نویسنده : علي ابراهيمي
اسماعیلیان ایران
اسماعیلیان گروهی از شیعیان هستند که پس از امام صادق (ع) فرزند بزرگ او، اسماعیل را امام میدانند. آنان پس از سالها دعوت پنهانی در سال 290 ه.ق دعوت خود را آشکار و با تشکیل خلافت فاطمی توسط "عبیدالله مهدی" در مغرب و پس از آن در مصر حکومتی مقتدر که رقیبی قدرتمند در مقابل خلافت سنی عباس بود، پدید آورده و به تبلیغ در تمام قلمرو اسلامی از جمله ایران پرداختند.
مقارن این فعالیت "حسن صباح حمیری" (473-518 ه.ق) با آنها ارتباط برقرار کرده به آیین اسماعیلی درآمد و "عبدالملک عطاش" به او نیابت دعوت داد.
"صباح" پیش از این مانند اجداد خود مذهب شیعۀ اثنی عشری داشت و ملازم "ملکشاه سلجوقی" بود ولی بعد از گرویدن به اسماعیلیان با وزیر او "خواجه نظامالملک" مخالفت کرد و در دورۀ "مستنصر" ، خلیفه وقت فاطمی، عازم مصر شد و پس از یکسال و نیم اقامت به خاطر حمایتش از خلافت نزار در مقابل "مستعلی" از مصر به مغرب و از آن جا به شام ، عراق و ایران آمد و اسماعیلیان نزاری را در ایران بنا نهاد و "مهدی علوی" نماینده ملکشاه را از قلعههای "الموت" بیرون رانده، آنجا را مرکز دعوت و حکومت خود قرار داد و داعیانی به اطراف فرستاد و "نظام الملک" را که مانع جدی او بود، توسط فدائیان اسماعیلی ترور کرد و با مرگ ملکشاه سلجوقی کارش قوت گرفت.
"صباح" در ابتدای حکومت، داعی "حسین قاینی" را به دعوت "قهستان" و "کیا بزرگ امیر" ،را به فتح قلعۀ لَمْبسر در رودبار الموت که قبول دعوت نمیکردند، فرستاد و با کشتن بیشتر ساکنان قلعه، آنجا را فتح نمود.
"صباح" در مدت طولانی در آنجا به تدبیر امور ملک و تدوین مسائل اعتقادی پرداخته، هرگز از قلعه بیرون نیامد تا اینکه در سال 518 مریض شده، کیابزرگ امیر را از لمبسر فرا خواند و به جای خود نصب کرد.
کیا بزرگ امیر (518 تا 532 ه.ق)
کیا بعد از فوت "حسن صباح" روش او را دنبال کرد و قلعههای مرتفع و مستحکمی بنا نهاده، بلاد اطراف را تصرف کرد و در سال 520 به عمارت قعلۀ میمون دز فرمان داد. و با سلطان مسعود سلجوقی درگیر شد. توسط فدائیان جمعی از اعیان و بزرگان از جمله خلیفه مسترشد عباسی را کشت.
محمدبن کیابزرگ (532 تا 555 ه.ق)
محمد بنا به وصیت پدر جانشین او شد و روش پدرش را ادامه داد. در دورۀ او خلیفه راشد عباسی که به انتقام خون پدرش از بغداد راهی ایران شد در اصفهان توسط فدائیان ترور شد.
حسن بن محمد بن کیابزرگ امید (555 تا 577 ه.ق)
حسن ملقب به (علی ذِکْرِه السلام) که در علوم و عقاید اسماعیلیه بر پدر پیشی گرفته بود چون مردم او را امام موعود خواندند، پدرش، او و پیروانش را از این امر نهی کرد و موافقان امامت، او را کشت.
اما چون حسن به ریاست قلعه رسید شریعت را ابطال و اعلام قیامت نموده و ادعا کرد که از امام مستور نایبی نزد او آمده که امام درِ رحمت بر بندگان گشوده و تکالیف شرعی را برداشته و ایشان را به قیامت رسانده است، پس نماز عید گذارده افطار کرد و به سرور و شادی پرداخته گفت: امروز عید قیامت است. به دنبال این اقدام او رسوم شریعت و قواعد اسلامی فسخ و الحاد در "رودبار" و "قهستان" بنا نهاد. از آن پس اسماعیلیان به ملاحده موسوم شدند. او به قدری در الحاد و انجام قبایح و منکرات پیش رفت که توسط حسن بن نامور کشته شد.
محمدبن حسن (577 تا 607 ه.ق)
بعد از قتل پدر، محمدبه جای او نشست قاتل پدر را کشته، در اظهار دعوت قیامت و ابطال شریعت و روش الحاد مصرتر و غالیتر از پدر عمل کرد. در دورۀ او ملاحده اسماعیلی قتل و غارت و ظلم فراوانی به مسلمانان کردند.
جلالالدین حسن بن محمد (607 تا 618ه.ق)
او که در زمان پدرش مخالف مذهب او بود.چون به حکومت رسید در فراهم کردن و استواری قواعد شریعت سعی فراوان نموده از الحاد منع کرد و دستور ساخت مسجد و حمام در تمام قریهها داد ،رسم اقامۀ اذان و نماز جمعه را احیاء کرد. سپس رسولانی برای اظهار به سوی حاکمان اطراف از جمله خلیفه ناصرالدین الله عباسی فرستاد و او را تصدیق کرده به جلال الدین نو مسلمان معروف شد.
علاءالدین محمد بن جلالالدین حسن (618 تا 653 ه.ق)
علاءالدین نیز پیوسته به لهو و طرب مشغول بود، با انکار روش پدر دوباره الحاد و بیدینی برگشت به طوری که امور ملک و مردم مختل شد. او در اثر بیماری و خونریزی شدید اختلال دماغ پیدا کرد و کسی جرأت مخالفت با رأی او را نداشت. بیخبر از امور بود و تصمیماتش موجب نارضایتی عوام و خواص. سرانجام سال 653 توسط ملازم خاص خود حسن مازندرانی کشته شد.
رکنالدین خورشاه (653 تا 654 ه.ق)
او ابتدا حسن مازندرانی را کشته عازم گیلان شد پس از درگیری با حاکم آنجا صلح کرد. در سال 654 هلاکوخان مغول به دیار الموت و قلعۀ میموندز رسید. او که درخواست تسلیم شخص رکنالدین داشت و وی امتناع کرد جنگی بزرگ روی داد. با وساطت خواجه نصیرالدین طوسی - که در قلعه اسماعلیله به احترام محبوس بود- تسلیم شده مغولها قلعه را با خاک یکسان کردند و به حکومت اسماعیلیان نزاری در ایران پایان دادند.