درس هايي از مكتب سياسي امام رضا(ع)
5- "عقلانی" بودن "حکومت" برای ملل جهان و رشد تفکرات انحرافی در جوامع اسلامی در نفی ضرورت حکومت
حضرت امام رضا(ع) علاوه بر این که ضرورت وجود حکومت و زمامدار را در نگرشی "درون دینی" و "خاص" و در فضای "جهان اسلام" مطرح مینمایند و استدلالهای متقن و مستحکم در این باره ارائه میدهند، این ضرورت را در افقی وسیعتر و "برون دینی" و "عام" و در گستره "جهان بشریت" نیز مطرح میکنند و همه نظرها را به این ضرورت عقلانی و تفکر در آن جلب مینمایند.
حضرت امام رضا (ع) در ادامه استدلالهای خود درباره ضرورت حکومت و رهبر و زمامدار میفرمایند:
"... و منها انا لا نجد فرقه من الفرق و لامله من الملل بقوا و عاشوا الا بقیم و رئیس لما لابد لهم منه فی امر الدین و الدنیا".
"یکی از علتهای دیگر در ضرورت زمامدار و حاکم این است که ما هیچ یک از ملتهای جهان را نمیبینیم که جز به وجود یک برپا دارنده نظم و قانون و زمامدار و حاکم توانسته باشد باقی و پایدار بماند و به حیات خود ادامه دهد، زیرا برای ساماندهی و گذران امور معنوی و مادی خود ناگزیر از داشتن حکومت و زمامدار میباشند."
حضرت امام رضا(ع) در این بخش از رهنمودهای سیاسی خود، نه از آیات و تعالیم قرآن در اثبات ضرورت حکومت و زمامدار بهره میبرد و نه از سخنان حکمت خیز و مستدل رسول گرامی اسلام (ص) و اجداد طاهرین خویش استفاده میکند، بلکه از استدلال "عقلانی" بهرهبرداری میکند. این روش، نه تنها در اسلام مورد توجه خاص میباشد و جایگاه رفیع "عقل" در فرهنگ و معارف اسلامی را مینمایاند، و نیز نه تنها برای جامعه اسلامی بسیار مفید و سازنده است و به بهرهوری از آن توصیه مکرر میشود، بلکه برای سایر ادیان و مذاهب، و نیز برای همه جوامع بشری بسیار راهگشا و دارای آثار مفید است.
این نوع نگرش و استدلال، پاسخگوی بسیاری از افکار و افراد از جمله کسانی است که تا سخن از ضرورت حکومت در اسلام و رهبری و زمامداری در جامعه اسلامی به میان میآید به نفی این ضرورت میپردازند. این افراد یا از روی عناد و دشمنی با دین مبین و کینه دیرینه از تعالیم و قوانین مقدس آن چنین بر خورد میکنند، یا آگاهی و شناخت کافی نسبت به جامعیت اسلام و برنامههای کامل و زندگی ساز آن در همه شئون حیات دنیوی و در ابعاد مختلف فکری، علمی، اخلاقی، تربیتی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی آن ندارند و از همین رو به مخالفت با اصل حکومت و وجود زمامدار در اسلام میپردازند.
این هر دو گروه اگر دارای عقل سالم باشند و به هنگام استدلال و استنتاج از هوای نفس اجتناب ورزند و خود خواهیهای فردی و گروهی و سیاسی را در "خردورزی و راهیابی" دخالت ندهند، به طور قطع و یقین به ضرورت وجود "حکومت" و "حاکم" در جامعه برای ایجاد نظم و سامان و استقرار امنیت و جلوگیری از تعدی به اموال و نوامیس و دفاع از دشمنان و مجازات مجرمان و صیانت از آزادی افراد و حفاظت از حریم آبرو و حیثیت دیگران، واقف و معترف میگردند.
استدلال عقلانی مورد نظر که به اذعان و اعتراف به وجوب حکومت و زمامداری - در صورت تفکر سالم و آزاداندیشی و نفی نفسانیت در میدان فکر و تعمق - منتهی میشود، از فضای جهان اسلام به گستره جهان بشریت وارد میگردد و این اصل بدیهی و غیر قابل انکار را مطرح مینماید که همه ملل جهان فارغ از این که از چه مذهب و مکتبی و از چه نژاد و زبان و ملیتی برخوردار باشند، به حکومت و زمامدار احتیاج دارند. اوضاع و حیات روزمره این ملل در طول تاریخ، گویای همین واقعیت است که بدون حکومت و قدرت مدافع حقوق و بازدارنده از فساد و تعدی و ظلم، قادر به زندگی نبودهاند و چنان که حضرت امام رضا(ع) تصریح کردند، بدون حکومت و قانون روبه اضمحلال و انقراض میرفتند. زیرا اگر قدرت و حکومتی نباشد که به ایجاد نظم و جلوگیری از هرج و مرج بپردازد و افراد را از تعدی و تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد و امنیت و آرامش را مستقر گرداند. و آزادی و استقلال را پاس بدارد، تهاجم و تعدی علیه یکدیگر و غارت و چپاول و قتل و فساد، از عواملی خواهد بود که بقا و پایداری ملتهای آشفته و فاقد حکومت را به شدت تهدید مینماید و از همین جا سقوط و نابودی چهره ظاهر مینماید و به مرور جامعهای که به هرج و مرج و تجاوز و ستم و فساد و کشتار گرفتار آمده است مضمحل و منهدم میگردد.
استدلال حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) در این رهنمود نه از طریق "نقل"، که از طریق "عقل" نشان میدهد که امام (ع) از همه طرق و شیوهها برای مطرح کردن نظام سیاسی اسلام و اثبات ضرورت حکومت و امامت و زمامداری بهرهبرداری میکرده است، همچنان که همین شیوه در دوران امامت حضرت امام علی بن ابیطالب (ع) در کنار روشهای استدلال با قرآن و سنت رسول خدا به کار میرفت تا در جامعه روشنگری شود.
موضوع مهم دیگر این است که از دوران امامت حضرت علی(ع) تا دورههای امامت سایر ائمه دین(ع) و از جمله امامت حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، جریانهای وابسته به دو حکومت غاصب "اموی" و "عباسی" برای استمرار زمامداری خود و تداوم سیطره خویش بر مردم جامعه، درصدد ایجاد تفکرات مخالف اسلام در موضوع حکومت و زمامداری ائمه اطهار(ع) برآمدند. آنان در همان حال که خود "حکومت" میکردند، به نفی ضرورت حکومت میپرداختند! لکن آنچه در باره نفی ضرورت تشکیل حکومت و زمامداری تبلیغ و ترویج میکردند، علیه امامان معصوم (ع) بود، نه خود، و شگفتانگیز این که همان مردمی که حکمرانی و زمامداری بنی امیه و بنی عباس را مشاهده میکردند، درباره حکومت و زمامداری ائمه دین(ع) به تردید و ابهام میافتادند و این نبود جز در اثر فقدان معرفت دینی وضعفهای عقیدتی و فکری که مانع دست یابی آنان به حقیقت میشد.
تردیدی وجود ندارد که فعالیتهای مخرب تبلیغی امویان و عباسیان در به جهل و نادانی افکندن مردم نقش و تاثیر فراوانی داشت و آن ناپاکان از همین راه و با ترفندها و فریبکاریهای مختلف توانستند مردم را درسهایی از مکتب سیاسی امام رضا(ع)
استدلال عقلانی مورد نظر که به اذعان و اعتراف به وجوب حکومت و زمامداری - در صورت تفکر سالم و آزاداندیشی و نفی نفسانیت در میدان فکر و تعمق - منتهی میشود، از فضای جهان اسلام به گستره جهان بشریت وارد میگردد و این اصل بدیهی و غیر قابل انکار را مطرح مینماید که همه ملل جهان فارغ از این که از چه مذهب و مکتبی و از چه نژاد و زبان و ملیتی برخوردار باشند، به حکومت و زمامدار احتیاج دارند. اوضاع و حیات روزمره این ملل در طول تاریخ، گویای همین واقعیت است که بدون حکومت و قدرت مدافع حقوق و بازدارنده از فساد و تعدی و ظلم، قادر به زندگی نبودهاند و چنان که حضرت امام رضا(ع) تصریح کردند، بدون حکومت و قانون روبه اضمحلال و انقراض میرفتند. زیرا اگر قدرت و حکومتی نباشد که به ایجاد نظم و جلوگیری از هرج و مرج بپردازد و افراد را از تعدی و تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد و امنیت و آرامش را مستقر گرداند. و آزادی و استقلال را پاس بدارد، تهاجم و تعدی علیه یکدیگر و غارت و چپاول و قتل و فساد، از عواملی خواهد بود که بقا و پایداری ملتهای آشفته و فاقد حکومت را به شدت تهدید مینماید و از همین جا سقوط و نابودی چهره ظاهر مینمایدو به مرور جامعهای که به هرج و مرج و تجاوز و ستم و فساد و کشتار گرفتار آمده است مضمحل و منهدم میگردد.
موضوع مهم دیگر این است که از دوران امامت حضرت علی(ع) تا دورههای امامت سایر ائمه دین(ع) و از جمله امامت حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، جریانهای وابسته به دو حکومت غاصب "اموی" و "عباسی" برای استمرار زمامداری خود و تداوم سیطره خویش بر مردم جامعه، درصدد ایجاد تفکرات مخالف اسلام در موضوع حکومت و زمامداری ائمه اطهار(ع) برآمدند. آنان در همان حال که خود "حکومت" میکردند، به نفی ضرورت حکومت میپرداختند! لکن آنچه در باره نفی ضرورت تشکیل حکومت و زمامداری تبلیغ و ترویج میکردند، علیه امامان معصوم (ع) بود، نه خود، و شگفتانگیز این که همان مردمی که حکمرانی و زمامداری بنی امیه و بنی عباس را مشاهده میکردند، درباره حکومت و زمامداری ائمه دین(ع) به تردید و ابهام میافتادند و این نبود جز در اثر فقدان معرفت دینی وضعفهای عقیدتی و فکری که مانع دست یابی آنان به حقیقت میشد.
تردیدی وجود ندارد که فعالیتهای مخرب تبلیغی امویان و عباسیان در به جهل و نادانی افکندن مردم نقش و تاثیر فراوانی داشت و آن ناپاکان از همین راه و با ترفندها و فریبکاریهای مختلف توانستند مردم را در حقانیت و شایستگی امامان معصوم نسبت به حکومت بر جامعه و سرزمین اسلامی به تردید برسانند و در همان حال خود را که غاصب حق ائمه(ع) بودند "خلیفه خدا" و "جانشین رسول خدا" بدانند! شرایط و وضعیت تلخ و ناگواری که مولود فعالیتهای جریانهای فکری وابسته به امویان و عباسیان بود و مردم را به جهل و حمق افکند و از درک حقیقت امامت و رهبری که در وجود مقدس حضرت امام رضا(ع) متجلی شده بود عاجز و درمانده کرد، در گفتگوی ذیل با امام(ع) انعکاس یافته است:
"عبدالعزیزبن مسلم" میگوید:
ما در "مرو" به همراه امام رضا(ع) بودیم. یک روز در مسجد جامع آن انجمنی کردیم و مردم درباره امامت و رهبری صحبت کردند و اختلاف نظر فراوانی که در آن است یادآور شدند. من خدمت مولایم امام رضا(ع) رسیدم و آنچه مورد بحث و اختلاف مردم بود به آن حضرت عرض کردم. امام(ع) لبخندی زد و فرمود:
"ای عبدالعزیز، مردم به جهل و نادانی گرفتارند و در دین خود فریب خوردهاند."
سخنان امام رضا(ع) به صراحت نشان از دو عارضه و آفت و آسیب در جامعه دارد. عارضه و آفت اول "جهل" است که همچون موریانه به پیکر "عقل" میافتد و پیشروی میکند و به مرور آن را میخورد و میپوساند، به گونهای که پوستهای از عقل و خرد باقی میماند و محتوا و درون آن تهی میشود. انسان مبتلا به این جهل آماده است تا در معرض عارضه و آسیب دوم قرار گیرد که عبارت است از تاثیرپذیری از القائات جریانها و عناصری که یا "ضددین" هستند و گرفتار در حلقه "الحاد"، یا "دیندار نفعطلب"و "سودجو" هستند که دیانت لقلقه زبان آنهاست و تا زمانی بر محور دین میچرخند که منافعشان برآورده گردد و آنگاه که سود و نفعشان به خطر افتد، اثری از آنان نیست
معمولا دینداران نفع طلب و مادیگرا با از کف دادن منافع خود، جذب "ظلمه" میشوند تا در دامان جائران فتوا به قتل "صالحان" دهند و یا در میدان رزم شمشیر به روی جهادگردان کشند، همان گونه که گروه اول به مباح بودن خون حسین(ع) فتوا دادند و گروه دوم با شمشیر بر او و اصحابش تاختند و سرها بر زمین انداختند.
تصریح حضرت امام رضا(ع) به وجود دو علت اساسی "جهل" و "فریب" در تشدید انحرافات عقیدتی - آن هم در موضوع روشن و واضح "امامت و رهبری" و در شرایطی که تجسم عینی آن یعنی "امام معصوم" حضور دارد - نشان میدهد که دشمنان همواره "بیدار" و "مکار" و "مهاجم" و "غالب" بودهاند و دوستان یعنی کسانی که نقش آگاه سازی و بینش آفرینی فکری و اجتماعی و سیاسی مردم جامعه را درهر عصر و زمان به عهده دارند، "خفته" و "دلمرده" و "مدافع" و "مغلوب" بودهاند!
حضرت امام رضا(ع) از همه شیوهها و روشهای فکری برای مطرح نمودن نظام سیاسی اسلام و اثبات ضرورت حکومت و نقش آفرینی امام و رهبر و زمامدار اسلامی در همه اعصار و زمانها و از جمله در عصر غیبت با انتقال وظایف و مسئولیتهای تدبیر و مدیریت برای اداره جامعه اسلامی به فقهای جامعالشرایط - که مدیر و مدبر و آگاه به زمان و شجاع و توانا باشند - استفاده میکرد. روش اخیر در کلام ژرفی که از نظر گذشت، روش عقلانی و با هدف نمایاندن وجود حکومت و زمامداری در همه ملل جهان برای ایجاد نظم و امنیت و آزادی و دفاع از حقوق مردم و جلوگیری از تعدی و تجاوز به حریم جان و مال و آبرو و ناموس افراد و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشورها با دفع تهاجم خارجی میباشد و اینها واقعیتهایی هستند که اولا در کشورها و ملتها - درگذشته و حال - به ظهور و عینیت درآمده و ضامن پایداری و بقای آنها بوده و میباشد. ثانیا هر انسان آزاداندیش و آگاه و بصیر به ضرورت آن اذعان و اعتراف دارد. ثالثا همه راهها را بر کسانی که اصل بدیهی ضرورت حکومت و زمامداری در جامعه را نفی میکنند، مسدود میسازد.