22 فروردین 1392, 0:0
[كد مطلب: 1735-3201]
کوتاه از داستان فيلم آينههاي روبهرونويسنده: معصومه شاهبندي
آدينه (شايسته ايراني) دختري است که در سفر خود به آلمان متوجه میشود گرايشهاي پسرانه وجودش نه شخصيتي و روانشناختي، بلکه ناشي از دوجنسيتي بودنش است و پس از آن به دنبال درمان و تغيير جنسيت میرود. اما پدرش با حيله بیماری، او را به ايران ميکشاند و گذرنامهاش را پاره ميکند و مجبورش ميکند تا با پسرعمهاش ازدواج کند. حال يک هفته مانده به تاريخ عقد، او قصد دارد فرار کند و از ايران برود و در اين بين با رعنا (غزل شاكري) آشنا ميشود که مسافرکشي ميکند. رعنا که همسرش ورشکست شده و در زندان است، تنها خانمها را سوار ماشين ميکند و لحظهاي که ميفهمد آدينه دختر نيست و با عصبانيت او را از ماشين پياده ميکند و در همان لحظه تصادف ميکند. اما بعد از بههوش آمدن، شاهد همراهي او با آدينه براي رها شدنش از اين مخمصه هستيم؛ او را که جايي براي خواب ندارد به خانهاش ميبرد و براي صحبت با پدر او به خانهشان ميرود. در نهايت با همکاري برادر آدينه (نيما شاهرخشاهي) درست در روز عقد، او را فراري ميدهند و براي درمان راهي آلمان میکنند. البته آدينه هم پاسخ محبت او را با فروش طلاهاي مادرش و پرداخت بدهي همسر و ازادي وي ميدهد. آينههاي روبهرو هم داستان تکاپوی يک ترنس است که تلاش میکند تغيير جنسيت دهد و هم نه! انگار بايد زاويه دوربين بچرخد و اين دختري که در کانون اصلي فيلم قرار دارد از نگاه ديگران خوانش شود. نوع نگاه ديگران و زندگي اجتماعي ترنسها در تعامل با ديگر مردم مورد تاکيد است. در فيلم از زبان آدينه ميشنويم كه دوجنسيتيها در ايران، نه تنها از سوي قانون، محترم شمرده ميشوند بلكه براي عمل جراحي وام هم دريافت ميكنند. در واقع اين فيلم با پررنگ كردن و به رسميت شناخته شدن اين موضوع از سوي دين و قانون، نگاه غلط اجتماعي به اين معضل را نقد ميکند و ميكوشد نگاه عامه مردم را به اين ماجرا، كمي منطقيتر و عاقلانهتر كند.نگار آذربايجاني کارگردان و نويسنده فيلم «آينههاي روبهرو» در پاسخ به اين پرسش که ايده اوليه فيلم از کجا آمده، میگوید: «زماني که نوجوان بودم در همسايگي ما پسري زندگي ميکرد که در دوران جواني خود تغيير جنسيت داد اين مسئله باعث کنجکاوي من شد.اين فرد تلاش بسياري ميکرد تا با جامعه اطراف خود رابطه مناسبي داشته باشد، اما هيچ وقت نفهميدم چرا ديگران از او فرار ميکردند و رفتار مناسبي با اين فرد نداشتند».نويسندگان اين فيلم که تهيه کننده و کارگردانش نیز هستند، ديالوگهاي فيلم را با دقت و عميق نوشتهاند. ديالوگهایي عميق و اثرگذار که سعي ميکند مخاطب را همراه خود کند تا دوباره و از زاويه اي ديگر به اين مسئله نگاه کند:آدينه به رعنا: چرا زدي تو صورتم وقتي مشکل رو فهميدي؟ چرا تصادف کردي؟ غير از اين بود که ميخواستي با بيشترين سرعت از من فاصله بگيري و فرار کني؟!رعنا به برادر آدينه: اگر بابات بخواد تو رو شوهر بده چيکار مي کني؟برادر آدينه به پدرش: چيکار داري ميکني بابا؟ ميدوني خودش چقدر دلهره داره؟آدينه به رعنا: بيانصافيه! من تو اين بلاتکليفي همونقدر نقش داشتم که تو زن بودنت!همه اين ديالوگها به بيننده فيلم و اطرافيان ترنسها تلنگر ميزند که جور ديگر بايد نگاه کرد. قضاوتهاي قبلي را بايد کنار گذاشت و از زاويه او به اين رنج به اين دلهره و به اين درد نگاه کرد زیرا مخمصه و برزخ هويتي که يک ترنس در آن قرار دارد با نوع نگاه غلط و محاکمه از سوي ديگران بغرنجتر خواهد شد. در واقع آنچه در متن فيلم مخاطب را درگير ميکند، روي ديگر سکه دوجنسيتيهاست؛ اطرافيان و جامعهاي که در آن زندگي ميکند. فيلم ضمن اينکه به مخاطب شناختي در مورد ترنسها ميدهد، در پله بالاتر ميخواهد از هويت بلاتکليف و متناقضي بازنمايي داشته باشد، که خود فرد در بهوجود آمدن آن هيچ نقشي نداشته است. اينکه اين فرد آشفته از سوي خانواده، اجتماع چه تنشهاي مضاعفي را نيز بايد تحمل کند و براي آن بجنگد. در فيلم نگاه افراد و کوچکترين رفتار در ارتباط با آن، زندگي وي را به جايي رسانيده که مجبور است حتي از کشورش نيز برود و او از اين موضوع دلگیر است. حرف فيلم اين است که اين آدمها دردهاي خود را دارند ما يادمان باشد در اين ميان باعث «بيکسي» نشويم و اينان را با رفتارها و نوع نگاهها و برخوردهايمان تنهاتر نکنيم. این فيلم سال 89 در جشنواره فجر اکران شد و اکران عمومي آن به سال 1391 طول کشيد. مطمئناً بازنمايي يک ترنس بر روي پرده سينما که سالها با هويت مردانه زندگي کرده است و حالا ميخواهد تغيير جنسيت بدهد و زن بشود و نيز يک ترنس با هويت زنانه، هر دو خطوط قرمز و سختي براي فيلمسازي است اما همکاري چهار زن، فرشته طائرپور و نگار آذربايجاني و نيز بازي غزل شاکري و شايسته ايراني به خوبي اين موضوع اجتماعي را به تصوير کشيده است.
[کد مطلب: 1787]
علی مصفّا در دومین فیلم خود سعی کرده است فارغ از جامعه و مخاطب به مسائل ذهنیش بپردازد، فیلم او نه بازتاب یک مسئله اجتماعی خاص و نه به دنبال جذب مخاطبان و ایجاد لحاظاتی پر کشش برای آنان است، البته این بدان معنی نیست که در فیلم هیچ مسئلۀ اجتماعی وجود ندارد، اتفاقاً هر صحنۀ فیلم دارای مسئله خاص اجتماعی است، این فیلم دروغ، وفاداری، احساس تحقیر، عشق، مرگ، عقده گشایی، حسادت و... را به تصویر میکشد، اما روی هیچکدام از آنها تمرکز ویژه ندارد، تمرکزی که مخاطب را بتواند به مسئلهای اجتماعی رهنمون سازد. همچنین این فیلم فاقد لحظات پرکشش و پرشور برای مخاطب است، بنابراین بیراه نیست اگر گفته شود این فیلم مخاطب خاص دارد، و هر مخاطبی نمیتواند با فیلم او رابطه برقرار کند ظاهراً خود علی مصفا نیز این معنا را قبول دارد برای همین در جایی به این معنا اشاره کرده است که ساخت این فیلم برای رفع دغدغههای ذهنی چندین سالهاش بوده است بنابراین بعید بهنظر میرسد که با وجود بازی زوج هنرمند مصفّا و حاتمی این فیلم بتواند در رده فیلمهای پرفروش سال قرار گیرد. شکل روایت فیلم، به هم ریخته، نامنظم و البته بدیع است و اگر مصفّا نظم منطقی و توالی زمانی به پله آخر میداد احتمالاً فیلم کسالت آور میشد چرا که این درهم ریختگی ذهن مخاطب را به چالش میکشد و او مجبور است برای ربط دادن صحنهها درگیر فیلم شود، البته تعلیقهای فراوان فیلم نیز به این مسئله کمک میکند.
فیلم با صحنهای از لیلا حاتمی در نقش بازیگر سینما و همسر خسرو شروع میشود او در حال بازی در نقش زنی است که شوهرش فوت کرده است اما وی در این صحنه به جای گریه کردن میخندد و این کار برای چندین مرتبه تکرار میشود گویی که آن دیالوگ وی را به یاد مسئلهای میاندازد بطوری که او نمیتواند جلوی خنده خود را بگیرد، در ادامه فیلم، مخاطب به دنبال کشف این معماست اما بینصیب میماند و علت خنده «لیلی» در سر صحنه فیلم برداری تا پایان فیلم مشخص نمیشود. تعلیق بعدی فیلم مربوط به خسرو است، وی در پایان مراسم سالگرد مادر لیلی متوجه میشود که لیلی نسبت به یک ترانه بسیار حساس است و آرام آرام به دنبال کشف علت این حساسیت همسرش میرود، از اینجا به بعد شخصیت خسرو به نمایش در میآید و مصفا هم در شخصیتپردازی و هم در بازی نقش خسرو بسیار موفق است، خسرو همانطور که در فیلم از زبان لیلی گفته میشود زندگی کسالت بار و بدون هیجانی دارد و بعد از سالها نتوانسته جای عشق اول لیلی را در ذهن او بگیرد، وی به موازات بررسی گذشته برای یافتن رقیب عشقی نامعلوم خود، با دروغ همان رقیب عشقی که اینک به طبابت مشغول است فکر میکند که سرطان دارد و روزهای آخر عمر خود را سپری میکند، این خبر هیجان را وارد زندگی خسرو میشود و زندگی وی متحول میشود. فیلم را میتوان بر اساس رویکرد روانکاوی فروید تحلیل کرد، یکی از مفاهیم اساسی روانکاوی فروید مفهوم «واپسرانی» است که در آن انسان مجبور است برای زیستن در جامعه و به جا آوردن معیارهای تمدن بسیاری از امیال خود را پشت سدی نگه داشته و آنها را به درون ذهن ناخودآگاهش براند. در حقیقت بسیاری از امیال سرکوب شده فرد درون ذهن ناخودآگاه جای میگیرد که همواره روزی این امور سرکوب شده باز خواهند گشت. بر این اساس فروید معتقد بود که رویای شبانه محل ظهور این امیال سرکوب شده هستند که یا به صورت واضح و یا به صورت مکانیزمهای دیگر، بر اساس مواد اولیهای که از واقعیت روزانه کسب میکنند به نمایش در میآیند. در این فیلم برخلاف ظاهر زندگی لیلی و خسرو که بیانگر آن است که زندگی رویایی دارند و برای مثال خسرو توانسته است بزرگترین آرزوی خود را محقق کند و خانه رویاییاش را بسازد مخاطب در لایههای فیلم متوجه میشود که هم خسرو و هم لیلی آرزهای ناکام یافته بسیاری دارند و در پس این زندگی مرفه، روح نامید و کسل کنندهای بر زندگی آنان حکم فرماست. لیلی که بعد از گذشت سالها همچنان در رویاهای نوجوانی خویش به سر میبرد شبها رویای خانه مادریش را میبیند محلی که وی را به یاد عشق خویش میاندازد و اینچنین آرزوهای سرکوب شده در خواب وی مجسم میشوند، خسرو نیز تازه بعد از شنیدن خبر مرگ قریب الوقوعاش آرزوهای سرکوب شده خود را به یاد میآورد و در اولین مرحله به یاد دوران کودکی خویش اسنو برد و به یاد دامان پر مهر مادرش پارچهای با طرح قدیمی برای همسر خود میخرد، همچنین در پله آخر بسیاری از روایتها در رفتار یا گفتار بازیگران اتفاق نمیافتد و به جای آن، این ذهن یا روح خسرو است که روایتگر فیلم است، روحی که سعی میکند به ذهن افراد وارد شود و گرههای ذهنی لیلی و امین- عشق دوران جوانی لیلی- را بررسی کند. این مسئله نیز با روانکاوی رابطه نزدیکی دارد. خسرو سعی میکند رویاهای شبانه همسرش را به تسخیر خود در آورد شاید برای همین است که بدون اطلاع به لیلی به اطراف تفرش یعنی زادگاه خود و لیلی میرود و خانه مادری لیلی را میخرد و سند آن را به نام لیلی میزند. البته رفتاری که خسرو در اثر شنیدن خبر سرطانی بودن و مرگ نزدیک خویش انجام میدهد با تلاشش برای شناخت رقیب عشقی و نزدیک شدن به همسرش در هم میآمیزند و عشق و مرگ را به هم نزدیک میکند، بنابراین میتوان برخی از رفتار وی را نتیجه خبر مرگ دانست و برخی دیگر را برای عشقش لیلی.
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان