كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، دشتي، رضاخان، حزب عدالت، شفق سرخ
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
علی دشتی در 11 فروردین)1273ش/1312ق) در کربلا زاده شد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتستانی، روحانی خوشنام و مورد احترامی که هم در عتبات و هم در دشتستان و بوشهر زندگی میکرد. شیخعلی دشتی تحصیلات خود را در مدرسه حسینی ایرانیان در عتبات تا مقطع سطح به پایان برد و مدتی در دروس خارج نیز تلمذ کرد.[1] قسمتی از اصول را نزد حاج حسین فشارکی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی فرا گرفت. علی دشتی در اواخر ذیحجه 1334ق در کوران جنگ جهانی اول به همراه پدر و برادران راهی ایران شد و در شب عاشورای 1335 به بوشهر رسید. پس از مدتی اقامت در بوشهر و دشتستان و برازجان، و سفری کوتاه به بندرعباس به شیراز رفت. اقامت دشتی در شیراز سرآغاز ورود او به دنیای ملتهب و پرتلاطم روزنامهنگاری و سیاست آن روز است.[2]
طلبه آشوبگر
علی دشتی در فضایی پرآشوب به دنیای سیاست و مطبوعات وارد شد. فعالیت روزنامهنگاری را در شهر شیراز و در روزنامه فارس، به مدیریت «فضلالله بنان شیرازی»، آغاز کرد؛ ولی اندکی بعد مقالهای از او منتشر شد که به نوشتهی «رکنزاده آدمیت» عامه نپسندیدند و هیاهویی راه انداخته، اراده قتلش را کردند. ناچار در منزل «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» که در آن وقت والی فارس بود؛ پناهنده شد و فرمانفرما به حمایت او برخاست و پنهانی روانه اصفهانش کرد.[3] اقامت دشتی در اصفهان نیز چون شیراز کوتاه بود، و او پس از پنج ماه راهی تهران شد.[4]
دشتی و دولت وثوقالدوله
در 29 شوال(1336ق) «میرزا حسنخان وثوقالدوله» برای دومین بار، ریاست دولت را به دست گرفت. در این زمان جنگ جهانی اول به پایان خود رسید. پایانی سرنوشت ساز که طلوع عصر نوینی از سلطه نواستعماری را برای منطقه خاورمیانه و از جمله ایران رقم میزد. سرانجام در 11 نوامبر 1918 جنگ خاتمه یافت و حدود 8 ماه بعد در 9 اوت 1919م دولت «وثوقالدوله» قرداد معروف 1919 را در تهران با «سرپرسی کاکس» نماینده وزارت امورخارجه بریتانیا منعقد کرد. در (13 ذیعقده) 1337 دولت «وثوقالدوله» متن قرداد را در روزنامههای رعد و ایران که ناشر افکار دولت بودند؛ منتشر کرد و اندکی بعد موجی بزرگ بر ضد آن به پاخاست. به نوشتهی دشتی، در مقاله (دشتی را بهتر بشناسید) در زمان شروع غوغای ضد قرارداد یکی دو ماه از اقامتش در اصفهان میگذشت و او از همین زمان در شماره نخست هفتهنامه میهن پس از کسب اجازه از آقای «بنانالسلطان» مقالاتی علیه قرداد نوشت؛ ولی اندکی بعد در معیت آقای «حاج آقای شیرازی» عازم تهران شد. دشتی در تهران به کار نگارش، و توزیع شبنامهها و مقالات تند علیه قرارداد، و دولت «وثوقالدوله» ادامه داد. «وثوق الدوله» تکاپوی پرهیاهوی این شیخ جوان دشتستانی را برنتافت و دستور اخراج او از ایران و بازگشتش از عتبات را صادر کرد. دشتی پس از چند روز باز داشت، به مرزهای غربی ایران اعزام شد. نظامیان دشتی را در هوای گرم، اواخر خرداد ماه پیاده به قزوین بردند، بیمار شد، و سه هفته در قزوین ماند. در قزوین بود؛ که دولت وثوقالدوله سقوط کرد و چند روز بعد «میرزا حسنخان مشیرالدوله» زمام دولت را به دست گرفت. دوستان دشتی برای آزادی او تلاش کردند؛ ولی «مشیرالدوله» موافقت نکرد. دشتی را به همدان بردند. در این زمان از مرکز دستور رسید، که از اعزام دشتی به بینالنهرین صرف نظر شود. و در کرمانشاه بماند. دشتی قریب به پنج ماه در کرمانشاه ماندگار شد. در آن زمان «غلامرضا رشید یاسمی» که بعدها به عنوان ادیب و محقق شهرت فراوان یافت، در کرمانشاه معلمی میکرد. دشتی با او دوست و محشور شد و مقدمات زبان فرانسه را نزد وی فراگرفت. «رشید یاسمی» اندکی بعد، همکار دشتی در روزنامه «شفق سرخ شد». در 14 صفر 1339ق دولت سپهسالار اعظم «محمدولیخان تنکابنی» زمام امور را به دست گرفت. دشتی منتظر اسکان حکم تبعید نشد، و به تهران بازگشت. به دلیل بازگشت خود سرانه زندانی شد؛ ولی پس از چند روز با وساطت «سیدمحمد صادق طباطبایی» رهایی یافت. اوایل زمستان 1299 و دو سه ماه پیش از کودتای 3 اسفند دشتی به فعالیتهای سیاسی خود در تهران ادامه داد و تقاضای امتیاز روزنامهای به نام قرن 20 کرد که آن را به دست نیاورد.[5]
پس از کودتای سوم اسفند 1299 علی دشتی به سان بسیاری دیگر از فعالین سیاسی بازداشت شد و تا پایان کار دولت نود روزه «سیدضیاءالدین طباطبایی» در باغ سردار «اعتماد» زندانی بود. او در این دوره یادداشتهایی فراهم آورد که در اواخر 1330 و اوائل 1301 در شمارههای اول تا 15 «شفق سرخ» به نام «ایام محبس« درج شد و در آبان 1301، به همراه یادداشتهای تبعید در زمان دولت «وثوقالدوله» توسط خود دشتی به صورت کتاب انتشار یافت. علی دشتی پس از آزادی از زندان قریب سه ماه با میرزا حسنخان کمالالسلطان متخلص و مشهور به «صبا» در روزنامه ستاره ایران همکاری کرد و سردبیری این روزنامه را به دست گرفت.[6]
شفق سرخ
در 11 اسفند 1300 آرزوی دشتی 28 ساله تحقق یافت و انتشار «شفق سرخ» را آغاز کرد. این نشریه ابتدا سه شماره در هفته و از آذر 1304 به صورت یومیه بود. نویسندگان جوانی چون غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی، نصرالله فلسفی و دیگران، نویسندگی را در شفق سرخ دشتی، مشق کردند و بعدها چهرههایی نامدار شدند. بنابراین شفق سرخ را میتوان مکتبی سیاسی، فکری و ادبی دانست، که پرورش یافتگان آن در دهههای پیشین بر فرهنگ ایران تاثیرات ژرف برجای نهادند. «فرجالله بهرامی» رییس کابینه وزارت جنگ و منشی رضاخان سردار سپه، نیز مخفیانه و با نام مستعار «ف برزگر» در شفق سرخ مینوشت.[7] بهرامی چهل ساله رابط سردار سپه با دشتی و اقمار سرخ او بود. در شمارههای آغازین شفق سرخ واکنش دشتی به رفتار خشن و سرکوبگرانه رضاخان سردار سپه در قبال مطبوعات چنین بود، آقای سردار سپه، بخوانید و به دقت هم بخوانید؛ زیرا از وقتی که متصدی وزارت جنگ شدهاید، کمتر این گونه کلمات به مسامع شما رسیده است... شما برای اجرای نیات خود و برای توسعه قوای نظامی و عظمت دادن یاران باید نه تنها مطابق قانون و اصول حکومت ملی ایران رفتار کنید؛ بلکه دست به دست آزادیخواهان داده بنای استبداد و مفاسد موجوده اجتماعی را متزلزل کرده، برای کلیه مظاهر اجتماعی، خود یک طرح تازه و جدیدی بریزید.[8] اندکی بعد هواداری دشتی از سردار سپه بارز و بارزتر شد. شفق سرخ از اولین نشریاتی بود که الگوی جمهوری آتاتورکی ترکیه را فراروی ایرانیان قرار داد و پیشاهنگ غوغای مستعجل جمهوری رضاخانی شد و این آغاز اشتهار دشتی است.
دشتی و جمهوری رضاخانی
سهم شیخ علی دشتی و شفق سرخ او در غوغای جمهوری رضاخانی چنان بزرگ بود، که «ملکالشعرای بهار» در منظومه جمهوری نامه، نام او را در کنار «میرزا کریم خان رشتی» و «سید محمد تدین» به عنوان یک از گردانندگان اصلی این غائله ذکر کرد:
چو جمهوری شود آقای دشتی علمدارش بود شیطان دشتی
در این زمان دشتی، به عنوان فعالترین و متنفذترین روزنامهنگار مدافع رضاخان سردار سپه شناخته میشد و با سردار سپه دیدارهای خصوصی مکرر داشت.[9]
نخستین روزهای سال 1303 اوج تظاهرات گسترده مردمی علیه جمهوری رضاخانی در تهران و شهرهای اصلی ایران بود. سیل تلگراف از سوی طبقات مختلف مردم به سوی مجلس شورای ملی روان بود و مخالفت با جمهوری را اعلام میکرد. غائله ظاهرا با شکست رضاخان به پایان میرسید، او که توانایی مقاومت در برابر مخالفت رو به تزاید طبقات مختلف مردم را نداشت، از آخرین و خطرناکترین برگ برنده خود بهره جست که میتوانست کودتای نظامی دیگری را و این بار بسیار خونین برای ایران رقم زند. او در سهشنبه 18 فروردین 1303ش، 3 رمضان 1342ق از تمامی مناسب خود استعفا داد و اعلام کرد که از ایران خارج خواهد شد. موقتا به املاکی که به تازگی در رودهن خریده بود، رفت. از فردای خروج رضاخان از تهران، موجی ارعابآمیز از سوی روزنامهنگاران و نظامیان حامی او برانگیخته شد. علی دشتی در برانگیختن این موج نقش اصلی داشت. او در 19 فروردین 1303 در صفحه اول «شفق سرخ» مقالهای منتشر کرد؛ با عنوان پدر وطن رفت. دشتی در این مقاله کنارهگیری سردار سپه را ملازم با ریختن خونهای زیاد خواند. مخالفان او را خائن به وطن و (بومهای شومی) نامید که ایران را ویران میخواهند و ایشان را تهدید کرد که صاحب منصبان رشید ایران به حمایت از رییس بزرگ خود برخواهند خواست.
قهر رضاخان، جنجال روزنامهنگاران حامی او و تهدید نظامیان به خونریزی و کودتا، کارساز بود. مجلس در 21 فروردین 1303ش با 92 رای موافق خواستار رییس الوزرایی مجدد سردار سپه شد و هیئتی را برای سفر به رودهن و بازگردانیدن رضاخان تعیین کرد.[10]
دشتی و دیکتاتوری رضاشاه
پس از تمهیداتی مفصل که یکی از مهمترین آنها بازی لشگرکشی به خوزستان علیه «شیخ خزعل» حاکم محمره و رییس ایل بنیکعب، سپس سفر به عتبات (آبان-آذر1303) بود. از زمستان 1303 بار دیگر قدرت سردار سپه اوج گرفت. در 26 بهمن 1303 مجلس مقام فرماندهی کل قوا را از پادشاه سلب و به سردار سپه تفویض کرد و سرانجام در 9 آبان 1304 در فضایی سرشار از وحشت و در زیر نگاه رعبانگیز نظامیانی که از هر سو آن را در محاصره گرفته بودند. ماده واحده خلع و انقراض سلطنت قاجاریه را تصویب کرد. با استقرار سلطنت پهلوی، دشتی نیز پاداش خود را گرفت. او در مجلس ششم، اولین مجلس رضاشاهی به عنوان نماینده بوشهر حضور یافت. در دورههای هفتم و هشتم نماینده ساوه بود و در دوره نهم نماینده بوشهر، در همان سالها دشتی عبا و عمامه را کنار گذاشت و مکلا شد. او در سال 1309 مدیریت «شفق سرخ» را، به همکار قدیمی خود در ستاره ایران «مایل تویسرکانی» واگذارد و عملا برای همیشه از جرگه روزنامهنگاران حرفهای نیز خارج شد.
دستگیری دشتی
دشتی در فروردین 1314 همراه با اعضای محفل دوستانهای که در برکشیدن رضاخان نقشی بزرگ ایفا کردند؛ مغضوب دیکتاتور شدند.
در 20 فروردین شفق سرخ توقیف شد و در 23 فروردین یک روز پس از اتمام دوره 9 مجلس شورای ملی علی دشتی دستگیر شد. دشتی به دلیل بیماری به بیمارستان نجمیه انتقال یافت و پس از 5 ماه در منزل تحت نظر قرار گرفت.[11] از این دوران مغضوبیت دشتی، یادداشتهایی بر جای مانده که در سال 1327 مشفق همدانی با عنوان «تحت نظر» ضمیمه «ایام محبس» دشتی کرد. دشتی بعدها در مجلس 13 علت دستگیری خود را کمتر تملق گفتن و تعریف نکردن از رضاشاه در اجلاس کنفرانس بینالمجالس در استانبول ذکر کرد. سرانجام در اوایل فروردین 1317، دشتی بخشوده شد و به عنوان رییس «دایره راهنمای نامهنگاری» یا دایره نگارشات در اداره سیاسی شهربانی به کار پرداخت. این دایره مسوول سانسور مطبوعات بود. هیچ روزنامهای حق نداشت، مطالب خود را بدون اجازه این دایره منتشر کند و مدیران مطبوعات موظف بودند؛ تمامی توشتههای خود را به دایره فوق ببرند. و مجوز نشر دریافت کنند. البته برخودر دشتی با روزنامهنگاران دوستانه بود. در آبان 1318 دشتی بار دیگر به مجلس راه یافت. او از حوزه انتخابیه دماوند نماینده مجلس 12 شد و در مجلس 13 نیز نماینده دماوند بود.[12]
دشتی، سقوط رضاشاه و حزب عدالت
اندکی پس از ورود متفقین به ایران در 25 شهریور 1320رضاشاه مجبور به کنارهگیری از سلطنت و خروج از کشور شد. نمایندگان دوره 12 همه از برگزیدگان رضاشاه بودند. اولین نمایندهای که سخن گفت دشتی بود که خواستار رسیدگی به وضع جواهرات سلطنتی و جلوگیری از سرقت آن به وسیله رضاشاه شد. دشتی که هم رنجشی عمیق از دیکتاتور به دل داشت و هم میخواست پیشینهی خود را ترمیم کند؛ در روزهای پایانی مجلس 12 فعالترین ناطق در افشای غارتگری رضاشاه به شمار میرفت.[13]
دشتی در سال 1320 به همراه جمال امامی خوئی، عبدالرحمن فرامرزی، ابراهیم خواجه نوری و... «حزب عدالت» را تشکیل دادند. علی دشتی و جمال امامی به عنوان رهبران اصلی این حزب شناخته میشدند.[14]
دشتی سیاستمدار
فعالیت دشتی در «حزب عدالت» تا حوالی سال 1327 ادامه یافت. در انتخابات دوره چهاردهم (بهمن1322) دشتی در کنار دکتر مصدق و نه تن دیگر به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت. در این سالها دشتی به عنوان عضوی از شبکه منسجم و مقتدر رجال سیاسی بازمانده از دوران رضاشاه شناخته میشد که اهرمهای اصلی قدرت را به دست داشتند. این کانون در مطبوعات و محافل سیاسی به جناح انگلوفیل شهرت یافتند.[15]
دشتی و قوامالسلطنه
پس از خاتمه دوره چهاردهم مجلس، دشتی به دستور «قوامالسلطنه» رییس دولت وقت، در سال 1325 بازداشت شد و به جرم تحریک علیه حکومت در زندان به سر برد و بعد از آزادی از زندان تا سقوط دولت قوام یعنی تا (19مهر 1326) و سقوط دولت قوام در منزل شخصی خود توقیف بود.[16]
علی دشتی سفیر ایران در قاهره و سناتور
علی دشتی در آذرماه 1327 به عنوان سفیر ایران وارد قاهره شد و تا اسفند 1329 در مصر بود به دلیل تبحر در زبان و ادبیات عرب توانست توجه علمای مصر را به خود جلب نماید، در جامعالازهر سخنرانی کند و شیخالسفرا شود.
در 20 بهمن 1328 اولین دوره مجلس سنا تشکیل شد و علی دشتی به آن راه یافت از این زمان تا پایان سلطنت پهلوی دشتی سناتور بود. در دوران سفارت در قاهره رابطه نزدیکی میان او با «حسین علاء» وزیر دربار برقرار شد و این امر سبب شد که دشتی در پایان ماموریتش در 29 اسفند 1329 به عنوان وزیر مشاور، به دولت «علا» راه یابد. این تنها دورهای است که دشتی به وزارت رسید.[17]
سفارت در لبنان و قیام 15 خرداد
آشنایی دشتی با زبان و فرهنگ عرب سبب شد، که دولت امیر «اسدالله علم» زمانی که جنگ تبلیغاتی دو حکومت «جمال عبدالناصر» و «محمدرضاپهلوی» در اوج خود بود، در 12 آبان 1341دشتی به عنوان سفیر به بیروت اعزام شود. علی دشتی در دوران سفارت در بیروت نظراتی را درباره سیاست ایران در منطقه خاورمیانه و نحوه برخورد با پدیده ناسوینالیسم عربی را به «عباس آرام» (وزیر امورخارجه) و گاه به شخص شاه منعکس میکرد. سفارت دشتی در بیروت با شروع نهضت امام خمینی و سرکوبهای خشن و خونین در ایران مصادف بود که اعتراف بیسابقه علمای شیعه لبنان را برانگیخت. دشتی، واسطه ابلاغ تلگرافهای آنان، به شاه بود در حالی که او در لبنان همچنان تلاش میکرد، تا حوادث ایران را کار جمعی قانونشکن و مفسد ضداصلاحات جلوه دهد. البته در مکاتبات خود با تهران سیاستهای دولت علم را نقد میکرد. اوج انتقاد دشتی از عملکرد دولت «علم» در قبال حوادث کشور، نامهای است که او در 5 خرداد 1342نوشت و به تهران ارسال کرد.[18]
سرانجام دشتی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران علی دشتی 2 بار بازداشت شد. نخستین بار کمتر از یک ماه در زندان ماند. بار دوم در حوالی آذر 1360 به اتهام نگارش 23 سال دستگیر شد. او این بار نیز مدت زیادی در زندان نماند و به دلیل کهولت و بیماری و شکستگی پا آزاد شد. دشتی اندکی بعد در 26دی 1360در بیمارستان جم تهران در 87 سالگی در گذشت.[19]