تخريب رهبري جامعه از طريق شايعه سازي
علیرضا شعاعی
رهبری جامعه، جایگاه بسیار مهم و والایی است. در جامعه ایمانی به سبب این که رهبری، اختصاص به حوزه مدیریت دنیوی ندارد و در برگیرنده رهبری در حوزه مدیریت دین و دنیاست، از جایگاهی بس اساسی تر و مهمتری برخوردار است.
در جوامع مادی گرا نیز رهبری نقش اساسی را ایفا میکند و به سبب مقام و منزلت به عنوان یک الگو و اسوه مطرح میباشد و افراد جامعه تلاش دارند تا در رفتار و منش خویش او را سرمشق قرار دهند؛ از این رو گفته شده مردم بر دین رهبران و ملوک خویش هستند و سبک زندگی خویش را از ایشان میآموزند.
در جامعه ایمانی اسوه قرار دادن و تقلید از رهبری نه تنها یک وظیفه عقلانی و عقلایی و گرایش فطری و طبیعی است، بلکه وظیفه و مسئولیت دینی و شرعی دانسته شده و از مومنان خواسته شده تا رهبری را به عنوان اسوه کامل و نیک در تمامی زندگی سرمشق قرار داده و سنت و سیره او را در کنار قول و سخن وی، بپذیرند و اطاعت و فرمان برند.
با این جایگاه حساس و مهم رهبری در جامعه ایمانی میتوان تصور کرد که تخریب وجاهت رهبری به ویژه در مسایل مرتبط به حوزه اخلاق مانند عرض و آبرو تا چه اندازه میتواند بحران زا و خطرساز باشد.
براین اساس بخشی از آموزه های وحیانی قرآن به مسائلی مرتبط است که ارتباط تنگاتنگی با وجاهت رهبری دارد. نویسنده در این مطلب به یکی از این مسائل براساس آموزهها و گزارش های تاریخی و تحلیلی قرآن پرداخته است. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
جایگاه رهبری در سبک زندگی بشر
انسان به طور طبیعی، غریزی، فطری و بلکه عقلانی و عقلایی گرایش به تقلید از دیگری یا دیگران مهم دارد؛ چرا که عقل حکم میکند از کسانی که به موفقیت هایی دست یافته یا تجربیاتی را اندوخته اند، بهره گیرد و با تقلید، تجربیات و آموزه های دیگری را به دست آورد. این تقلید و پیروی از دیگری یا دیگران زمانی مهم میشود که شخص آن دیگری را در امر یا امور یا در زندگی اش موفق بداند و سبک زندگی وی را بهترین سبک دست یابی به اهداف دنیوی یا اخروی یا هر دو سرا بشمارد.
هرکسی دیگری یا دیگران مهمی را درنظر دارد که از نظر او میتواند الگوی زندگی شود و سبک زندگی اش موفقیت های حال و آینده او را تضمین کند. این گونه است که تقلید از دیگری یا دیگران مهم به عنوان نه تنها امری طبیعی و فطری بلکه عقلانی درمی آید و خرد جمعی و سیره و سلوک رفتاری خردمندان آن را تایید و امضا میکند. بنابراین برخلاف تصور باطل برخی از مردم، تقلید کار میمون نیست؛ بلکه تقلید انسانی، تقلید ریشه دار با خاستگاه فطری، عقلایی بلکه عقلانی است. آن چه از تقلید، ناپسند دانسته شده تنها تقلید بی هدف و کورکورانه است که از نظر وحی و شرع و عقل و عقلاء نیز مردود دانسته شده و از این نوع تقلید نهی شده است.
اصولا جامعه پذیری، انتقال تجربیات، دانشها، اخلاقیات، آداب، رسوم و سنتهای مفید و سازنده فرهنگی در هر جامعهای تنها از طریق تقلیدپذیری، شدنی است و بقای جوامع در گرو همین مسئله جامعه پذیری و تقلید درست و صحیح میباشد.
همواره در سطوح عالی جامعه، افرادی خاص با توانمندی های فردی و شخصی ویژه وجود دارند که مهم ترین الگوی مردم آن جامعه قرار میگیرند و افراد جامعه میکوشند تا با تقلید و سرمشق قرار دادن سبک زندگی آنان، موفقیت های آنان را تکرار یا نزدیک به آن سازند و دست کم با همانندسازی خود با رهبران و مدیران موفق جامعه، از موفقیت های نسبی برخوردار شوند.
راه و روش زندگی و یا سبک زندگی که از آن گاه، به دین یاد میشود، چیزی است که برمحور تقلید صحیح و درست استوار است. البته برخی از سبک های زندگی نیازمند تعدیل و تصحیح یا حتی تخطئه است و باید از آن نهی کرد. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 63 سوره طه از سبک زندگی فرعون انتقاد میکند و آن را سبک رشد و موفقیت آمیز نمی شمارد.
این درحالی است که فرعون و جامعه فرعونی بر این باور است که سبک زندگی یا همان دین و طریقت آن، بر کمال است و میتواند نمونه و سرمشق زندگی دیگران شود. این گونه است که فرعون از سبک زندگی خود و جامعه فرعونی به «بطریقتکم المثلی» یاد میکند و درجایی دیگر مدعی میشود که جز به رشد و کمال هدایت نمی کند: «ما اریکم الاما اری و ما اهدیکم الاسبیل الرشاد» (غافر، آیه 29) درحالی که خداوند این سبک زندگی را غیر رشید میداند که انسان را به کمالی نمی رساند: و ما امر فرعون برشید. (هود، آیه 97)
به هرحال، آن چه از این آیات و برخی از روایات برمی آید، مردم بر دین و سبک زندگی رهبران جامعه خودشان هستند و از آنان در سبک زندگی تقلید میکنند. از این رو گفته شده: الناس علی دین ملوکهم، مردمان بر دین و آیین و سبک زندگی رهبران خویش هستند؛ چرا که آنان را الگوی تمام و کمال در زندگی و موفقیت میشمارند و میخواهند به همان موفقیتها دست یافته یا دست کم همانندسازی کنند و برخی از موفقیتها را برای خود رقم زنند.
روش های تخریبی رقیبان یا دشمنان جامعه
از آن جایی که جوامع انسانی، انسجام و اتحاد خود را از طریق همکاری و در سطح عالی و برتر، از طریق همدلی به دست میآورند، الگوبرداری از رهبران جامعه، نقش مهمی در اتحاد و انسجام جامعه دارد.
خداوند درباره اتحاد و انسجام در جامعه مدنی به این نکته توجه میدهد که همدلی و همراهی مردم با اهداف عالی رهبری و اسلام را نمی توان از طریق اموال به دست آورد؛ زیرا اگر کسی با صدتومان پیرو و هوادار کسی شد با صد و ده تومان به دیگری میپیوندد و هرگز از دل و جان هم کار نمی کند و مدافع ارزش های رهبری نمی شود. از این رو خداوند به نکته مهم همدلی در همراهی مردم با پیامبر(ص) اشاره میکند و میفرماید: «میان دلهایشان الفت انداخت، که اگر آنچه در روی زمین است همه را خرج میکردی نمی توانستی میان دلهایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت، چرا که او توانای حکیم است.» (انفال، آیه 63)
همدلی و الفت میان دل های مومنان و ایجاد وابستگی عاطفی و احساسی موجب میشود تا شخص با دل و جان، در مسیر رهبری گام بردارد و تن و جان و مال را فدای رهبری و اهداف عالی او بکند؛ زیرا کمال خود و جامعه را در پیروی و تقویت اهداف رهبری میداند.
خداوند در آیاتی بر نکته کلیدی محبت و مودت در تحقق ایمان شخص تاکید میکند؛ چرا که آن چه ایمان را تحقق کامل میبخشد ارتباط عاطفی و احساسی است؛ چرا که شناخت به تنهایی نمیتواند موتور تحرکات آدمی به سوی کمال باشد، بلکه ارتباط عاطفی است که ایمان واقعی را شکل میبخشد. از این رو در روایات معتبر از امامان معصوم(ع) بر این نکته تاکید شده که ایمان چیزی جز حب نیست. ریشه این سخن را میبایست در آیاتی از جمله آیه31 سوره آل عمران و 165 سوره بقره و مانند آن جست که به رابطه حبی میان خدا و بنده و مومنان و پیامبر(ص) اشاره و تاکید میکند.
ارتباط عاطفی میان رهبری و جامعه ایمانی موتور حرکت های فعال اجتماعی میشود و جامعه برای تحقق اهداف رهبری به جهاد و جان فشانی و عملیات استشهادی رو میآورد؛ چرا که سبک زندگی رهبری و دین و آیین او را، سعادت بخش خود و جامعه میداند و حاضر به جان فشانی در این راه است.
گرایش حبی و عاطفی مردم به رهبران تا آن اندازه است که نه تنها از سبک زندگی ایشان پیروی و تقلید میکنند، بلکه هر کسی که وابسته به آنان است نیز مورد توجه قرار میگیرند، لذا خداوند نسبت به حواشی رهبری توجه دارد و رفتار آنان را مهم و اساسی برمی شمارد و برای کارهای خوب آنان ثواب مضاعف و کارهای زشت ایشان نیز عقاب مضاعف قرار میدهد؛ چرا که ایشان همانند دیگر افراد جامعه نیستند و انتساب به رهبری جایگاه خاصی برای آنان در چشم مردم ایجاد میکند. (احزاب، آیات30 تا 32)
با توجه به نقش تاثیرگذار زعامت جامعه در همه ابعاد زندگی مردم، رقیبان و دشمنان بر آن هستند تا به نقد همه جانبه رهبری بویژه در حوزه رفتاری و اخلاقی اقدام کنند؛ چرا که سلوک اخلاقی رهبری است که محبوبیت وی را در جامعه سبب میشود و دل های مردم را برای اقتدا و پیروی و اطاعت از او، بر میانگیزد.
رقیب یا دشمن برای رسیدن به هدف خویش، دو راه در پیش میگیرد که حق یا باطل است. با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن میتوان دریافت که خداوند برای اثبات دین و سبک زندگی پیامبران(ع) به نقد دین و سبک زندگی دشمنان ایشان میپردازد و با عبارتی چون غیر رشید بودن سبک زندگی افرادی چون فرعون که گرایش استکباری و فسادانگیز دارند، تردید در دلهای پیروان ایشان میافکند. (هود، آیه97)
در مقابل، دشمنان نیز بیکار نمی نشینند. آنان نه تنها سبک و روش زندگی خود را بهترین میدانند، بلکه به تخریب ناحق روش پیامبران نیز اقدام میکنند. از این رو فرعون در برابر موسی(ع) زندگی و طریق اداره جامعه از سوی خود و مدیرانش را، برتر و نمونه برمی شمارد و سبک زندگی و مدیریت موسایی را مخرب برای جامعه و عامل آوارگی، بدبختی و مانند آن معرفی میکند. (طه، آیه63 و نیز غافر، آیه29)
داستان افک، تخریب سلوک اخلاقی پیامبر(ص) و بستگانش
خداوند در آیاتی از قرآن گزارشی از سلوک غیراخلاقی رقیبان و دشمنان پیامبر(ص) در داستان معروف افک ارایه میدهد تا جامعه ایمانی تحلیل درست و واکن های مناسبی نسبت به روش های تخریبی دشمنان داشته باشد. «افک» (با کسر الف) به هر چیزی گویند که از حالت اصلی و طبیعی که شایسته آن است، دگرگون شده باشد. در کاربردهای عربی به هرگونه تمایل و انحراف از حق به سوی باطل و به دروغ و تهمت، افک اطلاق میشود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص79)
برخی از مفسران از جمله شیخ طبرسی گفتهاند که افک همان دروغ و تهمت بزرگی است که مساله را از واقعیت اصلی خود واژگون میسازد. (مجمع البیان، ج7 و 8، ص206)
مقصود از داستان افک، افترایی است که گروهی از دشمنان پیامبر(ص) از جمله عبدالله بن ابی، حسان بن ثابت، مسطح و حمنه بنت جحش از منافقان به عایشه همسر پیامبر(ص) وارد کرده بودند. (همان و نیز جامعه البیان، ج10، جزء 18، ص114)
البته در تفسیر نورالثقلین، روایتی وارد شده که این تهمت را به ماریه قبطیه دیگر همسر پیامبر(ص) و مادر ابراهیم بن محمد(ص) نسبت میدهد. به این معنا که دشمنان این افترا و افک را به ماریه بسته بودند. (تفسیر نورالثقلین، ج3، ص518، حدیث60)
در این ماجرا گروهی، افترا و دروغی بزرگ را به یکی از همسران پیامبر(ص) نسبت دادند تا این گونه وجاهت حضرت محمد(ص) و بستگانش را تخریب کرده و زمینه شکاف میان امت و پیامبر(ص) را فراهم آورند و در حقیقت دین و آیین و سبک زندگی آن حضرت(ص) را نادرست جلوه دهند.
خداوند در آیات 11 تا 16 سوره نور بیان میکند که برخی از دشمنان و منافقان، یکی از همسران پیامبر(ص) را قذف کرده و بهتانی آشکار به او میزنند تا موجبات هتک حرمت حریم نبوی(ص) را فراهم آورند.
عبدالله بن ابی سرکرده منافقان مدینه هنگام بازگشت پیامبر(ص) و یارانش از جنگ و غزوه بنی المصطلق با کمک همدستانش ماجرای افک را طراحی میکند تا منزلت اجتاعی پیامبر(ص) را مخدوش ساخته و جامعه ایمانی را دچار شک و تردید نسبت به سبک زندگی پیامبر(ص) و بستگان نزدیکش کنند. (مجمع البیان، همان و نیز روح المعانی، ج10، جزء18، ص171)
مشکل جامعه ایمانی در عصر پیامبر(ص) این بود که نسبت به شایعه-های دشمن حساسیت به خرج نمی دادند و شایعه های ناروا را نه تنها میپذیرفتند بلکه خود به آن دامن میزدند و آن را بدون هیچ تحقیقی دهان به دهان رواج میدادند و توجهی به پیامدهای نادرست شایعه پراکنی نداشتند.(نور، ایات 11تا 15)
مسلمانان با افتادن در دام دشمنان اسلام و پیامبر(ص) در یک جنگ روانی و نرم فرهنگی در کنار دشمنان قرا رگرفتند و آب به آسیاب دشمن میریختند بی آن که متوجه باشند که این اقدام آنان موجب هتک حرمت حریم نبوی(ص) و زمینه ساز بداخلاقیها وگسترش ناهنجاریها میشود و محبوبیت پیامبر(ص) و خاندانش را با خطر جدی در جامعه مواجه میسازد، به گونهای که تقلید از سبک زندگی و سیره و سنت ایشان را مورد تردید جدی قرار میدهد.
خداوند برای این که سبک زندگی پیامبر(ص) را اسوه قرار دهد و آن را بهترین نمونه برای تقلید و پیروی بشمارد، همه جهات زندگی ایشان را مورد تایید قرار میدهد تا به عنوان اسوه حسنه (احزاب، آیه 21) به جامعه معرفی شود و طریقت نبوی، الگوی زندگی مومنان قرار گیرد. اما هرگونه تردید و دودلی درباره سبک زندگی آن حضرت(ص) میتواند موجبات شکست این طرح مهم و اساسی در الگوبرداری شود. این گونه است که خداوند به صراحت در آیات 11 تا 16 سوره هود، به سرزنش مسلمانان میپردازد و موضع گیری تردیدآمیز آنان را نسبت به شایعه افک و رد نکردن صریح آن را گناهی بزرگ بر میشمارد و به ایشان هشدار میدهد.
در حقیقت بی مبالاتی مسلمانان نسبت به شایعه سازان و حتی همراهی در شایعه پراکنی جرمی است که خداوند آن را زشت و گناه میشمارد و مومنان و مسلمانان را مورد توبیخ قرار میدهد؛ زیرا عدم واکنش جدی مسلمانان بلکه حتی همراهی فعالانه در گسترش و پخش شایعات ناروا میتواند تاثیرات رهبری در جامعه را کاهش دهد و نقش او را با تردید جدی مواجه سازد و محبوبیت مردمی را به شدت کاهش دهد.
از این رو در همین آیات، مسلمانان صدر اسلام را به سبب بی مبالاتی و خوش باوری در توطئه افک در معرض گرفتار شدن به عذابی سخت از سوی خداوند بیان میکند تا مسلمانان نسبت به این توطئهها و واکنش های مناسب و فعال هوشیار شوند و دیگر در این گونه مسائل کوتاهی نورزند.
تهدید به عذاب های دنیوی واخروی نسبت به مجرمان و دشمنان و شایعه سازان از دیگر شیوه های مبارزه قرآن با این پدیده مخرب است که در این آیات بیان شده است.
به هر حال، از آموزه های قرآنی این معنا به دست میدهد که مبارزه با اشکال مختلف جنگ روانی و نرم که از سوی دشمنان طراحی میشود نیازمند هوشیاری مسلمانان و دقت و واکنش مناسب و درست و بهنگام است تا این روش های مخرب نتواند جایگاه رهبری را تضعیف و سبک زندگی و ارتباط جامعه با آن شیوه زندگی را مخدوش سازد.