24 اردیبهشت 1390, 0:0
دولت و تمدن
رحیم رئوفیان
تجربیات تاریخی کشورها نشان می دهد که میان تمدن و دولت رابطه متقابلی وجود دارد و در واقع وجود دولتها روند و سیر تکاملی تمدن و فرهنگ را تسریع دادند. دولتها با انتظام بخشی و اداره عرصههای مختلف یک سرزمین و بهبود اوضاع زندگی انسانها پیشرفت و رشد فرهنگی و شهرنشینی را توسعه دادند. البته در این میان ابهاماتی وجود دارد یعنی در تمامی کشورها وجود دولت بدیهی است ولی اوضاع کنونی جهان و عدم وجود تمدن در برخی سرزمینها اشکالی در این مسئله می باشد. به همین دلیل برخی ادعا می کنند که هیچ رابطه ای میان این دو وجود ندارد. چرا که غالب دولتهای معاصر فاقد تمدن می باشند و تنها دولتهای معدودی از آن برخوردارند. پس یا ارتباطی میان این دو مفهوم وجود ندارد و یا ارتباط میان آنها نسبی است.
طبیعت به خودی خود، تمدن به وجود نمی آید. چه طبیعت زمین را در نظر بگیریم یا طبیعت انسان را. چرا که این دو چیزی جز امور مادی و امکانات نمی باشد. اما تمدن عمل و نتیجه ای است که در آنها تحقق می یابد. بنابراین جامعه ای که به طور کامل تسلیم شرایط محیط طبیعی خود باشد و افراد آن با انگیزههای دلخواه گام بر می دارند، از تمدن دور خواهد بود. داشتن هدف، تلاش، دیدگاه و انگیزه رسیدن به مرتبه و طبقه ای بالاتر در افراد برای رسیدن رشد و توسعه فرهنگی در این مسئله مهم می باشد.
تمدن تنها نماد روحی و معنوی از مردمی که تصور واحدی از جهان دارند و یگانه بودن تصورشان در پدیدههای تمدنی از قبیل: هنر، دین، فلسفه، سیاست و علم تبلور یافته و این وحدت، ساختاری متمدنانه با ویژگیهای خاص خود را شکل می دهد نیست. چون تمدن در ارتباط با اشخاص نمیباشد، بلکه در ارتباط با امتها است. یعنی زمانی که زیر یک دولت خاص باشند. تمدن بر خلاف سخن ویل دورانت، از جایی که ترس و دلهره به پایان می رسد، آغاز نمیشود. این ترس و دلهره زیر سایه وجود دولت است. زیرا وجود دولت به معنای احساس امنیت است. بین رسیدن به تمدن و وجود صلح و آرامش در زندگی انسانهای یک کشور رابطه ای متقابل وجود دارد و وجود صلح نسبی در کشور در سایه دولت و حکومت میسر خواهد بود. ارزش تمدن و کارآمدی آن به واسطه قدرت و عوامل شکل دهنده آن، عقاید و اندیشههای آن و حکومتی که آن را پیش می برد سنجیده می شود.
این مسئله ارتباط تنگاتنگ میان تاریخ جهان و دولت را نشان می دهد. چرا که از یک سو تاریخ جهان، در حقیقت تاریخ دولت است و از سوی دیگر تاریخ بشریت، تاریخ تمدنها است. بنابراین بیشتر توجه و تمرکز تاریخ بر تمدنهای آن دولتها و فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، عمرانی، تجاری و دینی آنها است.
البته این ارتباط تنگاتنگ میان دولت و تمدن، میان دولت بزرگ و تمدن است. دولتی که دارای تمدنی اثر گذار بر دیگران می باشد. تاریخ نشان می دهد که تمدن شکل نمیگیرد، مگر در سایه یک دولت بزرگ فعال در عرصه بین الملل. این مسئله تفاوت میان دولت دارای تمدن و دولت فاقد تمدن را نشان می دهد. زیرا تمدن کالایی وارداتی نیست که بتوان آن را وارد کشوری کرد. بلکه نهالی است که باید پرورش یابد تا شکوفا شود و رشد کند.
علاوه بر آن واحد سنجش عمومی در جریان یک تمدن این است که خود دستاوردهای خود را تولید کند و شاید به خاطر همین ارتباط تنگاتنگ میان دولت و تمدن است که برخی تصریح کرده اند: دولت جهانی و یکپارچه که در پایان تاریخ ظهور خواهد کرد را می توان مبتنی بر دو پایه اقتصاد و پذیرش دانست. رشد اقتصادی و پذیرش دو عاملی هستند که اساس تمدن را نیز تشکیل می دهند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان