نویسنده: محسن بي باك
كلمات كليدي: تنوين تنكير، "كاف" خطاب، اسم مبني، اسم هاي عامل، اسم فعل مرتجل، اسم فعل منقول، اسم فعل امر، اسم فعل مضارع، اسم فعل ماضي
عنوان مورد بحث ترکیب اضافی و مشتمل بر دو لفظ "اسم" و "فعل" است. "اسم فعل" در اصطلاح نحو، اسمی را گویند که دلالت بر فعل معین داشته و بدون قبول علامت آن فعل و تأثیر از عوامل، متضمن معنا، زمان و عمل آن است.[1] مانند: «هیهات»؛ در این مثال "هیهات" اسمی است که دلالت بر فعل ماضی "بَعُدَ" داشته و در رساندن معنا، عمل و زمان، جانشین آن شده است.[2]
وجه نامگذاری
منظور از "اسم" علامت، نشانه یا هیأتی است که دلالت بر شیء دیگری (مسمّا) داشته و آن را معین و از غیر آن متمایز میسازد؛ به عنوان مثال لفظ "بلبل" دلالت بر پرندهی خاصّی داشته و آن را از سایر پرندگان متمایز میکند؛ از این رو میتوان گفت: "البلبل اسمٌ لِلطائر الخاص".
با روشن شدن کاربرد لفظ "اسم" میتوان گفت لفظ "هیهات" را از آن جهت "اسم فعل" نامیدهاند که علامت، نشانه و یا هیأتی است که دلالت بر فعل معین (بَعُدَ) دارد؛ از این رو مقصود عالمان نحو از اسم فعل، "اسمٌ لِفعلٍ معینٍ" خواهد بود.[3]
جایگاه "اسم فعل"
در تبیین مبحث "اسم فعل" در میان عالمان نحو سه رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی[4] بعد از بیان باب "توابع"، در ضمن بحث از "اسمهای مبنی" به بررسی "اسم فعل" در کنار سایر اسمهای مبنی همچون "اسم اشاره"، "موصول" و "اسم صوت" پرداختهاند و در مقابل، بعضی دیگر[5] "اسم فعل" را در ضمن اسمهای عامل در کنار "مصدر" و "اسم فاعل" مورد بررسی قرار دادهاند. در این میان بعضی[6] از عالمان نحو بحث از اسم فعل را با عنوانی مستقل بعد از باب "توابع" در کنار باب "تحذیر" و "اغراء" آوردهاند.
اقسام "اسم فعل"
اسم فعل به دو اعتبار، اقسام متعددی دارد:
الف) اسم فعل به اعتبار نوع فعلی که دلالت بر آن دارد، بر سه قسم است:
1. اسم فعل امر
اسم فعل در این قسم که بیشتر اسم فعلها را تشکیل میدهد، دلالت بر معنای فعل امر داشته و بر دو گونه است:
الف) سماعی؛ مانند: «آمین» به معنای "استجب".
ب) قیاسی؛ در این قسم اسم فعل بر وزن "فَعالِ" و مبنی بر کسر، واقع شده و از فعل ثلاثی متصرف تامّ به گونهی قیاسی ساخته میشود؛[7] مانند: «حَذارِ» به معنای "احْذَرْ".
2. اسم فعل ماضی
اسم فعل در این قسم دلالت بر معنای فعل ماضی دارد؛ مانند: «هَیْهاتَ» به معنای "بَعُدَ".
3. اسم فعل مضارع
اسم فعل در این قسم دلالت بر معنای فعل مضارع دارد؛ مانند: «اُفٍّ» به معنای "أَتَضَجَر".
ب) اسم فعل به اعتبار اصالت آن در دلالت بر فعل و عدم اصالت بر دو قسم است:
1. مرتجل
در این قسم لفظ از ابتدا برای اسم فعل وضع شده و در غیر آن به کار نرفته است؛ مانند: «وَیْ» به معنای "أعْجَبُ".
2. منقول
در این قسم لفظ از ابتدا برای معنایی غیر از اسم فعل وضع شده و سپس از آن معنا به اسم فعل نقل پیدا کرده است.
"اسم فعل منقول" با توجه به معنای قبل از نقل به اسم فعل، بر چهار گونه است:
الف. منقول از جارّ و مجرور؛ مانند: «علیک» به معنایی "الزمْ".
ب. منقول از ظرف مکان؛ مانند: «وراءَکَ» به معنای "تأخّرْ".
ج. منقول از مصدری که فعلی از لفظ آن به کار رفته است؛ مانند: «رُوَیدَ»[8] به معنای "تَمَهَّل".
د. منقول از مصدری که فعل از لفظ آن به کار نرفته بلکه از معنای آن، فعلی وجود دارد؛ مانند: «بَلْهَ»[9] به معنای "اُتْرک".
الحاق تنوین تنکیر به "اسم فعل"
الحاق تنوین تنکیر به "اسم فعل"، سماعی[10] و بر سه گونه است:
1. واجب
در مواردی، "اسم فعل" دائما با تنوین به کار میرود؛ از این رو الحاق تنوین به آن واجب است؛ مانند: «واهاً» به معنای "أعْجَبُ".
2. ممتنع
در مواردی، اسم فعل دائما بدون تنوین به کار میرود؛ از این رو الحاق تنوین به آن ممتنع است؛ مانند: «آمین» به معنای "استجب".
3. جایز
در مواردی، اسم فعل گاهی با تنوین و گاهی بدون تنوین به کار میرود؛ از این رو الحاق تنوین به آن جایز است.
اسم فعل در صورت الحاق تنوین ، نکره و در صورت عدم الحاق آن، معرفه خواهد بود؛[11] مانند: «صَه» به معنای "اُسْکُتْ" که به دو صورت با تنوین (صَهٍ) و بدون تنوین (صَهْ) به کار میرود؛ در این مثال در کاربرد معرفه (صَهْ) غرض متکلّم طلب سکوت از کلام خاصّ و معین است و در کاربرد نکره (صَهٍ) غرض متکلم، طلب سکوت از هر کلامی است. [12]
نکته
ذکر این نکته قابل توجه است که الحاق تنوین به "اسم فعل" نشانهی تنکیر است، امّا ترک تنوین در اسم فعل در صورتی نشانهی معرفه بودن است که الحاق تنوین به اسم فعل ممکن باشد؛[13] از این رو ترک تنوین در "آمین" به معنای "استجب" که دائما بدون تنوین به کار میرود، نشانهی معرفه بودن آن نیست.
الحاق "کاف" خطاب به "اسم فعل"
الحاق "کاف" خطاب به "اسم فعل"، سماعی بوده و در صورت الحاق، کاف خطاب بر سه گونه است:[14]
1. اسم مجرور (ضمیر خطاب)
کاف خطاب در صورتی که به آنچه در اصل ظرف و یا حرف جرّ بوده، متّصل شود، اسم و مجرور واقع شده و دلالت بر جنس و تعداد مخاطب دارد[15]؛ مانند: «أمامَک» و «إلیک»؛ کاف خطاب در این دو مثال اسم و مجرور است که در مثال اول مجرور به اضافهی ظرف (أمامَ( و در مثال دوم مجرور به حرف جرّ (إلی) واقع شده است.
2. مردد بین حرف خطاب و اسم مجرور
در صورتی که "کاف" خطاب به اسمی متّصل شود که در کلام به دو صورت مصدر مضاف و اسم فعل به کار میرود، دو احتمالِ اسم مجرور و حرف خطاب در "کاف" خطاب وجود دارد؛[16] مانند: «رُوَیْدَک زیداً»؛ در این مثال احتمال دارد "رُوَیْدَ" اسم فعل باشد که در این صورت "کاف" خطاب، حرف خواهد بود و احتمال دارد "رُوَیْدَ" مصدر مضاف به فاعل باشد که در این صورت کاف خطاب، اسم و مجرور به اضافه است.[17]
3. حرف خطاب
"کاف" خطاب در غیر موارد یاد شده، حرف خطاب است؛ مانند: «هاکَ»؛ در این مثال "ها"، اسم فعل به معنای "خُذْ" و "کاف" حرف خطاب و به حسب مخاطب متصرف است. این اسم فعل با توجه به مخاطب به صورت "هاکَ"، "هاکِ"، "هاکُما"، "هاکُمْ" و "هاکُنَّ" به کار میرود و در مواردی حرف کاف تبدیل به همزه میشود؛[18] مانند: «فَیَقُولُ هاءُم اقْرَءُوا کتابِیَه».[19]
نکاتی پیرامون "اسم فعل"
1. "اسم فعل" از اسمهای مبنی به حساب آمده و محلی از اعراب ندارد.[20]
2. "اسم فعل" به همراه فاعلش به منزلهی جملهی فعلیه است و احکام مختص جملهی فعلیه، شامل آن میشود.[21]
3. "اسم فعل"، به گونهی فعلی که جانشین آن شده، عمل میکند؛[22] از این رو همچون فعل، اسم ظاهر و یا ضمیر مستتر را رفع داده و نسبت به مفعول، متعدی بنفسه و یا متعدی به حرف جرّ واقع میشود.[23]
4. معمول "اسم فعل"، واجب است متأخر از آن باشد؛[24] از این رو در مثال «دراکِ زیداً» تقدیم معمول (زیداً) بر اسم فعل (دَراکِ) جایز نیست.[25]
5. "اسم فعل" در تمام صیغهها به لفظ واحد به کار میرود؛ مانند کاربرد اسم فعل "صَهْ" به لفظ واحد در "صَهْ یا زید"، "صَهْ یا زیدان"، "صَهْ یا زیدون" و "صَهْ یا هند".[26]
"اسم فعل" در قرآن و حدیث
1. آیهی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ»،[27] (ای کسانی که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید)؛ در این آیهی شریفه "علیکم" اسم فعل امر به معنای "الزموا" و "انفسکُمْ" مفعولبه برای آن است.[28]
2. حدیث «ثمّ إنّ أمَّ کلثومٍ أطْلَعَتْ رأسَها من المَحْمِلِ و قالتْ لهُمْ صَهْ یا أهلَ الکوفة تَقْتُلُنا رجالُکُمْ و تَبْکینا نساؤُکُمْ»،[29] (سپس ام کلثوم سر از کجاوه بیرون آورد و فرمود ساکت باشید ای اهل کوفه مردان شما ما را به قتل میرسانند و زنان شما بر ما گریه میکنند)؛ در این حدیث شریف "صَهْ" اسم فعل امر به معنای "أسْکُتُوا" میباشد.