نویسنده: آیت الله روح الله قرهی
در آخرین جلسه درس اخلاق آیت الله روح الله قرهی که در مسجد و حوزه علمیه امام مهدی(عج) برگزار شد ایشان به بررسی نقش گناه و ترک آن در پیدایش لذت عبادت، پرداختند که به لحاظ اهمیت موضوع اینک مشروح این سخنان را که از خبرگزاری فارس انتخاب شده با هم از نظر میگذرانیم.
ذوالجلال و الاکرام دائماً در قرآن تذکر داده که بشر مقام الهی خودش را متوجه شود و مواظب یک مطلب باشد؛ که اگر آن مطلب را رعایت کرد، حضرت حق به لطف و کرمش او را اوج میدهد تا جایی که ملائکه الله به حال او غبطه میخورند.
حضرت حق نه تنها این تذکر مهم را در قرآن و به انبیای عظامش، داوود، زکریا، یحیی، موسای کلیم و عیسی بن مریم (علیهم السلام) در حال مناجات واتصال و در بهترین حالاتی که داشتند، فرمود بلکه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنیا بلکه در ابتدای خلقتش در بهشت بیان فرمود.
اگر انسان این یک چیز را رعایت کرد، خود ذوالجلال و الاکرام کفالت مابقی امورش را به دست میگیرد و او را به اوج میرساند و آن این که انسان گناه نکند.
اگر انسان بتواند بر گناه چیره شود، مابقی امور در دست خداست. فقط گناه نکند، ببیند چه قیامتی به پا میشود. پروردگار عالم او را بالامی برد، دیگر هیچ قفلی در عالم نیست که بخواهد او را به زمین میخکوب کند.
گناه یعنی چه؟ معنی جدیدی از گناه بیان کنم که عرفای عظیم الشان آن را تبیین کردهاند و عندالعرفا عجیب است. گناه؛ یعنی انسان به آن فعلی که خدا نهی کرده است- که نهی حضرت حق حکمت او برای رشد بشر است- دچار شود.
عرفا میگویند: هر فعلی از ناحیه ذوالجلال و الاکرام نهی شد؛ یعنی ای بشر! یک ریسمان از ریسمانهایی که به پای تو است، برداشتم؛ چون گناه ریسمان و زنجیری است که به پای انسان بسته میشود و او را از حرکت و پرواز باز میدارد.
نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاکرام بندگانش را دوست دارد و نهی از افعال زشت و گناه، دلالت بر حب او است. تعبیر بسیار زیبا و عجیبی را عارف بزرگوار ملاحسینقلی همدانی(ره) دارند. ایشان میفرمایند: هر کس بخواهد نشانه حب خدا را ببیند، در اوامر حضرت حق نبیند بلکه در نواهی حضرت حق جست وجو کند؛ چون نواهی حضرت حق؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام نمیخواهد بندگانش از مقام بندگی و قرب او بیفتند.
لذا حضرت حق درباره هر چیزی که نهی کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، میخواهد بفرماید: بنده من! این باعث میشد تو اوج نگیری، من تو را دوست دارم و به تو عشق میورزم، نمی خواهم تو به گناه؛ یعنی آن عاملی که تو را از پرواز باز میدارد، مبتلاشوی و اوج نگیری!
سلطان العارفین، آیت الله سلطان آبادی بزرگ (اعلی الله مقامه الشریف) تعبیر بسیار عالی دارند، ایشان میفرمایند: حب ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زیاد است که حتی خصیصین درگاه حضرت حق، این حب را بما هو حب درک نمیکنند.
ایشان در ادامه میفرمایند: چون خدا بنده هایش را دوست دارد، قبل از اینکه اعلام کند حسنات را انجام بدهید، به لسان ناطقیه و حکمتیه خودش از لسان مولی الموالی، علی ابن ابیطالب(ع) بیان فرمود: «اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات»- دوری از گناهان برتر است از اکتساب حسنات- و این عین حب است.
تضمین رسیدن به مقام تالی تلو معصوم!
آسید هاشم حداد آن عارف بزرگ به بعضی از شاگردان و خصیصینشان بیان فرمودند: من تضمین میکنم، شما یک سال از هر گناه و فعل زشتی دوری بجویید، اگر به مقام رفیع تالی تلو معصوم نرسیدید، فردای قیامت نزد خدا هاشم را مواخذه کنید. حرف بسیار سنگینی است. این را برای خودتان تکرار کنید، ببینید چه به دست میآورید؟ اگر گناه نباشد، طبیعی است انسان به خودی خود در دریای رحمت خدا قرار میگیرد و به اوج؛ یعنی رسیدن به مقام تالی تلو معصوم پرواز میکند. تالی تلو معصوم جزء چهارده معصوم نیست؛ اما فعل و عملش عین معصوم است- این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید-
حضرت امام(ره) امام العارفین راجع به شهید بزرگوار، عارف عظیم الشان، شهید چمران میفرمایند: ایشان فردای قیامت با آبرو است. میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی ایشان تالی تلو معصوم است.
شما در دعای توسل، وقتی میخواهید به اوج دعا برسید، در هر فرازی میگویید: «یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله» یا به بی بی دو عالم عرضه میدارید: «یا وجیهه عندالله اشفعی لنا عندالله» ای آبرومند نزد خدا، ای آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهید چمران آبرو دارد؛ یعنی مقام شفاعت دارد؛ یعنی تالی تلو معصوم است.
مناجاتهای شهید چمران را ببینید، حال عجیبی دارد. میدانید دلیل آن چیست؟ از ایشان سوال کردند: این حالاتی که شما دارید، از چیست؟ ایشان بدون تامل فرموده بودند: من از سن قبل از تکلیف مواظبت کرده ام که نواهی ذوالجلال و الاکرام را انجام ندهم و گناه نکنم- خیلی حرف بزرگی است- بعد فرموده بودند: نمیدانم، من معصوم نیستم، خطا کردهام، گناه کردهام اما سعیام بر این بود.
«لیس للانسان الاما سعی» سعی انسان بر این باشد که گناه نکند، ببیند تا کجا میرود. اگر گناه نکردیم اوج میگیریم، اگر گناه نکردیم تالی تلو معصوم میشویم؛ یعنی معصوم میشویم.
آسید هاشم حداد نفرمودند: اگر یک سال گناه نکردید، آیت الله قاضی میشوید- که ایشان هم همین حال را داشتند- بلکه به طور کلی بیان کردند: تالی تلو معصوم میشوید. اگر آیت الله قاضی، آیت الله قاضی شد و تالی تلو معصوم شد به خاطر این بود که مواظبت کرد گناه نکند، دنبال این نرفت که ثواب زیادی جمع کند، روزه های مستحبی زیاد بگیرد؛ چون وقتی کسی گناه نکرد، این کارها خود به خود به وجود میآید.
شخصی در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عرب ها یک عده از قماربازها را جمع میکرد و خودش هم تلکه بگیر آنها شده بود. ولی در ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان از این کار خود دست میکشید، تا این که با عنایت و نگاه آن مرد الهی، حاج میرزا علی اصغر صفار هرندی عوض شد و خودش از اوتاد و اولیاء الهی گردید.
خود این شخص تعریف میکرد: حاج میرزا داشت به سمت مسجد میآمد، من هم داشتم از گود بالا میآمدم، به طور ناگهانی به هم برخوردیم، موقعی که من داشتم نزدیک میشدم، احساس کردم الان یک اتفاقی میافتد، یک نگاه عمیقی به من کرد، من سلام کردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.
ایشان بعد از آن قضیه با ترک گناه و مطالبی که داشت، به یکی از اوتاد تبدیل شد. من چیزهایی از ایشان دیده ام خودشان فرمودند: من قبلا در ماه مبارک رمضان که میخواستم روزه بگیرم حتی در زمستان، در هوای سرد و روزهای کوتاه اصلاحالی برای روزه نداشتم وقتی هم که روزه میگرفتم، دائم میگفتم کی اذان میشود؟ بعدها وقتی در اوج گرما روزه میگرفتم، غروب که میشد میگفتم تا نمازم را نخوانم افطار نمیکنم و دائم از خدا میخواستم که ای کاش ساعات زیادتر میشد.
یک روز با آیت الله انصاری همدانی برخورد کردم، سلام کردم و دست آقا را بوسیدم. ایشان یک دفعه من را بغل کردند و با خنده درگوشم فرمودند: این قدر نگو ساعات زیاد شود، تو تنها نیستی، دیگران هم دارند روزه میگیرند. یعنی به خاطر لذتی که خودت از روزه در روزهای بلند تابستان در اوج گرما میبری، دائم میگویی: ای کاش ساعت زیادتر شود تا من از این روزه کیف کنم!
محرومیت از عبادت لذت بخش
ترک گناه خود به خود عبادت لذت بخش برای انسان میآورد- به این تعبیر دقت بفرمایید- اما وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت میگیرد؟ نمازی که ما میخوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول میکشد، اما انسان مبتلای به گناه برای همین نماز معمولی کان کوه عظیمی را میخواهد جا به جا کند، میگوید: نمیدانم چرا؟ وقت دارم اما دائم میگویم الان بلند میشوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه میکنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم میآمد، میگویم: من که میتوانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمی گرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است.
وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین میشود، اما وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف میکند، چنان با عبادت حال میکند، چنان به خلوت با خدا عشق میورزد که اصلامی خواهد تمام عمرش دراین لحظات باشد: «فاذا فرغت فانصب»
ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا، آن نبی مکرم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاص خود را که از گناه بریدند و به من متصل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذت عبادت را میچشند، دیگر گرسنگی و تشنـگی را درک نمیکنند، آن قدر به عبادت مشغول میشوند و آ ن قدر گرسنه و تشنه هستند که درهمین حال جان به من تسلیم میکنند. اما من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار میدهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون میآورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند. ببینید ترک گناه چه میکند! اوج میدهد تا جایی که دیگر انسان نمیفهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، میبینیم تشنگی در یک حدی است، اول عطش میآید، اوج میگیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت میکند دیگر تشنه نیست.
اما آن چیزی که باعث میشود انسان از اول عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دورشدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمیفهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمیرود.
هر دو مدهوشند اما این کجا و آن کجا؟
پیغمبر اکرم، حضرت محمدمصطفی(ص) میفرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست میکند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر میشود.
امشب رمزی را که اولیاء داشتند، پرده برداری میکنم: بدانید در هردو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه سکر دیگری. هردو مستی دارند اما خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم عطش را درک نمی کند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمی شدم و موانعی برای او ایجاد نمی کردم و لحظه ای او را از این حال خارج نمی کردم، آن قدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمیکرد که جان به جان آفرین تسلیم میکرد. چون مست است متوجه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.
میدانید اولیاء بعدازنماز عشا یک چیز مختصری، یکی دو لقمه نان و انگوری میخوردند و به ساعتی نمی گذشت که شروع به نماز شب خواندن میکردند- حسب مطالب و حالاتی که داشتند- و فقط یک رکعت میخواندند، طوری که وقتی به رکوع میرفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را بادصبا به گوش آنها میرساند- که اگر آن حال را هم خدا نمی آورد- دیگر صدای اذان را هم نمیشنیدند- سر از رکوع بر میداشتند.
چطور میشود کسی ساعت ها، آن هم در زمستان که شب ها طولانی است، یک موقع مثلااز هفت شب تا پنج صبح همین طور در حال رکوع باشد و با پروردگار عالم این گونه عشق بازی کند، اصلاچه میگوید؟ یک «سبحان ربی العظیم وبحمده» را صدبار تکرار کن، بالاخره خسته میشوی، این چیست که یک «سبحان ربی» میگوید، چنان با این «ربی» عشق بازی میکند که احساس میکند متعلق به خودش است. «ربی» کدام رب من؟ رب من که عظیم است «ربی العظیم و بحمده» آن وقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد- مثل نماز وجود مقدس مولاکه صدبار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بیان میکنند و هرکدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آن قدر معانی میآید و برای آنها باز میشود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیه با او را میبینند و این زبان مدام میچرخد و میگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، جسم در اختیار این اتصال قرار میگیرد و اصلاخستگی نمیفهمد.
از مرحوم آیت الله اصفهانی که معروف به مرحوم نخودکی است، سر رکوع اولیاء را سوال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی میخواهد راه برود عصا به دست میگیرد، کمرش درد میکند، در آن حال رکوع نمیفهمد کمردرد چیست؟
فرمود: آن کسی که از گناه دور شد، آن قدر این جسم هم از عبادت لذت میبرد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم میدهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذت ببرم. جسم و روح یکی میشوند- حرف خیلی سنگینی است- برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمیپوسد، حتی کفن هم نمیپوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمی دهد، میگوید: باز هم بگو، من دارم لذت میبرم. جسم هم دائم در اتصال است! این حال خوش اولیاء است. گناه که نباشد، خود عبادت میآید و لذت از عبادت برای انسان معلوم میشود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش میآید و چه حالی هست!
بپرهیز از مستی گناه!
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) میفرمایند: «احذر سکر الخطیئه» از مستی خطا و گناه بپرهیز- خطا تو را مست میکند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی- «فان للخطیئه سکرا کسکر الشراب» چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل میکند.
شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجه نیست، عربده میکشد، فریاد میزند، فحاشی میکند، بی ادبی میکند، گاهی خودش را عریان میکند، آبرو و حیثیت خودش را میبرد. گاهی حتی به جایی میرسد که به محارم خودش تعدی میکند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمی فهمد، بی عقل شده و در حال خودش نیست.
پیامبر(ص)، آن حبیب خدا میفرمایند: گناه هم مستی ای عین مستی شراب دارد. تو را غرق میکند، وجودت را میگیرد و نمیفهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش میآید، میفهمد این کار بد است اما مجدد بستر و زمینه گناه که آماده میشود، به آن سمت میرود؛ چون مست شده، بی عقل شده و نمیفهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود.
آیت الله العظمی بهاءالدینی میفرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان میشوند ولی میگویند: نمیتوانیم ترکش کنیم، عادت کردیم. گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم میفهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، میگوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم میفهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیتش خرد شد، اما نمیتواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(ص) میفرمایند: «بل هی اشد سکرا منه» مستی گناه از مستی شراب بدتر است.
شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک میریخت، میگفت: به یک گناهی مبتلاهستم. بدم میآید اما نمی دانم چرا در خلوت که میروم دست خودم نیست، آن را انجام میدهم. بعد سرم را به دیوار میزنم اما نمی توانم آن را ترک کنم، میدانم عمل زشتی است، من را عصبی هم کرده است اما نمی دانم چرا در خلوت یک دفعه دچار میشوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش میبرد- ان شاءالله ما درمان هر کدام از این گناهان را به موقع عرض میکنیم- مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین میرود اما مستی گناه انسان را بیچاره میکند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدد میخواهد آن را انجام بدهد.
پیامبر(ص) در ادامه میفرمایند: «یقول الله تعالی: صم بکم عمی فهم لایرجعون» خدا میفرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال میشود.
عزیز دلم! اینکه میگویند: «اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات»(5) به خاطر این است که وقتی انسان مبتلاشد، دیگر برنمی گردد «فهم لایرجعون». میگوید: من خودم هم بدم میآید اما نمی دانم چرا مبتلاهستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.
گناه نکنید؟!
آیت الله آشیخ جعفر شوشتری حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکه های ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمده اند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کرده اند، من امشب میخواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته.
گفتند: این شیخ امشب میخواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که میدانیم یک مطلبی داری! فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید اما گناه هم نکنید! همه فعل انجام دادن را ترویج میکنند، من فعل انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلاخودتان میبینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید.
لذا رمز این است: گناه نکنید. اما اگر گناه کردید و مبتلاشدید، پیامبر (ص) میفرمایند: «فهم لایرجعون» است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.
تنها راه بازگشت البته یک راه وجود دارد، عزیز دلم! راهش این است که انسان درمجالس موعظه، اخلاق و نزد اولیاء الهی برود.
عزیز دلم! جوان عزیز! دختر گرامیم! پسر عزیزم! من به فدای شما! انسان باید خودش را در حصن حصین قرار دهد! به خدا قسم که این امر مولاجان است که به اوتاد و اولیاء فرمودهاند.
فرمودند: به جوان ها بگویید تا میتوانند خودشان را به اولیاء متصل کنند، به چهره آن بزرگان نگاه کنند و در محضرشان باشند که نفس آنها انسان را از آن حال و هوای گناه بیرون میکشد.
چطور در مجلس گناه حال و هوای انسان عوض میشود! مجلس الهی هم انسان را به یک حال دیگری میبرد، از دنیا میبرد! عزیز دلم! یک جایی برو که از دنیا ببری! آن کسانی که ما را به دنیا دعوت میکنند، به حسب روایت قطاع الطریق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنیا میدویم، اهل دنیا هستیم، آن وقت فرد دیگری هم بیاید و ما را به دنیا پرتاب کند؟! محبت و عشق به دنیا را بیشتر کند؟!
یک مکانی برویم که ولو ساعاتی ما را از این دنیا بکنند. ما را از قیل وقال ها، از این های و هوی ها، از این دنیای رنگارنگ بیرون بکشند، خودمان شویم! عزیز دلم! خود ما این نبودیم. خود ما همان حال خوشی است که داریم. این کد را بدهم: آن لحظهای که حال خوش پیدا کردی، بدان که تازه خودت شدهای!
ماه در دانه خدا
رجب المرجب تمام شد. چشم به هم بزنیم، شعبان المعظم هم تمام میشود. باورمان میشد که به این سرعت بگذرد؟! خودمان را برای آن ماه خوبی ، ماه مبارک رمضان، عشق اولیاء، محل رقص روح اولیاء و اکسیر رحمت خدا، آماده کرده ایم؟ عجب ماهی است؟! ماه عشق بازی، ماه سبک شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!
اولیاء ماه رجب المرجب که میآمد هر روز اشک میریختند، ناله میزدند که خدا! میشود جان ما را نگیری ؟ میدانی ما جان عزیز نیستیم اما ماه دردانه ات، ماه مبارک رمضان دارد میآید. ماه خلوتکده دارد میآید! یک بریز و بپاشی است! ضیافت است! چه کسی بانی ضیافت است؟ ملکی نیست! خود خدا میزبان شده است! خود خدا میگوید: بنده من! آمدی! خوش آمدی! خودم برایت دعوت نامه داده بودم: «کتب علیکم الصیام». درآغوش من بیا! بیا تا با هم خلوت کنیم! یک مهمانی راه انداختم، چه مهمانی؟! ملائکه را راه نمی دهم، فقط باید بوی آن به مشام ملائکه بخورد. من هستم و تو!
یک عشق بازیهایی است! یک ضیافت عجیبی است! اولیاء گریه میکردند که خدایا! وقتی ماه مبارک رمضان تمام شد، اگر خواستی ما را ببر! برای همین است که میبینید اکثر اولیاء و اوتادمان از شوال به بعد از دنیا رفتهاند. آنها فهمیدند که چه خبر است! «لیله القدر خیر من الف شهر»
وقتی در ضیافت آمدند میدانند که فقط یک نفر هست، دراین خلوتکده با خدا یک نفر همه کاره سفره ضیافت است، حجت بن الحسن المهدی (عج) آقا جانمان میفرماید: آمدی؟! دیدی چقدر خلوت خوشمزه است؟! دیدی با خدا ضیافت داشتن چقدر میارزد؟! حالا من مهدی فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد میبینی که به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز میکنند و میفرمایند: در آغوش من بیا! بعضی در ضیافت به جاهایی رسیدند! بعضی در دعای ابوحمزه که اول عرفان بود، به جایی رسیدند! چه کسانی از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت کرده اند وحرف زدهاند؟ یکی از مسئولین نظام گفتند: از موقعی که این مطلب را شما فرمودید و من انجام دادم، یک مطالبی برای من اتفاق افتاده است.
با آقاجانمان خلوت کنیم، بگوییم. آقاجان! من هر شب با شما خلوت میکردم، اسم من از لیست خط نخورد؟! من در ضیافت الله و مهمانی باشم. آقاجان! شما اسامی را مینویسید، دعوت نامه ها را شما باید بدهید. ذوالجلال و الاکرام میفرماید: مهدی جان! این دعوت نامه ها را به هر کسی میخواهی بده ، دست توست! یکی را پاک میکنی، یکی را اضافه میکنی! حجت خدا تو هستی! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف میزدم. آقا اسم من خط نخورد؟!
از امشب به بعد اینگونه با آقا حرف بزن! ضجه بزن! بگو که آقا من را فراموش نکن! وقتی کسی دارد به زیارت میرود، پیش او میآیند و میگویند: ما را یادت نرود! ما آخر آمدیم که در ذهن شما بمانیم. هر شب به آقا بگو: آقاجان ما را یادت نرود!