5 خرداد 1390, 0:0
معنويت در انقلاب اسلامي /قسمت اول
مسعود بخشی
اینکه جامعه بشری بدون آنکه هیچ گونه معنویتی داشته باشد قابل بقاء نیست، منکر و مخالف حتی در بین مکتبها و پیروان مکتبهای مادی ندارد. باید ببینیم مقصود از این معنویت که مورد قبول همه، حتی مادیین است چه معنویتی است و راه تحصیل آن چیست؟ میتوان گفت معنویت در این حد که همه آن را قبول دارند، یک مفهوم منفی است یعنی منظور از آن، نبودن یک سلسله از امور است؛ اگر جامعه انسانی و افراد آن به مرحلهای برسند که خود پرست، خودخواه و سودجو نباشند، تعصب نژادی،منطقه ای و حتی مذهبی نداشته باشند، این نیستیها به عنوان معنویت به حساب میایند. در آن صورت افراد جامعه بشری همه برادروار به صورت «ما» زندگی خواهند کرد و «منیت» به کلی از بین میرود . اگر سئوال کنیم که چگونه میتوان این معنویت منفی را ایجاد کرد؟ میگویند بشر در ذات خودش این صفات را ندارد و یک موجود اجتماعی است. اگر بپرسیم پس خودخواهی و سودجویی و خودپرستی از کجا پیدا میشود؟ خواهند گفت ریشه همه اینها در مالکیت است. بشر ابتدا به صورت یک «کل» و در یک وحدت زندگی میکرد، اما از وقتی که مالکیت پیدا شد، منیت نیز پیدا شد به این ترتیب در این نوع اخلاق، نه نام خدائی در میان است، نه نام غیب و ماوراء الطبیعه، نه نام پیامبر و دین و ایمان معنویت اخلاقی.از سوی دیگر مخالفان نظر اول میگویند، آنچه که انسان را تجزیه میکند و معنویت را - به تعبیر شما - از او میگیرد، تعلق اشیاء به انسان نیست بلکه تعلق انسان به اشیاء است پس به عوض اینکه مالکیت انسان را از اشیاء سلب کنیم، باید مملوکیت انسان نسبت به اشیاء را از بین ببریم یعنی باید انسان را در درجه اول از درون اصلاح کنیم، نه آنکه صرفا تغییراتی از برون برای او ایجاد کنیم. این سئوال مطرح میشود که با چه وسیله میتوان مملوکیت انسان نسبت به اشیاء را از بین برد؟ پاسخ این است که از راه بنده کردن انسان به حقیقتی که جزء فطرت اوست. بندگی خدا در عین اینکه بندگی است، وابستگی نیست. وابستگی به یک امر نامحدود و تکیه به آن، عین وارستگی و عدم محدودیت است انسان را باید آزاد کرد و این کار باید با آزادی از درون آغاز گردد در عین حال در روابط بیرونی هم نباید این گونه نظر داد که این روابط به هر شکل و صورتی که باشند در درون اثر نمی بخشند. اگر بنا شود تعلق اشیاء به انسان، هیچ نظامی و قانونی نداشته باشد و عدالت در آن رعایت نگردد رابطه درونی هم بیتردید به هم میخورد.
قرآن در این رابطه میفرماید: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بینا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله (سوره آل عمران - آیه 64)فقط یک سخن است که رنگ هیچ کس را ندارد نه رنگ یک گروه خاص، نه رنگ یک ملت یا مکتب، و آن سخن خداست؛ خدایی که هم خالق ماست و هم خالق شما. آن سخن متساوی این است که بیایید جز ذات خدا را نپرستیم بیایید هم ما و هم شما خود را از هر مملوکیتی رها و آزاد کنیم و در حلقه سر سپردگان او درآییم.
بلافاصله پشت سر اصلاح درون، اصلاح بیرون مطرح شده است؛ یعنی از نظر قرآن، ما باید در آن واحد، هم نظام روحی و فکری و اخلاقی و معنوی خودمان را درست کنیم و هم نظام اجتماعی و روابط بیرونی را.
از جمله خصوصیات انقلاب ما، یکی این است که چون بر پایه ایدئولوژی اسلامی قرار گرفته، به معنویتی واقعی متکی است، نه معنویتی از آن دست که حضرات پیشنهاد میکنند. از نظر قرآن معنویت پایه تکامل است؛ این همه عبادات که در اسلام بر روی آن تکیه شده است برای تقویت جنبه معنوی روح انسان است. مثلاخدا به پیامبرش تاکید میکند که :قسمتی از شب را برای عبادت برخیز، تهجد کن، نماز شب بخوان، تا به مقام محمود برسی. و یا در مورد حضرت علی(ع)، اگر عدالت اجتماعی او را میبینیم کارکردنها و بیل زدنها و عرق ریختنهایش را مشاهده میکنیم. شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی به این مطلب میپردازد که برداشتهایی که از معنویت شده است منوط به اینکه اول اصلاح درون بعد اصلاح بیرون و یا برعکس اشتباه است. آنچه بر اساس قرآن شهید مطهری استنباط میکنند این است که اصلاح درون وبیرون باید همزمان صورت گیرد؛ یعنی ما باید در آن واحد، هم نظام روحی و فکری و اخلاقی و معنوی خودمان را درست کنیم و هم نظام اجتماعی و روابط بیرونی را.
این مسئله از دو جنبه قابل بحث است، یکی مربوط به گذشته و آن اینکه روحانیت در این انقلاب چه سهمی داشته و چطور شده روحانیت اینچنین انقلابی شد و دیگر در رابطه با نقش روحانیت در آینده انقلاب اسلامی ایران.
برخی معتقدند امکان ندارد روحانیت انقلابی بشود زیرا بر اساس اصول مارکسیسم انقلاب از ناحیه طبقه محروم و به دلیل محرومیت آنها علیه طبقه مرفه و حاکم انجام میگیرد بر اساس همین بینش آنها عقیده داشتند که امکان ندارد از ناحیه گروههای وابسته به طبقه حاکم انقلاب صورت گیرد و از آنجا که روحانیت در طول تاریخ وابسته به طبقه حاکم بوده است، نمی تواند علیه همین طبقه انقلاب کند و اگر امروز میبینید که روحانیت روحیه انقلابی به خود گرفته این صرفا دسیسه طبقه حاکم برای حفظ موجودیت خودش است.
سئوال مهمی که کمک زیادی به روشن شدن موضوع میکند اینست که چرا روحانیت در ایران چنین قدرتی دارد؟
روحانیت شیعه همواره در کنار مردم بوده و همواره به سود مردم قیام و حرکت میکرده است. در آینده، این انقلاب نیاز زیادی به روحانیت دارد به شرط آنکه روحانیت وظایف خودش را به خوبی درک کند و از عهده مسئولیتهایی که دارد به خوبی برآید روحانیت میباید تلاش خود را چند برابر کند و از جمله تبلیغش میباید چند برابر بشود.
سیر مبارزات رهبران از صدر اسلام تاکنون
در صدر اسلام، مبارزه رو در رو و علیه قدرت حاکم تا زمان امام حسین(ع) به شکل برخوردهای گسترده، ادامه یافت اما از اواخر قرن اول و بخصوص قرنهای دوم و سوم که دوره سایر ائمه است، در دنیای اسلام دگرگونی خاصی پیدا میشود به این معنی که با گرویدن ملل مختلف به اسلام و با بسط قلمرو دنیای مسلمان، کم کم شمشیرها کنار گذاشته شد و در عوض کتابها به عنوان سلاحی تازه به کار گرفته شد. واضح است که به دنبال انقلاب، آزادی از راه میرسد و آزادی به همراه خود، تضاد افکار و عقاید و بحثهای فلسفی و کلامی را مطرح میکند. رسالت امام صادق(علیه السلام) در رویارویی با آن همه اندیشههای گوناگون این بود که در این جبهه به مبارزه برخیزد و راه راست و مکتب صحیح را به امت نشان بدهد. همه اینها که عرض کردم برای روشن کردن این نکته بود که وقتی اوضاع زمانه آن گونه شود که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلی ترین وظیفه رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحرافها و تحریفها است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان