن نیست؛ چون اهل عقل همواره اهل حساب و کتاب هستند و دو دو تا میکنند و هرگز مفهوم و معنای ایثار را نمی فهمند. برای ایشان حرکت توابین حرکت دیوانگان بود که بیرون از هر تاکتیک و استراتژی حرکت میکنند.
به نظر میرسد که یک اربعین لازم بود تا خون حسین(ع) به شیری تبدیل شود تا مایه شناخت و رشد و نمو کودکان بصیرت گردد. یک اربعین وقت لازم بود تا خون حسین(ع) بر تارک آسمان چون خورشیدی برآید و چشمان اهل دل را مجذوب کند و عاشقان حسین(ع) را گرد تربت پاک آن سرور و سالار اهل حق و حقیقت چون پروانه گرد آورد و آماده نماید تا تن به آتش شمشیر سپارند و حق را به خون آب یاری کنند و چهره زشت باطل را نمایان سازند و یزیدیان و فتنه گران باطل را رسوا سازند و حق را برخلاف خواسته ابلیسان باقی و برقرار سازند و پرچم آن را تا قیامت برافراشته دارند.