كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، عبدالله هدايت، اولين ارتشبد، پهلوي
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
عبدالله هدایت در سال 1278ش. در تهران در خانواده بزرگ و معروف هدایت چشم به جهان گشود. او فرزند حسینقلیخان هدایت (مخبرالدوله)، وزیر پست و تلگراف و نوه غلامرضا هدایت(مخبرالدوله)، رییسالوزرای رضاخان بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه "آلیانس" فرانسویها و "دارالفنون" تهران به پایان رساند. سپس وارد مدرسه نظام شد و با درجه نایب(ستوان) دومی فارغالتحصیل شد.[1] در سال 1302ش. که سردار سپه تصمیم گرفت، عدهای از افسران جوان را برای تحصیل به اروپا بفرستد، عبدالله هدایت با 46 افسر دیگر از جمله خویشاوندانش، سروان علی رزمآرا عازم فرانسه شد و دوره دانشکده نظامی "سنسیر" را در رشته توپخانه گذراند.[2] در بازگشت به ایران نایب اول، هدایت به درجه سروانی رسید. پس از چهار سال در حالی که درجه سرگردی داشت، بار دیگر برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. در این سفر دوره دانشگاه جنگ فرانسه را هم با موفقیت گذراند. عبدالله هدایت درجات بعدی را به ترتیب و طبق مقررات ارتش دریافت کرد و در سال 1309 سرهنگ دوم شد. در سال 1315 سرهنگ تمام شد و در سال 1319 به درجه سرتیپی رسید. در هنگام سرتیپی در دانشکده افسری استاد تاریخ ولیعهد بود.[3]
هدایت بعد از شهریور
از شهریور 1320 و اشغال کشور به وسیله شوروی و انگلیس ارتش بزرگ و مجهز رضاشاهی مضمحل شد. اغلب افسران قدیمی، بازنشسته شدند و افسران تحصیلکرده، در ایران و کشورهای دیگر جانشین آنها شدند. عدهای هم خود را به شهربانی و ژاندارمری منتقل کردند. در تشکیلات جدید سرتیپ عبدالله هدایت که از افسران درستکار تحصیلکرده بود، بعد از شهریور 20 معاون وزارت جنگ شد، دو سال بعد به معاونت ستاد ارتش منصوب شد، در سال 1325 که به دستور قوامالسلطنه، مظفر میرزا دست راست قوام در راس یک هیئت سیاسی عازم آذربایجان شد، سرتیپ عبدالله هدایت در راس یک هیئت نظامی همراه او به آذربایجان رفت.[4] در این سفر با وجود بند و بستهای مظفر میرزا با شوروی، پیشهوری و دیگر سران فرقه دموکرات آذربایجان، سرتیپ هدایت در مقابل همکاران نظامی پیشهوری ایستادگی کرد و حاضر نشد، درجه بالاتر افسران فراری و درجه کسانی را که از آن سوی مرز آمده بودند و قارچ گونه جنرال شده بودند، بپذیرد و همین امر باعث برخوردهایی بین او و مظفر میرزا شد.[5] سرتیپ هدایت در اول فروردین 1326 به درجه سرلشگری رسید. در ششم تیرماه 1329 که سپهبد رزمآرا نخستوزیر شد، او را به عنوان وزیر جنگ به مجلس شورای ملی معرفی کرد. بعد از ترور رزمآرا او در دولت دکتر مصدق تا مدتی شغل مهمی نداشت. بعضی میگفتند، این برکناری به خاطر خویشاوندی با رزمآرا بود، نه عیوب خودش. در اول شهریور 1331 هدایت به اتفاق جمعی از امیران ارتش بازنشسته شد. بعد از 28 مرداد 1332 سرلشگر هدایت دوباره به خدمت فراخوانده شد؛ اما در دولتی که سپهبد زاهدی در اول شهریور به شاه معرفی کرد، اسمی از سرلشگر هدایت نبود. سپهبد زاهدی، سرلشگر احمد وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ معرفی کرد. زاهدی سرلشگر هدایت را نمیپسندید و این طبیعی بود، آن دو از خمیر مایههایی متفاوت ساخته شده بودند؛ اما در شهریور همان سال اعلام شد که سرلشگر هدایت به وزارت جنگ منصوب شد، این به دستور شاه بود و احتمالا برای مقابله با کارهای زاهدی، یک سال بعد در اول مهرماه 1333 هدایت به درجه سپهبدی رسید.[6] در 19 فروردین 1334 در کابینه حسین علاء هم مقام خود را به عنوان وزیر جنگ حفظ کرد. از اول شهریور دوران جدیدی در زندگی عبدالله هدایت آغاز شد. در تقسیمبندی جدید ارتش او به ریاست ستاد مشترک منصوب شد. در این تشکیلات نیروی زمینی نیروی هوایی و نیروی دریایی هر یک دارای رییس ستاد خاص خود بودند؛ ولی همگی زیردست سپهبد هدایت رییس ستاد بزرگ انجام وظیفه میکردند. بعد از شهریور 1320 که شاه جدید در دادن درجه به افسران گشادهدستی کرده بود، تعداد سرلشگرها و سپهبدها بیش از اندازه زیاد شده بود. بعد از 28 مرداد شاه تصمیم گرفت، همچنان که در زمان پدرش ارتش ایران فقط یک سپهبد داشت، او هم درجه جدیدی درست کند که فقط یک نفر به عنوان عالیترین مقام ارتش دارای آن درجه باشد. به این دلیل درجه ارتشبدی ابداع شد.[7]
هدایت اولین ارتشبد ایران
از آن جا که هر کشور یک ارتش دارد، بنابراین باید یک ارتشبد داشته باشد. با این اندیشه در روز اول مهر 1337 که درجههای افسران اعلام شد، در اول لیست ترفیعات ارتش نام سپهبد عبدالله هدایت به عنوان ارتشبد نوشته شد. درجه ارتشبدی هدایت به سادگی جا نیفتاد و باعث رنجش عدهای از امیران قدیمی ارتش شد.[8]
ارتشبد هدایت از عالیترین مقام ارتش تا سلول زندان
منابع، او را مردی درویشمسلک، باسواد، پاکدامن، شجاع و وطنپرست و با ایمان معرفی کردهاند. آیا برای یک نظامی جز این هم چیزی لازم است؟ پس چرا چنین فردی باید چنان عاقبتی پیدا کند. درباره علت مغضوب شدن او سخن بسیار است؛ اما از جریانهای پشتپرده و عمق ماجرا کسی اطلاع درستی ندارد.
در رتبهبندی کارمندان و نظامیان به سه گروه الف، ب، ج و با سختگیریهای فراوانی که در مورد این رتبهبندی میشد، عبدالله هدایت در گروه "الف" جای گرفت. او مردی سلیمالنفس و وطنخواه بود. طلوعی در کتاب "بازیگران عصر پهلوی" در مورد علت مغضوب شدن او مینویسد: علت واقعی برکناری و تعقیب او هم این بود که در مقابل مداخلات آمریکاییها در امور ارتش مقاومت میکرد و اتهام سوء استفاده پوششی برای برکناری و تحقیر این مرد بود.[9] در مورد برخورد اهانتآمیز آمریکاییها و مقابله ارتشبد هدایت با این رفتار آنها علیاکبر صفیپور مدیر مجله امید ایران میگوید: روزی یک ژنرال دو ستاره از گروه مستشاران آمریکایی وارد اتاق هدایت شده بود. او در حال مطالعه یک پرونده بود و طبق عادت پاهای خود را روی میز گذاشته بود. هدایت با دیدن او رییس دفتر خود را صدا زده و به او گفت: این را از اتاق من بیندازید بیرون، رییس دفتر جلو رفته و دست ژنرال بهتزده را گرفته و او را بیرون انداخته بود. روز بعد ارتشبد برای گزارش کار به نزد شاه رفته بود. شاه به او گفته بود مثل این که دیروز خیلی عصبانی بودید. هدایت در جواب گفته بود، بله چون لازم بود، به آنها بفهمانم؛ اگر در دنیا نژاد متمدنی باشد، ما ایرانیها هستیم، نه این تازه به دوران رسیدهها.[10]
محاکمه وی به عنوان سوء استفاده در ساختمانهای ارتشی ساخته و پرداخته آمریکاییها بود. هدایت در کمیته نظامی پیمان بغداد و سنتو چشم بسته تسلیم مقامات نظامی آمریکایی نمیشد و غالبا این اختلاف نظر به جر و بحث و سر و صدا منجر میشد. در پیمان نظامی بغداد، قرار بود کمیته دفاع از خاک ایران را از آن سوی کوههای زاگرس تعیین کند؛ اما در اثر وطنپرستی و پافشاری هدایت قرار شد، خط دفاعی ایران منطقه البرز و کوههای اطراف آن باشد.[11]
باری محکوم کردن، ارتشبد هدایت در دادگاه پرونده محکمهپسند و سنگین لازم بود؛ اما در پرونده کاری او نقطه ضعفی دیده نمیشد. در زمان او بیش از صدها میلیون دلار اسلحه خریده شده بود، صدها میلیون دلار هم خرج ارتش در داخل کشور شده بود؛ اما همهاش درست و قانونی بود.[12]
پروندهسازی برای محکومیت هدایت
در سالهای بعد از 28 مرداد 1332 ارتش تصمیم گرفت، در کردستان تاسیسات مفصلی برای ارتش بسازد. مناقصه به شرکتهای خارجی سپرده شد، پس از پایان مدت قرارداد شرکتها تصمیم گرفتند، بناها و خانههایی را که برای اقامت مهندسان، کارکنان و کارگران خود ساخته بودند، خراب کنند و مصالح آنرا بفروشند. گزارش امر به ارتشبد هدایت داده شد، او گفت : اگر ساختمانها را به مبلغی کمتر از قیمت مصالح آن بفروشند، از سوی ارتش خریداری میشود، تا به عنوان خانههای سازمانی در اختیار افسران و درجهداران ارتش قرار گیرد. شرکتهای خارجی پذیرفتند، همه خانهها و تاسیسات آن به مبغی حدود یکصد و بیست هزار تومان خریداری شد. روند پروندهسازی مضحک به سرعت پیش رفت و اوراق پرونده با بازجویی از شاهدان مرعوب و مجذوب قطورتر میشد، تا به آن حد دلخواه رسید.[13]
در محاکمه ارتشبد هدایت هدف آن بود که او را تحقیر و عصبانی کنند، برای این کار دادستانی را انتخاب کردند که در ارتش به فحاشی و سختدلی معروف بود. او "سرتیپفرسیو" بود که در سال 1350 ترور شد. فرسیو به آسانی توانست، هدایت را عصبانی کند؛ ولی با همه تلاشی که کرد قادر نشد، او را تحقیر کند. وی هنگام نام بردن از ارتشبد هدایت او را عبدالله هدایت خطاب میکرد. دادستان در مورد سوء استفاده 120 هزار تومانی از او میپرسید، در حالی که ارتشبد هدایت میلیاردها تومان برای ارتش معامله میکرد و دستور خرید میداد. حالا از او میخواستند، اعتراف کند، در معامله صد و بیست هزار تومانی چقدر سوء استفاده کرده است. محاکمه بدوی ارتشبد بازنشسته عبدالله هدایت در روز 11 فروردین ماه 42 شروع شد. در 15 اردیبهشت 42 دادگاه نظامی او را به دو سال زندان و پرداخت 190 هزار تومان غرامت محکوم کرد. دادگاه تجدید نظر هدایت که در 12 آبان همان سال تشکیل شده بود، بدون هیچ تغییری حکم دادگاه بدوی را تایید کرد. ضمنا او خود به خود از ارتش اخراج شد، وقتی دادگاه نظامی افسری را به محکومیتی بیش از یک سال محکوم میکرد، اخراجی محسوب میشد و مزایا حتی حقوق بازنشستگی او را قطع میکردند.[14]
محکومیت دوم
محکومیت ارتشبد هدایت تاثیری را که دستگاه انتظار داشت، در مردم نبخشید. مردم گزارش سانسور شده دادرسی را در روزنامهها میخواندند؛ اما آن را طوری دیگر تعبیر میکردند. دادگاه فرمایشی او را محکوم کرده بود؛ اما مردم او را محکوم نمیکردند. به غیر از مردم هوشیار، افسران جوان ارتش هم درباره اولین ارتشبد ایران نظر دیگری داشتند، آنها یا به چشم خود دیده بودند، یا از بزرگتران خود شنیده بودند که هدایت افسری پاک و با ایمان است. برای حفظ ایران و منافع ایران بارها خود را به خطر انداخته است. در جوانی در بسیاری از جنگهای داخلی جنوب غرب و شرق کشور با تجزیهطلبان جنگیده و بعدها در مقامات بالا به ویژه در وزارت جنگ و ریاست ستاد و ستاد بزرگ به خاطر منافع ایران با خارجیان در افتاده است، در حالیکه مستشاران خارجی ما را عقبمانده میدانستند و برای خدمت در اینجا حق توحش میگرفتند. او ایرانی را نژاد برتر معرفی میکرد و هم تصمیم و تقاضای آنها را وقتی بر خلاف مصلحت کشور میدید با شجاعت رد میکرد. افسران جوان ارتش اینها را میدانستند. چون در محاکمه اول در پروندهسازی مضحک در تحقیر و خرد شدن وجهه او موفق نبودند، بار دیگر ارتشبد دلشکسته را به دادگاهی مضحکتر از اول کشاندند. ماجرا از این قرار بود در زمانی که هدایت رییس ستاد مشترک بود، از افسری خواسته بود که چهلچراغی برایش بخرد، بعد از این همه سال افسر، تازه به یاد آورده بود که ارتشبد، پول آن را نپرداخته است. از نظر دادستان ادعای آن افسر برای محکومیت هدایت کافی بود و او را بعد از دادگاه دوباره به دو سال حبس محکوم کردند و هدایت یک بار دیگر عازم زندان شد.[15]
سرانجام هدایت
ارتشبد هدایت بعد از گذراندن دوران محکومیت دوم خود در یک شرکت راه و ساختمان مشغول به کار شد و سرانجام در روز 22 فروردین 1347 پس از تحمل رنجهای روحی فراوان در 69سالگی در خانه کوچک و قدیمی که در هیچ یک از اتاقهای آن چهلچراغ گرانبهایی آویزان نبود، زندگی را بدرود گفت.