29 مرداد 1397, 0:0
در نوشتار قبل گفتیم که انسان موجودی مختار است و با انتخاب و تلاش آگاهانه خویش میتواند به کمال واقعی و نهایی خود دست یابد و از این جهت، در درجه اول، «شناخت کمال نهایی» و در درجه دوم، «شناخت راههای وصول به آن کمال» ضرورت مییابد. در بین راههای گوناگونی که برای رسیدن به این مقصود متعالی وجود دارد، ساده ترین و کوتاهترین و در عین حال استوارترین راه، مطالعه و بررسی امیال، گرایشها و کششهای فطری است که خداوند در وجود ما به ودیعت نهاده است تا مسیر تکامل ما هموار گردد.
مطلوب هر یک از امیال فطری که شعاع آن به سوی بی نهایت امتداد مییابد، در نهایت با سایر مطلوبها متحد میگردد و در حقیقت یک مطلوب است که از دیدگاههای گوناگون نگریسته میشود و از جهات گوناگون و با عناوین متفاوت مورد جستجو قرار میگیرد. از باب تشبیه معقول به محسوس؛ مثلاً انسان سیب میخواهد و یک مطلوب دارد، اما با چشمش رنگ آن را میجوید و با بینیاش بوی آن را و با ذائقهاش مزه آن را. مطلوب واقعی انسان عبارت است از وابستگی به موجودی بی نهایت کامل؛ یعنی قرب خدای متعال که در روایات متعددی از آن یاد شده است. این مطلوب واقعی در آغاز با چهرهها و وجوه متفاوتی خودنمایی میکند و از جمله وجوه و چهرههای آن، قدرت، علم و محبت است.
در این مقام و مرتبه، انسان ارتباط کامل خود را با آفریدگار مییابد و خود را متعلق و مرتبط به او، بلکه عین تعلق و ربط به او مشاهده میکند و در برابر او برای خود هیچ نوع استقلال و استغنایی نمیبیند. نه اینکه ورای وجود خداوند، برای خود استقلالی ببیند و آن گاه خود را مختار در بندگی خدا و یا عدم بندگی او بیابد. گاهی ارتباط بین دو موجود ارتباطی ناقص است، به این معنا که آن دو موجود مستقل به نحوی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند و به مجردی که ارتباط آن دو قطع شود، به عنوان دو موجود مستقل و منفک از یکدیگر باقی میمانند.
اما در ارتباط کامل بین دو موجود، ما دو موجود کاملاً مستقل از یکدیگر نداریم، بلکه در یک طرف موجودی مستقل و اصیل قرار دارد و موجود دیگر که با آن ارتباط دارد از خود هیچ استقلالی ندارد و وجود او عین ربط و تعلق است؛ نه اینکه موجودی است دارای ربط و تعلق که بتوان برای او استقلال فرض کرد. آن موجود، به جز تعلق و ربط به آفریدگار، هیچ هویتی و بقایی ندارد. مثل ربط و تعلق اراده به نفس انسان که ورای نفس هیچ حقیقت و واقعیت مستقلی ندارد، تا واسطهای آن را به نفس مربوط سازد و در صورتی که واسطه کنار نهاده شود و ارتباط اراده با نفس بگسلد، دو هویت مستقل به نام نفس و اراده بر جای بمانند؛ بلکه اگر ارتباط و تعلق اراده به نفس قطع گردد، دیگر اثری از اراده بر جای نمیماند. همچنین وجود صورت ذهنیه عین تعلّق و ربط با ذهن است و آن صورت ذهنیه حقیقتی و رای ذهن انسان ندارد و اگر ارتباط و تعلّق آن به ذهن قطع گردد، دیگر اثری از آن صورت ذهنیه باقی نمیماند.
در کل، نسبت هر معلول حقیقی با علت حقیقی چنین است و معلول عین تعلق و ربط به علت است که اگر تعلق و ارتباط با علت قطع گردد، اثری از معلول باقی نمیماند. از اینجاست که ما نسبت مخلوقات و از جمله انسان را با خداوند درک میکنیم و در مییابیم که آنها عین تعلق و ربط به علت حقیقی هستی هستند و از خود هیچ واقعیت و هویتی ندارند و اگر اراده و توجه خداوند از آنها قطع گردد، معدوم میشوند و اثری از آنها بر جای نمیماند. این حقیقت و واقعیت ساری در هستی، در صورتی به باور انسان منتقل میگردد که او، در جهت سیر روحانی و معنوی، مراحل معرفت را یکی پس از دیگری پشت سر نهد و به کمال والای انسانی برسد. آن گاه علاوه بر اینکه از طریق دانشی چون فلسفه به این حقیقت آگاه میگردد، در پرتو نور الهی به شهود و دریافت این حقیقت نیز منتقل میگردد و از این گذر، انسان حقیقتاً خود را کاملا وابسته و مرتبط به خداوند مییابد و مسلماً به لوازم این شهود و معرفت نیز پایبند خواهد بود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان