عدالت، عصر روشنگري، انديشه سياسي
مینا احمدیان راد
عدالت از جمله مفاهیم چالش برانگیز در فلسفه و علم سیاست میباشد که از دوران کهن تا قرن حاضر، مکاتب و اندیشمندان مختلف، هر کدام نظر و دیدگاه خاصی در باب آن داشته و از نگرش و بعدی متفاوت به تعریف و تحلیل آن پرداختهاند.
عدالت در اندیشه سیاسی هابز
هابز انسان را موجودی ذاتا شرور میداند و دارای نگرشی بد بینانه نسبت به انسان است. هابز با تکیه بر مفهوم قانون طبیعی که، بیانگر شعار: «آنچه به خود نمیپسندی و دوست نداری به دیگران روا مدار» است و اینکه این قانون برای کم شعور ترین افراد هم قابل درک است و از غریزه میل به بقا و جاودانگی نشات گرفته است مسئله قرار داد را مطرح کرد که با تمسک به آن هر کس با عمل به وعده اش به حق طبیعی خود، یعنی صیانت نفس، میپردازد و برای دیگران نیز خطر محسوب نمی گردد و معنای عدالت در نزد هابز همین است یعنی عدالت عادات مردم در اجرای قراردادها و توافقها و وفا به عهد و پیمان است و به عبارت دیگر: عدالت دقیقا عبارت است از وفا به عهد و پیمان در صورتی که دیگران هم به قول و قرار خود وفا کرده باشند. در این نگاه عدالت ضابطهای مستقل از اراده بشری نیست بلکه امری توافقی است. در واقع، آنچه بیش از هر چیز مورد توجه هابز قرار دارد امنیت و آسایش شهروندان است نه تامین عدالت برای آنان؛ بنابراین، حکمران برای تامین امنیت باید دارای اختیار مطلقه در همه زمینهها باشد.
بر همین اساس نه هیچ عملی از سوی حکمران میتواند پیمان افراد را لغو کند و نه میتوان حکمران را به ستمگری متهم کرد. تنها وقتی فرد میتواند در برابر فرمانهای حکمران تمرد و سر پیچی کند که حکمران امنیت جانی او را به خطر بیندازد. زیرا جهت قرار داد نقض شده است و غایت فرمانبرداری حفظ جان است.
عدالت در اندیشه سیاسی جان لاک
لاک، بحث خود را با توضیح سرشت انسان و وضع طبیعی آغاز میکند. ولی اعتقاد داشت که انسانها همه از گوهری واحد پدید آمدهاند و سرشتی خوب و پاک دارند. از دیدگاه لاک وظیفه حکومت تضمین حد اعلای رعایت قوانین طبیعی و جلوگیری از ایجاد دشواریهایی که ممکن است در نتیجه اقتدار همگان رخ دهد. در نگاه لاک جامعه سیاسی مشروع حاصل توافق عده ای از انسانهای آزاد است که میتوانند با اکثریت عددی خود شناخته شوند.
مهم ترین مسئله در باب عدالت از دیدگاه لاک این است که او، حقوق طبیعی را حفظ جان و مال و آزادی انسانها دانسته است و همه آنها را در حق مالکیت خلاصه میسازد و این حق را مبنای حقوق طبیعی قرار میدهد. زیرا در نتیجه کار انسان اموال طبیعی مشترک، خصوصی میشوند. به علاوه، ورود آدمیان به جهان مدنی یا سیاسی برای حراست از اموالی است که در وضع طبیعی به دست آورده اند. از نظر لاک «حق طبیعی مالکیت همبسته حق بنیادین صیانت ذات است» زیرا از قرارداد نشات نگرفته است. ولی این حق طبیعی دارای حد و مرزی است و آن این است که نباید شامل اشیایی شود که دیگران از پیش آنها را به دست آوردهاند.
عدالت در اندیشه سیاسی منتسکیو
از دید منتسکیو قانون طبیعی، به معنای روابط لازم و تاثیرات و نتایج مستقیم طبیعت، بر همه موجودات حاکم است و همین امر در مورد انسان معیاری برای عدالت به وجود میآورد که بر قانون موضوعه بشری مقدم است. از نظر او قوانین طبیعی عادلانهاند و چون انسان، همانگونه که خدا و خود را فراموش میکند، نیز ممکن است همنوعان خود را فراموش کند، لذا قانونگذاری سیاسی او را به این امر یادآور میشوند. به طور کلی در نزد او تناسب قوانین با رابطه درونی جامعه و نیازهای آن و نیز با اجزای خود مبنای عادلانه بودن آنهاست.
عدالت در فلسفه سیاسی هیوم
هیوم با تاکید بر اصل فایده، سودمندی فرد و دیگران را مطرح میکند. لذا از نظر او «هر چه که به نیک بختی جامعه بینجامد مستقیماً پسند ما میافتد و مایه خوشنودی ماست.» چون عدل امری است عمومی پس: فایده همگانی منشا عدل است و تامل درباره نتایج سودمند این فضیلت یگانه شالوده ارجمندی آن است.هیوم عدل را فضیلتی صناعی و ابداع انسان میداند که از آموزش و قراردادهای او و در نتیجه از عرف بر میخیزد. در واقع او به چیزی به نام قانون ابدی عدل یا حقیقت آن قائل نیست، بلکه از نظر او عدل صناعت بشری است. بنابراین، «حسن عدل نه بر تصورات بلکه بر انطباعات بنیان دارد.» از دید او حکومت نیز ابداع آدمیان است و مهم ترین سودی که برای بشر دارد، برقراری عدل است.
عدالت در نگرش اسمیت و فایده گرایان
عدالت از نظر آدام اسمیت حاصل رشد اقتصادی و ایجاد سود بیشتر در جامعه و در نتیجه تابع سنتها و رسوم هر جامعهای است و این نوعی نگرش محافظه کارانه است. از نظر اسمیت، فعالیت اقتصادی و بازار میتواند عدالت اجتماعی را در جامعه محقق سازد. به همین دلیل او جامعه بازرگانی را عالی ترین مرحله رشد تاریخی میداند زیرا در آن عدالت و داوری اخلاقی از ارزشهای محترم محسوب میشود. مهمترین کسانی که در این سنت مطرح میشوند فایده گرایانند، نظیر جرمی بنتام و جان استوارت میل. در نگرش آنان، اصل سودمندی، بینان اندیشه سیاسی و نیز معیار عدالت در جامعه است.
معمای عدالت
تعریف هابز از بعد حکمرانی و سیاست بوده و عدالت را نیز قراردادی میان افراد میداند، در حالی که عدالت در ذات خود لازمه تمام جوامع و حیات بشری است و نمیتوان نگرشی قراردادی و نسبی به آن داشت، عدالت یک اصل اخلاقی مطلق است. لاک دید ناقصی نسبت به عدالت داشته و فقط آن را از بعد مالکیت بررسی نموده، در حالی که عدالت ابعاد مادی، معنوی، اخلاقی و اجتماعی نیز دارد و باید به صورت در همتنیده و مرتبط با هم مطالعه شود. به نظر میرسد که منتسکیو قوانین طبیعی و تاثیرات مستقیم طبیعت را بر جامعه انسانی اعمال نموده، در حالی که اجتماع و جامعه بشری، قوانین و احکام خاص خود را داراست.
هیوم در تعریف و تحلیل مفهوم عدالت، اصل فایده، سودمندی فرد و دیگران را ملاک قرار داده و این مسئله باعث گردیده تا وی دیدگاهی مادی و منفعت گرا نسبت به عدالت داشته باشد، در حالی که عدالت بیشتر از ابعاد معنوی و اخلاقی قابل توجیه است. عدالت از نظر آدام اسمیت حاصل رشد اقتصادی و ایجاد سود بیشتر در جامعه است و این نوعی نگرش محافظه کارانه است. او بهترین جامعه را جامعه بازرگانی میداند، در حالی که بیشترین نابرابری و بی عدالتی همواره در جوامع سودگرا بوده است.