كلمات كليدي : طنز، هزل، هجو، دهخدا، نسيم شمال، نظم، نثر، ادبيات فارسي .
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
طنز در لغت به معنی افسوس کردن، مسخره کردن و طعنه زدن است و در اصطلاح ادبیات به نوع خاصی از آثار منظوم و منشور ادبی گفته میشود که انتقادی را بصورت خندهآور مطرح میکند و معادل" " Satire اروپایی به معنی انتقادی و طنزآمیز میباشد.[1]
تفاوت طنز با هزل و هجو، در رعایت ادب و اخلاق است. هجو به معنی ناسزا گفتن و ضد مدح است و هزل، سخن بیهوده و یاوه بصورت زشت و غیر اخلاقی و مقابل "جد" است. هزل و هجو، بیشتر، جنبه انتقاد شخصی و مستقیم دارد و هدف آن الزاما اجتماعی و آموزنده نیست. طنز در عین حال که میکوشد نازیباییها و رذایل فردی و جمعی را نشان دهد؛ اما صراحت و بیپردگی هجو و هزل را ندارد و خلاصه اینکه طنز، کمتر از محدوده ادب و شرم فراتر میرود.
طنز اگر چه بر خنده استوار است، اما این خنده موجب تفکر و وسیلهای برای رسیدن به هدفی بالاتر یعنی آگاه کردن مردم از رواج ظلم و ستم و نیز بیاعتبار شدن فضایل اخلاقی و انسانی در جامعه است و طنز پرداز یا نویسنده سعی در به چالش کشیدن این اوضاع نابسامان را دارد.[2]
طنز در ادبیات کهن
در ادبیات قدیم ما "طنز" به معنی امروزی آن و نوع ادبی مجزا و خاص وجود نداشت. شاعران بزرگ ما مثل "رودکی"، "سنایی"، "انوری"، "سعدی" و "حافظ" و "مولوی" با سخره گرفتن جامعه و ناهنجاریهای آن بر بیعدالتی، تبعیض، ظلم و جهل و فقر میتازیدند و به رواج بیاخلاقی و رذایل و پلیدی انتقاد میکردند. مثلاً "رودکی" خطاب به نمازگزاران ریاکار میگوید:
روی به محراب نهادن چه سود؟
دل به بخارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو نپذیرد، نپذیرد نماز![3]
"مولوی" نیز مدعیان بیخبری را اینگونه مسخره میکند:
عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توای خواجه مسنتر یا که ریش
گفت نی، من پیش از آن زائیدهام
بس بی ریشی جهان را دیدهام
تنها سخن "سعدی" با دلنشینی و ملایمت همیشگی به طنز امروزی نزدیک میشود؛ چرا که همگان، از جمله ظالم ستمکار را نیز به تامل و انفعال وامیدارد. در "گلستان" باب اول چنین میآورد:
"یکی از ملوک بیانصاف، پارسایی را پرسید: از عبادتها کدام فاضلتر است؟ گفت: تو را خواب نیمروز تا در آن یک نفس، خلق را نیازاری".[4]
تا پایان قرن هشتم، تنها "عبید زاکانی" شاعر متعهد و موشکاف این دوره، را میتوانیم جزء نویسندگان طنز پرداز بنامیم. "عبید"، سطحی نگری و حماقت جامعه و بر سر کار بودن افراد نالایق را به استهزاء میگیرد و از زاهدان ریاکار که مذهب را وسیلهای برای کسب مال و منال قرار دادهاند سخت انتقاد میکند. از آثار او میتوان به رسالههای "دلگشا"، "اخلاق الاشراف"، "تعریفات" و "ریش نامه" که سبکی ابداعی و کاملاً نو دارند؛ اشاره کرد. مشهورترین منظومه او منظومه "موش و گربه" است؛ که به خونریزی و زاهد نمایی "شاه شیخ ابو اسحاق" اشاره دارد:
گربه آن موش را بکشت و بخورد
سوی مسجد بشد خرامانا
دست و رو را بشست و بخورد
ورد حق را بخواند و دیانا
بهر این خون ناحق ای خلاّق
من تصدق دهم دو من نانا[5]
آثار لطیفه گویی و حکایات طنزآمیز و پند آموز در ادبیات قدیم ما بسیار گسترده است و لطف قریحه و هنرمندی و نیز تعهد و مسئولیت همه بزرگان شعر و نثر ما نسبت به این جامعه و مردم موجب به وجود آمدن آثار بسیار ارزشمندی شده است؛ از "رباعیات خیام" و "سوزنی سمرقندی" گرفته تا "لطائف الطوایف مولانا فخرالدین علی صفی"، ادیب قرن دهم. که البته نمیتوان به همه آنها حتی اشارهای کوچک کرد.
طنز پس از مشروطیب
"عصر مشروطه" دوران شکوفایی طنز نویسی بود، که با باز شدن فضای سیاسی، طنز به عنوان نوع ادبی جدید، ساتیر "Satire" (که در اروپا با آثار نویسندگانی چون "سروانتس"، "رابله"، "مارک تواین" و "فیلیدینگ" شناخته شد) مورد توجه نویسندگان واقع شد. بعد از قرنها سکوت و خفقان، دورانی آغاز شد که مردم و نمایندگان آنها یعنی نویسندگان، ادبا و حتی مردان سیاست، امکان بازگفتن آنچه سالها آزارشان میداد را یافتند. اکثر نویسندگان تنها به خاطر مبارزه برای آزادی و زندگی بهتر مینوشتند و موضوع آثار و اشعار این دوره مربوط به وضع مردم و سیاست روز بود.
بعضی نویسندگان نظم و نثر در این دوره صرفاً طنز نویس بودهاند؛ مثل "طاهرزاده صابر"، "ابوالقاسم حالت"، "محمد علی افراشته" و "اشرف گیلانی"(نسیم شمال) و بعضی دیگر گاه گاهی، شعر طنز مینوشتند مثل "ملکالشعرای بهار"، "میرزاده عشقی"، "ایرج میرزا" و ادیب و سیاستمدار فرهیخته "دهخدا"؛ این روند سالها بعد بصورت مترقیتر و ابداعیتر در آثار "صادق هدایت"، "جمالزاده"، و در سالهای اخیر "کیومرث صابری فومنی" مشاهده میشود[6]
روی سخن نویسندگان طنز پرداز این دوره، متشرعین و متظاهرین به دین و همچنین مردمی است که حتی از مسائل اساسی دین هم بیخبرند. هدف دیگر طنز این دوره، بیداری افکار مردم، در راه مبارزه با استبداد و بیقانونی مملکت بود. نویسنده یا شاعر با احساس مسئولیت و توجه به رسالت انسانی، رهبری اجتماع را با آثار آگاهی بخش خود، بدست گرفته بود. آنها با چاپ کتاب، انتشار روزنامه، هفته نامه و حتی شبنامه حرفهای خود را به گوش مردم میرساندند. بعضی از این روزنامهها در خارج از کشور به چاپ میرسید مثل روزنامه "شاهسون" متعلق به "عبدالرحیم طالوف". از نشریات فکاهی این دوره میتوان به روزنامه "ملانصرالدین" "طاهرزاده صابر"، "حشرات الارض" "میرزا آقا بلوری" و نیز "بهلول" با مدیریت "شیخ علی عراقی" اشاره کرد؛ همچنین روزنامۀ مشهور "صور اسرافیل" و مقالات "چرند و پرند" "دهخدا" در آن و نیز نشریه "نسیم شمال" "سید اشرف الدین گیلانی"، بیشتر از دیگر نشریات، جای خود را در میان مردم باز کرد. "دهخدا" و "سید اشرف" از نمونههای بارز روح خستگیناپذیر مشروطهاند که زبان محاوره را به طرز بیسابقهای در اشعار سیاسی و طنزآمیز خود، بکار گرفتند. شعر برای این دو وسیلهای بود برای انتقاد سازنده از احتماع و آگاهانیدن مردم:
"علیا مکرمه محترمه، اولاً از شما خانم کلانتر و کدبانو بعید است که چرا با اینکه اولادتان نمیماند، اسمش را مشهدی ماشاءالله و میرزا ماندگار نمیگذارید... امشب پیش از هر کاری یک قدری دود عنبر نصارا را بده ببین چطور میشود اگر خوب شد که شد اگر نشد فردا یک کمی سرخاب پنبهای بریز توی چشمش اگر خوب شد که شد اگر نشد..."[7]
نمونهای از طنز نسیم شمال:
ای فرنگی از شما باد آن عمارات قشنگ
افتتاح کارخانه اختراعات قشنگ
با ادب تحریر کردن آن عبارات قشنگ
جهل بیجا، شور و غوغا، فحش و تهمت مال ماست[8]
طنز در رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه
با گسترش روابط با کشورهای اروپایی و اعزام دانشجویان ایران به اروپا و آشنایی آنها با ادبیات و تمدن اروپا و ترجمه مطالب و کتابها از زبانهای مختلف، "رمان" و انواع ادبی دیگر چون "داستان کوتاه" و "نمایشنامه" نیز در ایران تجربه شد و رواج یافت. از ترجمهها میتوان به" حاجی بابای اصفهانی" نوشته "جیمز موریه"، ترجمه "میرزا حبیب اصفهانی" اشاره کرد که شرح حال خصوصیات زندگی و عاداتی اجتماعی ایرانیان با نثری جذاب و گیرا نوشته شده است. در داستان کوتاه از "محمد علی جمالزاده"، پدر داستان نویسی ایران باید نام برد که آغازگر شایسته این شیوه نوین در ایران بود. اولین آثار او با نثر زیبا و فصیح جزء بهترینهای آن هم هست؛ مثل: "فارسی شکر است"، "سر و ته یه کرباس"، "تلخ و شیرین" و...میباشد.
این روند در آثار "صادق هدایت" چون "بوف کور"، "زنده به گور" و "سنگ صبور" "صادق چوبک" و "غر ب زدگی" "جلال آل احمد" و نیز اثر معروف "دائی جان ناپلئون" "ایرج بزشگزاد" ادامه یافت. نمایشنامه نیز کم و بیش با ترجمۀ نمایشنامههای مشهور اروپایی در ایران تجربه شد. نمایشنامههای "بقال بازی حضور" نمایشنامهای که بیشتر انتقاد به "ناصر الدین شاه" است و شخصیت اصلی آن "کریم شیرهای"، از شخصیتهای محبوب "ناصرالدین شاه" در دربار است؛ و نمایشنامه "سرگذشت وزیر سراب" "آخوندزاده" که از حکومت و ریاکاری و تزویز مامورین دولتی انتقاد میکند و نمایشنامه معروف "جعفر خان از فرنگ آمده" از "حسن مقدم" که غربزرگی و زبان پر از اصطلاحات فرانسوی بعضی جوانان فرنگ رفته را به باد انتقاد میگیرد، البته بسیاری از این نمایشنامهها ترجمه آثار اروپایی است که تقریباً بیشتر آنها مجال حضور در صحنه نمایش را نیافتند.[9]