28 فروردین 1395, 11:59
گاهي آدم دوست دارد بخواهد. دوست دارد خواهش كند. خواستن جزئي از خواستههاي انسان است. دوست دارد با كسي حرف بزند، درد و دل كند، شكايت كند، گاهي دوست دارد يك گوش شنوايي باشد كه بلندبلند فكركردنهاي آدم هدر نرود.
خيرهاي عالم خيلي بيشتر از آن است كه بتوان آن را به شماره در آورد. خيرهاي عالم از لحظهاي كه انسان نخستين نفسهاي بودن را ميكشد شروع ميشود و تا هميشه ادامه دارد. يعني دقيقاً از آن زماني كه وجود را حس ميكنيم تا هميشهاي كه وجود داريم چون وجود عيناً خود خير است و هر خيري از وجود سرچشمه ميگيرد. اصلاً خيرها از وجود است و هر چه وجود دارد حتماً خير است؛ چون وجود و خير يك معنا دارد و عين هماند. حالا به عالم كه نگاه ميكني در مييابي كه خداوند چون هم حقيقت وجود و مطلق وجود و وجود مطلق است و چون همه خوبيها از او و با او و بلكه خود اوست انسان در هر خيري به او اميد دارد. همين اميد و رجاء هم خودش نشانه خير و لطف خداست و از اين واقعيت حكايت ميكند كه خداوند ميخواهد انسان در خير غوطه بزند و غرق شود:
خداي ما خيلي بزرگتر و برتر از اين واقعيت است كه بخواهد كسي را از سر انتقام عذاب كند. عذابهاي خدا نه از سر لجبازي و انتقام و كينه و نه حتي از سر خشم – آنگونه كه من و شما ديگران را رنج ميدهيم- است؛ عذابهاي خدا هم از سر مهرباني است البته مهرباني نسبت به همه عالم. اگر خدا اين سختيها را فراهم نميكرد، هم انسانها ساخته و پرداخته نميشدند و هم عالم هستي عدالت و انصاف را تجربه نميكرد؛ به همين خاطر هم انسان وقتي شرها و بديها به او حمله ميكنند و سختيها او را دربرمي گيرند باز هم به خدا پناه ميبرد چون ميداند تنها كسي كه قابل پناه بردن است؛ خداست. آدم در همهحال بايد به خدا پناه ببرد چون در عالم حقيقتي جزالله اصالتا وجود ندارد كه: يكي هست و هيچ نيست جز او و به همين خاطر هم خداوند در قرآن و در سوزه ذاريات ميفرمايد: به سمت خدا فرار كنيد: ففروا اليالله. اگر انسان با آغوش خدا انس بگيرد، شرّهاي جهان هم به او آسيبي نخواهند رساند: و آمن سخطه عند كل شرّ... براي خداي بخششها: چشمهايت را كه بازكني هيچ چيزي جز خدا وجود ندارد؛ اصلاً هر طرف كه چشم بچرخاني وجه خدا را ميبيني: اول خداست و آخر خداست. و انسان هيچوقت قرار نيست در اين عالم صاحبخانه شود. ما همه مستاجريم و مستاجر خواهيم ماند. وجود ما از روز نخست تا هر وقت كه خدا اراده كند كه باشيم از او و براي اوست و ما مستاجر اين خانهايم.
حالا اين خداي بينظير چيزهايي به ما داده و خواسته از همين چيزها، ببخشيم. آن وقت وقتي ببخشيم، به ما خيلي ميدهد. يعني اصل و فرعش از اوست و به خاطر چيزهايي كه در دستش ميچرخد، ما را پر از لطف و مهرباني خودش ميكند. كم ما را با خودش بزرگ ميكند، زياد ميكند:
اصلاً گاهي آدم دوست دارد بخواهد. دوست دارد خواهش كند. خواستن جزئي از خواستههاي انسان است. دوست دارد با كسي حرف بزند، درد و دل كند، شكايت كند، گاهي دوست دارد يك گوش شنوايي باشد كه بلندبلند فكركردنهاي آدم هدر نرود. اين جور وقتها آدم نگران هم هست كه نكند حرفهايي كه ميزند، شكايتهايش، خواستنهايش را به حساب ضعفهايش بگذارند. نكند بعداً به روي آدم بياورند، نكند، نكند، نكند... براي همه اين خواستنهاي گاه و بيگاه آدم يكي هست كه ميشنود و ميدهد. خواسته ات را ميدهد. اصليترين خواسته ات كه همان آرامشي است كه از خواستن بيوقتت دنبال ميكردهاي به تو ميدهد.
آن قدر ميدهد كه دلت ميخواهد باز هم از او بخواهي. كه در خواستن از او نشاطي دلنشين نهفته است: يا من يعطي من سأله. براي خداي چشم ها: اصلاً گاهي آدم دوست دارد حرف نزند. دوست دارد كسي باشد كه از چشمهايش، حرفهايش را بخواند كه لازم نباشد خواسته هايت را برايش شماره كني. همين كه نگاهش كني بفهمد كه چقدر حرف براي گفتن داري. كه يكهو بغضت بشكند و جوري گريه كني كه فقط او معنايش را ميفهمد؛ از بس كه دوستت دارد و از بس كه برايش مهمي. اصلاً قشنگترين قصههاي دنيا، توي چشمهايي نوشته شده كه پر از حرفند، گاهي برق دارند از شادي و گاهي دريايي شدهاند از غصه. قشنگي اين قصهها به اشكها و لبخندهايي نيست كه در اين چشمهاست؛ به دوست داشتني است كه او به تو دارد و حرف هايت را نگفته از چشم هايت ميفهمد: يا من يعطي من لم يسأله و من لم يعرفه تحنناً منه و رحمه... حالا از اين خداي ماه رجب؛ هر چه دوست داري بخواه...
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان